جوزف استیگلیتز
اقتصاد را نجات دهیم، نه والاستریت
ترجمه: پرویز صداقت (سرمایه)
Mon 27 10 2008
اشاره مترجم: جوزف استیگلیتز یكی از تاثیرگذارترین اقتصاددانان امروز جهان، برنده نوبل اقتصاد در سال 2001، استاد دانشگاه كلمبیا و از منتقدان اقتصادی جهانیسازی و سیاستهای نولیبرالیستی طی دو دهه اخیر است. استیگلیتز، كه زمانی رئیس مشاوران اقتصادی بیل كلینتون و اقتصاددان ارشد و قائممقام بانك جهانی بود، در سالهای بعد یكی از منتقدان اصلی سیاستهای نولیبرالی شد. در دوره بوش وی بهشدت مخالف سیاستهای اقتصادی وی و جنگ عراق بوده است. امروز نیز از مشاوران اقتصادی باراك اوباماست. در مقاله حاضر، وی از منظر منتقد و اصلاحگر درونی سیستم برخی از معضلات كنونی سرمایهداری آمریكایی را برمیشمارد. دیدگاه نوكینزی وی در این مقاله در نقد وضعیت كنونی اقتصاد آمریكا و ارائه راهكار برای برونرفت از بحران مالی كاملا آشكار است. طی چند هفته گذشته برای بسیاری از مردم حجم اخبار بد حیرتانگیز بوده است. بازارهای اوراق بهادار سقوط كردهاند، بانكها دیگر به یكدیگر وام نمیدهند، و روسای بانكهای مركزی و خزانهداران با چهرهای نگران هر روز در تلویزیون ظاهر میشوند. بسیاری از اقتصاددانان هشدار دادهاند كه ما با بدترین بحران اقتصادی جهان پس از 1929 مواجه شدهایم. تنها خبر خوب آن است كه سرانجام افت قیمت نفت آغاز شده است. در حالی كه برای بسیاری از مردم آمریكا این وضعیت نادر و غریب است، بسیاری از مردمان كشورهای دیگر احساس آشنایی دارند. آسیا در اواخر دهه 1990 دچار بحران مشابهی شد، و كشورهای مختلف دیگر (شامل آرژانتین، تركیه، مكزیك، نروژ، سوئد، اندونزی و كره جنوبی) از بحرانهای بانكی، سقوط بازار اوراق بهادار و سقوطهای اعتباری آسیب دیدهاند. شاید سرمایهداری بهترین سیستم اقتصادی باشد كه انسان تاكنون تجربه كرده اما كسی مدعی نشده كه سرمایهداری ثبات ایجاد میكند. در حقیقت، طی 30 سال گذشته، اقتصادهای مبتنی بر بازار با بیش از 100 بحران مواجه شدهاند. یعنی از این روست كه من و بسیاری از اقتصاددانان دیگر معتقدیم تنظیم و نظارت دولت بخش ضروری برای كاركرد اقتصاد بازار است. بدون نظارت و تنظیم، همچنان بحرانهای مكرر و حاد اقتصادی در بخشهای مختلف جهان بروز خواهد كرد. بازار بهخودیخود كافی نیست. دولت باید نقشی ایفا كند. خبر خوبی است كه هنری پالسون، خزانهدار آمریكا، سرانجام با این ایده موافقت كرده كه لازم است دولت ایالات متحده به تجدید سرمایه بانكها كمك كند و باید سهام بانكهایی را كه نجات میدهد دریافت كند. اما برای پیشگیری از گسترش جهانی بحران كار بیشتری باید انجام داد.
