آنچه که گذشت
Thu 6 05 2010
شهاب طاهرزاده
باران که ببارد
خاطرات دوباره می آیند
برگها که بگریند
عشق دوباره شعله می کشد
تا اشک بیاید و جهان را با خود ببرد
من غبار یادها را
به آهی روفته ام
دوباره ابرها می آیند و
من در پشت خاطرات سنگر می گیرم
دوباره آسمان کهنه می شود و
من از گذشته
برای دلم خورشیدی می سازم
از چه شکایت کنم؟
آنچه گذشت
همچون پروانه ای بود
که دستان مرا نمی خواست
گلهای پژمردهء قلب مرا
دوست نمی داشت
آنچه گذشت
عاشق زمان بود و
رفتن
رفتن و بهانه شدن
رفتن و راز شدن
و مردن
مردن در نگاه آنکه
بیش از همه
در انتظار بازگشت او بود
2001