خُمخانه ات پر از می...!
به مناسبت نوروز باستانی جشن ملی ایرانزمین
Fri 19 03 2010
ع. اروند
در شهر من که مانده در آن سوی خواب ها
یادش به خیر! گرمـــی ِ آن آفتـــاب ها
باران یاس ِ وقت سحر وَاختران شب
نوروز و مهرگانش و آن آب و تاب ها
الوند نقره فام و سهند سپید پوش
اروند و زنده رود و هیاهوی آب ها
تاج سر ِ فلات دماوند سیمگون
تا بوده، آشیان بلنــــد عقاب ها !
در کوچه باغ هایش پیچیده عطر پیچ
چون زلف دخترانش پرپیچ وتاب ها
آن شهسوار ِ عرصه ی همت که آسمان
خم گشته بوسه می زندش بر رکاب ها
وآن تیغ راستی و فتوت که خورده است
از دست پوریـــا و ابومسلم آب ها
زرتشت پاک سیرت و سلمان و پیر توس
کش رستمی حریف صد افراسیاب ها
میخانه ی سنایی و عطار و پیر روم
افتاده ما ز ساغر می شان خراب ها
دیوان و شاهنامه دو گنجینه ی خرد
آن باب غیب واین دگر ا ُمّ الکتاب ها
وآن شمع خاندان هدایت که همتش
بگشود از این حماسه ی غیرت چه باب ها
هرگز نداند او غم ِ غربت کشیده را
کز میزبان ندیده عتاب و خطاب ها
تا هست آسمان به زمینش نگین تویی
ای گرد ِ تو طواف کنان آفتاب ها
خمخانه ات پراز می ! ما را مبر زیاد !
ای خاک تاک ها و زمین شــراب ها
این شعر بار نخست در نوروز 1370، در پاریس منتشرشده است