جنبش سبز یا رنگین کمان
Wed 3 02 2010
دنیز ایشچی
چگونه رنگ سبز سمبل جنبش مردمی اخیر شد؟ شرایط و رویدادها و اتفّاقاتی که منجر به تبدیل شدن رنگ سبز بعنوان سمبل این جنبش شدند چی ها میباشند؟ فلسفه سیاسی که بر محور سمبلیسم رنگ سبز توسّطّ روشنفکران تکوین میشود چه شاخصه هایی دارد؟ آیا بر اساس شاخصه های اولیّه تعریف شده، حرکت سبز قابلیّت همگامی با ارتقاء جنبش مردمی را دارد؟ قالب سمبولیک سبزینه گی این حرکت ، در مقابل غنا، تنوّع، پیچیدگی پتانسیل تحوّل پذیری مضمون آن دیگر کهنه و غیر مربوط و عقب مانده میگردد.
همه ما میدانیم چطور رنگ سبز به سنبل مبارزات انتخاباتی جناح میر حسین موسوی تبدیل شد. رنگ سبز در جریان انتخابات ضّد دموکراتیک حکومتی سمبل روزنه باریکی بسوی آزادی بود. لیبرالیسم اسلامی دریچه باریکی را به سوی آزادی و دموکراسی برای مردم ایران باز میکرد که باریکه های روشنایی که از آن تراوش میکرد، یخهای زمستان سرد حاکمیّت ارتجاع افراطی دینی بر مردم را متزلزل میکرد و به امیدهای دلهای خسته به سالها گرمی میبخشید.
در جریان مبارزات دموکراتیک وضّد کودتایی مردم ایران در کنارجبهه اپوزیسیون موسوی ، رنگ سبز بعنوان سمبل این مبارزات نقش خود را ایفا میکرد. در ادامه، شاخصه های اصلی سبزینه گی جنبش اخیر را میشود در چهارچوبه آن مضمونهای سیاسی خلاصه کرد که بر محور شعار ضّد کودتایی "رای من کو" شکل گرفته بود. این مبارزات دموکراتیک در چنین چهار چوبه ای توسّط جریان لیبرالیستی اسلامی میر حسین موسوی رهبری میشد.
به مرور زمان و با تثبیت حاکمیّت کودتا و تمکین و سکوت جریان لیبرال اسلامی "موسوی – کروبّی- هاشمی و خاتمی" از یک طرف و ارتقاء شعارهای جنبش مردمی به خواته های بنیادی تحوّلکرانه، دیگر شعار "رای من کو" به یک شعار غیر مربوطی تبدیل میشد. از طرف دیگر جنبش مردمی ارتقا یافته و رنگهای واقعی تحوّلات اجتماعی مردمی خود را بصورت قیامهایی مانند قیام عاشورا به صحنه می آورد. این قیامها که شامل قیام زنان، جوانان، ملّیتها، کارگران، روشنفکران ودیگر اقشار میانه اجتماعی در راستای بر آورده شدن خواسته های سیاسی اجتماعی آنها بود دیگر به هیچ وجه در چهارچوب پلاتفورم انتخاباتی جناح "موسوی" و شعار "رای من کو"و سمبل سبز آن نمیتوانست بگنجد.این شعارها دیگر در چهار محور مدرنیته، سکولاریسم ، دموکراسی و فدرالیسم انسجام یافته و شکل میگیرد.
بخشهایی از پیشکسوتان مبارزات سوسیال دموکراسی با تلاشی خستگی ناپذیر سعی کرده و میکنند تا از یکطرف مضمون سمبلیک حرکت سبز را از حّد "رای من کو" تحت رهبری "جناح موسوی" ، به سطح مضمون مبارزات سکولار دموکراتیک تحولّگرا باز هم با رهبری "جناح موسوی" از طریق پند و نصیحت و تشویق های عقلانی، ارتقاء بدهند. غافل از اینکه این مضمون در چنین غالبی نمیگنجد. جنبش مردمی از یک طرف خواسته هایی بمراتب فراتر از روزنه باریک شعارهای انتخاباتی حرکت سبز را مطرح میکند، از طرف دیگر هدایت و رهبری چنین خواسته هایی از ظرفّیت رهبری آقای موسوی خارج است.
