یمن آماج تجاوز نظام جهانی سرمایه
Mon 15 03 2010
یونس پارسا بناب
درآمد
در روز 25 دسامبر 2009 نیروهای انتظامی آمریکا یک جوان نیجریه ای به اسم عبدالمطلب را در داخل هواپیمائی که از آمستردام به دیترویت پرواز داشت ، به اتهام قصد انفجار هواپیما دستگیر ساختند . بلافاصله بعد از آن رسانه های گروهی جاری جملگی بطور مفصل گزارش دادند که عبدالمطلب بطور حتم در کشور یمن برای انجام " ماموریت تروریستی " آموزش دیده است . از آن روز به بعد جهانیان شاهد شکلگیری و عروج یک " آماج " جدید برای هیئت حاکمه آمریکا در " جنگ علیه تروریسم " گشته اند . این آماج همانا کشور یمن در شبه جزیره عربستان است . یک بررسی تحقیقی و تحلیلی نشان می دهد که اولیگوپولی های حاکم بر پنتاگون و سازمان های امنیتی و اطلاعاتی آمریکا ماه ها و شاید دو سال پیش از دستگیری عبدالمطلب برنامه داشتند که جنگ های " ساخت آمریکا " را از خاورمیانه ( عراق ) و آسیای جنوبی ( افغانستان و پاکستان ) به سوی شبه جزیره عربستان و شاخ آفریقا ( یمن و سومالی ) گسترش دهند . ( برای اسناد و منابع رجوع کنید به : " رویترز" ، 1 ژانویه 2010 ، " سی. ن . ن " ، 4 ژانویه ، 2010 ، " آژانس فرانس پرس " 4 ژانویه 2010 و " یو . اس . نیوز وورلد ریپورت ،" 11 ژانویه 2008 ) به کلامی دیگر مثل حادثه مرموز یازده سپتامبر 2001 ، عبدالمطلب و قصد انفجار هواپیما توسط او " باران رحمت " دیگری است که حامیان نظامیگر – نفتی در آمریکا می خواهند با استفاده از آن افکار و اذهان عمومی مردم جهان ( بویژه مردم آمریکا ) را به نفع گسترش جنگ آماده سازند . در این نوشتار بعد از بررسی موقعیت ژئوپلیتیکی یمن بویژه در ارتباط با تنگه باب المندب پروژه سیاست خارجی و هدف واقعی آمریکا را در یمن بطور اجمالی در بخش نتیجه گیری ، توضیح خواهیم داد .
موقعیت ژئوپلیتکی و
سوق الجیشی یمن
یمن به عنوان یکی از کهن سال ترین کشورهای خاورمیانه و آسیا ، در جنوب غربی شبه جزیره نفت خیز عربستان قرار دارد . کشور یمن با وسعت پانصد و 28 هزار کیلومتر مربع و داشتن 2 هزار کیلومتر مربع سواحل آبی از شمال به عربستان سعودی ، از جنوب به دریای عربی و خلیج عدن و از غرب به دریای سرخ و از شرق به کشور عمان محدود است . مهم تر از همه ، کشور یمن که در ساحل شرقی تنگه تاریخی و سوق الجیشی باب المندب قرار دارد آن کشور را با کشورهای شاخ آفریقا ( سومالی ، اریتره و جیبوتی ) همسایه ساخته و آن کشور بویژه بندر عدن را از زمان های قدیم به حلقه کلیدی همبستگی ها و پیوست ها بین ملل ساکن آفریقا و آسیا تبدیل ساخته است .
