عصر نو
www.asre-nou.net

گزارش سمینارسه روزه همگامی کانون ها در شهر هامبورگ

گزارشگر ناهید جعفرپور
Thu 1 04 2010

روز جمعه 26 مارس در شهر هامبورگ سمينارهمگامي کانون‎ها، نهادها و مجامع ايراني در "همبستگي و دفاع از مبارزات مردم ايران و نه به جمهوري اسلامي- در اروپا: با تم ضرورت همگامي کانونهاي شهري در پشتيباني از مبارزات مردم ايران
و «نه به جمهوري اسلامي» در اروپا و ... و چه راه ها و يا راه حل‌هايي در خارج از کشور وجود دارد؟
برگزار گرديد. در اين سمينار که بيش از 70 نفر از طرف کانون ها و نهاد ها و کميته هاي ايراني واقع در کشور هاي آلمان، فرانسه، هلند، سوئيس، نروژ، بلژيک و انگليس شرکت نموده بودند، در باره مباني مشترک و طرح هاي ارائه شده به سمينار(طرح ها در ضميمه مي باشند) و همچنين دقت بخشيدن به نکات مشترک براي همکاري و هماهنگي به بحث و گفتگو پرداخته شد.

مسئله قابل توجه در سمينار تفاهم عمومي براي همکاري و همگامي بر روي مباني مشترک علارغم اختلاف نظر ها بر روي بديل جمهوري اسلامي بود. ترکيب شرکت کنندگان را مي شد به سه کاتاگوري تقسيم نمود. کساني که اعتقاد داشتند بديل جمهوري اسلامي سوسياليسم است و کساني که جمهوري دمکراتيک لائيک را بديل جمهوري اسلامي مي دانستند و همچنين کساني که جمهوري دمکراتيک را بديل مي دانستند. اما همگي تاکيد داشتند که همگامي نه بر مبناي بديل ها بلکه تنها بر محور مباني مشترک و سرنگوني جمهوري اسلامي استوار مي باشد. در واقع اين امر نشان دهنده اين مسئله بود که نيروهاي چپ و دمکرات و آينده نگر اينبار براي اولين بار به لزوم همکاري و همگامي و در نظر گرفتن حداقل خواست هاي خود و نه حداکثر ها و با وقوف به تفاوت ها، با عظمي راسخ براي همگامي عليه رژيم سفاک جمهوري اسلامي وارد صحنه مبارزه گرديده اند. روز اول سمينار شرکت کنندگان از کانون ها به گزارش از فعاليت هاي شهري خود و همچنين پيشنهادات و طرح هاي ارائه شده از سوي کانون هاي و نهاد هاي شهريشان پرداختند. بعد از گزارش نهاد ها و کانون ها شرکت کنندگان تک تک نقطه نظرات خويش را حول مباني پايه اي همگامي کانون ها و لزوم گسترش و شرکت وسيع نيروهاي اپوزيسيون سرنگوني طلب در اين همگامي و همچنين پيشنهادات براي حرکت و اعتراض مشترک اعلام نمودند. روز دوم بحث آزاد وارد دومين دور خود گرديده وظهر روز شنبه تظاهراتي در ايستگاه راه آهن شهر هامبورگ با شرکت همه شرکت کنندگان در سمينار برگزار گرديد. بعد از راه پيمائي سمينار مجددا کار خود را از سر گرفته وبعد از يکدور بحث و ارائه پيشنهادات سه گروه کاري تشکيل گرديد و در اين سه گروه کاري بر روي طرح پايه مباني مشترک و ساختارها و همچنين تشکيل گروه هاي کاري براي فعاليت آتي بحث و گفتگو گرديد و نتيجه در روز يکشنبه به سمينار ارائه گشت که بر مبناي آن تصيحاتي به طرح مباني مشترک وارد گرديد و گروه هاي کاري مختلف شکل گرفت و همچنين در باره چگونگي تشکيل يک هيئت هماهنگي بحث و گفتگو شد که نتيجه نهائي بعدا به اطلاع رسيده خواهد شد. همچنين از سوي جمع براي شش ماه آينده چندين آکسيون پيشنهاد و مورد قبول قرار گرفت که به موقع به اطلاع عموم رسانده خواهد شد.

نکات مثبت سمينار:
ـ از نکات برجسته سمينار روحيه غالب در سمينار براي هم کاري و همگامي مشترک صرف نظر از اختلاف نظرها بود. درواقع براي اولين بار چپ هاي سوسياليست يک قدم از مواضع خود براي رسيدن به يک همگامي با دمکرات ها و آينده نگر ها بر عليه جمهوري اسلامي عقب نشيني نموده بودند که اين خود تحسين آميز بود.
ـ رسيدن به اين مسئله که هيچ نيروئي به تنهائي نمي تواند حرکت کند و شرط پيروزي همگامي تمامي چپ ها و دمکرات ها و آينده نگر هاست
ـ احترام به دگرانديش
ـ شرکت دو نفر از سوسياليست هاي مسلمان ( آرمان مستضعفين)
نکات منفي سمينار
ـ عدم سازماندهي مناسب راهپيمائي و تبليغات کم در اين رابطه در شهر هامبورگ و يک بعدي بودن شعار ها و پرچم ها در راهپيمائي ( در اين باره در سمينار انتقاد و بحث و گفتگو گرديد)
ـ شرکت زنان نسبت به مردان بسيار اندک بود( کمبود شرکت گروه ها و سازمان هاي زنان)


