عصر نو
www.asre-nou.net

ولریکا میلرش

ضرورت ادبی استیگ داگرمن

ترجمه: اسحاق نجم الدین
Thu 6 05 2010

استیگ داگرمن الگوی رویایی بسیاری از نویسنده گان معاصر است. چهره ای مسئول که خیلی زود و به هنگام شکوفایی ادبیات سوئد در دهه 40 میلادی که هنوز ادبیات معاصر سوئد با تلاش خستگی ناپذیر در حال کشف اش است، در سکوت از قطار مشتعل و حساس زندگی پیاده شد.
داگرمن اغلب در سال های جوانی مطالعه می شود. زمانی که یأس و افسردگی و بحران میان سالی بر زندگی سایه می افکند و نوشته های داگرمن پیوند محکمی به این دوران از زندگی دارد. آزادی در زمان های سیاه و تیره و تار که اما روشنایی نیز در آن یافت می شود. او باوقار و سنگین چون یادداشت هایش و یا هم چون بریده های روزنامه هایش از زندگی روزانه کودکان به زبانی شفاف و ساده پرده برمی دارد.
در کارهای استیگ وزش تند بادی بر بیرق نیاش گویا تر از هر چیز دیگری است. او می نویسد: " من به همبستگی با انسان های دردمند و عاشق ایمان دارم و این همدلی چون آخرین پیراهن سفید انسانی است."
نویسندگی او همراه با آغاز جنگ سرد در سال 1945 شروع شد و با مرگش در سال 1954 پایان گرفت. در حقیقت او سه سال و یا بهتر است گفته شود یازده ماه زندگی پربار هنری داشته است و بخش دیگر زندگیش در نوشتن، سفر و مأموریت ها، زندگی خصوصی و کلنیک بیمارستان روانی گذشت.
نویسنده گان دیگری چون یوستا اوستوالد و اوا نیاندر هم شکوفه هایی از دوران نویسندگی داگرمن بودند اما این داگرمن بود که در باره رنج و افسردگی آن دروان بوضوح می نوشت و نه تنها بخاطر کتاب ها و سناریو ها که نبض زمانه بود بلکه قبل از این که نویسنده به شهرت ادبی برسد بخاطر نبوغش و نیازی که اجبارأ در هستی ادبی مایوسانه می جست، از او داگرمن ساخت.
همچنین او در آخرین سال های تحصیلی اش با ادبیات سنتی مرز کشید. او در پی تغییر بود، راه خود را در پیش گرفت، می خواست جهت کشتی را عوض کند تا دیگری شود. او داگرمن شد، علیرغم این که جوانی سردرگم بود.
بعضی وقت ها فکر می کنم که او روشنفکری شفاف نزد مردی فلک زده است که می خواست به زنان نشان دهد که می خواهد نامه های عاشقانه برای قاتل محکوم شده ای بنویسد.
فقط بخاطر این که داگرمن در نوع دیگری از زندان حبس می کشد و هرگز رها نمی شود. احتیاج مشترک ما و داگرمن همبستگی با انسان های ستم دیده است تا آن ها را خوشحال سازیم.
او در طول سال های نویسندگی اش از عشق، خیانت و مسئولیت مان در برابر یکدیگر نوشت و این که چرا انسان ناتوان از شرح مسئولیت انسانی اش است. او شدیدأ تحت تأثیر کافکا بود و او را خون ادبیات معاصر می شناخت. محاکمه درون آدمی سخت ترین محاکمه است و وجدان را به قاضی می طلبد. سانسور، خودآگاهی و حس نیت و حقیقت جان سخت محاکمات بر علیه جامعه انسانی بعد از جنگ جهانی دوم عاملی بزرگ برای پایان داستان نویسی استیگ داگرمن بود. "پائیز آلمان" که در سال 1974 چاپ شد مجموعه مقالاتی ات است که بعد از سقوط آلمان نوشته است، مقالاتی که نظریات داگرمن بوضوع در آن انعکاس یافته است.
بیزاری از سیاست دوگانه سوئد در قبال جنگ جهانی دوم که داگرمن شاهد عجز و ناتوانی سوئد بود و شرح این نکته و دیدارش با بچه های آلمانی، مرتبه ادبی او را بالا برد.
مطالعه داستان " بچه های کند ذهن" داگرمن ما را هر چه بیشتر به نوشته های هراسناک اش آشنا می سازد. یادم می آید که در گرماگرم تعریف بنکت بیست ساله در صفحه اول رمان، پس از مراسم خاک سپاری مادرش با زن پدری اش رابطه می گیرد. آن زن خیلی از مادرش زیباتر است و بنکت به همین خاطر از او متنفر است و دیوانه وار بر علیه خاله اش می شورد، زمانی که او گریه می کرد و زشت می شد و او بیشتر وقت ها زشت است و مرتبأ سگش را تنبیه می کرد و از نظرش زنان نیز حیوان هستند و باید تنبیه شوند.
خواننده در این کتاب به آرامی سوخته می شود. در های بسته به خواننده شوق گشایشش می بخشد و کمد لباس ها مملو از راز هایی است که در آن جا خودآزاری صورت می گرفت. رابطه مخفیانه با نامادری اش از او بچه ای می سازد که هرگز نبوده است. زمانی که مادرش مرد، مردهای او تنها برای سر و صدای های آشپزخانه دلشان تنگ میشد و او یادش می آمد که باید آبجو می خرید. در غیر این صورت او زشت و ناراضی می شد و باید به این خاطر دعوایی با بچه ها و شوهرش داشته باشد.
به تعبیری می توان گفت موضوع بچه های کند ذهن در باره حسادت و خیانت ورزی است اما در حقیقت حس خیانت مایوسانه بدنبال هدفی است که گم شده و یا سر جایش نیست. لال بازی پدر کارگرش و شیشه آبجویش، چیزی که نزد زنان میان سال تنگ نظری و حماقت پنداشته می شود و همه این ها باعث نفرت و بیزاری اش به زنان می شد.
در این جا خشونتی هست که دوبار خوانده می شود. یا همراه با آهی دردناک خانگی که در این جا داگرمن اشاره ای به قدرت مردان در جامعه دارد و یا آهی که از درون متن برمی خیزد و سکوت از شرح این آه عاجز است.
چندی پیش مردی در برنامه رادیویی شبکه 1 آشکارا از تنبیه علیه کودکان دفاع کرد. هر چند که تحقیر کودکان را تنبیه نمی شناخت.
بنظر میرسد که خشونت هنوز پیامش نرسانده است. اولاف لاگرکرتس در کتاب معروفش " استیگ داگرمن" در سال 1958 از تعداد بیشماری مرگ مادران در کتاب های داگرمن خبر می دهد. او معتقد است که مردان از زنانشان می ترسند و به این خاطر به خشونت متوسل می شوند.
به این شکل نویسندگی داگرمن بیشتر در باره ایدولوژی مردانه بحث می کند که عواقبش زندان و شرمساری است. حضور قدرتمند مردانی که جنگ پائیز را بوجود می آورند و باید در باره آن نوشته شود و ناگزیر جنبش زنان را وا می دارد تا کمد های لباس را بگشایند و زندگی مشترک را وداع کنند. زیرا که مردان هرگز تنها نیستند و هر جا بروند مردانگی همراهشان است