"تشویق" دین ورزان یا نقد دین؟
گفتگویی با آقای فرخ نگهدار پیرامون بیانات ایشان
در یادبود آیت الله منتظری و مهدی بازرگان
Mon 22 03 2010
نیکروز اولاداعظمی
تعهد اخلاقی روشنفکر در قبال پرسش انتقادی است که او از خود و جامعه اش می کند.
رامین جهانبگلو
روشنفکر بدون نقد پذیرکردن مفاهیم و پدیده ها در جامعه، نمی تواند اصالت روشنفکری را ادا نماید، در واقع روشنفکر با نقد نفس می کشد و زندگی می کند. روشنفکر بیان کننده چیزی است که موضوعیت دارد و آن حقیقت وجودی آن چیز است اما سنجش حقیقت از سوی روشنفکر به معنای تبیین ماهیت غایی آن نیست، زیرا حقیقت قابلیت امتدادی دارد، و پرسشگری نیز همواره در سیر این امتداد در حرکت است. پس حقیقت در نقد و پرسش روشنفکر به موضوعات و پدیده ها معنایی می شود، خصلت اندیشیدگی انسان امکان این امتداد را مهیا می سازد، به عبارت دیگر حقیقت و پرسشگری ملزومات هم و در یک خط سیر حرکت می کنند و امکان معدوم یکی از سوی دیگری محال است. مصلحت بینی در امر حقیقت، تخریب و انهدام آن است، و مصلحت بینی در قلمرو دین و سیاست در میان مروجان دینی و عقلگریان سابقه ای بس دراز و ید طولایی در تاریخ مان دارد که همواره موجب تخریب سیاست و عدم پیدایش عقلگرایی و معیارهای عقل عمل شده است.
نقطه آغاز این مصلحت بینی و تلاش برای عقلی کردن دین در ایران مربوط به دوران قرون دوم و سوم هجری از سوی معتزله با الهام از معیار عقلی یونانیان انجام گرفت که به شکست کشیده شد. زیرا اصلاح دین نبایست به معنای عقلی کردن آن در نظر آید (که در آنصورت دیگر دین نیست) بلکه همراه و همساز کردن آن با اندیشه جامعه و عقل عمل است. پویایی اندیشه و عقل عمل و استقلال حوزه سیاست، فرایند اصلاح دین در جامعه را میسر می سازد، و نه بالعکس، زیرا انسان پرسشگر از قانون دین عبور می کند، و عبور انسان از قانون دین، دین را مجبور به همراهی می کند.
در اروپای عصر روشنگری هم، دین عقلی نشد، تنها با مواجهه با سکولاریسم اندیشه و دستاوردهای بزرگ علمی و نیز زدوده شدن خرافات در جامعه به اندیشه عقلی جامعه و نتیجه پیشرفت آن در شکل زندگی مدرن و کسب اختیارات فردی در اتخاذ شیوه زندگی، گردن نهاد.
اگر فلسفی نگریستن به جهان وجود و هستی، منشأ عقلی دارد، دینی نگریستن به جهان مشیت الهی که از طریق وحی به پیغمبر ظل اللهی نازل شده است ، تلاش برای تنیده کردن این دو به یکدیگر یعنی التقاطی کردن مفاهیم غیر متجانس، بی کفایتی نظام سیاسی در قرون متمادی در ایران از همین مفاهیم التقاطی و دین مشروعیت می یافت. بطورکلی مصلحت بینی در فضای دینی در طول تاریخ، جامعه را با ارزشهای التقاطی در مفهوم مواجه ساخت و نه توانستیم فلسفی بیاندیشیم و نه اصلاح دین کنیم.
فرخ گرامی، شما نوشتید" گروه وسیعی از روشنفکران ما دین را پیش وجدان خویش پدیده ای خرافی، زائد و ......" ارزیابی می کردند، اگر پدیداری و موجودیت روشنفکر به مفهوم مدرن آن را از دوران انقلاب مشروطیت در نظر آریم، اتفاقأ روشنفکران این دوره در تلاش برای ادغام مفاهیم مدرن و عنصر دین دو اسبه می تاختند و آزادی را همان امر به معروف و نهی از منکر می دانستند، البته چنین تفاسیر ملغمه آمیزی منحصر به این دوره نیست بلکه همانگونه که گفته شد از زمان تلاش معتزله برای عقلی کردن دین و حتی قبل از ورود اسلام به ایران ما ایرانیان چنین هنری از درآمیزی مفاهیم را داشته ایم، مثلأ آیین مانی از التقاط دین زردتشت و یهودیت و برخی دیدگاه دیگر موجودیت یافت.
اما آن دسته روشنفکرانی که مورد نظر شما هستند و به دین آنگونه می نگریستند که شما می گویید، در واقع آنها خود گرفتار قطعیت حقیقت در ایدئولوژیک بوده اند، در حالیکه روشنفکر دوران روشنگری متمایز از هر دو نوع جنس روشنفکری ایرانی است، آنها نه تلاشی برای در آمیزی دین با مفاهیم عقلی می کنند و نه دشمنی بی مورد با آن بلکه در نقد آن می کوشند، اینکه دین را باید در سیر تحولات تاریخ بشر مورد ارزیابی قرار داد و کاوید وشناخت و شناساند، این کاویدن و شناساندن چیزی نیست جز حقیقت آن را به نقد کشیدن، کاویدن و شناساندن هم بدون نقدپذیر کردن موضوع میسر نمی شود. این وظیفه و تعهدی بود که روشنفکر عصر روشنگری از عهده اش برآمد و هم دین از پی آن متحول گشت و هم معیارهای عقلی بر تخت زرین مناسبات اجتماعی و شیوه زندگی نشست.