ضميمه 1
ضرورت همگامي کانون‌هاي شهري در پشتيباني از مبارزات مردم ايران و «نه به جمهوري اسلامي» در اروپا و ...
چه راه حل و يا راه حل‌هايي مي‌تواند در خارج از کشور وجود داشته باشد؟
نگاه ما به طرح پيشنهادي «همگامي» (١) به نشست هامبورگ در تاريخ ٢٦ تا ٢٨ مارس
کانون همبستگي و پشتيباني از مبارزات مردم ايران – هانوفر
شنبه١٥ اسفند ۱۳۸۸ – ٦ مارس ۲۰۱۰
چه بايد کرد(۲)؟
اين سئوالي است که ذهن اکثر ما را به خود مشغول کرده است. پيوستن و هم‌آوا شدن با «جنبش سبز» و دنباله روي از موسوي و ديگر اصلاح‌طلبان درون حکومتي؟ بديل: «رنگين کمان»، «همه با هم»؟ و يا «هر کس براي خود در کنار ديگران»؟ بديل «هماهنگي بين فعالين سياسي در طيف چپ و سوسياليستي»؟ بديل «همکاري بين احزاب سياسي دمکراتيک، مذهبي و چپ»؟
بديلي که ما انتخاب کرده‌ايم: «همگامي(۳) ميان نهادهاي شهري در پشتيباني از مبارزات مردم(۴) و نه به جمهوري اسلامي(٥) در خارج از مرزهاي ايران» است که در زير به جنبه‌هائي از آن اشاره مي‌کنيم. اين بديل نه خود را در رقابت با سازمان‌هاي سياسي سراسري مي‌داند و نه قصد آن دارد که جايگزين فعاليت‌هاي آنها و يا فعاليت‌هاي نهادهاي دمکراتيک يا فرهنگي ـ سياسيِ محلي شود.
اين بديل بستري است براي نزديکي همه‌ي اين گونه مجامع اعم از محلي و سرتاسري يا فرهنگي و سياسي؛ و همگامي ميان آنها. بديلي است براي شکل گيري يک جنبش نوين، برابر حقوق، افقي، دمکراتيک و عدالت‌خواه که بتواند در نهادينه کردن جنبش اعتراضي در خارج از کشور، در پشتيباني از مبارزات مردم در «نه به جمهوري اسلامي» و مقابله با جنايات رژيم موثر بوده، بتواند بازتاب دهنده‌ي خواست‌هاي دمکراتيک و عدالت خواهانه‌ي جنبش اعتراضي مردم باشد که به دليل شرايط شديد خفقان حاکم بر جامعه و گسترش دامنه‌ي سرکوب رژيم جمهوري اسلامي امکان بيان نمي‌يابند.
ما که خود به طيف‌هاي گوناگون از تشکل‌هاي سياسي‌ـ‌فرهنگي گرفته تا اعضاء و هواداران سازمان‌ها و نهادهاي دمکرات، عدالت‌خواه و لائيک، چپ سوسياليستي و کمونيستي و يا عناصر منفرد و جدا شده از سازمان‌هاي سياسي تعلق داريم، بديل «همگامي» را نه تنها در تضاد با ساير فعاليت‌هاي خود نمي‌بينيم، که مکمل آن نيز مي‌دانيم.
وضعيت جامعه قبل از انتخابات رياست جمهوري
• تا دوماه قبل از انتخابات، هيچ جنبش و جوششي به چشم نمي‌خورد، کارنامه‌ي رياست جمهوري احمدي نژاد حتا براي بخشي از حاميان خود وي نيز جذابيتي نداشت. بخش عمده‌اي از مردم يا دليلي براي رفتن به پاي صندوق‌هاي راي نداشتند و يا اصولا مخالف راي دادن بودند. بخشي از اپوزيسيون خارج از رژيم نيز انتخابات را بايکوت کرده بود.
• در سطح بين المللي نيز رژيم به دلائل عديده که از موضوع اين بحث خارج است، با فشارهاي رو به رشد مواجه بود: انتخابات رياست جمهوري در ايالات متحده آمريکا و پيروزي اوباما و اعلام تمايل او به تخفيف و يا حل بحران ميان دو کشور نيز عاملي شده بود که احمدي‌نژاد و حاميان او نتوانند از دشمني «شيطان بزرگ» به عنوان يک حربه‌ي تبليغاتي براي کشيدن مردم به پاي صندوق‌ها استفاده کنند.
• اصلاح‌طلبان حکومتي نيز، ديگر نفوذ چنداني در ميان مردم نداشتند. علاوه بر اين، در طيف اصلاح طلبان نه يک برنامه اتتخاباتي وجود داشت و نه توافقي بين کانديداها. کروبي بدون تباني با ديگران کانديد شده بود. ميان دو داوطلب ديگر يعني خاتمي و موسوي نيز روشن نيود که کدام يک از استقبال عمومي بيشتري در ميان مردم برخوردار خواهند شد. فردي مورد نظر بود که هم مورد قبول مجموعه‌ي طيف اصلاح‌طلب بوده و هم مورد توافق ارکان اصلي نظام و در ضمن مورد قبول بخش‌هاي نارضي و يا رانده شده از نظام باشد. خاتمي تمايل دروني‌اش را اعلام کرده بود و موسوي مردد بود که سران نظام چه واکنشي نسبت به کانديداتوري وي نشان خواهند داد. او ملغمه‌اي از تمامي اين ويژه‌گي‌ها بود: هم اصلاح طلب بود و هم نبود؛ هم راديکال و بنيادگراي اسلامي و مورد پذيرش بخش عمده‌اي از روحانيت قشري بود و هم مدرنيست اسلامي.
اما موسوي تا زماني که تضمين نداشت که از شانس برابر با احمدي نژاد برخوردار است، از اعلام کانديداتوري خودداري مي‌کرد و حاضر به شرکت در انتخابات نبود. با اعلام چراغ سبز که در برابر کانديدشدن او مانع تراشي نخواهد شد، وارد عرصه ي انتخاباتي شد و خاتمي بر خلاف ميل دروني اش از کانديداتوري خود صرف نظر کرد.
• کارگزاران جمهوري اسلامي به اين امر واقف بودند که تنور انتخابات کشور همچنان سرد است و تنها کانديداتوري موسوي، کروبي، رضائي در کنار احمدي نژاد، عامل کشاندن مردم به پاي صندوق‌هاي راي نخواهد بود. آنها براي جلب توده‌هاي مردم به پاي صندوق‌هاي راي، شکل جديدي از انتخابات را برگزيدند که در تاريخ سي ساله‌ي جمهوري اسلامي بي‌سابقه بود. جمهوري اسلامي موفق شد با به کارگيري يک روش جديد انتخاباتي نه تنها تنور انتخابات را گرم کند، بلکه حتا بخش‌هاي گسترده‌اي از مردم و جناح‌هاي مردد اپوزيسيون را نيز به صحنه انتخابات بکشاند. بحث و مناظره‌هاي راديو ـ تلويزيوني ميان کانديداها سازماندهي شد و جدل‌هاي انتخاباتي در سطح جامعه بالا گرفت. بسياري از مسائل و خط قرمزهاي دروني سيستم، از جمله حيف‌وميل‌هاي مالي، سوء استفاده‌هاي سياسي ارگان‌ها، وضعيت زندانها، نبودِ آزادي‌ها و ده‌ها مطلب ديگر براي اولين بار، از طريق راديو و تلويزيون و ساير رسانه‌هاي خبريِ نظام، مورد بحث و جدل قرار گرفت. طرح مسائل فوق، رفته‌رفته شور و شوق و حساسيت انتخاباتي را دوچندان نمود و تب انتخابات جامعه را در بر گرفت و به خانه‌ها و خيابان‌ها کشيده شد. فضاي سياسي در جامعه و حتا در خارج از مرزهاي ايران تغيير کرد. دختران و پسران جوان به خيابان‌ها آمدند، طرفداران و مخالفين اين و يا آن کانديدا، وارد صحنه انتخاباتي شدند و درگيري‌هاي فکري شدت يافت. بسياري از چهره‌هاي فراموش شده و يا از صحنه خارج شده، که يا نوميد شده و يا انزواي سياسي پيشه کرده بودند به صحنه سياست بازگشتند. شور و شوق تازه‌اي جامعه را فرا گرفت.
• وضعيتي که به وجود آمد و استقبالي که از انتخابات شد، در بدو امر به سود نظام بود. رژيم بار ديگر در بدترين شرايط، موفق به جلب مردم به انتخابات شد. در نبود کوچکترين امکانات براي برگزاري انتخاباتي آزاد، تحت تاثير جو ايجاد شده، باز بخش گسترده‌اي از توده‌هاي مردم و حتا بخش‌هائي از اپوزيسيون توهم زده، به کارزار انتخابات جلب شدند. مجموع اين عوامل سبب شد تا انتخابات از استقبال گسترده‌اي برخوردار شود. موسوي و کروبي، به عنوان چهره‌هاي پرتجربه‌ي نظام، بر اين امر واقف بودند که اهرم تقلب در انتخابات رياست جمهوري، ابزاري است که همواره کاربرد داشته است. ولي به نظر مي‌رسد که آنها هم، ميزان استفاده از آن را تا اين حد و مقياس، تصور نکرده و يا ارزيابي روشني از آن نداشتند. آنها اگر چه خود، بخشي از اين ماشين سوء استفاده و سرکوب بوده و در يک بازي انتخاباتي شرکت کرده بودند که هيچ قرابتي با انتخابات آزاد نداشت، اما تصورشان بر اين بود که ميان خودي‌ها «برابري» رعايت خواهد شد و شخص خامنه‌اي و سپاه، نقش «داور» را برعهده خواهند گرفت؛ غافل از آن که ديري است منافع بلاواسطه‌ي مادي، تمامي پيوندهاي مرئي و نامرئي ميان فرزندان ديروزين امام را پاره کرده است.
• در روزهاي قبل ازانتخابات شور و شوق جديدي در جامعه، به خصوص در ميان نسل جوان ايجاد شد. نه تنها جوانان بسياري فعال شده بودند، بلکه اين ذهنيت در جامعه ايجاد شده بود، که گويا مردم با راي خود مي‌توانند با انتخاب «بد» در برابر «بدتر» ضربه‌اي به نظام بزنند. آنها بر اين باور بودند که تنها راي آنان تعيين خواهد کرد که نام چه کسي از صندوق بيرون بيايد. اين تنها ذهنيت مردم کوچه و خيابان نبود، موسوي و کروبي نيز چنين مي پنداشتند. موسوي خود را رئيس جمهور آينده ايران مي‌ديد. و نظرسنجي‌ها نيز تا حدود زيادي اين يقين را ايجاد کرده بود که او برنده ي انتخابات خواهد بود.
• اعلام نتايج انتخابات براي ميليون‌ها راي دهنده، غيرمترقبه و غير قابل قبول بود. اختلاف فاحش آراي احمدي‌نژاد با موسوي و کروبي، ضربه‌اي هولناک براي اين دو و هواداران‌شان بود. زنان و مردان جوان که هفته‌ها براي تغيير رئيس جمهور فعالانه نيرو گذاشته و تحمل چنين توهيني را به خود و به راي خود نداشتند با شعار «راي من کجاست؟» به خيابان‌ها آمدند.
• کارگزاران رژيم جمهوري اسلامي بر اين باور بودند که مردم پس از اعلام نتايج انتخابات به خانه‌هاي خود باز مي‌گردند و تب‌وتاب انتخابات فروکش خواهد کرد. در سناريوهاي فرضي، چنان تصور شده بود که عاملين اجراي نقش ـ‌‌مردم‌ـ پس از انجام وظائف خود، يعني دادن راي به جاي اول خود باز مي‌گردند. ما در اين انتخابات، نه تنها با توهم راي دهندگان و نيروهاي اصلاح‌طلبِ درون نظام روبرو بوديم، بلکه بسياري از محاسبات عوامل و کارگزارانِ رژيم نيز تنها بر پايه‌هاي ذهني استوار بود. تمامي اين محاسبات و ذهني گري ها در اثر ديناميسمي که در هفته‌هاي قبل وماه‌هاي پس از انتخابات با حضور مردم در خيابان ها ايجاد شد، به هم ريخت و در اثر آن، خفقان ۳١ ساله‌ي رژيم جمهوري اسلامي درهم شکست و خيابان ها براي مدتي به تصرف مردم درآمد.
• نه کارگزاران رژيم، نه اپوزيسيون و نه دستگاه‌هاي عريض و طويل خبري جهاني مي‌توانستند حوادث و تغيير و تحولات پس از انتخابات، واکنش مردم، اصلاح طلبان و حتا خود رژيم را ارزيابي کنند. اتفاقي غير قابل پيش بيني در جامعه حادث شد. تصميم به‌ گزينش مجدد احمدي‌نژاد به رياست جمهوري، بر مبناي محاسبه‌هاي قبلي کارگزاران رژيم بود، نه شناخت آنها از وقايع بعد از انتخابات. اگر رژيم جمهوري اسلامي از شدت و حدت ضربه‌اي که پس از انتخابات خورد اطلاعي داشت و اگر ميزان رشد گسترده‌ي اعتراضات و مبارزات مردم و شدت ريزش نيروهاي درون نظام را به دقت برآورد کرده بود، شايد به رياست جمهوري يکي از سه کانديداي ديگر تن در مي‌داد ويا شايد به بهانه‌اي، از برگزاري انتخابات طفره مي‌رفت زيرا عوارض آن براي نظام مي‌توانست به مراتب کمتر باشد. چرا که عنصر تجربه‌ي خياباني مردم در برابر رژيم، شکل نمي‌گرفت.
• بزرگترين شکست رژيم در حوادث پس از انتخابات اين بود که توده‌هاي مردم به قدرت خود و به ضعف رژيم پي بردند و آن را در روياروئي با رژيم تجربه کردند.
• رژيم جمهوري اسلامي با تدارک برگزاري انتخابات رياست جمهوري، در پي يک پيروزي بود. ولي شکستي که نصيبش شد، در سي و يک سال گذشته سابقه نداشت. اين نقطه‌ي عطف، اين امر بزرگ تاريخي و اين خيزش «نو» براي هيچ کس قابل پيش بيني نبود. غول از شيشه خارج شد، رژيم از درون پاشيد و روند سرنگوني‌اش شدت گرفت. خفقان گسترده سي‌ويک ساله در هم شکست. «نه به جمهوري اسلامي» در ابعاد گسترده‌ي ميليوني و در يک درگيري پرقدرت خياباني به نمايش گذارده شد. اگر چه به علت وجود خفقان موجود و سرکوب شديد اين خواست در تمامي ابعاد آن به روشني مطرح نشد.
• حضور سپاه، بسيج و نيروهاي امنيتي رژيم، در روزهاي عاشورا، قدس و از همه بدتر در ۲۲ بهمن و نظامي کردن کليه ارکان جامعه، نمايش قدرت رژيم نيست بلکه بيانگر ترس و زبوني اوست.
در جامعه، شرايطي فراهم شده که به هيچ وجه قابل پيش بيني نيست. گلوله‌ي برف تبديل به بهمن عظيمي شده که هيچ کانال و مفري براي آن تدبير نشده است.
• جمهوري اسلامي نه راهي به جلو دارد که بتواند کاري از پيش ببرد و نه امکاني براي عقب نشيني. بطلانِ اين تصور که با تهديد و ارعاب، کشتار و جنايت و تجاوز به دختران و پسران جوان، مي‌توان جنبش را خفه کرد و يا از «انرژي» آن کاست، دير يا زود به اثبات خواهد رسيد. چنان مي‌نمايد که جمهوري اسلامي همچنان توانمند است و آرايش قواي نظامي و امنيتي‌اش دال بر اين توانمندي است. اما تجربه‌ي تاريخي نشان داده که تمامي نظام‌هاي پوسيده، هنگام از هم پاشيدن و سقوط، در ظاهر توانمند به نظر مي‌رسند.
ضرورت همگامي کانون‌هاي شهري در پشتيباني از مبارزات مردم ايران و «نه به جمهوري اسلامي» در خارج
سرعت و دامنه تغيير و تحولات سياسي در ايران پس از انتخابات رياست جمهوري در تابستان گذشته غيرقابل پيش‌بيني بود.
مردم ما بار ديگر حادثه‌اي شگرف آفريدند که هم خود و هم جهانِ بيرون از خود را غرق شگفتي و تحسين نمودند. در صحنه مبارزات خياباني به گونه‌اي هوشمندانه آواي نويد بخش آزادي به دور از خشونت در زيباترين شکل ممکن، سرداده شد و در سرتاسر جهان طنين افکند. خيزش ميليوني‌ مردم نه تنها دستگاه عريض و طويل سانسور رژيم را براي مدتي فلج نمود، نه تنها بزرگترين شکاف ممکن را در ميان جناح‌هاي رژيم ايجاد نمود که روز به روز نيز عميق‌تر مي‌شود، بلکه اين جنبش خالق يکي از آزادترين چترهاي خبررساني مدرن و متنوع در دنياي ارتباطات جمعي شد. هر معترض، خود يک گزارش‌گر شد و دنياي گزارش‌گري شکل تازه‌اي به خود گرفت و تحول نويني در دنياي ارتباطات خبري - تصويريِ آزاد در مقابله با خفقان و سانسور آفريده شد. اگر خبرگزاران بين‌المللي از ايران رانده شدند، مردم خود مبتکر يکي از بهترين و مدرن‌ترين راه‌هاي پخش خبر شدند. اين تغيير و تحولات، عاملي شدند تا دستگاه گسترده‌ي سانسور خبري رژيم که بوسيله شرکت‌هاي چند مليتي «نوکيا» و «زيمنس» و ديگر توليدکنندگان افزارهاي مدرن الکترونيکي به قيمت سرسام آوري تهيه شده بود براي مدتي کارآئي خود را از دست بدهند.
دختران دانشجو و زنان جوان نقش برجسته و چشم‌گيري در اين جنبش اجتماعي- انساني ايفا نمودند. از همين روست که آنها بيش از گذشته هدف وحشيگري و خشونت بي‌حد و اندازه‌ي نيروهاي سرکوب رژيم قرار گرفته‌اند. قتل ندا، ربوده شدن ترانه موسوي، تجاوز جنسي به وي و سوزاندن پيکر او، تجاوزات متعدد به چندين دختر، زن و پسر جوانِ ديگر توسط نيروهاي امنيتي و چماقداران مسلح بسيجي، بيان‌گر ترس و نفرتي است که اين خيزش خياباني در ميان عوامل رژيم ايجاد کرده است. اما تشديد اعمال خشونت نسبت به مردم، خود عاملي شد در راديکال‌تر شدن خواسته‌هاي مردم و نشان دادن تمايل شان مبني بر نفي جمهوري اسلامي در تماميت آن. واکنش رژيم در برابر مردم، استفاده از حربه هميشگي‌اش يعني بکارگيري و گسترش دامنه سرکوب بود. تا کنون چندين هزار نفر بازداشت و صدها نفر به قتل رسيده‌اند. دستگير شدگان تحت وحشيانه‌ترين شکنجه، اذيت و آزارها قرار گرفته‌اند. در ميان آنها از دانشجويان دختر و پسر گرفته تا زنان جوان، فعال سياسي – اجتماعي و يا افرادي که به علت حضور تصادفي شان در خيابان ها دستگير شده بودند، وجود دارند. . در مورد افراد شناخته شده، فشار و شکنجه بيشتر به قصد اجبار به اعتراف و اظهار ندامت انجام مي‌گيرد. جوانان بي‌نام و نشان اما همچنان به شيوه‌هاي سال‌هاي دهه‌ي ۶٠ در ايران اسلامي و يا روش‌هاي متداول در کشورهائي نظير شيلي پس از کودتاي نظاميان و يا متدهاي رايج در برخي کشورهاي آمريکاي لاتين به صورت وحشيانه در زندان‌هاي رسمي و يا بازداشتگاه‌هاي مخفي و موقت، مورد شکنجه و آزار جنسي و روحي قرار گرفته و يا سر به نيست مي‌شوند.
وظيفه انساني‌ـ‌سياسي و موقعيت کنوني هزاران نفر در بند و يا در خطر دستگيري ايجاب مي‌كند كه در خارج از مرزها، براي ايجاد يك جنبش گسترده در دفاع و پشتيباني از مبارزات مردم ايران، افشاي جناياتي كه انجام مي‌گيرد و يا درحال انجام است، براي آزادي فوري و بدون قيد و شرط تمامي دستگيرشدگان وقايع اخير و همه زندانيان سياسي، ارسال هيئت و يا هيئت‌هاي حقوقي براي بررسي اين گونه جنايت‌ها و سازماندهي مقاومت گسترده در برابر رژيم و تشکيل تريبون‌هاي بين‌المللي براي بررسي جنايت رژيم، اقدامات جدي انجام شود.
وضعيت در خارج از مرزهاي ايران:
واقعيت اين است که به همت جنبش گسترده و ميليوني مردم در ايران، خون تازه‌اي در رگ‌هاي ده‌ها هزار ايراني در خارج از کشور دميده شده، بار ديگر اميد به تغييرِ داد و ستدهاي فکري در ميان مجامع ايراني در اقصي نقاط جهان شدت گرفته است. احساس مسئوليت و هم‌دلي با جنبش اعتراضي مردم گسترش يافته است. شوق و ذوق در همه جا، ميان مجامع ايراني به چشم مي‌خورد. حرکت‌هاي کوچک اعتراضي اشکال نويني به خود گرفته‌اند و در اينجا و آنجا حرکت‌هاي گسترده‌تري نيز انجام مي‌گيرد. جو سياسي خارج در سي سال گذشته هرگز تا به اين حد براي پشتيباني از مبارزات مردم مناسب نبوده است.
اپوزيسيون مترقي ايران درخارج ازکشور که خواهان مناسباتي انساني، آزاد، و انتخابي است، در لحظه‌هاي کنوني يک مسئوليت سنگين تاريخي در مقابل خويش دارد. اگر چه اين اپوزيسيون در سي ويک سال گذشته، حتي در بدترين شرايط در برابر جنايات رژيم ساکت نبوده‌ است، اما در شرايط حساس کنوني فاقد ارتباطات لازم و ضروري است . سازمان‌هاي سياسي نيز که تا ديروز هم و غم شان بسيج توده‌هاي ايراني در خارج بود، اگر مردد و يا نظاره‌گر وضع موجود نباشند، دامنه فعاليت‌هايشان از محدوده‌ي چند بيانيه، اطلاعيه و يا شرکت در اين و يا آن آکسيون محلي چندان فراتر نمي‌رود. به عبارت روشن‌تر، پتانسيل چند ميليوني ايرانيان در خارج از کشور کارآئي چنداني ندارد و نمي‌توان از اين توان عضيم بالقوه بهره‌اي درخور، به سود اعتلاي جنبش آزادي‌خواهانه‌ي مردم در برابر رژيم جمهوري اسلامي گرفت و يک کارزار گسترده جهاني در برابر آن ايجاد نمود.
چه راه حل و يا راه حل‌هائي مي‌تواند در خارج از کشور وجود داشته باشد؟
اگر به فعاليت‌هائي که در بسياري از شهرهاي اروپا و آمريکا توسط مجامع، نهادها، افراد و گروه‌هاي ايراني در جريان است و کم و بيش هم ما در آن شرکت داريم و يا شرکت داشته‌ايم دقت کنيم، در مي‌يابيم که اکثر آنها توسط افرادي با ويژگي‌هاي خاص (زنداني سياسي سابق، فعال حقوق بشر، شاعر، نويسنده، هوادار و يا عضو اين و آن سازمان سياسي، پناهنده سياسي، دانشجو، زن و مرد خانه‌دار، پير و جوان، بازنشسته و شاغل ..) سازماندهي و يا پايه‌ريزي شده‌اند. کمبود کار ما فعالان شهري آنجائي مشهود مي‌شود که بخواهيم ميان اين گونه فعاليت‌ها، در سطح گسترده‌تري همگامي بوجود آوريم
ما براي تداوم کار، نياز به سازماندهي گسترده و افقي در خارج از مرزهاي ايران داريم. ما داراي ده‌ها و صدها واحد فعال شهري هستيم و علاوه بر آن با اين اقبال روبرو هستيم که هزاران زن و مرد جوان و سالخورده اکنون به صحنه مبارزات اعتراضي در خارج کشور پيوسته‌اند. تعدادي از اين نهادها و افراد، ساليان دراز و در بدترين شرايط، براي دفاع از مبارزات مردم فعال بوده‌اند. علاوه بر آن خيل گسترده‌اي هم به ويژه از نسل جوان به صحنه اعتراضي پيوسته است. اينان عناصر تشکيل دهنده‌ي جامعه دمکراتيک و آزاد فردا هستند. تنها بايد ميان ما- اين نهادهاي فعال- ارتباط‌هاي لازم و کافي را فراهم نمود. چنين هسته‌هائي مي‌توانند سدي در برابر جنايات جمهوري اسلامي بنا سازند و آتشي شوند بر پيکر آن.
طرح «همگامي»(٦) با تمام کم و کاستي‌هايش قدمي است ـ‌اگر چه بس کوچک ـ به اين سو. طبيعي است که چنين طرحي بر مبناي ويژگي‌هاي مرحله‌اي تهيه شده که مي‌تواند به مرور زمان ارتقا يابد. اگر بتوانيم گام‌هاي خود را همآهنگ و ارتباطات خود را گسترش دهيم؛ اگر بتوانيم بر مبناي ضرورت و نياز عمل کنيم؛ نه تنها مي‌توانيم توانمنديمان را ده چندان کنيم بلکه مي‌توانيم هسته‌هاي اوليه و ضروري براي تحقق دمکراسي شهروندي ميان جامعه ايرانيان در خارج از مرزهاي کشور را نيز پايه‌ريزي کنيم. مهم‌تر اين که، قادر خواهيم شد در سطح بسيار گسترده، با تواني بس عظيم، از مبارزات مردم‌مان در برابر رژيم جمهوري اسلامي پشتيباني و حتي در اعتلاي آن موثر و مفيد واقع شويم.
براي اين منظور طرح اوليه بيانيه «همگامي» طرح مناسبي است که با آن مي‌توان گام‌هاي اوليه را برداشت. اين يک پيشنهاد است و نه دستورالعمل. طرحي است که مي‌تواند مورد بحث و تبادل نظر قرار گيرد و اصلاح و تکميل شود. به هيچ بند آن نبايد دل بست. براي ما مهم، يافتن راهي است که ما را به مقصد ـ‌ که همانا پشتيباني از مبارزات مردم براي رسيدن به جامعه‌اي دمکراتيک، عدالت خواهانه و انساني و سرنگوني اين نظام ضد انساني و قرون وسطائي، رهنمون کند.
"کانون هتستگي و دفاع از مبارزات مردم ايران- هانوفر"(٧) بر اين باور است که در مبارزه عليه جمهوري اسلامي و حرکت در جهت سرنگوني آن، نقاط مشترک زيادي در طرح همگامي وجود دارد که مي‌توان بر حول آن، فعاليت‌هاي مشترکي را در دفاع از مبارزات روزمره‌ي مردم عليه رژيم و انعکاس آن در سطح افکار عمومي در خارج از ايران سازماندهي کرد. همگامي ما در ماه‌هاي گذشته نشان داد که نه تنها مي‌توان با نشان دادن روحيه تفاهم، وجوه مشترک را گسترش داده، حول نکات مورد اختلاف نظر به گفت‌وگو نشست، بلکه از اين طريق مي‌توان به شکل‌گيري جو زنده‌ي سياسي و تحرک مبارزاتي گسترده بر عليه رژيم جمهوري اسلامي و بقاياي رژيم منحوس پادشاهي نيز دامن زد.


چند نکته در مورد طرح پيشنهادي:
تاکيد بر اصلاح ناپذير بودن رژيم و شناخت آن به مثابه مانع اصلي بر سر راه تحقق هرگونه تحول و دگرگوني عميق اجتماعي در ايران، تاکيد درستي است.
برجستگي طرح در اين است که حرکت اعتراضي عمومي گسترده مردم (همه با هم در خيابان) را به عنوان يک رهنمود عملي براي کل مبارزات اپوزيسيون در داخل و خارج از کشور نمي‌بيند و آن را از موقعيت اپوزيسيون و درجه خشونت رژيم استنتاج مي‌کند و بر اين امر تاکيد دارد که اپوزيسيون خارج از کشور موظف است روشن و صريح خواسته‎هاي خود را مطرح کند.
نقطه‌ي ديگر قوت طرح، حرکت از وجوه مشترک اپوزيسيون مترقي در پشتيباني از مبارزات مردم و بازتاب آن در سطح افکار عمومي در خارج از مرزهاي ايران است. تاکيد طرح بر مستقل انديشي و برابر حقوقي "همگامان"، تاکيد بجائي است. چرا که از اين راه مي‌توان به ايجاد فضاي دمکراتبک و روحيه‌ي آزاد انديشي در ميان همگامان کمک کرد، دامنه همکاري‌ها را گسترش داد و راه‌هاي جديد همکاري را تجربه نمود و بر سر تفاوت‏ها به گفتگو پرداخت.

چند نکته در مورد مباني همکاري:
شايد بهتر باشد که اين مباني در مواردي روشن‌تر فرمول‌بندي و نيز دسته بندي شوند. به طور مثال:
- تدقيق مباني پيشنهادي: برابر حقوقي سياسي و اجتماعي زنان و مردان، (برابر حقوقي زنان و مردان در کليه زمينه‌هاي سياسي و اجتماعي)
- جدايي دين از دولت ، جدائي دولت و دين
- لغو حجاب اجباري وداشتن آزادي در انتخاب نوع پوشش
- حذف مجازات اعدام، شکنجه و همه ي مجازات‏هاي غير انساني از جمله اعدام، شکنجه، فشارهاي روحي، ايزوله کردن انسان‌ها و... از قانون جزايي کشور،
- نهادينه کردن آزادي هاي بدون قيد و شرط سياسي، از جمله آزادي انديشه و بيان، آزادي همايش‌ها، احزاب و رسانه‌هاي گروهي
- به رسميت شناسي برابر حقوقي ملي، فرهنگي و باورهاي مذهبي و غيرمذهبي،
- به رسميت شناسي برابر حقوقي گرايشات جنسي،
- مبارزه براي آزادي بدون قيد و شرط همه‌ي زندانيان سياسي و عقيدتي
- تلاش براي ايجاد «کميسيون حقيقت ياب» جهت بررسي دستگيري‌ها، بازجويي‌ها، شکنجه‌ها، وضعيت زندانيان، گمشدگان، قتل‌ها، اعدام‌ها و ترورهاي رژيم در داخل و خارج از کشور وپي‌گيري و مجازات عاملين و آمرين آن از طريق مجامع صالح بين‌الملي
دسته‌بندي خواست‌ها:
الف‌ـ خواست‌هايي که جنبه‌ي عمومي دارند و براي دست‌يابي به آنها مي‌توان به صورت گسترده با مجامع‌بين‌امللي همکاري نموده، از پشتيباني آنان براي تحقق اين خواست‌ها بهره جست(بر سر اين خواست ها، در مراجعه به مجامع بين المللي ، تاکيد بر خواست محوري ما "نه به جمهوري اسلامي" نبايد امري محوري باشد):
- پشتيباني از خواست کارگران، زنان و جوانان براي ايجاد تشکل‌هاي مستقل؛
- پشتيباني از جنبش‎هاي اجتماعي زنان، کارگران، دانشجويان و خواست‌هاي صنفي و سياسي آنان؛
- آزادي بدون قيد و شرط همه‌ي زندانيان سياسي و عقيدتي؛
- تلاش براي اعزام هيئت و يا هيئت‎هاي بين‎المللي به منظور بررسي جنايت‌هاي جمهوري اسلامي و وضعيت حقوق بشر در ايران؛
- مخالفت روشن با ايجاد و گسترش سلاح‌هاي هسته‌اي و استراتژيک در منطقه و مبارزه براي ممنوعيت و برچيدن اين‌گونه سلاح‌ها در ساير نقاط جهان؛
ب‌ـ خواست‌هايي که بايد در هم‌ياري و هم‌کاري با ديگر نهادها و تشکلات اپوزيسيون خارج از کشور (‌از قبيل کانون‌هاي پناهندگان، زندانيان‌سياسي و ...) در برنامه‌ي کاري ما قرار گيرند، از قبيل:
- تلاش براي ايجاد «کميسيون حقيقت ياب»؛
- تلاش براي ايجاد کميسيون عليه فراموشي و ...
- تلاش براي تشکيل تريبون‌هاي بين‌المللي عليه رژيم و جنايت آن
- همبستگي متقابل بين‌المللي با جنبش‌هاي سياسي‌ـ‌اجتماعي مترقي در ايران و ساير کشورهاي جهان.
ج‌ـ خواست‌هايي که در تقابل آشکار با رژيم، جزء اشتراکات حداقل ما براي عبور از جمهوري اسلامي‌اند و بايد براي تحقق آن‌ها برنامه‌هاي درازمدت تدوين کرد(در طرح اين خواست ها بايد به روشني مطرح نمود که جمهوري اسلامي مانع اصلي ست:
- برابر حقوقي زنان و مردان در کليه زمينه‌هاي سياسي و اجتماعي؛
- جدايي دين و دولت؛
- آزادي نوع پوشش؛
- حذف مجازات‏هاي غيرانساني از جمله اعدام، شکنجه، فشارهاي روحي، ايزوله کردن انسان‌ها؛
- آزادي انديشه و بيان، آزادي همايش‌ها، احزاب و رسانه‌هاي گروهي آزاد؛
- به رسميت شناسي برابر حقوقي ملي، فرهنگي و باورهاي مذهبي و غيرمذهبي؛
- به رسميت شناسي برابر حقوقي گرايشات جنسي؛
يک اشاره:
همگامي‌هاي ما بايد انعکاس بيروني پيدا کرده، ارتباط‌هاي ما منظم‌تر شوند. براي اين منظور، ايجاد يک سايت اينترنتي مشترک را ضروري مي‌دانيم.

