عصر نو
www.asre-nou.net

چشم های نگران منتظران ازادی !


Fri 5 02 2010

عفت ماهباز

efat-mahbaz.jpg
مادران و پدران دل نگران هر روز پشت در اوین می ایند تا خبری از فرزندانشان بشنوند برخی پس از گذشت ماهها هنوز امید دارند انها بگویند فرزند شان انجاست و یا ...از صبح تا آخر شب به تعداد جمعیت هر لحظه افزوده می شود، روز اول دوهزار نفر و هر روز بیش۶۰۰نفرمی آیند..سحراز خانه بیرون می زنند به پشت در اوین که می رسند نفسی به راحت می کشند .یارشان و یا جگر گوشه شان ان تو زندانی است .انگار تسلی یافته اند . منتظر تا پاسی از شب از این نگهبان و ان نگهبان پرس جو می کنند از عزیز دلبندشان می پرسند.بی پاسخ آخرشب به خانه بازمی گردند .و فردا بازپشت در ایستاده اند.مسئولین زندان هم راه را یافتند هر روز چند نفری را آزاد می کنند. اما حتما همان روز عده دیگر دست بسته به داخل برده اند. غم و تشویش در چهره ها پیدا است. همه از خود می پرسند چه میشود کرد و چه باید کرد و این سوال بی جواب در این سر دنیا در زبان و روان ما هم در گردش است . چه کار می توانیم انجام دهیم؟ و چگونه باید انجام داد ؟ این روزها پنجره ها را که بنگرید دوچشم ، چشمهای نگران ازادی شما را می نگرند. منتظران ازادی !
دل نگرانی ها و دل واپسی ها. چه می شود؟ به کجا ختم می گردد؟مرگ یا زندگی ؟ بر سر انسان های بی گناهی که به جرم رای شان کجاست، درزندانندچه می آید؟ هرروز توطئه تازه ایی در تدارک است تا ارامش را از آنان سلب کند. صبح جنگ را با خود شروع می کنی به طرف کامپیوتر نرو!. انترنت را روشن نکن! خبررا نخوان .خبر ها بد است . بسیار بد است. 28 ژانویه سحر گاه دولت ایران دو جوان مخالف خود رابه نام علی زمانی و آرش رحمانی پور به جرم محاربه با نظام اسلامی به دار آویخته است.. ۹ نفر دیگر از مخالفین و شرکت کنندگان در تظاهرات به عنوان محارب به اعدام محکوم شده اند.
در دادگاهای نمایشی استالینی همه محکومان می ایند خود را محکوم می کنند و پشیمانند و خواستار محاکمه خویشند .و برخی هم می گویند لایق اشد مجازاتند!. در روال جدید محاکمات ومتهمان نامی ندارند والف میم وب و جیم وس و دال نام انهاست
متهم شماره سه الف میم را، امید را دورا دور ، در کنار خاطره های دور و درد و رنج می شناسم .امید. در اغوش مادر اولین زندان را تجربه می کند .دوساله نشده بود که پدر را اعدام می کنند . مادر در تمام این سال ها بار سنگین مسئولیت دوکودک خرد خود را به تنهایی به دوش می کشد و با عشق بزرگشان می کند، انگونه که نفرت نورزند و زندگی را دوست داشته باشند. امیدش امید اندیشمندی می شود عاقل و رشته حقوق درس می خواند و دلنگران مادرش مهین است. این دو مهین و امید را به جرم عشق ومهرشان به میهن دستگیر.و به نام متهم محاکمه می کنند. امید ومهین راکیهان شریعتمداری منافق محارب می خواند . مهین کارشناس تاریخ و پژوهشگر، مادری که می داند ارزش زنده بودن چیست و این این را به فرزندان اموخته .مهین در تمام این سال ها تلاش نمود نان و قلم را در خانه داشته باشد عضو مادران صلح است .او یارو غم خوار کودکان بمی بود و برای غزه و بمبارانش به خیابان آمد. .انها را روز بعد از عاشورا دستگیر می کنند پرسش این است به کدام جرم و به کدام گناه امید و مادرش مهین در زندانند ؟ و باید محاکمه شوند؟
زهره تنکابنی را هم شب بعد ازعاشورا به سراغش رفتند ..زهره قرار بود روز بعد برای عمل قلبش راهی بیمارستان شود. سالها در کنار هم و دریکجا نفس کسیدیم و یکجا درد و رنجهای بیشمار را تاب آوردیم. به هم شادی دادیم و غم های هم را تیمار نمودیم . امروز او دوباره در ان خراب اباد گرفتار شده. زهره ایی که 62 ساله بیمار قلبی و قندی دارد. .زهره را دوباره زندان کردند اورا که فشارهای طاقت سوز را تاب آورده و متنفر و پر خاشجو نشده برای زهزه همیشه ایران و مردمش و ازادی و صلح حرف اول رامی زد.
زهره که با گنجشک های از قفس پریده اوین طرح دوستی داشت و گنجشک های اوین او را می شناختند و گربه هایش نیز، و می دانند نباید سراغ پرنده ها بروند.. امروززهره در کدام سلول گام می زند ؟می تواند آیا گنجشک های اوین این دوستان قدیمش را را دوباره بیند ؟ می تواند دستش را زیر برف و باران بگیرد و به آسمان و قله توچال آتسوتر نگاه کند ؟ سیگار لعنتی را دوباره می کشد و فرو می برد غصه را با انها؟ و ایا این بار به زنان سهم سیگار می دهند و زهره سردش نیست ایا دوباره غم چشمانش شادی را اب می کند؟ و ایا روا است او را اینگونه در زندان دوباره اسیر نموده اند؟ زهره بعد از زلزله بم مدت زیادی پیگیر مسایل مردم آنجا بود .زهره بیم و امیدش زنده ماندن انسان ها است برای ان تلاش می کرد. با انها یی که بر علیه ایران حرف می زدند کمتر سر سازگاری داشت . همین خصوصیات بود که سبب پیوستن زهره به مادران صلح بود و عضو ان شد .ایا رواست زهره دوباره در دنیای ازاد نفس نکشد ؟ وکیل نداشته باشد؟ و کسی نداند چرا باید زهره در زندان بماند؟
دل شوره و دلشوره و درد حرف اول را می زند. رویای جوانی ارش در هم می ریزند.او را قبل از محاکمه نمایشی پیر می کنند و با او معامله می کنند و اورا تمام می کنند . اشک دریایی می شود بر گونه مادر ارش و محمد رضا.زمانی،.مادران پر درد بر زمین و زمان می کوبند.
لعنتی ها.انگار.این رسم روزگارما شده .اما این سوی مرز.زندگی ادامه دارد با دل شوره و نگرانی با مردم باید زیست و باید خندید اینجا کسی چه میداند در درونت چه می گذرد کسی چه می داند طناب دار چیست و حتی نمی دانند ارش 17 سالگی مرتکب جرم شده ،او را برای اینکه وادار به اعتراف کنند خواهر حامله اش را به گروگان گرفتند و پدر ار تهدید به دستگیری نمودند .و در بروی وکیلش بستند تا ...
پنجره ها چشمهای نگران ازادی را فریاد می زند. نه نفر را پشت پنجره می بینی جشم و دست بسته به سوی آرش و علی می برند و نود نفر را دورتر نگاهداشته اند تا نظاره کنند عکس العمل ما زنده گان را .. زندانیان گروگان حکومتند .و حکومتیان انها را مورد معامله خود قرا می دهند
عفت ماهباز ،لندن

http://efatmahbaz.blogfa.com
efatmahbas@hotmail.com