دیدرو می گوید: کافی است تاریخ همه ملت ها و همه سده ها را بررسی کنی تا دریابی که مردمان همیشه مطیع و منقاد سه قانون مختلف بوده اند: قانون طبیعت، قانون جامعه و قانون دین، ولی آنها مجبور بوده اند که هر سه قانون را پی در پی بشکنند، زیرا این سه قانون هرگز با هم سازگار نبوده اند. "انسان باید میان آزادی و بردگی، میان آگاهی روشن و عاطفه مبهم میان علم و ایمان یکی را برگزیند برای انسان عصر روشنگری بر سر این گزینش تردید وجود ندارد" و این گزینش آزادگی، آگاهی روشن و علم است.
آقای فرخ نگهدار، شما روشنفکران گرفتار آمده در باتلاق حقیقت مطلق و قطعیت ایدئولوژیک که آنگونه به دین و ارزشهایش می نگریستند را مورد نقد قرار می دهی و از این بابت متأسف هستید ولی از روشنفکر غیر ایدئولوژیک اما مقلل ارزش ها و مفاهیم مدرن به احکام اثباتی دین که خود به فضای فاجعه به بزرگی عدم پیدایش عقل عمل و مستقل و آگاهی روشن و خودآگاهی روشنفکر و علم دامن می زده، منتقد نبوده و دل نگران نیستید، من در متن سخنرانی شما به مناسبت یاد بود آقایان منتظری و بازرگان نیافتم که شما دل نگران این فاجعه بزرگ سرزمین مان باشید بلکه بالعکس "تشویق" روشنفکر به ادامه چنین فاجعه ای که از سوی امثال سروش در جریان است می نمائید!
فرخ گرامی، شما از نکبت ناسیونالیسم اروپا قرن نوزده پرده برداشتی، اما در همین قرن و کمی پیشتر از آن از تولد انسان نوین از پی جاری و ساری شدن معیارهای غیر دینی و عقل عملگرا سخنی نگفتی، عصری که با نقد بی امان دین و مصائب آن بر زندگی بشر همراه بوده است، عصری که مفسران دین نه از پی "تشویق" روشنفکران غیردین بلکه با مواجهه به نقد آنان به قلمرو خود در مقابل رقیبی قرار گرفتند که با اندیشه بکری به میدان آمده که دارای ارزشهای گفتمانی مبتنی بر عقل عمل است، شما از این بابت سخنی نگفتید آنجا که حرف بر سر ارزیابی جامعه شناسی دین و نقش روشنفکر سکولار در قبال دین به میان می آورید، بالاخره روشنفکر باید بفهمد که از نگاه شما، او متعلق به کدام نسل از روشنفکری ایران است؛ روشنفکر مدافع و "تشویق" کننده دینورزانی که در دایره ای بسته با درآمیزی ارزشها و مفاهیم غیر متجانس و متمایز از هم مدام مکتب آفرینی می کنند یا روشنفکر نسل امروز که با آگاهی روشن در فرایند پرسشگری و نقد مفاهیم و پدیده ها جهت جستجوی حقیقت اما بدون هر گونه باوری به غایت حقیقت، به امید افق، به صبح روشن حقیقت می اندیشد؟
معیارهای عقل مستقل از دین و ایدئولوژیک و حضور پُرتوان رقیب دین یعنی سکولاریسم اندیشه در عصر روشنگری، اروپا و بطورکلی غرب را به شاهراه پیشرفت و ترقی هدایت نمود و مناسبات و هنجارهای اجتماعی را بر اساس قراردادهای اجتماعی عقل محور به سمت تحول و پیشرفت نظام سیاسی شکل بخشید و این فرایند نه تنها به دین صدمه ای وارد نساخت بلکه به همراه آن پیشرفت، دین نیز با خردگرایی جامعه وفق یافت و با امورات دنیوی، دنیوی شد، در حالی که بی رقیب ماندن دین در جامعه ایران، شرایط برای تولید انواع مکتب خانه های التقاطی آماده می شد.
روشنفکر نسل حاضر ایرانی به هیچ عنوان مخالف روند اصلاح دین نیست، اما آن به دموکراسی منتهی نمی شود در حالیکه دموکراسی مبتنی بر سکولاریسم اندیشه و سیاسی امکان اصلاح دین را بوجود می آورد.
شما بیان داشتید " سکولارهای غیردینی ما گام هایی برای باز کردن دریچه های گفتگو با آنسوی دیوار" بر نداشتند. آیا بعنوان مثال این شامل سکولارهای غیردینی دوران مشروطیت ایران هم می شود؟ کدام باز کردن دریچه گفتگو با دینورزان از این بهتر که مفهوم مدرن آزادی را برای باج دهی سیاسی تا حد امر به معروف و نهی از منکر تقلیل می داد؟ در حالیکه گفتگو ها بدون بار نقد، گفتگو نیست ضعفی است که به تسلیم پذیری یک طرف منجر می شود، نقش این دوره روشنفکری سکولار (دوران مشروطیت) باج دهی به دین و دینورزان و تقلیل مفاهیم عنصر مدرن بوده است.