کانون همبستگي و دفاع از مبارزات مردم ايران ـ هانوفر

پيوست:
١-براي آشنائي و خواندن بيانيه همگامي رجوع شود به " فراخوان همگامي، نه به جمهوري اسلامي" در سايت اخبار روز، عصر نو، نداي آزادي و...
۲- در اين جا ضروري است پاره‌اي از مفاهيم را که ما در اين نوشته بکار برده‌ايم توضيح دهيم. به عبارت روشن‌تر، برداشت خود را از اين واژه‌ها بيان کنيم. طبيعي است بين برداشت‌هاي همه‌ي ما- نهادهاي شهري- نيز در اينجا و آنجا تفاوت‌هائي وجود دارد که گفت و گو در مورد آنها، در اين چنين مجامعي امکان پذير است و بايد از چنين امکاناتي براي تدقيق برداشت‌هاي خود استفاده کنيم، چرا که با آگاهي از نظريات يکديگر مي‌توانيم مشترکات خود را دقيق‌تر و تفاوت‌هاي نظري را روشن‌تر نموده، همکاري‌ها و همگامي‌مان را با شناخت هر چه بيشتر گسترش دهيم.
۳-واژه همگامي و همگامان:
ما در اين نوشته به جاي واژه‌ي همراهي و همکاري از واژه‌ي همگامي استفاده کرده‌ايم. ما تصور مي‌کنيم که اين واژه، منظورمان را بهتر بيان مي‌کند. اين واژه در فرهنگ گفتاري و نوشتاري سياسي تا کنون چنين کاربردي نداشته و يا به اين منظور مورد استفاده قرار نگرفته است. براي آن که مشکل ساز نباشد، توضيحاتي را در اين مورد ضروري مي بينيم. واژه‌هائي مانند، همراهي و يا هم‌آهنگي، بيان کننده‌ي آن محتوائي نيست که مورد نظر ماست، لذا بر بکار گرفتن اين واژه تاکيد مي‌کنيم.
«همگامي» مجموعه اقداماتي است که «گام»هاي اوليه‌ي آن همزمان در نهادهاي محلي ميان افراد، گروه‌ها و سازمان‌هاي سياسي به صورت فعال برداشته مي‌شود. به طور مشخص «کانون همبستگي با مبارزات مردم ايران در شهر هانوفر» از همکاري ٨ نهاد تشکيل شده که هر کدام از آنها به تنهائي بخشي از اين فعاليت‌ها را انجام مي‌دهند. مشترکا در همکاري با هم، گام‌هاي محلي براي تحقق اهداف خود بر مي‌دارند و در پي آنند که در سطح فرامحلي اين گام‌ها را با ساير کانون‌هاي فعال شهري بردارند. به طور مثال، ما فعاليت در پشتيباني از مبارزات مردم و در «نه به جمهوري اسلامي» را در يک همگامي فرامحلي با نهادهاي فعال ديگر همآهنگ و هم‌آوا مي‌کنيم. پس براي ما همگامي، يک اقدام عملي است که از مجموعه‌اي از گام‌هاي عملي چه در واحد شهري خودمان و چه با واحدهاي شهري ديگر به گونه‌اي هم‌آهنگ انجام مي‌گيرد. ما مجموعه‌ي اين اقدامات مشترک را «همگامي» نام نهاده‌ايم.
۴-واژه‌ي مردم:
ما مردم را جدا از خود و خود را جدا از مردم و يا مبارزات آنان نمي‌بينيم. ما ايرانيانِ خارج از کشور را «جامعه‌ي ايرانيان در خارج از کشور» دانسته و بين‌ آنان با «جامعه‌ي داخل کشور» قائل به جدايي نيستيم. بين نيازهاي اين دو نيز ـ‌اگر چه شرايط آنها يک سان نيست‌ـ هم‌خواني و تشابهات زيادي وجود دارد. به دليل همين هم خواني است که جامعه‌ي خارج از کشور مي‌تواند بدون ترس از زندان و شکنجه و اعدام، همه خواست‌هاي جامعه‌ي داخل کشور را مطرح و به گوش جهانيان برساند، درحالي که طرح اين خواست‌ها از سوي جامعه‌ي داخل، مي تواند خطرات زيادي را در پي داشته باشد. بنابراين هر جا که در اين نوشته واژه "مردم" بکار برده شود، اين دو زير مجموعه در نظر گرفته شده است.
٥-نظام جمهوري اسلامي:
ما نظام جمهوري اسلامي را به صورت يک کليت يک‌پارچه مي‌بينيم. اين کليت، مانعي است بر سر راه تحقق دمکراسي در ايران. از همين روست که لازمه‌ي تحقق دمکراسي در ايران را سرنگوني اين نظام مي‌دانيم. ما آگاهانه از بکار بردن واژه‌ي «مرگ» در اين نوشته خودداري مي‌کنيم زيرا بر اين باوريم که نيروهاي بالنده‌ي جامعه، پيام آوران زندگي هستند. جنبش اعتراضي مترقي مردم ما بشارت دهنده‌ي زندگي است. مرگ نمي‌خواهد. اما راهي جز سرنگوني نظام جمهوري اسلامي برايش باقي نمانده و از اين نظر است که ما لازمه‌ي گذار جامعه به دمکراسي را در سرنگوني اين نظام ضد انساني و قرون وسطائي مي‌دانيم.
٦-واژه‌ي آينده‌نگر:
ما در بيانيه همگامي در کنار واژه‌هائي مانند «چپ»، «دمکرات» و «سوسياليست» از واژه‌ي «آينده‌نگر» نيز استفاده کرده‌ايم. اين واژه را به جاي واژه‌ي نيروهاي «ملي»، «مذهبي»، «روشنفکران ديني»، «دين باوران لائيک» و ... در نظر گرفته‌ايم. معتقديم که اين واژه منظور ما را بهتر مي‌رساند. اما از آن جايي که گروهي به اين نام فعاليت مي کند و استفاده از اين واژه مي تواند شبهه برآنگيز باشد، پيشنهاد مي کنيم که واژه را از متن بيانيه "همگامي" حذف کنيم.
٧-مختصري در مورد کانون همبستگي و دفاع از مبارزات مردم ايران – هانوفر:
"کانون همبستگي ....هانوفر" تشکيل شده است از: «تبجا- جنبش جمهوري خواهان دموکرات و لائيک ايران- هانوفر؛ سازمان کارگران انقلابي ايران - راه کارگر- هانوفر؛ شوراي موقت سوسياليست‌هاي چپ ايران- هانوفر؛ کانون همبستگي با جنبش کارگري ايران ـ هانوفر؛ بخشي از فعالين سياسي شهر، بخشي از تشکل مستقل و دموکراتيک زنان، مرکز سياسي فرهنگي ايرانيان شهر هانوفر، روند سوسياليستي کومه‌له (فراکسيون) هانوفر، کارگاه ايرانيان.
فعالينِ مجامع سياسي، فرهنگي و اجتماعي در شهر هانوفر، پس از سال‌ها فعاليت جدا از هم و گه‌گاه در شکل «کميته»هاي مختلف، پس از بحث‌هاي زياد، مشترکا در تاريخ ١۵ سپتامبر ۲٠٠٧ به اين جمع‌بندي رسيدند که در مبارزه عليه جمهوري اسلامي و حرکت در جهت سرنگوني آن نقاط مشترک زيادي بين ما وجود دارد که مي‌توانيم بر حول آن، فعاليت‌هاي مشترکي را در دفاع از مبارزات روزمره‌ي مردم عليه رژيم و انعکاس آن در سطح افکار عمومي در خارج از ايران سازماندهي کنيم.
از اين راه نه تنها روحيه تفاهم در ميان ما گسترش پيدا کرد، بلکه توانستيم حول نکات مورد اختلاف نظر نيز با تفاهم بيشتر به گفت‌وگو بنشينيم و به شکل‌گيري يک جو زنده‌ي سياسي و پر تحرکِ مبارزاتي بر عليه رژيم جمهوري اسلامي و بقاياي رژيم منحوس سلطنتي نيز دامن بزنيم.
آکسيون‌هاي مشترکي در اين مدت به مناسبت بزرگداشت و يادمان زندانيان سياسي و قربانيان جنايات جمهوري اسلامي؛ مبارزه براي ممنوعيت اعدام، شکنجه، ترور و خفقان سياسي؛ دفاع از مبارزات مردم، زنان، دانشجويان، کارگران، اقليت‌هاي فرهنگي و مذهبي با کيفيت قابل قبول انجام داده‌ايم.
درتحريم انتخابات توانستيم به برگزاري اکسيوني مشترک در روز انتخابات در برابر مرکز تروريستي رژيم (سفارت) اقدام کنيم. پس از شکل‌گيري و گسترش مبارزات اعتراضي مردم، کوشش کرديم که تحت نام «کانون» حرکت هاي اعتراضي منظمي را در سطح شهر سازماندهي کنيم. در تمامي اين حرکت ها بر «نه به جمهوري اسلامي» تاکيد داشته‌ايم.
«کانون پشتيباني و دفاع از مبارزات مردم ايران»، طرح «همگامي» را الترناتيو جنبش مترقي، دمکراتيک و عدالت‌خواهانه مي‌داند و براي اعتلاي آن در خارج از کشور و در پشتيباني از مبارزات مردم ايران و «نه به جمهوري اسلامي» دست همکاري به سوي همه‌ي نهادهاي شهريِ ديگر در اروپا و ساير نقاط جهان دراز مي‌کند.
کانون همبستگي و دفاع از مبارزات مردم ايران ـ هانوفر
هانوفر- شنبه١٥ اسفند ۱۳۸۸ – ٦ مارس ۲۰۱۰
ضميمه 2

هم گامان عزيز؛

ضمن سپاس از شرکت شما در کارزار «نه به جمهوري اسلامي ايران» ذکر چند نکته را در آغاز اين سمينار بي فايده نمي بينيم. در برنامهء انجمن ما از روز تاسيس خود؛ سال هزار و نه صد و نود و پنج؛ در پاريس، مي خوانيم:

انجمن دفاع از زندانيان سياسي و عقيدتي در ايران تشکلي است بر پايهء اعتقاد به آزادي هاي بي قيد و شرط سياسي و مدني و مبارزه عليه هر گونه شکنجه، سرکوب و اعدام در ايران.

اين انجمن با يادآوري دوران سياه سلطنت و تاکيد بر ضرورت افشاي هر چه وسيع تر جمهوري اسلامي در تماميت آن هدف هاي زير را در چهارچوب فعاليت هاي خود قرار مي دهد:

1- مبارزه براي آزادي بي قيد و شرط زندانيان سياسي و عقيدتي در ايران.
2- مبارزه عليه اقدامات رژيم جمهوري اسلامي در سرکوب مخالفان خود. واکنش فوري نسبت به تمامي موارد دستگيري، شکنجه و يا اعدام و نيز مقابله منظم با سياست ها و تصميمات سرکوبگرانه و در اين راستا افشاگري عليه نظام قضائي جمهوري اسلامي و قوانين جزائي مغاير با اعلاميهء جهاني حقوق بشر.
3- اقدام براي بسيج و بيداري وجدان جهاني در راستاي برپائي محکمه اي که جنايات جمهوري اسلامي در زندان هاي ايران مورد دادرسي و قضاوت قرار دهد.

انجمن دفاع از زندانيان سياسي و عقيدتي در ايران تلاش براي استفاده از کليهء اهرم ها و امکانات موجود در جهان و نيز بسيج همهء توانائي ها و ظرفيت هاي جامعهء ايرانيان مقيم خارج از کشور را جهت برآورده کردن اهداف خود ضروري مي بيند.

با مرور آنچه در نُه ماه گذشته بر مردم ايران گذشته است و با نگاهي به آنچه همين امروز بر مردم سراسر کشور مي گذرد، براين باوريم که هيچ يک از خواسته هاي متعارف مردم سراسر ايران و انجمن ما براي استقرار آزادي، برابري و عدالت، در چهارچوب يک دولت ايدئولوژيک، قابل دست يابي نمي باشند. هم از اين روست که امروز انجمن ما نفي نظام جمهوري اسلامي ايران؛ در تماميت آن را؛ به مثابه پيش شرط استقرار آزادي و عدالت در ايران، تلقي مي نمايد. ما بر اين باوريم که براي به عقب نشاندن جمهوري اسلامي ايران و کند کردن ماشين سرکوب اين نظام، ايجاد کارزاري سراسري از همهء شخصيت هاي حقوقي و حقيقي؛ که شرط تحقق خواسته هاي خود را نفي تماميت اين نظام مي دانند؛ با افشاي هماهنگ و سراسري جنايات سي و يک سالهء اين نظام در انظار مردم سراسر جهان و استمداد از «وجدان جهاني» جهت به عقب راندن جمهوري اسلامي ايران، موثر خواهد افتاد.

انجمن دفاع از زندانيان سياسي و عقيدتي در ايران

يکشنبه يکم فروردين ماه هشتاد و نه
adpoi@hotamil.fr http://www.adpoi.blogspot.com/
ضميمه 3

ائتلاف نيروهاي جمهوريخواه و لائيک
براي آزادي و دمکراسي در ايران

Amin.bayat2010@googlemail.com? امين بيات
طرح پيشنهادي براي نشست هامبورگ 26-28 marz

