"کاش می شد"
Wed 28 04 2010
جهانگیر صداقت فر
کاش می شد با شراب عشق مدهوشت کنم
درقدح ریزم تو را ای نوش جان نوشت کنم
کاش می شد هوشیارانه توی بی خویش را
با خود بی خویشتن یک شب همآغوشت کنم
آنچنان در شعله ی لذت بسوزانم تورا
تا حدیث آتش دوزخ فراموشت کنم
آتشی در جانت اندازم ز شوق اشتیاق
زیر باران تنم آنگاه خاموشت کنم
با نوازشهای چنگ و بوسه های نوش و نیش
پرنیانی از کبود و سرخ تن پوشت کنم
ببر نا آرام تن را از قفس سازم رها
قصد جان آهوان رام آغوشت کنم
تا فراموشت نگردد شهد نوشین وصال
گوشواری از غزل آویزه ی گوشت کنم
ناز بی اندازه و شور جوانی در گریز
ای دریغا کاش می شد تا فراموشت کنم.