فرخ جان، شما "تعهد اخلاقی" روشنفکران سکولار در "تشویق" آنها به دینورزان را تحریض می نمایید، اما سراسر بیانات شما بخصوص آنجا که از روشنفکر سکولار حرف به میان است، از وجه درجه اول روشنفکر سکولار که نقد مفاهیم و شک به موضوعات و پرسشگری که ارتباط تنگاتنک با تعهد اخلاقی او و وجدان بیدارش دارد، کوچکترین سخنی بر زبان نمی آرید، آیا "تشویق" دینورزان را به نقد ناکجاآباد "دموکراسی دینی" و "حاکمیت ارزشها و معیارهای اسلامی" ارجح ندانستید؟ من نمی دانم چگونه می توان روشنفکر سکولار بود اما از نقد این نوع مفاهیم مکتبی سرباز زد و در واقع، نقد، که اساسأ روشنفکر سکولار با آن زنده است و رویش می کند را به تعطیلی کشاند؟ براستی از نظر شما روشنفکر سکولار کنونی ایران صرفأ باید "تشویق کننده" باشد یا اینکه نقادی هم پیشه اوست و آیا اصولأ در نقد و انتقال موضوع و حقیقت می بایست به مرزهای مشخص و ساحت های ویژه و معینی گردن نهد؟
در عصر روشنگری، حاکمیت ارزشها و معیارهای عقل عمل بود که به الگوی زندگی در شکل دموکراسی قوت بخشید و بر موجودیت اندیشه سکولار و پیشرفت فلسفه عقلی، سکولاریسم سیاسی پایه ریزی شد، حال آقای سروش می خواهد سکولاریسم سیاسی را بجای اندیشه سکولار بر اعتقاد دینی بنشاند و نظام سیاسی ایران را بدین منوال پایه ریزی کند، یعنی با نیمی از این و با نیمی از آن مکتبی را که احتمالأ عنوان آن هم فلسفه دینی سکولار خواهد بود، بوجود آورد که نه یال دارد و نه دم و نه اشکم، حال مسئله این است آیا این ملغمه کاری و مغلطه کاری ها می بایست مورد "تشویق"( از سوی روشنفکر سکولار) قرار گیرد، یا نقد بی امان؟ روشنفکر عصر روشنگری راه نقد را بر گزید و به اینگونه مغلطه کاری دینی پایان بخشید و به دین بعنوان حق واقعی و مدنی افراد در ساختار حقوق فردیت نظیر سایر حقوق اجتماعی در جامعه شکل بخشید، و آن را از حوزه عمومی (دولت) بیرون کشید یعنی، فرد حق اختیار دینی را از حوزه عمومی کسب کرد و حوزه عمومی این حقوق را ضمانت نمود اما این حقوقی مدنی و حیطه اش متمایز از حیطه ساختار قدرت سیاسی است، اساس حوزه عمومی از دورکن مهم مدنی و سیاسی تشکیل شده که دین در عصرروشنگری به حوزه واقعی خود یعنی حوزه مدنی منتقل شد.
آقای فرخ نگهدار، آقای سروش در گفتگوی خود با خانم مژگان مدرس علوم می گوید: " سکولاریسم سیاسی بهداشتی ترین حالت برای حکومت و برای نسبت میان دین و قدرت برای جامعه ماست که البته با سکولاریسم فلسفی فرق بسیار دارد"، ایشان عامدأ و آگاهانه این دو مفهوم ارزشی مدرن متجانس و مکمل هم را از یکدیکر تمیز می دارد و باورهای التقاطی و مفاهیم معجونی خود را با سکولاریسم سیاسی گره زده و هیچ علاقه ای هم ندارد که آگاهی روشن و آغاز پرسشگری که بر محافل روشنفکری سکولار ایران پرتو افکنده به حد فلسفه عقلی و معیار سنجش امورات عقل انسان و نه احکام اثباتی دین، راه طریقت کند. زیرا می داند بر بستر اندیشه است که نظامات سیاسی ساخته می شوند و متحول می گردند، پس چه اندیشه ای بهتر از التقاط مفاهیمی ایشان که مایل به آشتی با سکولاریسم سیاسی هم باشد،که در اینصورت "دموکراسی دینی" ایشان و "حاکمیت ارزشها و معیارهای اسلامی" محمد خاتمی هم به مُنصحه ظهور خواهند رسید. گرچه این یک فانتزی و با حقیقت روشنفکری سکولار امروز جامعه ایران و جنبش سبز که هر نوع نظام متکی بر دین و ایدئولوژیک تحت هر نامی که باشد فاصله دارد اما مسئله اینجاست، چرا روشنفکر سکولار باید از پرسشگری و نقد این گونه درآمیزی های مفاهیم و مکتب سازی ها در دایره دین به قصد تداوم نقش دین در نظام سیاسی مُهر سکوت بر لب ببندد و فقط "تشویق" کننده مغالطه گران و مشاطه گران و التقاط گران دینورز خارج از تشخص روشنفکری باشد؟