قبل از اينکه بخواهيم متحد شويم و به آينده بپردازيم, بهتر است بررسي وضعيت امروز و گذشته و عملکرد خود را بصورت مختصر و گذرا در دستور کار امروز خود قرار دهيم، زيرا وضعيت يا شرايط سياسي امروز ما يقينن دست آورد مبارزات گذشته ي همه ي ما است و ميتواند بطور حتم در خدمت اهداف مبارزاتي ما در آينده براي رسيدن به آزادي همه ي ما قرار گيرد.
آينده و سر نوشت سياسي مردم ايران بنظر من بستگي به تدوين و ارائه ي آن نظراتي دارد که در مرحله ي کنوني قابل پياده شدن در جامعه اسلام زده و عقب نگهداشته شده ايران باشد و بتواند نهادينه شود، تا با در نظر داشتن منافع مشترک و نيز متضاد طبقات مختلف ، امکان همکاري و يا تفکيک و توازن قواي واقعي طبقاتي را در کل جامعه ايجاد کند.
در کشور مشترک ما ايران که با شيوه ي توليد سرمايه داري وابسته اداره ميشود، طبقه ي زحمتکش يا بهتر بگوييم ( کارگران، کشاورزان، خوش نشين ها، بيکاران، پيشه وران ، پيله وران، دست فروشان، معتادان، تن فروشان و ديگر مردم ندار و بي چيز و نيز ديگر اقشار اجتماعي) در مسير تضاد منافع خود با سرمايه داران وابسته به سرمايه داري جهاني در چنبره ي شيوه ي توليد سرمايه داري آنهم به شکل عقب افتاده ي آن، در تلاش و مبارزه اي پيگير هستند . به اين معنا که به دليل خصلت وابسته بودن سرمايه داري ايران و ديگر طبقات و منجمله طبقه ي کارگر يا زحمت کش، نشاني از مبارزه ي طبقاتي شکل يافته که آشکارا و با برنامه کمر به نابودي مناسبات سرمايه داري بسته باشد، نيست و دورنماي آن نيز هنوز امروز براي ما روشن نميباشد. خليل ملکي استاد سوسياليسم کاربردي در ايران با آگاهي کامل ، در ادبيات سوسياليستي ، به جاي واژه کارگر يا پرولتاريا ، واژه ي زحمتکشان را براي حزب سوسياليستي خود برگزيده بود.
مي بينيم که سرمايه امروز در جهان بصورت گلوبال و بدون مرز حاکم است و در شرايط امروز در جهان و بخصوص در کشورهاي پيشرفته ي سرمايه داري، براي نمونه کشور آلمان، احزاب کمونيست - سوسياليست و سوسيال دمکراسي تلاش ميورزند در اينگونه جوامع به تحقق سوسياليسم دست يابند، اما پايگاه توده اي آنچنان چشم گيري ندارند و در کليه ي کشورها در اقليت محض قرار دارند. باتوجه به اين مسائل ميتوان گفت که در ميان ما نيز افرادي از اقشار و طبقات مختلف اجتماعي حضور دارند که هنوز از پشت عينک ادبيات مارکسيستي قرن نوزدهم به جهان مي نگرند و هر کدام از براي جامعه ي ايدال خود در ايران آينده، تصويري ارائه ميدهند که با منافع فردي، گروهي و طبقاتي و يا با آرزوهاي ويژه اي گره خورده است.
اگر بپذيريم که جامعه ي ايران و حاکميت کنوني به دليل خصلت وابستگي و عدم يک دست بودن (زيربناي اقتصادي سرمايه داري دلال و وابسته و رو بناي مذهبي قرون وسطايي) در يک بن بست سيا سي- اجتماعي- اقتصادي قرار دارد و قادر به حل هيچ مشکل نبوده و داراي هيچ خصلت حرکت به جلو بنفع هيچ طبقه اي نيست، گزاف نگفته ايم. در چنين وضعيتي براي برون رفت از اين شرايط چه راه حلي بنفع اکثريت جامعه است؟ پاسخ به اين مسئله در بررسي وضعيت موجود در ايران نهفته است و در صدر کار مشترک ما قرار دارد.
پس از انقلاب پنجاه و هفت بدست اکثريت قريب باتفاق مردم ايران بساط سلطنت برچيده شد. دولت موقت با يک کودتاي خزنده ساقط گرديد. مذهبي ها با کسب قدرت سياسي، اقتصادي و اجتماعي دولتي بنام جمهوري اسلامي تشکيل دادند که هيئت حاکمه ي آن برعکس زمان شاه يکدست و يکصدا نبود و داراي فراکسيونهائي بود که با خواستهاي گروهي- جناحي و طبقاتي و يا وابستگي هاشان به کشورهاي غربي هريک از منافع خود دفاع ميکردند پا به عرصه گذاشتن " جنبش سبز"، پس از سي سال از يک طرف نتيجه ي همين نبرد قدرت ميان جناحهاي مختلف هيئت حاکمه ي مذهبي ايران است با هم و از طرف ديگر، زاييده ي عصيان مردم است در برابر اين باند بازي ها و بي توجهي ها به منافع عموم ملت ايران .
چه بمشام ما مخالفين کل سيستم خوش آيد يا نيايد مبارزه ي اصلي امروز ميان دو جناح مسلط در هيئت حاکمه ي کنوني در جريان است و ميدان مبارزه نيز به خيابان کشيده شده است ، و صداي آن را در چهار راههاي جهان نيز به روشني ميتوان ديد و شنيد. چهره ي شناخته شده ي اول آن موسوي "اصلاح طلب" امروز و نخست وزير هشت ساله ي دوران خميني ديروز است در برابر جناح " نظامي صاحب قدرت" که هر کدام در پي حذف ديگري و کسب مطلق قدرت ميباشند و البته از ترس اينکه مبادا باران ببارد و سيل جاري شود، هر دو جناح را با هم بشورد و غرق کند در حفظ نظام ولايت فقيه با هم متحد و همسو هستند.
اگر به انقلاب 57 و پيروزي آن نگاهي کوتاه بيفکنيم در مييابيم که بدون شرکت کشاورزان و بيکاران حاشيه نشينان شهرهاي بزرگ که ميليونها نفر بودند و حامي و هوادار اصلي خميني شدند، انقلاب به ثمرنمرسيد.
در بالا صحبت از توازن قوا و قدرت کرديم، در اينجا در مي يابيم که بدون داشتن قدرت پايه اي در جامعه و بدون پيوستن روستائيان و زاغه نشينان و پائين شهريها و بيکاران کفه ي ترازو به نفع خميني سنگين نمي شد اين نيرو باعث آن شد که بازار دلال يعني بورژوازي وابسته ي ايران و کارگران کارخانجات و بخصوص کارگران صنعت نفت را نيز به دنبال خميني بکشاند در اين شرايط انقلاب اجتناب پذير شد و به پيروزي رسيد.
اگر توجه کرده باشيم ميخواهيم به اين نتيجه برسيم که نه طبقه ي بورژوازي دلال و نه طبقه ي کارگر وابسته ي به صنايع وابسته ي مونتاژ، هيچکدام آغازگر انقلاب 57 نبودند و در روزهاي پاياني بناچار و جبر زمان به انقلاب پيوستند، البته اگر آخرين ميخ توسط کارگران شرکت نفت با بستن لوله هاي نفت به طابوت سلطنت کوبيده نميشد،انقلاب به ثمر نمي رسيد.
امروز در ايران بازاري هاي دلال و سرمايه داري وابسته با سپاه پاسداران مافيايي و رانت خوار هيئت حاکمه ي ايران را نمايندگي ميکند که با " جنش سبز"نزديکي چنداني ندارد، زيرا منافع خود را از سوي اين جنبش در خطر ميبيند. از طرفي ديگر "جنبش کارگري" هم بالجبار نظاره گر سرکوب جوانان و زنان و بيکاران است و در "جنبش سبز" نيز نقشي مستقيم ندارد. زيرا مشکل بلاواسطه ي کارگران امروز نه آزادي است و نه دمکراسي بلکه ناتواني از گذران زندگي روزمره است و چون کارخانجات به سپاه و دولت متعلق هستند و بيشتر کارگران به دولت وابسته اند، پس "جنبش سبز" که از اقشار متوسط جامعه ميآيند، در بر گيرنده ي منافع طبقاتي قشرهاي مختلف هستند.
اين اقشار در کوران مبارزه باين نتيجه رسيده اند که مي بينند با دولتي شدن هر چه بيشتر اقتصاد کشور به زير سلطه ي سپاه پاسدارن و ساير نهادهاي اقتصادي دولتي موقعيت اجتماعي خود را در جامعه بطور کلي از دست داده اند و اقتصاد موجود قادر به جذب حتي فارغ التحصيلان دانشگاهها نيست و دولت آگاهانه جوانان تحصيلکرده را به خارج از کشور راهنمائي ميکند.
بنا بر اين از لحاظ سياسي پايه و زيربناي "جنبش سبز" را طبقه ي متوسط جامعه ي شهري تشکيل ميدهد و بدنبال تآمين منافع دراز مدت خود و بناي دولتي است که در جهت تحقق خواستهاي سياسي اقتصادي اين قشر قدم بر دارد اين جنبش با دمکراسي ، لائيسيته و عدالت اجتماعي ارتباطي فعلا ندارد. اما اگر در آينده شرايطي پيش آيد که اقتصاد متکي بر مالکيت خصوصي بر اقتصاد دولتي غلبه کند، آنوقت قشر متوسط جامعه بدنبال تحقق دمکراسي،لائيسيته و عدالت اجتماعي نيز خواهد بود .
از آنجا که در ايران تاکنون هيچگونه انتخابات آزادي انجام نگرفته است نه در دوران شاه و نه در سي سال اخير، پس اين قشر متوسط و عناصر شناخته شده ي آن که حرف از آزادي انتخابات و کودتا ميزند حرفي پوچ و تو خالي و بدون اعتبار و سياستي تاکتيکي است در جهت انحراف افکار عمومي.

وظايف ما:
ما يعني در اينجا نيروهائيکه بطور خود جوش پس از انتخابات در شهرهاي مختلف اروپا گرد هم جمع شده ايم و از اقشار و طبقات مختلف هستيم داراي منافع مشخص طبقاتي مي باشيم .
از آنجا که هيئت حاکمه ي کنوني هر دو جناحش ، به دليل ماهيت واسطگي و وابستگي، قادر به تحقق منافع هيچکدام از طبقات ملت ايران نيست و در مرحله ي کنوني کارگران ايران به دليل نداشتن آزادي و در نتيجه پايين بودن آگاهي طبقاتي و وابسته بودن به صنايع مونتاژ، تنها خواستار رفاه اقتصادي و امنيت اجتماعي هستند و اين خواستها نيز بدون تحقق يک دولت دمکراتيک ممکن نيست، پس نزديکترين و ممکن ترين هدف کارگران و طرفداران آنها چه در ايران و چه در خارج از کشور اگر فرض بر اين باشد که تشکل مستقل هم داشته باشند، در اين مرحله تحقق سوسياليسم نيست. بماند که عده اي آنهم در خارج از کشور بدون پيوند با کارگران بمبازره طبقاتي خود وفادار و معتقدند و به آن ادامه ميدهند.
بخش بزرگي ازمردم ايران خواهان دگرگوني و برچيدن بساط کليت نظام جمهوري اسلامي ايران هستند و در تظاهراتهاي اخير هم نشان دادند، اگر کارگران و قشرهاي ميانه ي جامعه بخواهند دولتي بر روي کار بيايد که جدائي دين از دولت در قانون اساسي جديدش نهادينه شده باشد و داراي آن اندازه نيرو و توان باشند که هژموني مبارزات را بدست بگيرند پس از سرنگون کردن حکومت فعلي ، دولتي ميتواند بر اريکه ي قدرت تکيه زند که از اعتبار کافي مردمي برخوردار باشد در چنين حالتي نيز اين دولت لائيک نمي تواند باشد بلکه سکولار خواهد بود
ولي اگر هژموني جنبش و رهبري آن بدست "جنبش سبز" موسوي و ديگران ادامه يابد جمهوري اسلامي سرنگون نخواهد شد و تنها شايد به اصلاحاتي اندکي بسود اقشار ميانه ِي جامعه اکتفا خواهد کرد.
بنا براين براي گذر از وضعيت موجود، نيروهاي جمهوريخواه و مخالف کليت نظام، خواه سوسياليست يا غير سوسياليست ، مذهبي يا غير مذهبي بايد با هم به اتحاد و ائتلاف برسند، تا بتوانند قدمهاي سنجيده تر وهمگاني با هم برداشته و تآثير گذار شوند.
ميتوان چنين ارزيابي کرد که در ايران دو ديدگاه موجود است :
اول- نيروهائيکه بحران موجود در جامعه را بحراني صرفا سياسي و بنيادي ارزيابي ميکنند و آنرا در چار چوب نظام جمهوري اسلامي قابل حل نميدانند، بلکه اين نيرو معتقد است که در ايران هم بحران سياسي و هم اجتماعي و هم اقتصادي است و ريشه ي همه ي آنها در ماهيت نظام جمهوري اسلامي است و تقلب در انتخابات هم هميشه وجود داشته و ريشه در عمق بحران سياسي- اجتماعي و اقتصادي دارد.
دوم- آن هايي که مي خواهند در چارچوب نظام مبارزه کنند يعني سياستي که از جانب "اصلاح طلبان "تبليغ و ترويج ميشود. اين گروه مي گويند که بايد نظام جمهوري اسلامي ايران را با تمام کمبودها و کاستي هايش پذيرفت و بکمک مردم ، هيئت حاکمه ي کنوني را به انجام اصلاحات ضروري وادار کرد و مي پندارند که از اين طريق ميتوان بر بحران سياسي کنوني فائق آمد. اصلاح طلبان در صددند و نشان داده اند که اصلاحات را در چار چوب همين نظام محدود ساخته و به نتيجه برسانند و ريشه ي بحران را در ولايت فقيه و قانون اساسي موجود و ارگانهاي ديگر حکومت نمي بينند.
روشن است که هر کدام از اين دو نيرو داراي تاکتيک و شيوه هاي مبارزاتي مخصوص بخود هستند که در خدمت اهداف استراتژي خود قرار ميدهند.

اما "جنبش سبز" بعد از انتخابات در هر تظاهرات خياباني با شعار ها و اقدامات خود هر بار از موسوي و طرفدارانش پيشي گرفت و مسئله ي زندان- شکنجه و کشتار و اعدام و.. را به کل حکومت و رهبر آن خامنه اي نسبت داد.
اين روند نشان از اين واقعيت دارد که مردم آگاهانه دامن به تضاد بين دو جناح حاکميت ميزنند و توانسته اند تاکتيکهاي جناح حاکم را نسبتن به شکست بکشانند .
در بالا تذکر داده شد که در جنبش خياباني کنوني در ايران هنوز همه ي اقشار و طبقات جامعه حضور فعال ندارند که بتوانند با شيوه هاي مبارزاتي خود به اين جنبش و پيروزي آن کمک برسانند همه ي اقشار و طبقات اجتماعي مانند کارگران بي کاران کشاورزان بازاريان- کارمندان دولت و بصورت تشکل يافته در مبارزات خياباني حضور ندارند و تا رسيدن به اين مرحله هنوز بايد صبر و انتظار کشيد. اما آنچه که بايد به آن تآکيد ورزيد اين است که اين جنبش قابل سرکوب نيست و تثبيت شده است.
با ادامه ي مبارزه و وخيم تر شدن شرايط زندگي و بالا رفتن سطح آگاهي ، اين جنبش عمومي احتمالن راه خود را خواهد يافت و رهبري آن به تشکيلاتي جبهه اي که در بر گيرنده ي اکثر اقشار و طبقات جامعه که همسو باشند خواهد رسيد و با پيدا کردن يک رهبري سياسي کار آمد تا رسيدن به مقصود در مقابل رژيم خواهد ايستاد .
اما ما جمهوري خواهان که دور از ايران، از دور دستي بر آتش داريم در خارج از کشور و در محدوده ي حيطه ي مبارزاتي مان ، چگونه تشکيلاتي مي توانيم سازمان دهي کنيم تا اين مجموعه بتواند در خدمت استراتژي جنبش مخالف کليت رژيم جمهوري اسلامي ايران ، قرار گيرد.

در خارج از کشور بهر حال افراد منفرد و اسامي سازمانها سياسي و موجوديت آنها بصورت اعلاميه نشانگر فعال بودن آنهاست اما دقيقا شبيه به شرايط ايران، داراي دو استراتژي متضاد هستند.
استراتژي نخست در بر گيرنده ي نيروها و عناصري است که در خدمت "جنبش سبز" متمايل به موسوي و "جنبش سبز" است و در مورد عبور از موسوي بطور دو پهلو عمل مي کنند .
استراتژي دوم مرکب از افراد و عناصر دمکرات مترقي و سوسياليست و . . . که با کليت نظام جمهوري اسلامي سر سازش ندارند .
يعني هر دو استراتژي جنبش دمکراتيک خود را در خارج از کشور تشکيل داده اند. اولي - علاوه بر جناح مغلوب حکومت که تازگي ها به خارج از کشور آمده اند ، نيروئيکه متمايل به "جنبش سبز موسوي" و هوادار "جنبش سبز " عمومي است و خود را تشکيلات " اتحاد جمهوريخواهان ايران" معرفي ميکند .
دومي نيروها و عناصري که تحت نام " جنبش جمهوريخواهان دمکرات و لائيک ايران" گرد آمده اند که در جبهه ي هوادار استقلال آزادي - دمکراتيک و عدالت اجتماعي ولائيسيته و. . . قرار دارند . البته نيروهاي ملي، ملي مذهبي طرفدار جدايي مذهب از حکومت ، هر يک با راه و رسم خود، در کنار اين مجموعه قرار مي گيرند.
هر دوي اين نيروها داراي اساسنامه و مصوبات شناخته شده و تصويب شده در کنگره هاي خود ميباشند.
ما در خارج از کشور بجز اين دو گروه شناخته شده چيز جديدي نميتوانيم درست کنيم که بتواند مرکزيت افقي داشته باشد و با شيوه هاي دمکراتيک اداره شود.
پيشنهاد من به اين جلسه :
شکل دادن به واحد هاي شهري.
تشکيل فدراسيون کشوري و کنفدراسيون جهاني.
تدوين يک پلاتفرم همگاني براي يک تشکيلات جبهه اي و فراگير
فراخوان بيک کنگره ي جهاني در 6 ماه تا يکسال آينده.
ائتلاف و تشکل تمامي نيروهاي جمهوريخواه دمکرات آزاديخواه لائيک سوسياليست
و ملي امريست ضروري، تنها بوسيله ي چنين تشکلي ميتوان مبارزه ي پراکنده و انسجام نيافته ي توده ها را به يک مبارزه ي همه جانبه با مضموني دمکراتيک بدل ساخت .
چنين ائتلافي که خود از افراد،گروهها و گرايش هاي مختلف تشکيل شده باشد، قادر است بخاطر سرشت دمکراتيک خويش بهترين برنامه ي کار را براي رفع مشکلات مبارزه در خارج و حتا داخل کشور ارائه و پيشنهاد کند و در يک کلام محتواي آلتر ناتيو حکومت آينده که قابل قبول مردم ايران باشد تبليغ و ترويج در برابر ساير آلترناتيو هاي گمراه کننده است.
من فکر مي کنم در کنار کارهايي که در حال انجام است يک گروه کار تشکيل شود تا واژه هاي سياسي را تعريف کند و براي تصويب به جلسات عمومي ارائه دهد تا بتوان آن واژه ها را با اکثريت ۴/۳ به تصويب رساند. کساني که نظراتي غير ۴/۳ اکثريت دارند مي توانند به گروه کار واژه ها مراجعه کنند تا يا گروه کار را مجاب کنند و خود مجاب شوند.
شايد اگر واژه ها را جمع پيشنهاد کند بهتر باشد. اما کليدي ترين واژه ها "ملت ايران" است که بايد روشن شود به چه چيزي مي گوييم ملت ايران تا بتوانيم براي پشتيباني از آن متشکل شويم و مبارزه کنيم.

ضميمه 4

همگامان عزيز؛

انجمن ما با شعار «نه به جمهوري اسلامي ايران» و در افشاي جنايات سي و يک سالهء جمهوري اسلامي ايران دست ياري به سوي شخصيت هاي حقيقي و حقوقي آزاديخواه و خواهان نفي تماميت نظام جمهوري اسلامي ايران، در سراسر جهان، دراز مي کند.

در شرايط خطير ايران و در جهت تداوم و گسترش يک کارزار مستمر در هر چه کند تر کردن ماشين سرکوب مداوم در سراسر ايران، ايجاد فدراسيون هائي از افراد و تشکل هاي آزاديخواه، دموکرات و مساوات طلب ايراني که براي تحقق خواسته هاي خود نفي اين نظام را شرط لازم مي شمارند، نه تنها ضروري بلکه ممکن و به روز مي باشد.

ما براين باوريم که شرط استمرار و گسترش اين همگامي، خودکفائي و استقلال تشکل ها و افراد شرکت کننده در آن مي باشد. اما اين عدم تمرکز بدون حداقلي از سازماندهي جهت هماهنگي ناممکن خواهد بود. از نظر ما ايجاد فدراسيون هائي از آزاديخواهان و تشکل هاي دموکراتيک باورمند به نفي تماميت حاکميت مذهبي ايران در هر محل، ممکن و موثر مي باشد. ايجاد فدراسيون هائي جهت افشاي جنايات جمهوري اسلامي و لزوم نفي تماميت اين نظام بمثابه پيش شرط تحقق هر يک از خواسته هاي ما، ضامن همکاري نزديک فدراسيون ها در هر کشور و رعايت استقلال حقوقي هر يک از تشکل ها و افراد شرکت کننده در هر يک از اين فدراسيون ها، خواهد بود.

همچنين ما بر اين باوريم که ايجاد هماهنگي بين اين فدراسيون هاي کشوري از طريق ايجاد کميتهء هماهنگي متشکل از نمايندگان اين فدراسيون ها، در يک «کنفدراسيون سراسري» ميسر خواهد گرديد. از نظر ما اين کنفدراسيون جهاني از يک سو در افشاي هر چه موثرتر جمهوري اسلامي ايران و از سوي ديگر تبليغ و ترويج حداقل خواسته هاي همگامان براي فرداي ايران، گام هاي مشترک و موثرتري برخواهد داشت.