موقعیت جغرافیائی یمن بویژه در ارتباط با تنگه باب المندب که یکی از هفت گذرگاه بزرگ نفتی در جهان محسوب می شود ، کشور یمن را به یکی از کلیدی ترین کشورهای جهان از نظر سوق الجیشی ( استراتژیکی ) و جغرا – سیاسی ( ژئوپلیتیکی ) در عصر حاضر بویژه در دوره بعد از " جنگ سرد " تبدیل ساخته است . در اینجا پیش از بررسی نقش ژئوپلیتیکی که کشور یمن به خاطر تنگه باب المندب در محاسبات سیاست جهانی هیئت حاکمه آمریکا ایفاء می کند ، بهتر است نظری اجمالی به اوضاع سیاسی و صف بندی نیروهای سیاسی در جامعه یمن بیاندازیم .
کشور یمن که امروز با داشتن نزدیک به 25 میلیون نفر جمعیت ، سومین کشور پر جمعیت خاورمیانه ( بعد از ایران ، ترکیه و عراق ) محسوب می شود ، تا سال 1990 از دو بخش ( مجزا از هم ) جنوب و شمال تشکیل می شد . بخش جنوب که پایتخت آن بندر معروف عدن بود ، به اسم " جمهوری دموکراتیک خلق یمن " از حمایت کشورهای " بلوک شرق " و سازمان های رهائیبخش " عصر باندونگ " بهره مند بود . بخش شمال نیز که پایتختش شهر صنعا بود ، تحت نام " جمهوری عربی یمن " از حمایت " بلوک غرب " بویژه آمریکا و انگلیس و عربستان سعودی برخوردار بود . بعد از فروپاشی شوروی و بلوک شرق در سال 1991 دو بخش یمن تحت نام " جمهوری یمن " به رهبری پرزیدنت علی عبدالله صالح متحد گشته و صنعا پایتخت کشور اعلام گشت . صالح که در سال 1978 طی یک کودتای نظامی در یمن شمالی به سرکار آمده و تا سال 1990 رئیس جمهور آن کشور بود ، بعد از اتحاد رئیس جمهور یمن متحد گشت . بعد از چهار سال اتحاد و همکاری ، رهبران بخش جنوب که هنوز دارای گرایشات سوسیالیستی و ملی گرائی های متعلق به عهد باندونگ بودند ، متوجه شدند که صالح نه تنها فاسد و مستبد است بلکه علیرغم ادعاهایش شدیدا طرفدار غرب و عربستان سعودی است . لذا جنوبی ها طی قیامی در سال 1994 تلاش کردند که دوباره از شمال جدا گردند . صالح موفق شد که با کمک بنیادگرایان اسلامی ( سلفیست ها ) تحت رهبری طارق الفضلی قیام نیروهای " حزب سوسیالیست یمن " را در جنوب سرکوب و نابود سازد . صالح بعد از سرکوب سوسیالیست های جنوب و با کمک آمریکا و عربستان سعودی به دیکتاتوری فردی خود در یمن ادامه داد . ولی در آغاز سال 2009 اوضاع سیاسی یمن بعد از 15 سال دیکتاتوری صالح دستخوش تحول قرار گرفت . در این زمان الفضلی که تا آن زمان مردم او را یک بنیادگرای سلفیست می شناختند ، بعد از پانزده سال حمایت از صالح ناگهان از او انشعاب کرده و اعلام کرد که به ائتلاف اپوزسیون که معروف به " جنبش جنوب " است ، پیوسته است . الفضلی سال ها عضو فعال " مجاهدین " در افغانستان در دهه 1980 بود . تغییر موضع و انشعاب الفضلی از دولت صالح نه تنها به قدرت " جنبش جنوب " افزود بلکه خود او به یکی از فعالین درون " جنبش جنوب " تبدیل گشت . بعد از پیوستن الفضلی به جنبش جنوب ، یک سری تظاهرات اعتراضی بزرگ در ایالات جنوبی یمن برگزار شدند که نسبت به تظاهرات پیشین چشمگیرتر و بزرگتر بودند . تشدید تظاهرات اعتراضی در این ایالات توجه اذهان عمومی را در یمن به سوی عروج " جنبش جنوب " که رهبران آن بقایای حزب سوسیالیست سابق یمن جنوبی هستند ، معطوف ساخت . پیوستن هزاران هزار نفر از اقشار مختلف مردم منجمله بخشی از نظامیان ، کارگران