شما در یاد بود دینورزان، آقایان منتظری و بازرگان بیان داشتید که: " روشنفکر سکولار ایران تا امروز به چیزی به نام ارزشهای دینی و تعلق دینی با دیده شک و تردید و در اغلب موارد با دیده نفی و رد نگریسته است این درک از دین درکی جامعه شناسانه و تاریخی نیست، سرسری و سلطه جویانه است"، گرچه این جملات و نقش روشنفکر سکولار که شما بیان داشتید، غامض است، غامض از این جهت که مشخص نیست شما از کدام دسته از روشنفکران سکولار سخن می گویید( و هنگامی که واژه "تا امروز" را بکار می برید، معنایش اینست که نقطه آغازی در نظر است و این نقطه آغاز و دوره های مختلف روشنفکری در بیان شما مشخص نیست و شما فقط بسنده به روشنفکر سکولار می کنید)، روشنفکر غیر آزادمنش وابسته به دین و ایدئولوژیک یا روشنفکر آزادمنش پرسشگر و عقل نقاد، اولی سکولار نیست زیرا آزادمنش نیست ( پیرو دین نبودن می تواند سکولار معنا دهد اما لزومأ آزادمنشی نیست)، دومی سکولار است زیرا آزادمنش است، و آزادمنشی از پرسشگری و نقد او به خود و جامعه سرچشمه می گیرد. بحث من در اینجا نقش روشنفکر سکولار ایران که متعلق به نسل امروز ایران است، می باشد، آیا این نسل روشنفکری سکولار باید همانند روشنفکران مقلل مفاهیم و ارزشها در صدر مشروطیت "تشویق" کننده باشند یا به تداوم پرسشگری و نقد بیاندیشند؟
شما از "شک" و "تردید"، "نفی" و "رد"روشنفکر سکولار به ارزشهای دینی صحبت نمودید، اینکه پیروان و صاحبان باورهای ایدئولوژیک دارای گرایش های کمونیستی انگیزه ای را در این زمینه پی می گرفتند مورد بحث من نیست اما، مبتکر شک و نفی ارزشهای دین بر نظام سیاسی و مدیریت سیاسی جامعه، بر عهده روشنفکری عصر روشنگری است که از پرسشگری و نقد مفاهیم آغاز شد و با تفکیک جامعه مدنی و نظام سیاسی، دین را از حوزه مدیریت سیاسی جامعه به حوزه مدنی کشاند. چنین پروسه ای در حوزه روشنفکری سکولار ایران( یعنی نقد و پرسش و شک به مفاهیم) دوران آغازین خود را سپری می کند، آیا این روش و سبک و سیاق باید تداوم یابد یا اینکه باید پرسشگری و دوری از جزمگرایی ایدئولوژیک و هر نوع قالب های مکتبی-دینی که روشنفکر سکولار نسل امروز ایران از پی آنها به فرایند هویتی خود گام نهاده را، واداریم که "تشویق کننده" مکتب هایی التقاطی ای شوند که تئوریسین هایش به بهانه برخی انتقادهای وارده به دموکراسی های کنونی، با استعاره سکولاریسم سیاسی، اندیشه وفلسفه عقلی را از آن تمیز دارند تا بر نظام فکری-التقاطی خود این وجه سکولاریسم را بنشانند؟
تلاش آقایان سروش و مهاجرانی برای تعیین محدوده در حد "دموکراسی دینی" برای جنبش سبز و اتصال آن به حلقه اعتقادی خود (التقاطی-دینی) ، سرابی است که به دموکراسی ختم نمی شود، زیرا بر پیکر دین( با هر تفسیری که باشد)، نمی توان سکولاریسم سیاسی را استوار ساخت، دموکراسی یکی است و آن هم از طریق اندیشه عقلی و سکولاریسم در غرب به مُنصه ظهور رسید و به مناطق دیگر جاری و ساری شد. ایرادهایی که امروز بر مدرنیته بخصوص از سوی پست مدرنیستها طرح شده نمی تواند مشروعیتی بر جدایی و تمایز میان سکولاریسم فلسفی و سیاسی باشد آنگونه که آقای سروش برای در رفتن از مخمصه بحران دینی-سیاسی در ایران بدان دامن می زند و برخی ایرادها و کاستی ها دردموکراسی ها که مهم هم هستند را با آب و تاب و در مصاحبه های ممتد مطرح می کند، غافل از اینکه نسل روشنفکر کنونی ایران به دلیل هویت پرسشگری و نقد مفاهیم، از مکتب های التقاطی بر نظام سیاسی در حال وداع کردن است و خط و مرز مشخصی با گذشته آلودگی های روشنفکری دارد.
آقای فرخ نگهدار، دین را باید از طریق روشهای جامعه شناسی مورد تحلیل و ارزیابی قرار داد، اما این روش هیچ تخفیفی نیست بر تمایز فلسفه عقلی که از آن دموکراسی برون می آید و اعتقاد دینی که از آن قرون وسطاء تفتیش عقاید اروپا و جمهوری اسلامی زاده می شود، اصلاح دین در بهترین حالت دین را از مدیریت سیاسی به حوزه جامعه مدنی می کشاند و اصلاح دین ممکن نمی گردد مگر به نیروی عقل نقاد و حضور سکولاریسم اندیشه. نه دین فلسفه است و نه فلسفه دین، فلسفی اندیشیدن یعنی معیارهای عقلی بر امورات و سنجش آنها و پیوند اندیشه معرفت جوی ما با هستی مادی جهت پی بردن به حقیقت است و از آنجائیکه حقیقت نامتناهی است شناخت انسان نیز نامتناهی خواهد بود، در حالیکه اصول دین حقیقت متناهی است، به همین دلیل پدیدار شناسی ذهن اگر به اصول لایتغیر وابسته شود، عنصر ذهن به خودآگاهی خود و شدن دست نمی یابد. بنابراین، معیار عقل در بُعد زمان و مکان است که به پدیده های اجتماعی وسیاسی همچون دولت عقلانی منجر می شود و بر حکومت مبتنی بر احکام و مشیت الهی خط بطلان می کشد، عصر روشنگری آشکارا این رویه را در پیش گرفت و امکان اصلاح دین مهیا شد. با التقاط مفاهیم و بر حسب چنین معیاری نمی توان راه را بر پروسه تحول در نظام سیاسی گشود.