پيشنهاد ديگر ما در راستاي تداوم اين حرکت

همگامان گرامي؛

همچنين انجمن ما در راستاي تداوم سازمانيافتهء اين همگامي و در تداوم تحقق اهداف اين سمينار پيشنهاد مي کند که برگزاري سمينار و راهپيمائي اعتراضي در سالگرد خيزش بيست و سوم خردادماه سال جاري، در روزهاي شنبه دوازدهم ژوئن و يکشنبه سيزدهم ژوئن در شهر پاريس، در دستور کار اين اجلاس قرار گيرد تا اين طرح رسما مورد بحث، بررسي، همفکري، تکميل و نهايتا تصويب همگامان قرار گيرد.

انجمن دفاع از زندانيان سياسي و عقيدتي در ايران

يکشنبه ششم فروردين ماه هشتاد و نه


ضميمه 5

پيشروي و گسترش "همگامي در نه به جمهوري اسلامي"
اما چگونه؟
بيداري جنبش مردمي ايران بعد از انتخابات 22 خرداد و پي آمدهاي آن در خارج از کشور، مسائلي را در مقابل فعالين سياسي اجتماعي و مردمي قرار داده است، که بدون درنگ در آنها، نمي توان راهکارهاي مناسبي براي پيشروي و گسترش جنبش مردمي کشورما طرح کرد. اگر از نگاهي صرفا دمکراتيک و عمومي به جنبش کنوني نظر بيندازيم، چهار ضعف بزرگ را مي توان در آن مشاهده کرد:
1ـ پايه اين جنبش به حد کافي و وسيع و در ابعاد جغرافياي سياسي ايران گسترش پراتيکي نداشته و اين امر بجز استثتاي شهر تهران، در شهرهاي کوچک و بلحاظ اهميت، کلان شهرهاي ايران عموميت نيافته است.
2ـ کارگران و تهيدستان شهري و روستايي، شرکت ناچيزي در اين جنبش دارند و هنوز در اندازه و قواره خود به ميدان نيامده اند.
3ـ مليتهاي ساکن ايران و بويژه ملت پر تعداد و تاثير گذار آذري و شهر مهم تبرير دخالت کمي در آن داشته اند.
4ـ عنصر آگاهي، دخالتگري و سازماندهي سياسي، هنوز حداقلهاي لازم را فراهم نياورده است و اين امر خود را در عدم غلبه گفتمان سکولار، لائيک، تکثرگرا، هويت طلب، چند گانه و ضد سرمايه داري نشان ميدهد.
توضيحات فشرده و مختصر بالا، که به مشکلات جنبش مردمي در بزرگترين ضعفهايش مربوط مي شود، چه ارتباطي با جنبش خارج از کشور دارد و چرا به آن اشاره کرديم. همبسته بودن جنبش خارج با جنبش داخل کشور و تاثير مستقيم ايندو بر همديگر و بويژه دومي بر اولي، امري کاملا بديهي و آشکار بوده و نيازي به توضيحات بيشتر در اين زمينه احساس نمي شود. اين جنبش در عموميت خود يک جنبش ضد استبدادي و دمکراتيک است، و تجربه ايندور مبارزات مردم بار ديگر نشان داده است که براي بر اندازي نظام اسلامي، يک نيروي توده اي وسيع و گسترده، با ريلهاي گوناگون عمومي، طبقاتي، ملي، اجتماعي و هويتي مورد نياز است. اين مهم در عين حال فصل مشترک همه جنبشهاي نامبرده نيز مي باشد. مخالفت با خصلت مذهبي، ايدئولوژيک و استبدادي حکومت، بيان يک نه مشترک و عمومي از طرف مخالفين آن نيز مي باشد. بنابراين در مبارزه عليه رژيم اسلامي، اين وجه نفي کننده آن اهميت حياتي و تعيين کننده دارد، که بدون توجه به آن امکان گردآوري نيروي ميليوني فلج کننده و خرد کننده رژيم اسلامي نا ممکن مي شود. پس نياز به سازماندهي در سطوح مختلف و دخالتگري در عرصه هاي متفاوت داريم، تا بتوان به اين وجه از مبارزات جنبش مردمي ايران پاسخ دهيم. اين امر هم در داخل و هم در خارج به يکسان، اما با تفاوتهائي در اشکال و شيوه هاي آن مي تواند در نظر گرفته شود.
البته ناگفته روشن است که اين نگاه به گسترش جنبش مردمي ايران نمي تواند تکرار تجربه هاي "همه با هم" نظير انقلاب بهمن 57 باشد. شکست آن انقلاب و درسهاي آن، در مقدمه همين گفتار خود

را بيان کرده است. پس حدي از مطالبات که امکان هيچگونه حکومت مذهبي، ايدئولوژيک، موروثي و استبدادي را فراهم آورد و تاريخ ايران را همچنان در دايره شيطاني حکومتهاي خودکامه و استبدادي قرار دهد، لازم است. اين وجه اثباتي و دمکراتيک جنبش نيز، هم در داخل و هم براي خارج که امکان طرح باز و بدون ريسک همه مطالبات را دارد، از اهميت زيادي برخوردارست.

خارج از کشور و مبارزات مردم ايران
حال با توجه به موارد بالا، نگاه کوتاهي به خارج از کشور بيندازيم. ما با يک جمعيت حدودا چهار ميليوني در خارج از کشور روبروئيم، که در انداه خود يک کشور کوچک را بلحاظ جمعيتي نشان ميدهد، البته با جزائري پراکنده و کاملا جدا از هم. در جنبش بيداري اخير مردم ايران، دخالت پراتيکي ايرانيان خارج، درمبارزات مردم ايران را ،در همه جا و در همه نهادهاي اجتماعي، از خانواده تا تشکلهاي ايرانيان و نسلهاي اول و دوم ايرانيان، مي توان ديد. ولي همانگونه که اشاره رفت، اين حمايت معنوي هيچگاه نتوانست به يک حمايت و جنبش پراتيکي دخالتگر، در خارج از کشور منجر شود.
بررسي و درک جامعه شناسانه اين پديده، بويژه از آنجهت ضروري است که عدم اجتماعي شدن مبارزات و تشکلهاي تاکنوني خارج از کشور به آن مربوط است. اين امر، هم در ساختار، هم در مطالبات، اهداف و جهتگيريهاي آن رل مهمي ايفاء مي نمايد.
ما به بعضي از سئوالات و مسائل در اين رابطه اشاره مي کنيم، نه از آنجهت که هم اکنون به بررسي جامعه شناسانه آن در يک گفتارکوتاه و با موضوع متفاوت مي خواهيم بپردازيم. اين سئوالات کمک مي کند تا در طرح مطالبات، اهداف و ساختارها، به فشار آنها برخود واقف شده و آنرا در محاسبات خود وارد نمائيم و اين امر در عين حال ضرورت آن نيروي گسترده برانداز لازم را خاطر نشان ميکند، که مي بايست براي تغيير رژيم به ميدان بيايد و فراموش نکنيم که اين جمعيت ميليوني با نيمي از جمعيت 70 ميليوني ايران رابطه خويشاوندي، دوستي، اقتصادي و اجتماعي دارند. آنهم از نوع نزديک و مستقيم آن. رفت و آمد به ايران.
صورت مسئله را مجددا مرور کنيم، چرا جمعيت ميليوني خارج از کشور به نسبت توان کمي و کيفي اش به حمايت پراتيکي گسترده از جنبش مردمي ايران برنخواست؟ و روند دخالتگري محدود آن که البته در تمامي دوران سي ساله رژيم اسلامي گسترده ترين حرکات اعتراضي خارج از کشور محسوب مي شود،ـ ماه به ماه کاهش يافته و محدودتر شده است؟
آيا رفت و آمد اکثريت ميليوني جمعيت خارج از کشور به ايران و مشکلات سياسي- امنيتي، اقتصادي، اجتماعي، خانوادگي، فرهنگي، روحي و ملاحظات مربوط به آن نقش تعيين کننده دارد؟ اهميت و تاثيرات اين موضوع آنقدر واضح، آشکار، همگاني و در اطراف همه ما جريان دارد که نيازي به تشريح بيشتر احساس نمي شود.
آيا غلبه فرهنگي و سياسي نسل اول مهاجر و تبعيدي در خارج و ويژه گي انفعال سياسي ناشي از نسل شکست خورده انقلاب بهمن که مربوط به همين نسل است، تعيين کننده است؟ فراموش نبايد کرد که اين نسل چه قبل از انقلاب، چه در دوران انقلات و بعد از آن، جنگ و صدمات ناشي از آن، زندانها، شکنجه و اعدام و ... بيشترين و سنگين ترين هزينه ها را متقبل شده است. انفعال سياسي، نوع نگاه رايج سياسي و اجتماعي متعلق به اين طيف است. جنبش اخير توانست هم در ايران، هم در خارج تلنگري براين انفعال سياسي وارد نمايد و بخش کوچکي از آنرا در خارج مجددا فعال نمايد.
آيا علت ديگر مي تواند انتگراسيون عمقي ايرانيان مقيم خارج در هويتهاي ملي کشورهاي مقيم بوده باشد، که مسائل ايران براي آنها خصلت فرعي و ثانويه پيدا کرده باشد؟ اگر هم اين موضوع تاثير داشته باشدـ که قطعا داردـ تفاوت نسلها، بويژه نسل اول از نسل دوم مهاجران و تبعيديان چرا آنگونه که بايد و شايد عمل نمي کند؟ في المثل انتگراسيون نسل دوم، عمقي تر و هويتي تر از نسل اول است ولي ما واکنشهاي متناسب شرايط را نه تنها از نسل دوم، که حتي از نسل اول نيز مشاهد نمي کنيم.
همانگونه که اشاره رفت ما هنوز يک بررسي جامعه شناسانه کامل از رفتارها و واکنشهاي ايرانيان خارج از کشور را در اختيار نداريم، ولي سئوالات بالا که به فور در حول و حوش همه ما جريان دارد، نگاههاي گوناگوي را با ارزيابي نسبي از تحولات خارج و نحوه تاثيرگذاري در آن نشان ميدهد. مخاطبين ما در خارج، نسبت به مقوله ايران و تحولات آن و واکنشهاي آن به مثابه ايرانيان متعلق به طبقات، گروهبند يهاي اجتماعي و هويتي گوناگون، تاثيرات مهم و زيادي بويژه در ايران دارند. ما مي بايست به در گير شدن با اين پديده، تاثير پذيري در مسائل آن اهميت وسيعتري قائل شويم و آنرا در سياستگزارهايمان وارد کنيم. امري که تاکنون نسبت به آن غفلت کرده ايم. اگر اجتماعي شدن در خارج و در تشکلهاي خارج مطرح باشد، بدون وارد شدن در اين مسئله حياتي، ناممکن است. هر چند اين اجتماعي شدن را نيز با توجه به مشکلات و مسائل طرح شده در بالا، بايد در داخل گيومه فهميد! اگر اجتماعي شدن تشکلهاي موجود در لحظه کنوني، در بهترين حالت داخل گيومه است، پس پايه اجتماعي تشکلهاي موجود و جنبش خارج از کشور در کجا قرار دارد؟

پايه اجتماعي تشکلهاي خارج
بدون ترديد مهمترين پايگان اجتماعي خارج از کشور، اليت سياسي، اجتماعي و هويتي مهاجر و تبعيدي است که در تمام سي سال گذشته، مشعل مخالفت سياسي، اجتماعي، هنري، فرهنگي، جنسيتي، ملي و هويتي با نظام اسلامي را روشن نگه داشته است. اين بخش از جامعه ايرانيان خارج از کشور به لحاظ کمي، لايه بسيار نازکي را شامل مي شود، ولي بلحاظ کيفي، دستاورهاي بسيار با ارزشي در همه عرصه هاي ياد شده و بويژه در ضديت با نظام اسلامي از خود نشان داده است.
پايگان مهم ديگر در خارج از کشور، پناهندگان سياسي هستند. در اين سي سال، پناهندگان جواب نگرفته، ميليتانت هاي اين جنبش بودند. هنوز هم هستند. در حال حاضر نيز ما با دور دوم سيل پناهندگان به خارج روبروئيم و مي بايست براي کمک به خود سازمانيابي آنها مجهز گرديم. اين بخش از جمعيت خارج از کشور تا زمانيکه پاسخ مثبت و يا اقامت دائم دريافت نکرده، بدليل هويت خود ويژه شان و براي ابثات اين هويت ويژه خود، ضديت طبيعي با رژيم اسلامي را به يک ضد يت اعتراض و مبارزاتي تبديل مي کند. همانگونه که اشاره رفت اين بخش از جمعيت بطور واقعي، بخشي از اجتماعي بودن و يا شدن تشکلهايمان را بيان مي کند. آنها نيز پس از دريافت پاسخ مثبت و يا بر خورداري از اقامت دائم، وارد کاتاگوريهاي تقسيم شده ايرانيان خارج از کشور مي شوند، که مختصر به آن اشاره رفت.
دانشجويان و جوانان بخشهائي از ايرانيان خارج از کشور بودند که در بيداري اخير جنبش مردم ايران، تکان خوردند، البنه نه با وسعت و عموميتي که در ايران بود. جوانه جديدي در خارج زده شد و اين اهميت زيادي براي جنبش خارج از کشور دارد. اين بخش از جمعيت خارج تا قبل از جنبش اخير هيچ جا پائي در آن نداشت و هم اکنون نيز بدليل طولاني و فرسايشي شدن اين جنبش از اوج و گستردگي اوليه آن شدت کاسته شده است. اين جمعيت، آمادگي آنرا دارد که با هر برآمد و جوشش مردمي در ايران، همچنان وسيعا در خارج و در حمايت از مبارزات مردم ايران فعال شود. کمک به در گير کردن دائمي اين بخش از دانشجويان و جوانان با تشکلهاي هم اکنون موجود ازاهم وظائف متقابل اين دو بخش است.
بدون ترديد، زنان پيگيرترين و فعال ترين بخش جمعيت سياسي و اجتماعي ايرانيان را همانگونه که در ايران، در خارج هم تشکيل ميدهند. بيشترين ضديت با نظام اسلامي از طرف اين بخش از ايرانيان صورت گرفته است. نقش آگاهگرانه و سازمانيافته جنبش مستقل زنان،اهميتي بسزا در مبارزات نه فقط سياسي، بلکه اجتماعي و فرهنگي خارج بجا گذاشته است. اين امر بدليل وجود تبعيض جنسيتي در جامعه جديد ـ البته با يک تفاوت کيفي نسبت به ايران اسلامي ـ موجب شده است تا ابعاد تبعيض جنسيتي تنها در نظام اسلامي و محدوده وحشيانه آن درک نشود و ابعادي گسترده تر پيدا نمايد. تشکلهاي هماهنگي "در نه به جمهوري اسلامي" داراي هويتي تودرتو با تشکلهاي زنان و جنبش مستقل آن مي باشند ومي بايست با گاردي کاملا باز در ارتباط، هماهنگي و همگامي با آن قرار گيرند. محدوديتها ئي که در خصوص ايرانيان خارج از کشور طرح شده اند، در اين خصوص نيز عمل کرده است.
بنابر اين همانگونه که اشاره رفت ما با يک جامعه چند ميليوني ايراني در خارج روبروئيم که بطور عمومي حامي معنوي جنبش ضد استبدادي ـ دمکراتيک مردم ايران است و با رشته هائي مستقيم و غير مستقيم با مردم در داخل پيوند داشته و در افکار عمومي آنها تاثير گسترده ـ بويژه تاثير سياسي و فرهنگي ـ مي گذارد. بخشي از اين جمعيت، همگام با جنبش مردم ايران، در خارج از کشور به حمايت فعال از اين مبارزات بر خاستند. اين جمعيت، بدليل انتگراسيون گسترده با کشورهاي ميزبان، امکان تاثيرگذاري و دخالتگري در کشورهاي خارج را بالقوه داراست و ميتواند کمک بزرگي براي حمايت از مبارزات مردم ايران در خارج باشد.

سقف يا کف مطالبات؟
مقدمات مختصر بالا کمک ميکند که ما رئوس و اشکالي را براي فعاليت، همکاري، هماهنگي و همگامي فراهم آوريم که بتوانيم نگاه دمکراتيک بخش مهمي از مردم ايران را آنگونه اکو دهيم، که بتواند همه جلوه ها، رنگها و تمايلات ضد جمهوري اسلامي را بصورت موزائيک در خود پوشش دهد. به گونه اي که گرايشات و هويت هاي گوناگون بتوانند در درون آن جولان کنند و رنگين کماني از جنبشهاي گوناگون اجتماعي، سياسي، فرهنگي، ملي و هويتي در آن سيالان داشته باشند. اين ممکن نميگردد،مگر با طرح پاره اي از خواسته هاي دمکراتيک فراگير و عمومي و رئوس کلي خواسته ها و مطالبات که حول آن توافق عمومي وجود داردو مي تواند مبناي وحدت هر چه بيشتر و هماهنگي گسترده تر تشکلهاي دمکراتيک قرار گيرد. بنابراين، نه سقف خواسته ها ، شعارها و مطالبات، که تاکتيکهاي حداکثري از آن استنتاج مي شود و امکان جمع آوري گسترده نيرو را به حد اقل ميرساند، بلکه کف مطالبات، خواسته ها و شعارهاي حداقلي تا امکان حداکثري توان و ظرفيت جنبش را به فعل در آورد.
اگر از اين نگاه به همگامي بنگريم، مطالبه محوري ما مي بايست " نه به جمهوري اسلامي نه يک کلمه کم و نه يک کلمه زياد باشد. "اين شعار يا خواسته ، اين امکان را فراهم مي آورد تا تمايلات، گرايشات و نحله هاي گوناگوني که با کليت جمهوري اسلامي در لحظه کنوني ضديت دارند، بتوانند آنگونه که خود مي فهمند، تفسير و تاويل مي کنند و تاکتيکهاي متفاوتي مي گزينند، حول اين مطالبه مانور و شنا در مسيرهاي گوناگون داشته باشند، ولي کر واحدي بخوانند." نه به جمهوري اسلامي "
اين مطالبه حداقلي، کلي و عمومي، بهمراه خواسته هاي دمکراتيک فراگير و عمومي مورد توافق نظير جدائي دين و ايدئولوژي از دولت، آزاديهاي بي قيد و شرط سياسي، برابري جنسيتي زنان با مردان در همه عرصه هاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و ......، دست همه ما را براي هماهنگي و همگامي با جنبشها و تشکلهاي ديگر باز کرده، گسترش کمي و کيفي جنبش خارج از کشور را ممکن ميگرداند، امکان اجتماعي تر شدن را فراهم مي آورد و اکو و پوشش لازم را براي بخش دمکراتيک مردم ايران ايجاد مي نمايد.
در همين راستا، دو نمونه موفق از حرکتها تجربه شده است. آکسيون دن هاگ هلند و استقبال تشکلهاي ما در رابطه با بخشي از جنبش مستقل زنان، پذيرش بلاشرط آنان و سازماندهي مستقل آنان و همگامي با همديگر و ديگر، توافق ميداني و مضموني با ارزش در ژنو سوئيس با تشکلهائي که هنوز به " نه به جمهوري اسلامي " باور نداشتند. اين توافقات و تجارب ناشي از آن، براي هماهنگيهاي مضموني و ميداني در شهرهاي گوناگون و حتي حرکات مر کزي کليدي در آينده، اهميت زيادي دارد و مي بايست از آن استفاده بهينه صورت گيرد، تا بتوانيم با بيشترين تجمع و نيرو حمله به عمود و خيمه نظام اسلامي را هما هنگ نمائيم.