در چنین شرایطی دو آلترناتیو بیشتر در مقابل سوسیال دموکراتهایی که تلاش میکردند تعریف نوین جنبش سبز را با مضون تحوّل سکولار دموکراتیک با رهبری جریان لیبرالیستی اسلامی "موسوی – هاشمی" ارائه بدهند باقی نمانده بود.یا انها باید مضمون خواسته ها و شعارهای مردمی را تا آن اندازه محدودتر، رقیقتر و کم رنگتر و بقول خودشان "خواسته های حّد اقل" تنرّل میدادند تا اینکه لیبرالیستهای اسلامی میتوانستند بار آنرا بدوش بکشند. یا از طرف دیگر با پیروی از این فلسفه که از اردک توّقع داشته باشیم تا تخم غاز بگذارد، از لیبرالیستهای اسلامی با رهبری "موسوی-هاشمی- کرّوبی و خاتمی" توقّع داشته باشند که با ارشادهای عقلانی پتانسیلهای خود را به اندازه آرمانهای سکولار دموکراسی تحوّلگرای مدرن ارتقاء بدهند.
این بینش مرتکب خطاهای بزرگی در تحلیلهای سی ساله خود شده است و همان خطاها را با اصرار تمام و با قدرت تکرار میکند. این بینش "جریان لیبرالیسم اسلامی" را جدا از پایگاههای اقتصادی، طبقاتی و شیکه های اجتماعی اقتصادی آن در جامعه و بوروکراسی و تکنوکراسی نظام ارزیابی میکند. این اندیشه فکر میکند که کسانیکه سالها نخست وزیر و رئیس جمهور و رئیس مجلس و غیره بوده اند، افراد منفرد و عاری از وابستگیهای اجتماعی میباشند که از طریق تشویقها و پندهای عقلانی نه تنها به سکولار دموکراسی ملحّق خواهند شد، بلکه آنرا رهبری خواهند کرد.
تصادفاُ سیاست و تاکتیکهای پیروان چنین اندیشه هایی ، با دیپلماسی بین المللی ژئوپولیتیک "دموکراتها" در آمریکا و "حزب کارگر" در انگلستان در منطقه همخوانی و همسویی میکند. این همخوانی و همسویی با در نظر گرفتن قدرت تبلیغاتی و تاثیر گزاری شبکه های خبری جهان غرب، زمینه های بیشتری برای قدرت گیری این اندیشه ها و بالطبع انسجام آن فراهم می آورد. غافل از اینکه دیپلماسی بین المللی آنها نه بر اساس منافع مردم ایران، بلکه بر مبنای پایان دهی به پروژه های عراق و افغانستان متّکی میباشد. دولتهای غربی به درستی بر مبنای دیپلماسی منطقه ای خودشان میخواهند هرکسی که در ایران حکومت میکند، ثبات و امنیّت نسبی بر قرار بکند تا آنها بتوانند بر سر مساله "انرژی اتمی" ایران که حسّاسیت ویژه دولت "لیکود" اسرائیل را متوّجه خود میکند، و امنّیت عراق و افغانستان به مذاکره بنشینند. بر اساس چنین سیاست منطقه ای، گذر حکومتی با کمترین احتمال تحوّل بحرانی در ایران که گذر به حاکمِبت جناح "موسوی – هاشمی" میباشد، ایده آل ترین راهبرد تاکتیکی میباشد.
اقشار و طبقات اجتماعی که در این قیام مردمی شرکت فعّال دارند و آمال و آرزوهای مرحله ای خود را در این حرکت جستجو میکنند عمدتاُ شامل بخشهای زیر میباشند. کارگران، دهقانان، زنان، جوانان و نوجوانان، ملیّتهای مختلف، کسبه، هنرمندان ، روشنفکران و متخّصصین علمی همه و همه آمالهای مرحله ای خود را در این جنبش جستجو میکنند. اگر این آمال را در چهار محور مدرنیته، قدرالیسم، دموکراسی و سکولاریم فورمولبندی بکنیم، تنها رنگی که قابلیّت تبلور تنوّع آن میتواند باشد، رنگین کمان میباشد.
نگرش از دریچه رنگ سبز به این جنبش، بمنزله نگاه کردن از دریچه ای تنگ به دنیا و چنین انگاشتن که دنیا همانی هست که ما میبینیم. یا اگر بخواهیم بصورتی دیگر این موضوع را تشریح بکنیم، به این می ماند که تمام زیبائیهای طبیعت را در قالب رنگ های سیاه و سفید میباشد. زمان فیلمهای سیاه و سفید متعلّق به دوره ویژه ای از تاریخ فیلم سازی در گذشته میباشد، سمبل سبز با آن تعریف ویژه آن متعّلق به دوره ای بود که زمانش گذشته است. تبلور و تنوّع ویژگیهای رنگارنگ ارتقا یافته و متحّول جنبش در این مرحله را باید با تمام رنگارنگی آن دید. اینهمه تنوّع و گستردگی را فقط رنگهای رنگین کمان میتواند تصویر و تشریح بکند.