دستاوردهای علمی در زمینه کیهان شناسی و، ریاضیات و فیزیک و متعاقبأ نوزایی اندیشه عقلی و عقل عمل(مراد کانت از عقل عملی آن جنبه از عقل است که اراده انسان را بر عمل نیک بر می انگیزد و از عمل بد باز می دارد) در اروپا علم را از انحصار کلیسا بیرون کشید و همزمان بر مبانی اندیشه عقلی، سکولاریسم سیاسی پا گرفت و ره گشای عصرروشنگری شد و به معیار دین بر مدیریت سیاسی پایان بخشید و ارزشهای معنوی و تقوا دین به حوزه جامعه مدنی محول یافت. این در حالی است که به پشتوانه نیرومندی دین و محوریت آن، معیارهای عقلی در ایران توانایی استقلال نمی یافت و روشنفکر سکولار درچنبره ای از دینیت در جامعه گرفتاربود و موقعیت و بقای خود را در احراز مشارکت با عنصر التقاط مفاهیم می انگاشت و به"تشویق" روحانیون علیه استبداد جهت مقاصد سیاسی خود گام بر می داشت، ملکم خان می گفت روحانیت تنها قشر آگاه جامعه است که انقلاب مشروطیت را بهتر از سایرین فهمیده است(نقل به معنی از سخنان ماشاالله آجودانی). بنابراین تلاشی از سوی روشنفکری سکولار ایران که بنابر ماهیت خود می بایست نقد مفاهیم کند خود در تقویت بوجود آوردن مفاهیم التقاطی می کوشید و استقلال خود را در پیشگاه معتقدان دینورز قربانی می کرد، این وضعیت نمی توانست منجر به زایش عقل عملی گردد زیرا جایگاه عقل نقاد خالی بود و چون عقل نقاد موجود نبود، پرسشگری هم به ذهن راه نمی یافت و در بهترین حالت التقاط مفاهیم پیش می آمد.
روشنفکر سکولار و اندیشمند دوره روشنگری خود را موظف به در آمیزی ارزشهای دین و معیارهای عقلی نمی داند بالعکس قدرت اراده تفکیک مفاهیم، تمایزات این دو را بر ملا ساخت و در گام های بعدی و به همراه ابعاد دیگری از عنصر تحولی، نظام سیاسی را از سیطره دین بیرون کشید و سکولاریسم سیاسی را نظامند ساخت. پس اگر بپذیریم که مرجع و مأخذ سکولاریسم سیاسی از اندیشه سکولار و عقل عمل است پس به چه دلیل دوست بسیار گرامی آقای فرخ نگهدار، روشنفکر سکولار غیر دینی منتسب به نسل امروز ایران که گام به پروسه پرسشگری و نقد نهاده را موظف به "تشویق" دینورزانی می کند که می خواهند سکولاریسم سیاسی این دستاورد عقلگرای اروپا و غرب را بر اعتقاد التقاطی ای همچون "دموکراسی دینی" و یا "حاکمیت ارزشها و معیارهای اسلامی" خود مطابقت و متکی سازند؟ به چه دلیل به جای نقد افکار التقاطی سروش که وجه مدرن سکولاریسم سیاسی را از وجه اندیشه آن متمایز می سازد، می بایست مورد "تشویق" قرار گیرد؟ فرخ جان آیا فکر نمی کنی این تلاشگران نسل امروز روشنفکری که به شاهراه پرسشگری و نقد مفاهیم که در فرایند جستجوی حقیقت گام نهاده اند و با روشنفکری نسل های ایدئولوژیک زده پیشین و یا روشنفکران مقلل که خط و مرزی مشخص دارند، سزاوار تشویق اند و نه مشوق التقاط گر، مشاطه گر و مغلطه گرانی همچون سروش و مهاجرانی که در تلاش بر کنترل جنبش سبز هستند تا مبادا از چهارچوب اعتقاد دینی آنها خارج شود؟ آیا روشنفکر سکولار باید از تمایزگذاری ضد منطق بین سکولاریسم سیاسی و فلسفی از سوی سروش برای رسیدن به مقصود خود که همانا محصور و محدود خواستن جنبش سبز ایرانیان( در مقاله پیشین دلایل سکولار بودن جنبش سبز را بیان داشتم) است، آنها را "تشویق" نماید یا نقد قاطع؟ فرخ جان، تعهد روشنفکر سکولار دوره روشنگری در باب گفتگو با دیندارن از پی استقلال روشنفکر و گسترش معیارهای عقلی و زایش اندیشه سکولار بعنوان سوژه ذهن انسان و جامعه، گشوده شد و روند اصلاحات در ابعاد اعتقادی دین و جامعه امکانپذیر شد.