چند نکته در مورد ساختار و مسئله بد يل
حرکت تا کنوني ما، تلاشي بود که عموما به شکل افقي و ظاهرا بدون رهبري و هماهنگي واحد و بصورت توافقي ـ پروژه اي پيش رفت. همينطور بايد اشاره کرد که از نقاط قوت شيوه فعاليت تا کنون ما، يکي نيز اين بود، که خود را در مقابل سئوال بد يل نظام اسلامي چيست؟ قرار نداد. اين سئوال بديل خصلت چند هويته و تکثرگراي، تشکلهاي همگام در " نه به جمهوري اسلامي " و ويژگي جنبشي آنرا بي معنا ميکرد، زيرا به محض آنکه بحث بديل به مضمون کار اين جنبش وارد شود، تهي شدن گرايشات و تمايلات گوناگون از هويتهاي خود را موجب شده و سکته عمومي حرکت را ببار مي آورد. بنابراين موفقيت اين حرکت در خصلت نفي کننده و مطا لبه دمکراتيک حداقلي آن قرار دارد. امروز تثبيت همين موضوع ، دستاور بزرگي است.
اما اين دستاورد همانگونه که اشاره رفت، بصورت توافقي ـ پروژه اي پيش رفت و بنظر ميرسد که فعلا چاره اي جز اتخاذ شيوه تا کنوني سازماندهي (خارج از آنکه نقاط ضعف و قوت آن چه باشد و يا ايده آل و يا نا مطلوب باشد ) نداشته باشيم. تنوع و تعدد تمايلات، گرايشات و نحله هاي فکري ، سياسي، هويتي و .... ايجاب مي کند که حداقل، آغاز حرکت کنوني ما اينگونه باشد. اين نقطه قوت ماست چون امکان تجمع را گسترده مي نمايد، هر چند تمرکز سياسي را کاهش ميدهد، و امکان دخالتگري سريع و با شتاب را ضعيف مي نمايد.
در عين حال نبايد نا ديده گرفت که اين نوع سازماندهي، چون بر پايه توافقات قرار دارد، تنها مي تواند حول حداقلها، توافق را حاصل نمايد. اين هم نقطه قوت آنست هم نقطه ضعفش. نقطه ضعف است زيرا امکان توافق حول مسائل مهم را بدليل اختلافات ناممکن مکند و آنرا به حاشيه ميراند و يا از دستور خارج مي نمايد. تجربه ما حول مسائل مهمي مثل بديل، زنان، ملي، پرچم، نمونه هاي تنش زائي از ايندست بوده اند،که در آينده نيز آنها را شاهد خواهيم بود. همچنين نبايد فراموش کرد که در بخشي از اين مسائل نيز توافق صورت ميگيرد ولي تمايلات و گرايشاتي تمکين يا سکوت مي کنند. بهر حال اين سيستم نيز بطور نسبي پيش مي رود.
بلحاظ عملي نيز در مدت گذشته، ما نوعي کميته هماهنگي داشته ايم که بطور واقعي، نقش هماهنگي، دخالتگري و سرويس دهي را به تشکلها و کانونهاي ديگر ايفا کرده است. بدون هماهنگي و حدي از تمرکز توسط دوستان و رفقاي هانوفر، کارها در همين حد از کميت و کيفيت مقدور نبود.
تکميل همين ساختار و سازماندهي تاکنوني و تلاش براي فائق آمدن بر بعضي از ضعفهاي آن، تنها در خود مختاري کامل تشکلها و کميته هاي عضو امکان پذيرست. تشکلهائي که اين امکان را دارند که در چارچوب عمومي حرکت، مسائل مطالباتي، تاکتيکي سازماندهي را آنگونه که خود تعريف مي کنند، هويت دهند و به پيش ببرند. نمونه بر جسته اين موضوع را مي توان در سازماندهي آکسيون ژنو سوئيس ديد. آکسيوني که با پيش کشيدن تاکتيکهاي جديد، طرح مطالبات راديکال ـ دمکرات مسئله ملي و هماهنگي مصموني و ميداني با ديگر نحله هاي جنبش دمکراتيک خارج از کشور، به غنا و گسترش جنبش ضد رژيم اسلامي و خواسته هاي دمکراتيک مردم ايران، نمود تازه اي داد.
آيا با آکيسون ژنو، ما تنها شاهد يک رخداد استثنائي بوده ايم؟ يا ظهور يک نقطه عطف در مبارزات خارج از کشور را شاهديم؟
نقش و دخالت ما، مسلما در اين سويه سئوال بي تاثير نخواهد بود. با دخالتگري مثبت تلاش کنيم اين تجربه را به يک نقطه عطف در جنبش خارج از کشور براي گسترش حمايت از جنبش دمکراتيک مردم ايران تبديل کنيم.
خسرو آهنگر
جمشيد مهر
12 مارس 2010


ضميمه 6

بيانيه كميته فعالين چپ هامبورگ
(جنبش جاري و مواضع ما)
الف – تناقضات دروني رژيم
تناقضات دروني رژيم جمهوري اسلامي محصول سوء تفاهم بين جناح بندي هاي آن نبوده و نيست. اين تناقضات که در دورهء اخير و به دنبال آخرين نمايش انتخاباتي رياست جمهوري تشديد شده و تا سرکوب و حتي تهديد به حذف فيزيکي عناصر طرفدار اپوزيسيون دروني رژيم توسط عوامل جناح مسلط پيش رفت، ذاتي رژيم جمهوري اسلامي و همزاد آن بوده و از حيات سياسي اين رژيم غير قابل تفکيک است. اين جدال دروني و تناقضات تو در تو، رژيم جمهوري اسلامي را از بدو شکل گيري تا کنون همراهي نموده است
شدت و ضعف اين تناقضات در عين حال تابعي است از فعل و انفعالات سياسي دروني و
بيروني جامعه. در دوره هائي که جمهوري اسلامي با مقاومت توده اي مردم رو در رو بوده است، ما شاهد شدت اوج گيري جدال هاي دروني رژيم بوده ايم که نتيجه اش غا لبا حذف سياسي عناصر و يا جنا حهائي از درون رژيم به شکل مستقيم (نمونه نهضت آزادي، بني صدر، منتظري و هوادارانش و... ) و يا رانده شدن گروهي از دايره قدرت و قرار گرفتن آنان در موقعيت اپوزيسيون قانوني بوده است. (نمونه: فعالين حزب کارگزاران، مجاهدين انقلاب اسلامي، اصلاح طلبان حکومتي حول خاتمي و... ) در دوره اخير اين تناقضات قانونمند به دواير مرکزي رژيم جمهوري اسلامي کشيده و کانوني شده است. روند جدال هاي هميشگي رژيم جمهوري اسلامي مدت هاست که بسياري از شاخ و برگ هاي پلوراليسم دروني آن را زدوده و اکنون روند تک صدائي شدن حلقه هاي اصلي رژيم جمهوري اسلامي را دربر گرفته است.
بدين سان چشم اندازي جهت حل اين تضادها وجود ندارد. برعکس فشار جنبش دم افزون
اجتماعي و مقاومت تود هاي، تشديد تناقضات دروني رژيم را رقم خواهد زد. تخريب جدي مناسبات عناصر و جناح بند يهاي اصلي رژيم، بي اعتباري قطعي خامنه اي به عنوان رهبر عقيدتي به اصطلاح فرا جناحي و فشار جنبش توده اي به گسترش اين تناقضات و اشکال حادتر بروز آنها منجر خواهد شد. يکي از ويژگي هاي عمومي جدال هاي دروني رژيم جمهوري اسلامي در تفکر حاکم بر آن، تلفيق دين و دولت و به هم ريخته شدن سن تها و مناسبات دروني مذهب شيعه قرار دارد که قر نها بر پايه استقلال مراجع استوار بوده و حتي در زمان حيات خميني و عملکرد شخصيت کاريسماتيک وي هم در تناقض با تعبيه يک رهبر عقيدتي – سياسي بر فراز اين مناسبات تاريخي شيعه قرار داشته است.
در رابطه با اين جدال بي پايان در طي بيش از سي سال گذشته، قابل تأکيد است که همه اين منازعات از موضع ارتجاعي و بر سر تصرف نقاط کليدي قدرت، حاکميت بر شريانهاي اقتصادي، چپاول ثرو تهاي اجتماعي و اختلاف بر سر چگونگي حفظ رژيم سرمايه داري جمهوري اسلامي صورت گرفته است. عناصر و جناح بند يهاي رانده شده از درون رژيم علي الرغم قرار گرفتن در موقعيت اپوزيسيون، م ا ه ي ت اً هيچ تفاوتي با رژيم جمهوري اسلامي و جناح بندي هاي دروني آن نداشته و در روند تحولات سياسي جامعه به ويژه در دور ههاي بحراني به سرعت خود را در جهت سياست هاي جناحي از رژيم تنظيم نموده و در جهت مهار جنبش هاي اجتماعي به تکاپو در ميآيند. اين گرايشات به اصطلاح "اپوزيسيون" در همکاري با جريانات اپورتونيستي – رفرميستي سنتي، مثل حزب توده و اکثريت، به اغتشاش سياسي –نظري در اپوزيسيون رژيم دامن زده و تفکر سازش را گسترش ميدهند. ضرورت افشاء و طرد مجموعه اين گرايشات که تلاش مينمايند، مبارزات مردم ايران منجمله خارج از کشور را به زائده اي از به اصطلاح "جنبش سبز" طرفدار موسوي – کروبي بدل نموده و از پتايسيل انقلابي و مترقي تهي نمايند، در روند ارتقاء مبارزات تود هاي مردم ايران از اهميت فوق العاده اي برخوردار است.
جدال و کشمکش که بلافاصله پس از قيام بهمن ۵٧ و سرنگوني رژيم سلطنتي آغاز شده بود به تسلط و تثبيت گرايشات ارتجاعي مذهبي و شکل گيري جمهوري اسلامي (تلفيق دين و دولت، متکي بر ولايت مطلقه فقيه) در ايران انجاميد. همه اشکال بروز مقاومت اجتماعي در حادترين اشکال ممکن به خاک و خون کشيده شد و بختک سياه واپسگرائي و سرکوب نه فقط روابط عمومي اجتماعي که خصوصي ترين روابط آحاد جامعه را تحت کنترل و پيگرد قرار داد. بدين سان حاکميت رژيم جمهوري اسلامي نه تنها کوچکترين تخفيفي در مجموعه تضادها و تناقضات حقوقي – سياسي و اقتصادي – اجتماعي که به بروز شورش هاي اجتماعي در ايران و سقوط رژيم ارتجاعي پهلوي انجاميده بود، نداد، بلکه بيش از ٣٠ سال حاکميت ارتجاعي اين رژيم به تشديد ابعاد و دامنه همه اين تضادها و بروز صدها معضل و نابساماني جديد اجتماعي در ايران انجاميده است. گسترش کنترل و تعقيب حوزه هاي زندگي اجتماعي به روابط خصوصي افراد، و تحميل سنت هاي غير انساني و قوانين ارتجاعي مذهبي به جامعه نه فقط همه امکان هاي تنفس اجتماعي را مسدود نموده که همه ابعاد روابط فردي و اجتماعي را مسموم کرده است. از سوي
ديگر تخريب سطح معيشت کارگران و زحمتکشان و انبوه فروشندگان نيروي کار به گسترش فلاکت عمومي و افزايش انفجاري فقر اقتصادي انجاميده و زندکي اکثريت عظيم مردم ايران را در معرض تباهي و ويراني قرار داده است. تقسيم جنسيتي جامعه و تحقير قانوني زنان و سرکوب شور جواني و بي آينده کردن نسل جوان ايران، ابعاد انفجاري دشوار يهاي اجتماعي مردم را ژرفتر نموده و فلاکت در آئينه آمار اجتماعي در هيئت گسترش ميليوني اعتياد انبوه کودکان خياباني و رواج تن فروشي در ميان دختران خرد سال، نقش بسته است. در بستر اين موقعيت نابسامان اجتماعي، به ويژه تحرک توده اي زنان، جوانان و ملت هاي تحت ستم در جنبش هاي اخير به شکل يک واکنش طبيعي اجتماعي، قابل بررسي است. شکل انفجاري اين حرکات و ابعاد غافلگير کننده آن ريشه در شرايط بيان شده داشته و شفاف نبودن منطق تحول و درخواست ها و مطالبات اقتصادي و اجتماعي روشن در اين مراحل آغازين صرفا حکم منطق حاکم بر شرايط خود ويژه ايران و واکنش جامعه و بخصوص زنان و جوانان به دستگاه سرکوب فوق ارتجاعي حاکم بر ايران بوده و بيان "بي منطقي" در مبارزات اجتماعي مردم ايران نيست. حرکات اخير به ويژه در شرايط آغازي ناش انفجار خشم فرو خفته مردمي به جان آمده بود. لذا در تداوم خود قدم به قدم، از شفافيت بيشتري برخوردار شده است. جنبش اجتماعي مردم ايران بي ترديد در هر موج تاز هاش از شفافيت بيشتر برخوردار شده و بيان طبقاتي –سياسي روشن تري خواهد يافت، شفافيتي که به شکل دم افزوني در مطالبات و درخواستهاي
معين خود تفاوت و تناقض گرايشات و اقشار و طبقات متفاوت را بازتاب خواهد کرد.

کميته فعالين چپ هامبورگ، بر مبناي همين نگاه و تحليل ضمن دفاع از مبارزات عمومي مردم ايران عليه حکومتي خودکامه و فوق ارتجاعي، ضمن مبارزه براي سرنگوني جمهوري اسلامي در کليت آن و با همه جناح بند يهاي دروني و بيرون ياش و ضمن مبارزه براي انتقال بلاواسطه همه قدرت به توده هاي انقلابي و تحقق و تثبيت جامعه اي نوين از هم اکنون خود را در کنار توده هاي کارگر و زحمتکش و انبوه ميليوني فروشندگان نيروي کار در ايران يافته و در جهت تحقق خواست ها و مطالبات آنان که نه فقط در تناقض آشتي ناپذير با رژيم سرمايه داري اسلامي حاکم بر ايران قرار داشته، بلکه بالاتر از آن در چارچوب مناسبات سرمايه داري مسلط بر ايران قابل تحقق نيستند، مبارزه خواهيم نمود. ما معتقديم که نه فقط مطالبات اقتصادي –اجتماعي کارگران و زحمتکشان بل حل انبوه معضلات و بي حقوقي زنان، جوانان، ملت هاي تحت ستم و عموم مردم ايران و نيز تحقق دمکراسي پايدار در چارچوب نظام ارتجاعي سرمايه داري ممکن نبوده و تنها انقلاب اجتماعي تحولات بنيادين و سوسياليسم به معضلات ريشه اي جامعه پايان خواهد داد.
براين مبنا:
١- ما ضمن پذيرش و دفاع از همکاري کانونها... و قبول توافقات و مطالبات تاکنوني، طرح روشن نظرات سياسي و دامن زدن به مباحثه حول جنبش اجتماعي مردم ايران را در جهت ارتقاء سطح توافقات و تعميق پايه هاي نظري سياسي اين همکاري ضروري ارزيابي نموده و ضمن ابراز شفاف نظرات سياسي خودمان، خواهانيم که همه کانون ها و نهادهاي پيوسته به اين همکاري چنين سبک کاري را درپيش گيرند.
٢- در اسناد تاکنوني، جمهوري اسلامي به عنوان اصلي ترين مانع بر سر هر گونه تحول عميق سياسي – اجتماعي و دمکراتيک در ايران ارزيابي گرديده و سرنگوني کليت آن به عنوان شعار مشخص مورد توافق تدوين يافته است. بنابراين هر نوع فرمول بندي که اين توافق پايه اي را مورد سئوال قرار دهد، در تناقض با انگيزه هاي بنيادين اين همکاري قرار دارد.
٣- سرنگوني رژيم جمهوري اسلامي تنها در يک روند انقلابي امکان پذير بوده و انقلاب صرفا مقوله اي در حيطه جا به جائي قدرت سياسي نيست و بي شک با معضلات اقتصادي اجتماعي و ارائه پاسخ مشخص در برابر اين معضلات درگير خواهد شد. بر همين مبنا ما طرح ضرورت انقلاب و مباحثه حول بنيادها و دامنه آن را در اين همکاري ضروري ارزيابي نموده و بستر سازي سالم براي اين مباحثات و جمع بندي آنها را در جهت ارتقاء توافقات و مباني پاي هاي اين همکاري ضروري ميدانيم. تداوم، گسترش و تحکيم اين همکاري به ميزان تعيين کنند هاي به موفقيت ما در اين مباحثات و جمع بندي آن ها ارتباط دارد.
۴- ما بر اين نظر هستيم که اين حجم مسائل و مشکلات و تضادهاي موجود يک جامعه معين است که پاسخ به مسئله انقلاب يا رفرم را در دستور کار جامعه قرار ميدهد. به زعم ما کوه مشکلات و تضادهاي موجود در ايران از طريق رفرم و رفرميس تها قابل حل نبوده و خارج از اراده ما اين امر تنها از طريق سرنگوني انقلابي رژيم جمهوري اسلامي، درهم شکستن ماشين دولتي سرمايه داري، ١ استراتژي سوسياليستي و تحولات ساختاري و مناسبات شورائي در جامعه ايران امکان پذير است. روشن است که ما اين سطح از توافقات چپ هامبورگ را مبناي همکاري عمومي با ديگران قرار نميدهيم. ولي معتقد هستيم که طرح و بحث حول اين معيارها زمينه هاي گسترش همکاري و نزديکي نيروها را امکان پذير خواهد نمود.
___________
١- اکثر رفقاي کميته چپ هامبورگ معتقدند که پس از خرد کردن انقلابي ماشين دولتي
جمهوري سرمايه داري اسلامي، بلافاصله حاکميت طبقاتي طبقه کارگر به صورت دولت
طبقه کارگر، سازمان خواهد يافت.
ولي سطح توافقات ١٠٠ % کميته چپ هامبورگ همان مسائلي هستند که در متن آمده است.