و دانشجویان به " جنبش جنوب " ( که عمدتا سکولار و برگزار کننده تظاهرات وسیع در ایالات جنوب یمن در سال 2009 است ) نه تنها صالح را به هراس انداخت بلکه عربستان سعودی و آمریکا را وادار ساخت که به مداخلات خود در یمن در حمایت نظامی از صالح شدت بخشند . هراس از گسترش " جنبش جنوب " ( که رهبرانش دارای پیشینه ای سوسیالیستی و گرایشات ملی گرا و سکولار هستند ) به مناطق دیگر یمن فقط صالح و حامیان بین المللی او را به هراس نیانداخت . بلکه بینادگرایان دینی و مذهبی یمن را نیز وادار به واکنش ساخت . در پی تظاهرات اعتراضی در ایالات جنوب تحت رهبری سوسیالیست های سابق در ماه آوریل 2009 ، ما شاهد شکلگیری شورش در شمال یمن تحت رهبری شیعه های زیدی ( چهار امامی ها ) از یک سو و گسترش فعالیت های شاخه " القاعده " در یمن از سوی دیگر هستیم . خیلی از تحلیلگران بر آن هستند که جمهوری اسلامی ایران از شورش شیعیان زیدی در شمال یمن حمایت می کند . دولت یمن تحت دیکتاتوری صالح که از حمایت عربستان سعودی و آمریکا برخوردار است معتقد است که او و دولتش از یک سو با خطر " تروریسم بین المللی " و از سوی دیگر با خطر مداخلات دولت ایران ودیگر نیروهای شیعه در خاورمیانه ( بویژه گروه مقتدا صدر ) روبرو است و اگر از گسترش این خطرات جلوگیری نشود ، کل شبه جزیره عربستان با عواقب وخیمی روبرو خواهد گشت . واقعیت این است که هیئت حاکمه آمریکا می خواهد از آشوب و عدم ثباتی که در یمن بوجود آمده و بدون تردید خود آمریکا در گسترش آن نقش داشته است استفاده کرده و به بهانه مبارزه علیه تروریسم جنگ های ساخت آمریکا را به یمن گسترش دهد . در این پروژه آمریکا با استفاده از دو لولوخورخوره می خواهد که افکار عمومی را بویژه در آمریکا آماده پذیرش و تحمل گسترش جنگ سازد . این دو لولوخورخوره عبارتند از : 1 – " خطر " تقویت شاخه القاعده در یمن 2 – " خطر " دزدان دریائی سواحل کشور سومالی . اهمیت استراتژیکی منطقه ای که یمن و سومالی از آن برخوردار هستند برای طراحان سیاست جهانی و راس نظام دارای بعد بسیار مهم ژئوپلیتیکی است . لذا تنگه باب المندب بین یمن و سومالی ( بین آسیا و آفریقا ) در محاسبات هیئت حاکمه آمریکا در جهت کسب هژمونی نفتی در جهان از اهمیت بالائی برخوردار است . باب المندب در اسناد دولتی آمریکا یکی از هفت گذرگاه استراتژیک حمل و نقل بویژه نفت در جهان محسوب می گردد . بر طبق این اسناد اگر تنگه باب المندب مسدود گردد در آن صورت تانکرهای نفتی که روزانه مرتبا ( پس از خروج از خلیج فارس و عبور از تنگه باب المندب و سپس از طریق دریای سرخ و کانال سوئز ) بیش از پنجاه درصد از نفت مصرفی کشورهای اروپای آتلانتیک و مدیترانه را عرضه می کنند ، موفق به عبور و صدور نخواهند گشت . به کلامی دیگر تنگه باب المندب گذرگاهی استراتژیک بین شاخ آفریقا و خاورمیانه و حلقه ژئوپلیتیکی بین دریای مدیترانه و اقیانوس هند است . نیم نگاهی به نقشه آن منطقی سوق الجیشی نشان می دهد باب المندب که بین یمن ، جیبوتی و اریتره قرار دارد ، دریای سرخ را با خلیج عدن و دریای عربی مربوط می سازد . نفت و دیگر صادرات از کشورهای خلیج فارس باید اول از باب المندب عبور کنند تا به کانال سوئز برسند و سپس از آنجا روانه کشورهای سواحل مدیترانه