شما متذکر شدید، روشنفکران سکولار ایران "باید تشویق کننده و گشاینده راه برای همسازی اسلام با حقوق بشر و اصول دموکراسی شود.." اما مشخص نکردید که اصول دموکراسی چه تجانس و سنخیتی با اصول "دموکراسی دینی" دارد که می بایست مورد "تشویق" قرار گیرد، "همسازی اسلام با حقوق بشر و اصول دموکراسی" هنگامی میسر است که مسجد مانند کلیسا به مناسبات عقلی-اجتماعی شهروندان جامعه تن داده و از تأثیرگذاری در نظام سیاسی دست بردارد و این ممکن نیست مگر حضور چاره ساز عقل عمل و اندیشه مستقل سکولار. نقد و نقدپذیر کردن مفاهیم و پرسشگری متداوم بعنوان چراغ راه حقیقت، اصل حقیقت روشنفکر است، به همین دلیل مصلحت در این امر نفی حقیقت او و مانع جدی بر سر راه آفرینش فکربکر است.آخر چگونه ممکن است سکولاری همچون شما از نقد "دموکراسی دینی" آقای سروش و " حاکمیت ارزشها و معیارهای اسلامی" محمد خاتمی که جنبش سبز دارای مطالبات مدرن را به حصار و محدوده اعتقاد دینی خود می جویند، سرباز زند و تعهد روشنفکر سکولار را در چهاچوب "تشویق" از دینورزان خلاصه نماید، من خود طرفدار اصلاحاتم و عمیقأ بر این باورم که بایست تحولات سیاسی و آرایش سیاسی در رأس حکومت و پیرامون آن مورد نگاه تیز سیاسی قرار گیرد، و هر صدای اصلاحی حتی "میلیمتری" باشد مورد پشتیبانی قرار داد اما همزمان بر این باورم که می بایست تحمل نقد پذیری در جامعه در تمامی ابعادش را گسترده کرد، فرایند نقدپذیری، ما را از بن بست انتخاب بد و بدتر آزاد خواهد ساخت و امکان هستی مستقل ما سکولارهای فکری- سیاسی فراهم می شود. به چه دلیل ضمن پشتیبانی از اصلاحات محمد خاتمی، خطر "دموکراسی دینی"-خانگی را نمی بایست عیان ساخت؟
شما بیان داشتید: " دین اسلام و مذهب شیعه همانقدر با زندگی مدرن و تضمین برابر حقوق شهروندان هیچ چیز از دیگر ادیان کم ندارند...."، مگر در غرب ادیان هستند که حقوق شهروندی را ضمانت می کنند؟ در حالیکه این زندگی مدرن یعنی عقل عملی است که تضمین کننده حقوق دینی است. ضمانت اجرایی حقوق شهروندان و از آنجمله حق دینداری از طریق مدیریت سیاسی جامعه و بر حسب قونین عرفی اعمال می گردد. اگر قرار بود دین( با هر تأویل و تفسیری می خواهد باشد) تضمین کننده حقوق شهروندان باشد، پس براستی آن بند از بیانیه اتحاد جمهوری خواهان که جدایی دین از دولت را طلب می کند به چه معناست؟
و اگر خواسته باشیم موضوع دین و تضمین حقوق شهروندی را در سیر تحولات تاریخ و تفکر بشر در جامعه مورد مداقه جامعه شناسانه قرار دهیم ( آنگونه که شما این طریقت را بدان اشاره نمودید) به این درک خواهیم رسید که آنچه حقیقتأ تضمین کننده حقوق شهروندی می شود، قرادادهای اجتماعی-عقلی شهروندان است که در فضای داشتن حق اختیار، گزینش و کسب شیوه زندگی در مضمون نظام فردیت یافته سکولار، دولت سکولار غیر دینی را مجاب می کند تا برحسب تعهد اخلاق، ضمانت اجرایی این قراردادها را عهده دار گردد. پس دین، خود بخشی از حقوق شهروندی و دولت عقلانی بر حسب قرادادهای اجتماعی جامعه تضمین کننده آن است، عکس آن یعنی استبداد دینی که اکنون ما شاهد آن در ایران تحت قیمومت دین هستیم.
روشنفکر سکولار شخصیت معرفتی دارد یعنی معرفت شناختی به موضوع منجر به قدرت تفکیک او به مفاهیم می گردد که خرد نقد نیز با آن عجین است. شما برجسته ترین گوهر و ذات روشنفکر سکولار که همانا نقادی است را به حد "تشویق" از دینورزان هوادار "دموکراسی دینی" تنزل دادید، آیا فکر نمی کنید این سخن شما در وصف روشنفکری سکولار، خودآگاهی روشنفکر که از آگاهی و دانش او سرچشمه می گیرد و نیز میزان قابلیت ها و گستره میدان او به مسائل را به حلقه تنگ دینورزان ساعی در درآمیزی اصول دین بر نظام سیاسی، که محدود کننده و به نوعی مصلحت گرایی است، منجر به قلب حقیقت می شود؟ حقیقتی که روشنفکر فقط به وسیله عنصر نقد به سمت نزدیک شدن بدان تلاش می ورزد.
آیا این حق مسلم روشنفکر سکولار نیست تا بگوید سکولاریسم سیاسی به عاریت گرفته شده از سوی آقای سروش سکولاریسمی است که از بتن سکولاریسم اندیشه و فلسفه عقلی مایه می گیرد و بر قامت اندیشه التقاطی ایشان بی قواره خواهد شد و تنها در یک جامعه با مشخصات معیارها و ارزشهای عقلی می توان چنین نظام سیاسی را محقق ساخت؟
عصر روشنگری، عصر شناخت پدیده ها و کشف و دستاوردهای علمی و نگاه جدید انسان به مسائل و دانش عقل نقاد و آزاد ازهمه جهات است و با همین معیارها مکانیسم جامعه در راستای زندگی نوین به حرکت درآمد، بر این پایه و زمینه بود که فلسفه عقلی به خودشناسی و خود باوری نائل گشت و نیروی درونی خود را یافت. این فرایندی بود تا روشنفکر سکولار با قدرت شک به موضوعات و پرسشگری و نقد، به جاذبه تفکیک مفاهیم غیر متجانس از هم رهنمون و توانا گردد و در مسیر جستجوی حقیقت گام نهد. قرائن و شواهد جامعه کنونی ایران حاکی از آن است که روشنفکری سکولار ایران وارد فاز جدیدی از مسئولیت، تعهد و اخلاق در پیوست با چنین فرایندی از شک، پرسش و نقد قرار گرفته است، کارهای بسیار ارزشمندی از سوی نسل جوان روشنفکری چه در داخل و چه خارج صورت می گیرد، ارزشمندی کارهای نسل امروز روشنفکری که با تمام دورانهای گذشته آن متفاوت است، دور شدن از ایدئولوژیک و قانع و تسلیم نشدن به اندیشه های التقاتی نسلهای پیشین روشنفکری است. از این رو و بدین جهت، و بر حسب تعریف و ویژگی خاص، روشنفکری سکولار ایران تن به "تشویق" دینورزان که به "همسازی اسلام با حقوق بشر و دموکراسی" اکتفا نمی کنند، بلکه به قدرت سیاسی و تصاحب آن می اندیشند( "دموکراسی دینی" و "حاکمیت ارزشها و معیارهای اسلامی" چنین امری است) گردن نمی نهند و بر حسب خرد و هویت روشنفکری خود، نمی توانند از نقد چنین مفاهیمی بر نظام سیاسی چشم پوشی کنند، زیرا چشم پوشی کردنش نقض غرض روشنفکری است.