پيشنهادات ما:

- در رابطه با مناسبات دروني و تنظيم ارتباطات و هماهنگي اين همکاري ما بر اصل وسيع‏ترين دمکراسي دروني پافشاري نموده و پيشنهاد ميکنيم از بين کانونها و يا کميته‏هاي داوطلب در هر دوره يکي از کانون‏هاي داوطلب تعيين شده و هماهنگي دروني را سازمان دهد. اين مسئوليت ميبايد قابل فراخوان بوده و در صورت خواست تعداد معيني از نهادهاي عضو ميتواند از طريق مکانيسم‏هاي مناسب، مسئوليت از آنها سلب گردد.
- در رابطه با تقسيم کار دروني و مسئوليت‏هاي عملي: از آنجائي که کانونها و نهادهاي عضو اين مجموعه طي سالهاي کمابيش طولاني روي موضوعات و وظائف مشخصي تمرکز داشته و از تجارت بالائي برخوردار هستند، پيشنهاد ميکنيم اين وظائف مشخص را برنامه ريزي کنند و در ارتباط با مجموعه به پيش ببرود.
ضميمه 7
تشکر از اين اقدام:
دوستان، رفقا، من مجيد هستم از آمستردام، خدمت همه شما سلام عرض مي کنم و سال نوي موفقيت آميز، سرشار از تندرستي و بهروزي را برايتان آرزو مي کنم، حقيقتا از دوستاني که چنين گام وحدت بخش و اميدوار کننده را برداشته اند به سهم خودم سپاسگزاري مي کنم،
- آلترناتيو دموکراتيک با جهت گيري سوسياليست بستر رهايي جامعه ما :
تشکيل يک بلوک متحد دموکراتيک با جهت گيري سوسياليستي از آرزوهاي ديرينه من بود و مدتهاست در هر فعاليتي که با دوستان هلند داشته ام آن را در گفته ها و نوشته ها بيان کرده ام ، اين بلوک دموکراتيک با جهت گيري سوسياليستي از حلقه هاي اصلي رهايي خلق هاي ما و ملت ماست. کشور ما هر چقدر هم دچار تغيير و تحولات بشود، نهايتا از طريق يک آلترناتيو دموکراتيک با جهت گيري سوسياليستي مسير رهايي اش هموار خواهد شد،
- ضرورت شرکت همه گرايشات خلق در مسير رهايي:
مسير رهايي کشور ما و خلق هاي زحمتکش ما ، متحدا و با شرکت همه مدافعان حقوق طبقات زحمتکش و کار کن امکان پذير است و هيچ گرايش و جريان و حزب و سازماني قادر نيست به تنهايي از عهده آن بر بيايد و اگر هم چنين اتفاقي بيافتند مجددا استبداد و لاجرم استثمار گري بازتوليد خواهد شد، بنابراين براي هموار کردن اين مسير ما اجتناب ناپذير هستيم که با انعطاف پذيري و صبر و بردباري با هم کار کنيم ، و از تنگ نظري ها، خودپرستي ها و خودمحوري ها پرهيز کنيم،
- عقل و خرد جمعي درجه حقانيت و اصولي بودنش زياد تر از عقل فردي و سازماني است.
ما دوره اي گذرانده ايم که هر جرياني و گرايشي خود را حق مطلق مي دانست و بالطبع ديگري ها را به درجاتي غير محق و يا کمتر محق، اين امر شايد ناشي از فرهنگ مطلق بيني که در جامعه ما تاريخي دير پا دارد ناشي مي شود، در حالي که براي کار مشترک ، هماهنگي و همکاري و همگامي ، بايد به اين امر باور بکنيم که همه حقانيت تنها در ما و مواضع ما متمرکز نشده است، بلکه عقل و خرد جمعي درجه حقانيت و اصولي بودنش زياد تر از عقل فردي و سازماني است. در کار مشترک جمعي بايد به اين امر تاکيد کنيم که همه ما نسبي و خطاپذير هستيم ، و هر چقدر جمع مان آگاه تر و گسترده تر و ساز و کار هاي تصميم گيري دموکراتيک تر باشد به مواضع و راه حل هاي جامع تري خواهيم رسيد.
- کار مشترک يک کار تاکتيکي نيست بلکه يک کار استراتژيک است
براي شخص بنده اين چنين امري يک امر تاکتيکي نيست ، به اين ترتيب که جمع را وسيله و نردبان پيشبرد اهداف خود نمايم و در درون جمع به دنبال تعقيب استراتژي خود باشم . متاسفانه اين يک سليقه شناخته شده در جامعه ماست و انسان از اين نظر وارد هر کار مشترک جبهه اي که مي شود بايد مراقب باشد تا اتوريته طلبي هاي حقير جبهه مشترک و بلوک هاي متحد را از درون متلاشي نکند . کار مشترک با نيروهاي مدافع حقوق و مصالح توده هاي زجمتکش براي من نه يک امر تاکتيکي ، بلکه امري تماما استراتژيک است . اگر مي خواهيم جامعه مان و مردممان از همه ستم ها رها بشوند بايد ياد بگيريم که براي هميشه آينده جامعه مان کار مشترک کنيم.
- بستر کار مشترک هم بستر تاثير گذاري است . و هم بستر تاثيرپذيري:
من حقيقتا کار مشترک نمي کنم که اعتقاد وايدئولوژي من در جمع حاکم شود ، بلکه کار مشترک مي کنم که مردممان از ستم ها رها شوند، پدري و مادر که از فرط خستگي و استثمار شرمنده فرزندانشان هستند، مادري که براي مداواي بچه اش پول طبيب و بيمارستان ندارد، مادري که براي رهايي فرزند بيگناه اش در جلوي زندان مي خوابد و آخر سر هم خبر مرگ اش را مي شنود، دختري که از فرط استثمار زندگي اش قرباني هوس ها مي شود. درد ها در جامعه ما بي انتها و واقعي و جانفرساست. از اين نظر کار مشترک بين نيرو هاي مدافع مصالح توده ها يک کار استراتژيک است
اما يکي از لوازم اين چنين امري اين است که به اين امر باور داشته باشيم که در جمع هم بستر تاثير گذاري هست و هم بستر تاثير پذيري ، يعني همه ما هم امکان اصلاح کردن داريم و هم امکان اصلاح شدن.دومين لازمه کار مشترک مداوم ، اين است که در اينجا حقوق و نظر همه محترم باشد، نه کسي تحقير کند و نه کسي تحقير شود
- لائيک بودن کار مشترک جبهه اي:
در کار مشترک لازمه ديگري نيز وجود دارد که مهم تر از اينهاست و آن هم اين است که در هر بلوک و جبهه که از نيرو ها و گرايشات متعدد شکل مي گيرد ، بايد روح حاکم بر روابط و مناسبات درون آن لاييک باشد ، اين نه تنها براي کار جبهه اي مصداق دارد بلکه هر دولت مردمي که در آينده شکل مي گيرد بايد دولت لاييک باشد و به هم ايدئولوژي ها و عقايد و مسلک ها با ديده واحدي بنگرد . اين براي جامعه ما که عقايد و مذاهب و فرهنگ ها و قوميت ها متعدد هستند ضرورتي اجتناب ناپذير است .

از شکست نبايد ترسيد ، بلکه از تکرار اشتباهات بايد واهمه داشت.
من بار ها از اين ور و آن ور شنيده ام که ، گفته مي شود ، که مگر کار هاي اين چنينيدر گذشته به کجا انجاميده . اين کار هم عاقبت شکست مي خورد و نتيجه بخش نيست. به گمان اين چنين کساني از ديالکتيک رهايي جامعه اي که قرن ها زير استبداد و استثمار و ستم گري زيسته است بي اطلاع هستند. براي رهايي جوامع ما هيچ راه معجزه گونه اي وجود ندارد به جز تحول از درون و متکي بر نيروي مشترک همه نيرو هاي توده ها، ما نبايد به استقبال شکست برويم و بايد همه روش هاي ممکن را به کار بگيريم که کارمان به نتيجه برسد. اما اگر شکست خورديم ، به اين امر باور داشته باشيم که دوباره بلند خواهيم شد. در هر شکستي ما درس هايي را ياد مي گيريم و در کار مشترک بعدي آن ها را به کار مي بنديم و اين چنين مسير رهايي جامعه ما قدم به قدم هموار مي شود
.از مطالبات اقتصادي توده ها غافل نشويم:
من بند بند " مباني تلاش هاي مشترک و وظايف ما" را خوانده ام و روي آنها دقت کرده ام .من تقريبا همه موارد را قبول دارم، اما معتقدم که در آن:
اولا نسبت به مطالبات اقتصادي توده هاي مردم کم توجهي شده ، و بند ها غالبا در کادر مبارزه ضد استبداي و آزاديخواهانه توده هاي مردم ما مطرح شده و نه در کادر آزاديخواهانه و برابري طلبانه. بدون ترديد 80 در صد از جامعه ما از استثمار و غارت ثروت ها رنج مي برند. بخش بسيار زيادي از توده مردم آن چنان شب و روز به دنبال برآورده کردن مايحتاج اوليه خود مي دوند که هرگز مجالي براي فکر کردن نمي يابند. در حاليکه ثروت هاي جامعه ما
غارت و در راستاي سرکوب خود خلق هاي ما به کار گرفته مي شود، در حاليکه ثروت هاي جامعه ما براي گسترش استراتژي ارتجاعي و طالباني گونه رژيم در کشور هاي ديگر به کار گرفته مي شود، در حاليکه بازار هاي کشور مادر راستاي افزودن بر سرمايه هاي افسانه اي آخوند سرمايه دار ها و ژنرال هاي سياه و بسيج ، تماما توسط کشور هايي مانند چين اشغال مي شود و صنايع داخلي از بين مي روند و کارگران دسته دسته بيکار مي شود و در صد بيکاري نيروي کار از 25 در صد هم بالا مي رود ، ما صرفا نمي توانيم تلاش هاي مشترک مان را صرفا در کادر ضد استبدادي و آزاديخواهان محدود کنيم. لذا من پيشنهاد مي کنم :
1- مطالبات اقتصادي توده هاي محروم را بايد ، به مباني تلاش هاي مشترک مان اضافه کنيم.
2- هر جا از برابري طلبي حرفي به ميان آمده باشد ، بايد برابري اقتصادي را نيز منظور کنيم
3- برابري همه هموطنان در برخورداري از ثروت هاي ملي و فراهم کردن اسباب برخورداري آن ها
4- برخورداري از درمان و تحصيل رايگان
5- گرچه من معتقدم که ما بايد از دادن شعار هاي بي پشتوانه پرهيز کنيم اما نبايد نسبت به غارت و استثمار و اختناق وسيع جهاني که توسط نظام امپرياليستي حاکم بر جهان صورت مي گيرد غافل شويم.
6- برابري حقوقي گرايشات جنسي را حذف کنيم و به جايش برابري کامل جنسيت هاي انساني در عرصه هاي مختلف، اضافه کنيم .
با تشکر از همه شما
ضميمه 8
نقد چپ به نشست هامبورگ

در پي بحران سياسي که سراپاي نظام سرمايه‏داري اسلامي را فرا گرفت، افراد و محافل چپ در خارج از ايران با اين پرسش روبرو گشتند که چه‏گونه و تحت چه عنواني بايد فعاليت کنند تا استراتژي چپ را در جامعه تقويت کنند؟ اگرچه «چپ» مفهومي گسترده و قابل تعبير و تفسير است، منظور ما در اينجا آن بديلي است که بايد از درون مبارزات تمامي انسانهايي که بطور راديکال با سرمايه‏داري جهاني و از جمله تماميت رژيم حاکم بر ايران مبارزه مي‏کنند، ساخته شود. سرنگوني رژيم سرمايه‏داري اسلامي از طريق انقلاب اولين شرط براي ساختن و شکل‏گيري بديل سوسياليستى است.
پاسخ ما به اين پرسش، «چه نوع فعاليتي در خارج از ايران به شکل‏گيري چنين بديلي کمک مي‏کند؟» فعاليت با هويت مستقل چپ است. ما بر آنيم که شرايط مادي در جامعه به نفع چپ است. اگر مبارزات مردمي در ايران راديکاليزه نمي‏شد، مقاومت سياسي ما در مقابل لشکرکشي‏هاي ليبرالي و رفرم‏طلب در خارج از ايران با سختي بسياري همراه مي‏شد و براي طرح شعار سرنگوني رژيم با مشکلات زيادي روبرو مي‏بوديم. گواه اين مدعا اولين روزهاي اعتراض ايرانيان خارج از کشور است. اما شرايط سياسي، ذهني و فرهنگي به نفع چپ نيست. به باور ما فعاليت چپ‏ها بايد به قصد برهم زدن توازن قواي سياسي، ذهني و فرهنگي موجود در جهت افق و بديل سوسياليستي جامعه صورت بگيرد.
اما بسياري از رفقاي چپ که در کانون‏ها، انجمن‏ها و نهادهاي ليبرالي و يا دمکراتيک فعال هستند بر اين باوراند که بايد کماکان با همان شکل و محتواي سابق به فعاليت ادامه داد. استدلاهايي که اين رفقا ارائه مي‏کنند عمدتاً از اين قرار هستند:
- مبارزات مردم ايران براي خواسته‏هاي دمکراتيک است، پس ما هم بايد شکل و محتواي مبارزاتي دمکراتيک را انتخاب کنيم.
- دمکراسي سياسي و مدني يک مرحله ضروري در پيشرفت به سمت سوسياليسم است. پس در اين مرحله ما نبايد به دنبال خواست حداکثر خود باشيم.
- چپ پروژه‏اي شکست خورده است و ايجاد دافعه مي‏کند، تحت عنوان چپ نمي‏توان در بين ايرانيان فعاليت کرد.
- تضاد جامعه ايران نه کار با سرمايه بلکه سنت و مدرنيته است.
- چپ مفهومي گسترده است که بخودي خود روشنگر نيست.
استدلال‏هاي ديگري هم وجود دارند که کمتر به بيان مي‏آيند:
- فعاليت تحت عنوان چپ بايد در جهت تحزب کمونيستي و ايجاد حزب پيشاهنگ باشد.
- انجمن‏ها، کانون‏ها و ديگر نهادها، محمِل‏هايي دمکراتيک براي جذب نيرو در جهت ساختن حزب هستند.
پرداختن به هر يک از اين استدلال‏ها فرصت جداگانه‏اي مي‏طلبد. اما دو مشکل اساسي که در نگاه اين رفقا وجود دارد، يکي اين است که تحت عنوان «کار اجتماعي و فعاليت توده‏اي» به وجه سياسي مبارزه در خارج از ايران کم بها مي‏دهند و به تمامي در جنبش جاري حل مي‏شوند. آنها فراموش مي‏کنند، آنچه ايرانيان سياسي مقيم خارج، از چپ تا راست، انجام مي‏دهند تقويت يا تضعيف يک گرايش يا صف‏بندي سياسي است؛ که خود انعکاسي از جدال‏هاي اجتماعي درون جامعه ايران است. اگر سه گرايش سياسي زير را تأثيرگذارترين گرايش‏هاي سياسي در جامعه ايران بدانيم، خارج از ايران نيز محل انعکاس، صف بندي و يا شکل گيري شفاف اين گرايش‏هاي سياسي اصلي در جامعه است:
1- رفرميست‏ها (حکومتي و غير حکومتي). اين‏ها پراگماتيست سياسي هستند که به هيچ تغيير، تحول و دگرگونى باور ندارند. آنها تنها خواهان ترميم نظام سياسي فعلي هستند. انواع لابيست‏ها، مزدبگيرها، کارچاق‏کن‏ها، دلال‏هاي سياسي و جاسوس‏ها جزو اين دسته هستند.
2- ليبرال‏هاي ايراني که در حوزه نظر خواهان دولت مدرن، دمکراسي بورژوايي و اتکا به سازمان‏هاي حقوق بشري هستند، ولي درعمل همانطور که تاريخ معاصر ايران بطور واضح نشان ميدهد، هميشه زير عباي دين احساس امنيت بيشتري مي‏کنند.
3- چپ‏ها (گرايشات گوناگون کمونيستى، مارکسيستى٬ مارکسيستى لنينيستى، کارگري و آنارشيستي)

اين سه گرايش‏ سياسي در شکل احزاب و سازمان‏هاي سياسي از يک طرف و افراد و محافل از طرف ديگر بروز علني پيدا مي‏کنند و با يکديگر نيز تداخل و مراوده دارند.
ما فکر مي‏کنيم در دوره کنوني مبارزات مردم ايران اگر نمي‏خواهيم منتظر اراده تاريخ بمانيم، بايد گفتمان و اتحادعمل چپ را در جامعه توليد کنيم، گرايش سياسي فرودستان را در جامعه تقويت و شفاف سازيم و پاسخ مناسب و ويژه‏ي خود را براي فرا رفتن از مناسبات سرمايه‏داري پيدا کنيم. در غير اين صورت فعاليت سياسي چپ تحت عناوين «ليبرالي-دمکراتيک» از يک سو حل شدن و دنباله‏روي از دو گرايش غير چپ در جامعه ايران و صف‏بندي‏هاي خارج از کشوري آنها است و از سوى ديگر کمک مستقيم به آلترناتيوهاى ليبرالى و اصلاح طلبى در جامعه مى باشد.
مشکل دوم که رفقاي ما به آن گرفتار هستند، نگاه مکانيکي و ابزارگرايانه است که به قدرت، به انسان‏ها و روابط مابين آنها دارند. آنها مي‏خواهند تحت پوشش فعاليت به اصطلاح دمکراتيک در اين گونه نهادها، آنها را سرخ کنند. دوستان ما ابتدا در نهادى که ايدئولوژى و برنامه ليبراليسم "آزادي‏خواهانه" بر آن حاکم است پا مي‏گذارند و بعد (به قول خودشان) اينجا و آنجا با طرح شعاري راديکال که بنظر اين رفقا تنها «سرنگون باد جمهورى اسلامى ايران» ميباشد، شعارى که ٣٠ سال پيش راديکال بود و امروز براى همه بغير از موسوى و کروبى امرى عادى گشته است، سعى مي‏کنند آن تشکل ليبرالى را به نهادى برابرى طلب و عدالت خواه تبديل کنند. مبارزه طبقاتى جاى خود را به معمارى طبقاتى ميدهد و مبارزه سياسى تبديل به داد و ستد سياسى مي‏شود. رفقا منافع طبقه کارگر، زحمتکشان و تهى دستان را به فراموشى مى سپارند و کشتى خود را پر از اجناس "آزادى‏خواهانه" مي‏کنند و بعد قرار است به اراده، نيت و صداقت اين رفقا از درون آن کالاها در حين راه برابرى و همبستگى بيرون طراود. اين رفقاى چپ ما که اکنون مخالف حرکت مستقل چپ ميباشند، با خرسندي از اين که خود و رفقاي تشکيلاتي‏شان برگزار کننده يا سازمان‏دهنده حرکت‏هاي عمومى هستند، منتظر زماني مي‏باشند که بشود علناً با صداي چپ حرف بزنند و عمل کنند. در اين نگاه که مخصوص چپ سنتي است، ساختن جهاني بهتر، امري از بالا، اراده گرايانه، دولتي و با اقدامات مهندسي است. در اين نگاه به انسان‏ها و روابط بين آنها و طبعاً به طبقات اجتماعي همچون شئ نگريسته مي‏شود که مي‏توان آنها را جابجا يا بالا و پايين کرد تا با رشد نيروهاي مولده سوسياليسم جوانه بزند و سبز شود.‏ در اين نوع نگاه به سوسياليسم، جايي براي مشارکت مستقيم انسانها و طبقات اجتماعي به منظور آفريدن روابط انساني جديد وجود ندارد.