و کشورهای اروپای آتلانتیک گردند . در سال 2006 ، وزارت انرژی آمریکا گزارش داد که تحقیقا 3.3 میلیون بشکه نفت روزانه از طریق تنگه باب المندب به کشورهای اروپا ، آمریکا و آسیا صادر گشته است . نیروهای درون نظام جهانی سرمایه ، یعنی جی 3 ( آمریکا ، اتحادیه اروپا و ژاپن ) تلاش دارند که با استفاده از مترسک هائی چون القاعده و خطر گسترش " تروریسم بین المللی " جنگ را از افغانستان و پاکستان به یمن و سومالی گسترش داده و بدین وسیله استراتژی هژمونی نفتی آمریکا را در آن منطقه تقویت کنند . آمریکا با کنترل باب المندب به عنوان یکی از هفت گذرگاه استراتژیکی نفتی می تواند به " هدف نهائی " سیاست خارجی خود ( تحدید چین ) نزدیکتر گردد . چین در حال حاضر به شدت به نفت کشورهای خاورمیانه احتیاج مبرم دارد . نفت صادره از خلیج فارس به چین بعد از طی اقیانوس هند و عبور از تنگه استراتژیکی مالاکا به سواحل چین می رسد . آمریکا با کسب کنترل و هژمونی بر آبهای تنگه مالاکا در آسیای جنوب شرقی می تواند چین را که می رود به عنوان رقیب درجه اول آمریکا در گستره اقتصادی بویژه تجارتی ، در طول دهه دوم قرن بیست و یکم در صحنه جهانی عروج کند ، زیر فشار قرار دهد . مضافا کسب کنترل و هژمونی برتنگه باب المندب نیز قدرت آمریکا را در حوزه رقابت با چین افزایش میدهد . با درنظر گرفتن این امر که بخش قابل ملاحظه ای از نفت کشور عربستان سعودی از تنگه باب المندب به کشورهای اروپا و آسیا صادر می گردد در نتیجه کنترل بلامنازع نظامی آمریکا بر آن گذرگاه از احتمال اینکه عربستان سعودی در ازای فروش نفت به چین به عوض دلار پول رایج چینی ( یوان ) دریافت کند را به کلی منتفی می سازد . در ضمن روشن است که کنترل مستقیم نظامی آمریکا بر تنگه باب المندب ، صدور نفت از بندر سودان ( در ساحل دریای سرخ در شمال باب المندب ) به چین را به خطر خواهد انداخت . مقدار نفتی که از این بندر بعد از عبور از باب المندب به چین صادر می شود ، یکی از مهمترین منابع انرژی مورد احتیاج چین محسوب می شود . ناگفته نماند که کنترل نظامی باب المندب به آمریکا فرصت می دهد که سیاست جهانی خود را بیش از پیش حتی بر کشورهائی که در اروپای آتلانتیک و مدیترانه " شرکای مطمئن " راس نظام محسوب می گردند را نیز دیکته کند . چرا که آن کشورها نیز شدیدا به بشکه های نفت که از آن تنگه می گذرد ، محتاجند . به غیر از موقعیت تنگه باب المندب که بدون تردید کشور یمن را به یکی از سوق الجیشی ترین کشورهای جهان تبدیل ساخته است ، در داخل خود کشور یمن منابع زیاد ذخایر نفتی کشف گشته است که در شناخت بیشتر ما از حرکت آمریکا در جهت گسترش جنگ به یمن و میلیتاریزه سازی دولت کمپرادور صالح ، حائز اهمیت است . دو منطقه نفت خیز یمن ( فلات ماسیلا و صحرای شبوا ) طبق گزارش کمپانی های نفتی جهان مثل توتال فرانسه از گنجینه های درجه اول نفت جهان محسوب می شوند . ویلیام انگدال منتقد جدی و مخالف سیاست خارجی آمریکا و نویسنده کتاب معروف " تفوق کامل العیار : دموکراسی تمامیت خواه در نظام نوین جهانی بر این اعتقاد است که مقامات آمریکائی می دانند که کشور یمن با وجود ذخایر نفتی عظیم که تا کنون استخراج نگشته اند ، به تنهائی قادر است تقاضای نفتی جهان را برای سال ها تامین سازد .