در گذرگاه تحولاّت اجتماعی، برای بعضیها مشکل است که خود را با سرعت تحوّلات همگام بکنند. آنهایی که اصولاُ باید پیشگامان جنبش مردمی باشند، گاهاُ یک پایشان در گذشته و پای دیگرشان در زمان حال قرار دارد. این در شرایطی است که از آنها اصولاُ باید یک گامشان در حال و گام دیگرشان آینده باشد. توّقع میرود بر اساس قابلّیتهای شخصیشان تصویر واضحتری از راه بسوی آینده تابناکتر را ترسیم بکنند. این در شرایطی است که از آنها انتظار میرود پیشقراولان تحوّل و تغییر اجتماعی یاشند.
آنهایی که نتوانند همگام با تحوّلات خود را پیش بکشند، خود به ترمز کنندگان و باز دارندگان تحوّل اجتماعی تبدیل میشوند. آنهایی قابلیّت و توانایی سیاسی ترسیم ره بسوی تحوّلات بنیادین در جامعه را دارند، نقش پیشگامان حرکت مردمی را ایفا میکنند. کسان دیگری که به مسائل سطحی مینگرند، خیلی دیر "آنتن ذهنشان" تحوّلات در حال نزدیک شدن را می بینند. وقتی هم که میبینند، فکر میکنند که آنها اولّین کسانی هستند که "ماه تمام" را در آسمان تاریک دیده اند.
در مورد تحوّل و گذر از جنبش سبز با تعریف سمبلیک تاریخی آن به جنبش "رنگین کمانی" مردم با تمام تنوّع و عمق و گستردگیهای آن، خیلیها تا به امروز یک پایشان در گذشته و یکی دیگر در زمان حال است. هنوز اکثراُ نمیخواهند با گستره و عمق این جنبش و نقش متنوّع اقشار، ملّیتها و طبقات اجتماعی، گذر از رنگ سبز به رنگین کمانی با تمام رنگهای زیبای طبیعت آن اقرار و اعلام بکنند. پوسته شکسته و کهنه سبز دیگر قابلّیت نماینگی جنبش مردمی در فراخنا و ژرفای رنگارنگ آنرا ندارد.
تنها تحوّل آفرینان پیشگامانند، نه موج سواران و یا سوار شوندگان بر کشتیی که ناخدای آن جریان و کسان دیگری باشند که به اراده خود کشتی را به هر سوئی که خودش تشخیص میدهند، میبرند. عمق نگرش سیاسی برنامه ای لازم برای تحوّل اجتماعی در هر برهه زمانی نه فقط توسّط پیشگامان تحوّلگرا ارائه میشود، بلکه فقط با هدایت و رهبری آنها قابل پیاده شدن است. آنهایی که انتظار دارند پلاتفورم آنها توسط جریانات دیگری پیاده شود، در نهایت امر خواهند دید که این آنها هستند که برنامه جریانهای دیگر سیاسی را پیاده کرده و به ساز دیگران رقصیده اند.
اعمال هژمونی سیاسی در جنبشی در جریان پروسه ای حاصل میشود که سیاست و پلاتفورم علمی تحوّلگرا با تبلیغ و ترویج و بالاخره نقش فعّال عملی پیشاهنگ با جنبش عمومی مردمی پیوند بخورد، نه از طریق تزریق آن به نمایندگان سیاسی اقشار و طبقات دیگر و تلاش در قانع کردن آنها کردن. پلاتفورم سیاسی تحوّل لازم امروزین از تنوّع و رنگارنگی فراوانی بهره مند است که تنها رنگهای رنگین کمان قابلیّت نمایش سمبلیک آنرا دارد. چپاندن تمامی این پیچیدگیهای تنوّع فراوان در قالب رنگ سبز شعار "رای من کو؟" به این مفهوم است که بخشهای اساسی آمال جنبش مردمی را کنار زده و به بوته فراموشی بسپاریم که در آن صورت باز هم همان آش و همان کاسه است.
دنیز ایشچی 01/02/2010