در اينجا بايد يادآور شويم که هستند فعالان سياسي چپ که صادقانه در اين گونه انجمن‏ها فعاليت مي‏کنند ولي از آنجا که در باره چپ و سوسياليسم، دچار انواع و اقسام مسائل حل نشده نظري و سياسي هستند و از طرف ديگر به درازاي عمر تبعيد در خارج از ايران زير بمباران ايدئولوژيک راست بوده‏اند، فعاليت تحت عنوان چپ را بي فايده مي‏بينند. اگرچه ما فکر مي‏کنيم ايستادن در پوزيسيون(موضع) چپ در جامعه، در درجه اول ناشي از گرايش، جايگاه و اهداف طبقاتي مشخصي است که هر فرد خود را با آن تعريف مي‏کند. ولي از طرف ديگر نقش سردرگمي‏هاي نظري و سياسي را ناچيز نمي‏شماريم و به کم‏کاري چپ‏ها براي پاسخ‏گويي به اين معضلات نظري و معرفتي تأکيد مي‏کنيم و از تمام کساني که در اين موارد مي‏توانند ضمن مبارزه نظري با انواع و اقسام ديدگاههاي راست و ليبرالي به تقويت موضع چپ در جامعه ايران کمک کنند، خواهان تلاش بيشتري هستيم.

فعالان چپ خارج از ايران، اگر مبارزه اجتماعي داخل و جايگاه آن در منطقه و جهان را در نظر بگيرند و از منظر فرودستان جامعه، کارگران، زنان، زحمتکشان، تهى‏دستان، مليت‏ها و تمامي آنهايي که بحساب نمي‏آيند، حرکت کنند، بايد از يک طرف بر بي‏آينده بودن طرح‏ها و نقشه‏هاي ليبرالي چه از درون نظام و چه بيرون از آن پاي بفشارند و از طرف ديگر به توليد يک گفتمان چپ از طريق گفت‏وگو در يک پروسه همکارى مبارزاتى به دور از خود مرکز بينى و سکتاريسم به جامعه ايران ياري رسانند. عليرغم شکست‏ها و پيروزي‏هاي چپ در سراسر جهان، خواست برچيدن بساط استثمار، نابرابرى، بى حقوقى و روابط سرمايه‏دارى هميشه وجود دارد. چرا که واقعيت استثمار، تبعيض، جنگ و بي‏حقوقي وجود دارد. ما فکر مي‏کنيم نقد راديکال سرمايه‏داري نزد چپ است. ديدگاههاي ديگر يا اساساً خواهان برچيدن مناسبات سرمايه‏داري نيستند و يا اين امر را به آينده‏اي نامعلوم موکول مي‏کنند. گام برداشتن بسوي آينده هيچ تضميني به‏جز سلامت پراکسيس امروز ما ندارد.

جمعي از چپ‏هاي شهر کلن
پيشنهادکننده : فريد و اصغر
هلند، بيست و سوم مارس 2010

ضميمه 9
" طرح پيشنهادي ما "
سي و يک سال ازعمرننگين ونکبت بارجمهوري اسلامي گذشت واپوزيسيون اش هنوز" درچه بايد کرد ؟" خود را درمانده نشان ميدهد . اما با اين وجود هرازچند صباحي ايده ايي مطرح ميشود و تلاشي صورت ميگيرد، اما متاسفانه حاصل اش تاکنون چيزي جزشکست و منفعل شدن مبارزان نبوده است .
بهر روي، بابحرکت درآمدن جنبش مبارزاتي مردم داخل کشور ، بارديگرفعالان سياسي خارج ازکشور، براي اينکه به رسالت خود عمل کرده باشند ، بنا به فراخور حال خود، به تکاپو افتاده وراه حلهايي جهت تلاش در امردخالتگري (1) و حمايتگري (2) ميدهند.
ازآنجائيکه جمع بسيارکوچک ما هم،مجموعه ايي ازاين جمع بيشمارميباشد،خود رامسئول ميدانيم تا نقطه نظراتمان را براي پاسخ به سئوال نچندان دشوار" چه بايدکرد؟" ارايه دهيم .

بديهي است که جهت پاسخ به اين سئوال ، ابتدا بايد طرح صورت مسئله شود . تابتوان براين اساس ، بعلاوه دانش آن ، به پاسخ مناسب رسيد . اما ازآنجائيکه تفاوت نظرهاي بسياري بين طيفهاي مختلف وجود دارد ، بسيارمناسب وضروري است که ابتدا به برخي ازپرسشهاي اساسي براي درک بهترازمسايل و تفاهم بيشتر، به آن پاسخ داده شود. چرا که اگر درپاسخ به اين سئوالات ابتدايي واساسي تفاهمي نباشد ، به احتمال بسيارزياد ، درراه کارهم تفاهمي بوجود نخواهد آمد .
ازاينرو ، ما با طرح سئوال ، ضمن ارايه پاسخها و نتيجه گيرهاي خود ، درانتها مفاد پيشنهاديمان را براي ايجاد همبستگي فراگير بيان ميکنيم ، تا درصورت داشتن اختلاف نظربا ديگرفعالان ، به بحث و مناظره بپردازيم .

1_ وظيفه ما بعنوان فعالان سياسي مخالف چيست ؟
پاسخ ما : وظيفه هرفعال سياسي با هرنگرشي ، فراهم آوردن شرايط تحقق خواست و اهدافش ميباشد و بديهي است که فعال سياسي که خود رامخالف کليت نظام جمهوري اسلامي ميداند ، وظيفه اش فراهم آوردن شرايط برچيده شدن آن است ؛ و کليه سياستهاي مبارزاتي خود را برتحقق اين مهم بکارميبرد . و بالطبع ازهرگونه اقدامي که درجهت تقويت نظام باشد ، پرهيز مينمايد.

2_ براي برچيدن نظام چه اقداماتي ميبايد صورت گيرد ؟
پاسخ ما : 1_ ايجاد تشکيلات 2_ داشتن برنامه اجرايي براي جلب اعتماد وحمايت مردم 3_ سازماندهي مردم براي پيشبرد مبارزات از طرق ممکن درداخل وخارج ازکشور 4- جلب حمايت مجامع بين المللي براي تسريع در پيشبرد امرمبارزاتي .

3_ براي ايجادتشکيلات چه بايد کرد ؟
پاسخ ما : تشکيلاتي کارسازاست که قدرتمند باشد و براي آنکه چنين تشکيلات قدرتمندي ايجاد شود:
الف : داشتن نيروي قابل توجه ، ب : داشتن منابع مالي مناسب ، ج : داشتن طرح وبرنامه اجرايي که بتواند هدف يا اهداف را محقق کند ، ازضروريات است .

4_ چه برنامه ايي موجب خواهد شد تا جلب اعتماد وحمايت مردم را بهمراه داشته باشد؟
پاسخ : برنامه ايي که بتواند به روشني اثبات نمايد که با باجرا درآمدن آن برنامه ، خواسته هاي مردم محقق ميشود .

5_ خواستهاي مردم دراين برهه از زمان چيست ؟
پاسخ ما: خواست مردم برمحور آزادي و دمکراسي ، عدالت طلبي ، رفاه و امنيت است .

6_ آيا درشرايط کنوني طيف يا گروه ازاپوزيسيون مخالف وجود دارد که بتواند به تنهايي ، يا با اتحاد با طيف همسو خود، رهبريت مبارزات را بعهده گيرد ؟
پاسخ ما : نه تنها وجود ندارد ، بلکه اگرهم وجود داشت ، نبايد بدون ديگرطيفهاي فکري و طبقاتي رهبريت مبارزات را بدست بگيرد. چراکه اولاً يکي ازاصلي ترين محور مبارزات برمبناي آزاديخواهي است . و بالطبع اگرآن نيرو آزاديخواه باشد ، ميبايست فضاي مشارکت براي ديگر آزاديخواهان را دررهبري مبارزات، درقالب شوراي رهبري، با رعايت اصول اتحاد پايدار،فراهم نمايد. ثانياً : باتوجه به مشترک بودن خواست آزاديخواهي دربين مردم و نيروها ، خارج ازاصول مبارزاتي و منطق خواهد بود ، اگرکليه بار و مسئوليت مبارزات ، بدوش يک گروه يا طيف خاص قرارگيرد.

7_ _ براي آنکه بتوان اتحادفراگيري را براي تحقق مطالبات مردم بوجود آورد ، چه مواردي را براي وجه اشتراک نيروها ، ميتواند قرارگيرد؟
پاسخ ما: آنچه که ميتواند تسريع کننده اين اتحاد باشد ، مبناي حداقلي است ؛ و براين اساس ، منطقي ترين موردي که ميتواند کليه نيروهاي فکري و طبقاتي را درکوتاه ترين زمان ممکن ، حول محور آن متحد نمايد برقراي تضمين شده آزادي سياسي درهرشکل ازنظامهاي سياسي منتخب مردم است . چراکه اساس تحقق خواستهاي بحق مردم ، دربرقراري آزادي سياسي محقق ميشود . درواقع برقراري تضمين شده آزادي سياسي ، پيش شرط تحقق دمکراسي ، عدالت اجتماعي ، پيشرفت ، رفاه و امنيت و.... است. ازاينرو ، ما حداقل ترين بند براي ايجاد همبستگي فرا گروهي را به شرح ذيل پيشنهادميکنيم . و بقيه موارد را به خواست و انتخاب آزاد مردم درفرداي ايران واگذارميکنيم . چرا که ما درشرايط کنوني ، نه نمايندگي ازمردم را داريم و نه ميتوانيم خواست و باورهاي خودمان را به آنان تحميل کنيم .

1_ برقراري و پايداري آزادي سياسي ، درهرشکل ازنظامهاي سياسي منتخب مردم .
آنچه مسلم است وقتي صحبت ازبرقراري آزادي سياسي ميشود، بدين معنا است که براي برقراري ، ازسد هرنيرويي که مانع تحقق آزادي است ، بايد گذشت ؛ و بديهي است که برچيده شدن حاکميت ضدملي و ضدمردمي حاکم برکشور، از ضرورتها بشمار ميرود.
ضمن آنکه کلمه پايداري نيز ، مفهوم تضمين آزادي سياسي را براي همه ايرانيان ، بعنوان پيش شرط تحقق دمکراسي و ثبات و امنيت کشور و خواستهاي مردم را بيان ميکند ، که ميبايد تامين شود .
درواقع اين بند مهمترين بند براي ايجادانگيزه و ترغيب براي همبستگي است ، که تنها ازعهده آزاديخواهان برميآيد و آزاديخواه به اشخاصي اتلاق ميشود که به حقوق آزادي سياسي طيفهاي مختلف فکري و طبقاتي باور داشته باشد .


-------------------------------------------------------------------------------------------------------
( 1 ) _ دخالتگري برپايه فراهم آوردن شرايط براي تحقق هدف يا اهداف ميباشد و نقش تعيين کننده ايي را در سياستگذاريهاي مبارزاتي دنبا ل ميکند . ازاينرو ، هرآنچه که لازمه تحقق هدف يا اهداف است رابا توجه به شرايط و امکانات دنبا ل و باجرا ميگذارد ؛ و حمايتگري جزتفکيک ناپذير دخالتگري ميباشد.
( 2 ) _ حمايتگري ، صرفا درچارچوب برگزاري آکسيونها و بيانيه هاي اعتراضي و درخواستهاي حقوق بشري محدود ميشود. درچنين وضعيتي نفش تعيين کننده را دخالتگري که درعرصه سياست قدرتمند است ، ايفاء ميکند وحمايتگردنباله رو وقايع است ؛ و چه بخواهد و چه نخواهد درواقع بسود آن گروه دخالتگرقدرتمند گام برميدارد.



انجمن دفاع از زندانيان سياسي و عقيدتي درايران

هم گامان عزيز؛

ضمن سپاس از شرکت شما در کارزار «نه به جمهوري اسلامي ايران» ذکر چند نکته را در آغاز اين سمينار بي فايده نمي بينيم. در برنامهء انجمن ما از روز تاسيس خود؛ سال هزار و نه صد و نود و پنج؛ در پاريس، مي خوانيم:

انجمن دفاع از زندانيان سياسي و عقيدتي در ايران تشکلي است بر پايهء اعتقاد به آزادي هاي بي قيد و شرط سياسي و مدني و مبارزه عليه هر گونه شکنجه، سرکوب و اعدام در ايران.

اين انجمن با يادآوري دوران سياه سلطنت و تاکيد بر ضرورت افشاي هر چه وسيع تر جمهوري اسلامي در تماميت آن هدف هاي زير را در چهارچوب فعاليت هاي خود قرار مي دهد:

1- مبارزه براي آزادي بي قيد و شرط زندانيان سياسي و عقيدتي در ايران.
2- مبارزه عليه اقدامات رژيم جمهوري اسلامي در سرکوب مخالفان خود. واکنش فوري نسبت به تمامي موارد دستگيري، شکنجه و يا اعدام و نيز مقابله منظم با سياست ها و تصميمات سرکوبگرانه و در اين راستا افشاگري عليه نظام قضائي جمهوري اسلامي و قوانين جزائي مغاير با اعلاميهء جهاني حقوق بشر.
3- اقدام براي بسيج و بيداري وجدان جهاني در راستاي برپائي محکمه اي که جنايات جمهوري اسلامي در زندان هاي ايران مورد دادرسي و قضاوت قرار دهد.
انجمن دفاع از زندانيان سياسي و عقيدتي در ايران تلاش براي استفاده از کليهء اهرم ها و امکانات موجود در جهان و نيز بسيج همهء توانائي ها و ظرفيت هاي جامعهء ايرانيان مقيم خارج از کشور را جهت برآورده کردن اهداف خود ضروري مي بيند.

با مرور آنچه در نُه ماه گذشته بر مردم ايران گذشته است و با نگاهي به آنچه همين امروز بر مردم سراسر کشور مي گذرد، براين باوريم که هيچ يک از خواسته هاي متعارف مردم سراسر ايران و انجمن ما براي استقرار آزادي، برابري و عدالت، در چهارچوب يک دولت ايدئولوژيک، قابل دست يابي نمي باشند. هم از اين روست که امروز انجمن ما نفي نظام جمهوري اسلامي ايران؛ در تماميت آن را؛ به مثابه پيش شرط استقرار آزادي و عدالت در ايران، تلقي مي نمايد. ما بر اين باوريم که براي به عقب نشاندن جمهوري اسلامي ايران و کند کردن ماشين سرکوب اين نظام، ايجاد کارزاري سراسري از همهء شخصيت هاي حقوقي و حقيقي؛ که شرط تحقق خواسته هاي خود را نفي تماميت اين نظام مي دانند؛ با افشاي هماهنگ و سراسري جنايات سي و يک سالهء اين نظام در انظار مردم سراسر جهان و استمداد از «وجدان جهاني» جهت به عقب راندن جمهوري اسلامي ايران، موثر خواهد افتاد.

انجمن دفاع از زندانيان سياسي و عقيدتي در ايران

يکشنبه يکم فروردين ماه هشتاد و نه
adpoi@hotamil.fr http://www.adpoi.blogspot.com/


انجمن دفاع از زندانيان سياسي و عقيدتي درايران

پيشنهاد ما در شکل سازمانيابي همگامي


همگامان عزيز؛
انجمن ما با شعار «نه به جمهوري اسلامي ايران» و در افشاي جنايات سي و يک سالهء جمهوري اسلامي ايران دست ياري به سوي شخصيت هاي حقيقي و حقوقي آزاديخواه و خواهان نفي تماميت نظام جمهوري اسلامي ايران، در سراسر جهان، دراز مي کند.

در شرايط خطير ايران و در جهت تداوم و گسترش يک کارزار مستمر در هر چه کند تر کردن ماشين سرکوب مداوم در سراسر ايران، ايجاد فدراسيون هائي از افراد و تشکل هاي آزاديخواه، دموکرات و مساوات طلب ايراني که براي تحقق خواسته هاي خود نفي اين نظام را شرط لازم مي شمارند، نه تنها ضروري بلکه ممکن و به روز مي باشد.

ما براين باوريم که شرط استمرار و گسترش اين همگامي، خودکفائي و استقلال تشکل ها و افراد شرکت کننده در آن مي باشد. اما اين عدم تمرکز بدون حداقلي از سازماندهي جهت هماهنگي ناممکن خواهد بود. از نظر ما ايجاد فدراسيون هائي از آزاديخواهان و تشکل هاي دموکراتيک باورمند به نفي تماميت حاکميت مذهبي ايران در هر محل، ممکن و موثر مي باشد. ايجاد فدراسيون هائي جهت افشاي جنايات جمهوري اسلامي و لزوم نفي تماميت اين نظام بمثابه پيش شرط تحقق هر يک از خواسته هاي ما، ضامن همکاري نزديک فدراسيون ها در هر کشور و رعايت استقلال حقوقي هر يک از تشکل ها و افراد شرکت کننده در هر يک از اين فدراسيون ها، خواهد بود.

همچنين ما بر اين باوريم که ايجاد هماهنگي بين اين فدراسيون هاي کشوري از طريق ايجاد کميتهء هماهنگي متشکل از نمايندگان اين فدراسيون ها، در يک «کنفدراسيون سراسري» ميسر خواهد گرديد. از نظر ما اين کنفدراسيون جهاني از يک سو در افشاي هر چه موثرتر جمهوري اسلامي ايران و از سوي ديگر تبليغ و ترويج حداقل خواسته هاي همگامان براي فرداي ايران، گام هاي مشترک و موثرتري برخواهد داشت.


پيشنهاد ديگر ما در راستاي تداوم اين حرکت

همگامان گرامي؛
همچنين انجمن ما در راستاي تداوم سازمانيافتهء اين همگامي و در تداوم تحقق اهداف اين سمينار پيشنهاد مي کند که برگزاري سمينار و راهپيمائي اعتراضي در سالگرد خيزش بيست و سوم خردادماه سال جاري، در روزهاي شنبه دوازدهم ژوئن و يکشنبه سيزدهم ژوئن در شهر پاريس، در دستور کار اين اجلاس قرار گيرد تا اين طرح رسما مورد بحث، بررسي، همفکري، تکميل و نهايتا تصويب همگامان قرار گيرد.
انجمن دفاع از زندانيان سياسي و عقيدتي در ايران

يکشنبه ششم فروردين ماه هشتاد و نه