نتیجه گیری
در پرتو بررسی اجمالی موقعیت ژئوپلیتیکی و سوق الجیشی یمن در ارتباط با اهمیت تنگه باب المندب از یک سو و اسناد دولتی ونوشته های تحلیلگران غیر دولتی از سوی دیگر می توان گفت که هیئت حاکمه آمریکا بویژه جناح نئولیبرال – نئوکان درون آن به " اجماع " رسیده اند که کشور یمن را میلیتاریزه سازند . اولیگوپولی های مالی – نظامی آمریکا به بهانه " جنگ علیه تروریسم " و با مترسک قرار دادن " القاعده " می خواهند با گسترش جنگ و آشوب از عراق ، افغانستان و پاکستان به کشور یمن و شاخ آفریقا " سومالی و سودان " به دو هدف میان مدت خود در راستای هدف نهائی جهانی خود ( تحدید چین ) دست یابند . این دو هدف عبارتند از : 1 – هدف میان مدت هیئت حاکمه آمریکا در مرحله اول این است که با توسل به جعل و دورغ و با استفاده از لولوخورخوره تروریسم بین المللی مردم جهان بویژه مردم آمریکا را عمدتا از طریق رسانه های جاری فرمانبر ، فریب داده و توجه آنها را از رسوائی های مربوط به فساد روزافزون مالی و دولتی ، اختلاس ها و احتکارهای کمپانی های غول پیکر فراملی و دیگر تبعات فلاکت باری که بحران عمیق ساختاری نظام سرمایه به بار آورده است ، دور ساخته و نظر آنها را این بار به سوی تروریسم بین المللی در یمن و شاخ آفریقا معطوف سازد . 2 – مرحله دوم هدف میان مدت واشنگتن از گسترش جنگ های ساخت آمریکا از خاورمیانه و آسیای جنوبی به یمن این است که تحت نام " جنگ علیه تروریسم " و " القاعده " به سرکوب هر نوع مقاومت بویژه " جنبش جنوب " در یمن پرداخته و کنترل و هژمونی نفتی خود را بر تنگه باب المندب اعمال سازد .
منابع و مآخذ
1 – نشریه " یمن تایمز " هفتگی و به انگلیسی شماره های دسامبر 2009
2 – نشریه " یمن ابزرور " هفتگی و به انگلیسی ، شماره های ژانویه 2010
3 – بروس ریدل (Reidel ) ، " خطر یمن " در وبلاگ : www.thedailybeast.com
4 – مصاحبه طارق الفضلی در روزنامه " الشرق الوسط " 14 می 2009
5 – مقاله های ویلیام انگدال در سایت " گلوبال ریسرچ "
6 – ویلیام انگدال " تفوق کامل العیار : نقش دموکراسی تمامیت خواه در نظام نوین جهانی " ، نیویورک ، 2009
7 – روزنامه " واشنگتن پست " ، 20 ژانویه 2010
|
|