چطور به اینجا رسیدیم
مشكلاتی كه امروز با آن مواجهیم عمدتا ناشی از تركیبی از مقرراتزدایی و نرخهای بهره ناچیز است. پس از سقوط حباب سهام شركتهای فناوری، اقتصاد به محركی نیاز داشت. اما معافیتهای مالیاتی دولت بوش انگیزههای چندانی برای اقتصاد ارائه نكرد. این امر بار حفظ اقتصاد را بر دوش بانك مركزی آمریكا گذاشت و پاسخ این بانك تزریق نقدینگی به اقتصاد بود. در شرایط عادی، جریان یافتن پول در نظام اقتصادی مفید است، چراكه به رشد اقتصاد كمك میكند. اما این اقتصاد پیش از آن گرفتار مازاد سرمایهگذاری بود و از این رو پول اضافی صرف فعالیتهای تولیدی نشد. نرخهای بهره ناچیز و دسترسی آسان به وجوه، مشوق وامدهی بدون احتیاطهای لازم، مشوق وامهای رهنی پرریسك شد. وامهای رهنی شرمآور محدود به نرخ بهره(2)، با پیشقسط ناچیز(3)، بدون سند (دروغین). روشن بود كه اگر حتی اندكی از حباب كاسته شود، ـ با كاهش قیمتها به سطوحی كمتر از ارزش وام رهنی ـ بسیاری از وامهای رهنی باد هوا خواهد شد. این امر امروز رخ داده است ـ تاكنون 12 میلیون وام رهنی سوخت شده است و هر ساعت بر تعداد آن افزوده میشود. فقرا، نه تنها خانههایشان، كه پسانداز زندگیشان را نیز از دست میدهد. جو مقرراتزدایی حاكم بر سالهای بوش ـ گرینسپن به گسترش الگوی جدید بانكداری كمك كرد. كانون این بانكداری تبدیل داراییها به اوراق بهادار بود. به بدهكاران گفته میشد كه نگران پرداخت بدهیهایی كه همینطور بر حجمشان افزوده میشد نباشند، زیرا قیمت خانه همچنان رشد میكند و میتوانند بازهم تامین مالی كنند و بخشی از مزایای سرمایهای را صرف خرید خودرو یا هزینههای تعطیلات خود كنند. البته، این برخلاف نخستین اصل علم اقتصاد است - بر اساس این اصل، چیزی به عنوان كالای رایگان وجود ندارد. بهخصوص در اقتصادی كه در آن اغلب آمریكاییها میبینند درآمد واقعیشان دارد كاهش مییابد این فرض كه قیمت خانه همچنان با شتابی تند بالا میرود بیمعناست. كارگزاران وامهای رهنی عاشق این محصولات جدید بودند زیرا جریان بیپایان درآمدشان را تامین میكرد. آنان با تامین مكرر مالی وامهای رهنی سودشان را به حداكثر میرساندند. متحدان آنها در بانكهای سرمایهگذاری این وامها را خریداری كردند، ریسك را تقسیم و تسهیم كردند و سپس آنها را به دیگران واگذار كردند ـ یا دستكم تاجایی كه میتوانستند آنها را واگذار كردند. بانكداران ما فراموش كردند كه شغل آنها مدیریت محتاطانه ریسك و تخصیص سرمایه است. آنان قماربازان قمارخانهها شدند - با علم به اینكه اگر زیانها بیش از حد زیاد شود پرداختكنندگان مالیات پاپیش میگذارند، با پول مردم قمار كردند. آنان سرمایه را بد تخصیص دادند، این مقادیر هنگفت به بخش مسكن رفت كه بالاخره توان جذب این پول را نداشت. پول آسان و نظارت اندك آمیزهای مسموم به وجود آورد. منفجر شد.