فرق است میان فکربکر و فکرالتقاطی، فکربکر منشأ فلسفۀ عقلی دارد و عقل عمل چراغ راه و راهگشای شیوه های نوین زندگی اجتماعی است، در حالیکه فکر التقاطی دینورزان ایرانی همیشه به دلیل بحران و بن بنست فکری-ایمانی ( آنجائیکه در شکل بن بست سیاسی بروز می کند)، چاره را در بکارگیری عنصری از معیارهای عقلی در ایمان دینی خود می یافته که البته وجه غالب همان دین و ایمان بوده است، از جریان معتزله تا به امروز وضعیت فکری و دینی در ایران به همین منوال بوده است و اصلأ غیبت فکربکر در ایران به دلیل تن دادن ایرانیان به تفکرالتقاطی و مکتب هایی بوده که آفرینش آنها سهل تر از آفرینش فکربکر بوده است.
دینورزان ایرانی و مبتکران مکتب های التقاطی هدف شان تنها "همسازی اسلام با حقوق بشر و دموکراسی" نیست بلکه دغدغه ارزشهای آن بر نظام سیاسی را دارند. به چه دلیل روشنفکر سکولار به جای نقد این مفاهیم، می بایست "تشویق کننده" آن باشد؟ تازه، چگونه باید تمایز آن بند از بیانیه ده ماده ای "اتحاد جمهوری خواهان ایران" که خواهان جدایی دین از دولت است با این نوع مکتب های بیهودۀ من درآوردی که گویا نظام سیاسی ایران باید بر آن استوار گردد، را توضیح داد؟
اگر بتوان در حوزه سیاست جایگاهی را برای مصلحت اندیشی( که آن هم برایش محل تردیدوجود دارد زیرا وقتی خرد سیاسی وجود داشته باشد مصلحت سیاسی ارزش و اعتباری ندارد و این دو از هم متفاوت اند.) در نظر گرفت قابل فهم است اما تعمیم آن به حوزه روشنفکری، یعنی نقدپذیر کردن هنجارها، ساختارها، باورها و سنت ها را از روشنفکرسلب نمودن برابر با مرگ اوست، روشنفکر عصر روشنگری با "تشویق کننده"گی به دین و مومنان، ارتزاق نمی کند بلکه بالعکس با نقد دین هم خودباوری و خودآگاهی خویش را آشکار می کند و هم بیشترین خدمت را به دین و آن را به جایگاه اصلی خود یعنی جامعه مدنی می کشاند.
فرایند اصلاح طلبی در عصر روشنگری هنگامی تثبیت شد و نتیجه داد که ارزشها و معیارهای عقلی جزء جدایی ناپذیر این فرایند قرار گرفت و روشنفکران و صاحبان فکر و اندیشه با تمام قوا در برابر تعرضات دین به ساحت آزادی و تلاش به مداومت تحمیل اصول دین بر نظام سیاسی، ایستادند. محال بود بدون فکربکر و فلسفی-عقلی اندیشیدن، سکولاریسم سیاسی پا می گرفت و دین از یکه تازی خود در حوزه نظام سیاسی دست بر می داشت و کناره گیری می کرد.
جنبش سبز ایرانیان با بیان خواسته ها و مطالبات مدرن برای من تداعی عصر روشنگری است، نمی خواهم بگویم عین همان بسترهای موجود فرهنگی و اجتماعی اروپا بر شرایط ایران نیز صادق است. طبعأ روشنفکرسکولار ایران و نخبگان سیاسی از امکانات مشابهی در زمینه های گوناگون درجامعه با اروپای عصر روشنگری برخوردار نیستند و بافت فرهنگی-اجتماعی ایران را با نقطه عزیمت پروژ اصلاحات آن عصر همسان و یکی نمی پندارند، اما محدود کردن موضوع آزادی و دموکراسی و حقوق شهروندی که شامل مفاهیم و ارزشهای مدرن اند به اندیشه های التقاطی، و جدا سازی سکولاریسم سیاسی از فلسفه عقلی، چه ترسیمی می توان داشت از آخر و عاقبت نظام سیاسی ای که همه اجزاء آن با یکدیکر نا مناسب و نا متجانس اند؟
آنچه مسلم است و دیگر بطور نسبی همه بر آن اشراف دارند اینست؛ قانون باید در خدمت انسان باشد و نه انسان در خدمت قانون، دین دارای احکام اثبات شده است، حاکمیت این احکام (در هر شکلی که باشد) بر نظام سیاسی یعنی ممانعت و سد در برابر تغییر و تحول در ساختار حقوقی که مراوده های اجتماعی جدید درون جامعه را غیر ممکن می سازد، از مرواده اجتماعی است که معیار عقلی ساختار ها و نهاد قانونگذار در جامعه قانونمند می شود. مراوده ی اجتماعی یعنی حق اختیار داشتن و گزینش داوطلبانه به آنچه مربوط به شیوه زندگی انسانها می شود که طریقت معیارهای عقلی نیز به عیان در آن مشهود است. از این نقطه نظر که بنگریم و تجربه سی ساله جمهوری اسلامی را هم که محک خورده از نظر دور نداریم، به روشنی می توان فهمید که چرا جامعه به بن بست عدم تحول در ساختار حقوقی گرفتار آمده است.