بحران جهانی
آنچه بیاحتیاطی آمریكا را واقعا خطرناك كرده این است كه ما آن را صادر كردهایم. چند ماه قبل برخی از «ناهمراهی» سخن میگفتند از آنكه حتی اگر ایالات متحده دچار پسروی شود اروپا همچنان به راه خود ادامه میدهد. همیشه فكر كردم كه ناهمراهی افسانه است و رخدادها نشان داد كه این تصور درست است. به سبب جهانیسازی، والاستریت قادر بود وامهای رهنی مسمومش را به جهانیان بفروشد. ظاهرا حدود نیمی از این وامهای سمی صادر شد. اگر این كار نشده بود، وضعیت امروز آمریكا وخیمتر بود. علاوه بر این، حتی وقتی روند اقتصاد نزولی شد، صادرات همچنان ایالات متحده را به پیش میراند. اما ضعف در آمریكا دلار را تضعیف كرد و فروش كالاهای اروپایی در خارج را دشوارتر ساخت. صادرات ضعیف به معنای اقتصاد ضعیف بود و از این رو آمریكا ركود ما را صادر كرد همانطور كه پیشتر وامهای مسموم رهنی را صادر كرده بود. اما امروز مشكلات به كشورهای دیگر نیز منتقل میشود. وامهای رهنی مشكوكالوصول در انداختن بسیاری از بانكهای اروپایی به ورطه ورشكستگی موثر است. (ما نه تنها وامهای بد كه وامدهی و روشهای نظارتی بد را صادر كردیم.) بسیاری از وامهای مشكوكالوصول اروپا به وامگیرندگان اروپایی بوده است. و همچنانكه فعالان بازار دریافتند كه شعلههای آتش از آمریكا به اروپا سرایت كرده است، هراس پدیدار شد. بخشی از این نگرانی روانی بود. اما بخشی از آن بدان سبب بود كه نظامهای مالی و اقتصادی ما بهشدت درهم آمیخته شده است. بانكها در سرتاسر جهان از یكدیگر وام میگیرند و به یكدیگر وام میدهند؛ آنها ابزارهای مالی پیچیده را میخرند و میفروشند - از این روست كه روشهای غلط نظارتی در یك كشور كه به وامهای مشكوكالوصول منتهی میشود كه میتواند نظام جهانی را مبتلا سازد.
راه علاج چیست؟
ما اكنون با مشكل نقدینگی، مشكل ناتوانی در پرداخت دیون و مشكل كلان اقتصادی مواجهیم. البته این بخشی از فرآیند ناگزیر تعدیل است: بازگشت قیمت مسكن به سطوح تعادلی و خلاص شدن از بدهیهای اضافی كه اقتصاد اسرارآمیز ما را از حركت بازداشته است. حتی وقتی سرمایه جدید را دولت ارائه كرد، بانكها نمیخواستند یا قادر نبودند مانند گذشته هر قدر كه میخواهند وام دهند. دارندگان مسكن نمیخواهند این قدر زیاد وام بگیرند. پساندازها كه نزدیك به صفر بود رشد خواهد كرد ـ این رشد در بلندمدت برای اقتصاد خوب است اما در اقتصادی گرفتار ركود، رشد پسانداز خوب نیست. در حالی كه برخی بنگاههای بزرگ ممكن است روی سبدی از نقدینگی قرار داشته باشند، بنگاههای كوچك نه تنها برای سرمایهگذاری كه حتی برای تامین سرمایه درگردش به وام وابسته هستند. این كار همچنان دشوارتر خواهد بود. و سرمایهگذاری در مستغلات كه در رشد اقتصادی ملایم آمریكا طی شش سال گذشته چنان نقش مهمی ایفا كرد به چنان سطوح نازلی سقوط كرد كه طی 20 سال گذشته سابقه نداشته است. دولت از یك راهحل نسنجیده به راهحل نسنجیده دیگری رو آورده است. والاستریت هراسان شده اما كاخ سفید نیز چنین است و زمان سختی دارند كه دریابند چه باید كرد. هفتههایی كه پالسون و بوش ـ در برابر مخالفت گسترده ـ صرف برنامه نجات اولیه پالسون میتوانست صرف حل واقعی مسئله میشد. در اینجا، ما به رویكردی فراگیر نیاز داریم. شكست كوششی دیگر میتواند فاجعهآمیز باشد. در این جا رویكردی فراگیر و پنج مرحلهای ارائه میكنیم.
1- تجدید سرمایه بانكها. با بروز این همه زیان، بانكها سرمایه كافی ندارند. بانكها در شرایط جاری، زمان دشواری برای افزایش سرمایه دارند. لازم است دولت سرمایه را فراهم سازد. به نوبه خود دولت باید در بانكهایی كه به آنها كمك میكند دارای سهام و حق رای باشد. اما تزریق سرمایه دارندگان اوراق قرضه را نیز نجات میدهد. درست امروز بازار این اوراق را تنزیل میكند، میگوید احتمال زیادی برای قصور وجود دارد. تبدیل اجباری این اوراق بدهی به سرمایه ضروری است. اگر این كار انجام شود، میزان كمك موردنیاز دولت بسیار كاهش خواهد یافت.
این خبر خوبی است كه به نظر میرسد پالسون دبیر خزانهداری نهایتا دریافت كه پیشنهاد اولیهاش برای خرید آنچه وی خوشبینانه داراییهای آسیبدیده میخواند ناقص است. این نگرانكننده است كه خیلی طول كشید كه پالسون متوحه این امر شود. او چنان در ایده راهحل بازار آزاد محصور است كه از پذیرش آنچه اقتصاددانان در سایر گرایشها به وی میگویند ناتوان است: اینكه وی لازم است بانكها را تجدید سرمایه كند و برای زیانهایی كه نسبت به وامهای سوختشده خود متحمل شدهاند پول جدید ارائه كند. اكنون دولت این كار را انجام میدهد، اما سه سوال مطرح است: آیا این معامله عادلانهای برای پرداختكنندگان مالیات است؟ به نظر میرسد پاسخ به این سوال نسبتا روشن است: پرداختكنندگان مالیات معامله خامی در برابر دارند، مقایسه شرایط تزریق پنج میلیارد دلار به گلدمن ساش و شرایطی كه دولت اعمال كرده است این را روشن میسازد. دوم، آیا نظارت و محدودیتهای كافی وجود دارد كه اطمینان دهد روشهای غلط گذشته در اعطای وامهای جدید عملا رخ خواهد داد؟ بار دیگر، مقایسه شرایطی كه خزانهداری انگلستان و آمریكا درخواست كرده روشن میكند كه نظارت كافی وجود ندارد. برای مثال، بانكها میتوانند همچنان كه دولت به آنها پول میدهد، به سهامدارانشان پول پرداخت كنند. سوم، آیا این پول كافی است؟ بانكها چنان غیرشفافاند كه هیچكس نمیتواند پاسخ كاملی به این سوال بدهد، اما آنچه مسلما میدانیم این است كه شكافهای داخل ترازنامه احتمالا بزرگتر خواهد شد. دلیل این امر آن است كه درباره مسئلهای اصلی كار چندانی نمیتوان انجام داد.
2- توقف موج سلب مالكیت. برنامه اولیه پالسون شبیه تزریق وسیع خون به بیماری است كه گرفتار خونریزی حاد بود. اگر ما كاری در برابر سلب مالكیت نكنیم نمیتوانیم بیمار را نجات دهیم. حتی بعد از تجدیدنظرهای كنگره نیز كار چندانی نمیتوان انجام داد. لازم است با تبدیل بهره وامهای رهنی و كاهش مالیات بر مستغلات به اعتبارهای مالیاتی قابل نقدشدن، با اصلاح قوانین ورشكستگی برای امكانپذیرساختن تجدیدساختار سریع، كه بر اساس آن وقتی ارزش وام رهنی بیش از ارزش مسكن باشد ارزش آن كاهش مییابد، حتی با وامدهی دولتی، و مزیتبخشی به هزینههای پایینتر وجوه دولتی و انتقال پسانداز به مالكان فقیر و میانهحال منازل مسكونی، به مردم كمك كنیم تا خانههایشان را از دست ندهند.