اصلاح طلبی و اندیشه های التقاطی
اصلاح طلبی در ایران از طریق اندیشه های التقاطی با وجه غالب ارزشهای دینی محال است،زیرا وجه مهم اصلاح طلبی و امکان تحقق آن با وجود سکولاریسم سیاسی میسر می گردد، سکولاریسم سیاسی هم به اندیشه های مدرن و سکولار و عقل عملی مرتبط است، پس در اینصورت جدا نمودن این دو عنصر متجانس و تنیده در هم از سوی آقای عبدالکریم سروش به چه معناست و چه هدفی را دنبال میکند مگر، نقش اسلام سیاسی بر نظام سیاسی ایران و چگونگی تحول آن هدف اندیشه التقاطی او و همزمان، محدود سازی و کنترل جنبش سبز در همان بسته بندی ها و نسخه پیچی ها مهمترین دغدغه اش می باشد؟ من در شکست این پروژه تدارک دیده شده شبهه ای ندارم ( به همان دلیلی که از مضمون جنبش سبزفهم می کنم) اما پرسش من از انسان فهیم و سکولاری همچون فرخ نگهدار اینست، چرا ایشان، تلاش برای محدود کردن و مکتبی کردن جنبش سبز از سوی دینورزان را می بیند اما بجای نقد آن از "تضمین" حقوق شهروندی بواسطه دین و اسلام سخن می گوید بدون اینکه مشخص شود در کدام جوامع دین "تضمین" کننده حقوق شهروندی بوده است؟ در حالیکه عقل عمل مشرف به حقوق شهروندی بوده است که شرایط اصلاح ساختارها و نهادهای جامعه و دین را مهیا نمود.
هانا آرنت می گوید: " وظیفه فیلسوف اندیشیدن رویدادهاست، یعنی ایجاد محورهای فکری برای سامان بخشیدن به معنای سیاست"
قطعأ منظور هانا آرنت از فیلسوف کسی است که بدون عینک دین و ایدئولوژیک به موضوعات و رویدادها می نگرد و فقط به واسطه یافته های عقلی به شناخت و معرفت دست می یابد که اساس سیاست هم به طریقت آن شالوده ریزی می شود یعنی خارج بودن نفوذ مشیت الهی بر معیار سنجش عقلی و سیاست جان کلام جمله هانا آرنت است که می توان صحت و درستی آن را در دموکراسی آتنی و موفقیت پروژه اصلاحت عصر روشنگری و پس از آن در جوامع دیگر ملاحظه کرد، در ایران شکست اصلاحات از مشروطیت به اینسو به دلیل عدم وجود و حضور فکربکر و دست بالا داشتن دین و نهایتأ روند اصلاحات با پدیده مفاهیم التقاطی روبرو و قادر نمی شد در نظام سیاسی تحول ایجاد نماید، زیرا تحول نظام سیاسی منوط به سکولاریسم سیاسی مشروعیت یافته از اندیشه سکولار است، غیبت اندیشه غیر التقاطی سبب اصلی شکست اصلاح طلبی در ایران بوده است.
موضوع اصلاح دین در ایران وقتی جدی است که سیاست برآمد نموده از معیارهای عقلی و ارزشهای مدرن به سمتی پیش رود که تشویق کننده عنصر قراردادهای اجتماعی مبتنی بر احکام دین و معیارهای سنتی اش نباشد، زیرا تنها معیارهای عقلی و نظام سیاسی منطبق با آن گشایش فضایی در اصلاح همه امورات از جمله اصلاح دین می شود. دموکراسی یک طرز فکر است، الگوی زندگی اجتماعی ای است که دین هیچ نقشی در نظام سیاسی آن ندارد، مانند دموکراسی یونان باستان که نظام سیاسی اش دینی نیست و نظامات مدرنیته، حال به چه دلیل روشنفکر سکولار باید به دموکراسی دینی آقای سروش که می خواهد آن را بر نظام سیاسی ایران بیآزماید تن دهد؟
نحوه نگرش نسل دوم انقلاب اسلامی به اموراتی همچون آزادی، دموکراسی و حقوق شهروندی در حال پس زدن اصول و معیار دین بر نظام سیاسی است و دخالت و نفوذ ویژه دین در این عرصه را امتحان کرده است نه فقط در این سی سال بلکه هزاران سال، امکان اصلاح دین با وجود تلاش های جسته و گریخته صورت گرفته به دلیل نبود سکولاریسم عقلی در ایران میسر نشد ، بنابراین شرط نخست اصلاح دین منوط به نیرومند شدن گرایشات عقلی انسانها بر سرنوشت خویش و نهادینه شدن حقوق شهروندی در فردیت است، تجربه عصر روشنگری آنرا به ثبوت رساند.
دین و مفاهیم التقاطی در جامعه ایران که خود بستری از نوع نگاه انسان ایرانی به سرنوشت و نحو زندگی اجتماعی بود، خلاقیت های فکری و ذهنی را مختل می نمود و خارج از آن پرسشی مطرح نمی شد. سوژه ذهن محاط "چرخ فلک" بود که دائم به دور خود می چرخید و به پدیدارشناختی ذهن منجر نمی شد، نظام بی کفایت سیاسی هزاران ساله ایران مُهر تأیید بر این امر است. بنابراین یگانه راه اصلاحات در جامعه و دین حضور پرقدرت عقل عمل و سکولاریسم اندیشه است، راهی که عصرروشنگری پیمود و سربلند از آن بیرون آمد.
نیکروز اولاد اعظمی
niki_olad@hotmail.com
|
|