3- ایجاد انگیزهای كه در عمل موثر است. كمك به والاستریت و توقف سلب حق مالكیت تنها بخشی از راهحل است. اقتصاد آمریكا در تهدید ركودی حاد است و به انگیزشهای بزرگی نیاز دارد. لازم است بیمه بیكاری را افزایش دهیم، اما به ایالتها و مناطق كمك مالیشود، آنها همچنانكه درآمدهای مالیاتیشان كاهش مییابد، هزینههای خود را پایین میآورند و كاهش هزینهها به انقباض اقتصاد منجر خواهد شد. اما واشنگتن برای حركت بخشیدن به اقتصاد باید در آینده سرمایهگذاریهایی انجام دهد. توفان كاترینا و فروپاشی پل مینیاپولیس یادآوریهای غمانگیزی درباره این است كه زیرساختارهای ما مستهلك شده است. سرمایهگذاری در زیرساختارها و فناوری در كوتاهمدت اقتصاد را به حركت میاندازد و رشد بلندمدت را افزایش میدهد.
4- بازگشت اعتماد از طریق اصلاح دستگاه نظارتی. ریشه مشكلات در تصمیمگیریهای نادرست بانكی و قصور در نظارت است. اگر باید اعتماد به نظام مالی ما بازگردد، این مسائل باید مورد توجه قرار گیرد. ساختارهای راهبری شركتی را كه به ساختارهای ناقص انگیزشی انجامیده بود كه به منظور ارائه پاداشهای سخاوتمندانه به مدیران عامل طراحی شده بود باید تغییر داد و از این رو بسیاری از نظامهای انگیزشی باید تغییر یابند. این صرفا مسئله سطح پاداشها نیست، بلكه شكل غیرشفاف اختیار معامله سهام را نیز شامل میشود كه انگیزهای برای حسابسازی برای بزرگ جلوهدادن بازدهی گزارششده است.
5- خلق یك سازمان كارآمد چندجانبه. همچنان كه اقتصاد جهانی بیشتر درهم تنیده میشود، ما به نظارتهای جهانی بهتری نیازمند میشویم. اگر ما باید به 50 مقام ناظر دولتی مستقل اتكا كنیم، نمیتوان تصور كرد كه بازار مالی آمریكا بتواند كاركرد موثری داشته باشد. اما باید تلاش كنیم این كار را بهطور اساسی در سطح جهانی انجام دهیم. بحران اخیر نمونهای از مخاطرات است: همچنانكه برخی دولتهای خارجی ضمانتهای نامحدود در مورد سپردهها ارائه كردند، پول شروع به حركت به جاهایی كرد كه به نظر میرسید پناهگاههای امن هستند. برخی دولتهای اروپایی در تاكید بر آنچه لازم است انجام شود بسیار اندیشمندانهتر بودند. حتی پیش از آنكه بحران جهانی شود، نیكلا ساركوزی رئیسجمهور فرانسه در سخنرانی ماه گذشته در سازمان ملل خواستار اجلاس سران به منظور تعیین مبانی برای نظارت دولتی به منظور جایگزینی با رویكرد كنونی بازار آزاد شد.
حركت به پیش
رئیس جمهور بعدی ایالات متحده زمان بسیار سختی خواهد داشت. حتی برنامههایی كاملا اندیشمندانه هم ممكن است آنگونه كه طراحی شده عمل نكند. اما اطمینان دارم كه برنامهای فراگیر براساس رئوسی كه ارائه كردم ـ توقف سلب حق مالكیت، تجدید سرمایه بانكها، برانگیختن اقتصاد، حمایت از بیكاران، تقویت نظارت و ساختارهای نظارتی و جایگزینساختن ناظران و افرادی كه مسوولیت حفاظت از اقتصاد را برعهده داشتند با كسانی كه بیشتر نگران نجات اقتصاد هستند تا نجات والاستریت ـ نه تنها اعتماد را بازمیگرداند بلكه در آینده آمریكا را قادر میسازد كه از تمامی توانش برخوردار باشد. از سوی دیگر، رویكردهای نیمهكاره تنها همواره نومیدی را باز میگرداند و بهیقین شكست خواهد خورد.
|
|