«که نبوَد خواب را لذت چو بانگ خیز خیز آمد»
به نقل از تلاش
Tue 2 02 2010
ماندانا زندیان: به دنبال انتشار بیانیۀ هفدهم آقای موسوی، چندین بیانیه از سوی ایرانیان خارج از کشور با نظام های ارزشی متفاوت- از اصلاح طلبان و نواندیشان دینی تا عرفی گرایان- منتشر شد که ضمن همراهی با خواست های پنج گانۀ آقای موسوی برای برون رفت از بحران سیاسی موجود در کشور، با طرح خواست های ویژۀ هرگروه به مرزبندی مشخصی میان امضاکنندگان هر متن با متن آقای موسوی و دیگران انجامید. نگاه شما به این بیانیه ها و نقدهایی که هر کدام از آنها بر بیانیۀ هفدهم آقای موسوی داشتند چگونه است؟
مهشید/ کرمان
بعد از آنچه در روز عاشورا رخ داد و بی شباهت به جنگ داخلی نبود، نیاز بود که برخی حرف ها از سوی کسانی که ما سخنگویان یا سران جنبش سبز می خوانیم مطرح شود. سخن گفتن از ضرورت انتخابات آزاد، آزادی احزاب، آزادی مطبوعات و ضرورت قانون گذاریِ شفاف و پیش از همۀ اینها ضرورت پذیرش وجود یک بحران سیاسی و اخلاقی در کشور پرده از بسیاری از ابهامات کنار زد . این ابهامات هم در سطح طرفداران جنبش و هم در سطح افکار عمومی جهان نسبت به جنبش سبز و به خصوص نسبت به سران جنبش مطرح بوده است.
مواردی که آقای موسوی طرح کرده اند هیچ منافاتی با خواست های مشترک جنبش سبز در معنای فراگیر آن، یعنی همۀ طیف های سیاسی که به جنبش پیوسته اند از باورمندان به امکان اصلاح این نظام تا عرفی گراها- ندارد.
طرح این بیانیه از سوی ایشان یک ضرورت بود و به یکپارچگی جنبش اضافه کرد؛ بیانیه های ایرانیان خارج از کشور، من فکرنمی کنم چیزی به جنبش یا خواست های جنبش افزود. فقط به همان مرزبندی امضاکنندگان انجامید.
معیار داوری ما برای سودمند بودن یا نبودن هر حرکت چیزی است که آن حرکت به سطح هشیاری سیاسی و اخلاقی جنبش مدنی ما می افزاید.
مهتاب/ تهران
به نظر من وقتی ما می گوییم جنبش سبز یک جنبش آزادی خواهی و حقوق بشری است و ما برای دمکراسی و آزادی در چهارچوب حقوق بشر برخاسته ایم، خواست های مدنی مان هم مشخص می شود و لازم نیست حتما توضیح دهیم که "مسلمانان شيعه و سنی، زرتشتيان، مسيحيان، بهائيان، کليمی ها، و بی دينان و منکران مابعد الطبيعه" حقوقی مشابه دارند و می توانند به ما ملحق شوند. منشور جهانی حقوق بشر همۀ این توضیحات را در بردارد.
بیانیه های اخیر مرا به یاد برخورد جمعی از هموطنان خارج از کشور با طرح رفراندم انداخت و برخورد برخی که می گفتند چون در این طرح از سکولاریسم صحبت نشده است ما طرح را پشتیبانی نمی کنیم.
الآن هم حرف اصلی این بیانیه ها همان است که آقای موسوی از سکولاریسم سخن نگفته و ما باید بیانیۀ خودمان را بنویسیم و از سکولاریسم حرف بزنیم.
حکومتی که به حقوق و آزادی های شهروندانش در چهارچوب منشور جهانی حقوق بشر پایبند باشد نمی تواند با قوانین دینی حکومت کند و تبعیض دینی روادارد. به هر حال بیانیه هایی بود که ارائه شد و ایرادی هم نداشت.
تنها موردی که توجه مرا در بیانیۀ روشنفکران دینی، که بیش از دیگر بیانیه های نوشته شده در خارج از ایران سرو صداکرد، جلب کرد فضای فکری به شدت مردانۀ این بیانیه بود. رهبری جنبش یا اتاق فکر جنبش در این بیانیه خیلی مردانه است و نه تنها از مطالبات خانم ها که جلودار این حرکت اند سخنی نیست حتی یکی از خانم های ایرانی خارج از کشور که همفکر خود این آقایان است نیز در این اتاق فکر راه پیدانکرده است.
احسان/ لاهیجان
به نظر من آن بیانیه ها چندان در اندیشۀ اضافه کردن چیزی به جنبش نبودند، بیشتر می خواستند خط فکری خودشان را مشخص کنند، یعنی بگویند ما سکولار هستیم، نه این که بدنۀ جنبش باید به سکولاریسم توجه داشته باشد یا مثلا نقد شود، چون در این صورت می توانستند مقاله بنویسند.
ما همیشه گفته ایم که اگر جنبش به روشهای اندیشه نقدی عادت نکند و آزموده های استقلال فکری را مشتاقانه در خود جای ندهد، جایی توقف می کند و دیگر رشد نمی کند و این همان فرهنگی است که سبز با آن در ستیز است، زیرا که مبارزه با جهل نظام حاکم، نباید تنها «سیاست» و «قدرت» رژیم را در نظر داشته باشد، باید اخلاق و فرهنگ و فکر آن را هدف قرار دهد.
بیانیه آقای موسوی با بیانیه پنج روشنفکر دینی همراه شد. بیانیه ای که اگر مصاحبه های امضا کنندگان آن نبود شاید چندان سر و صدا و واکنشی را حتی در خارج از کشور هم موجب نمی شد چون حرف مهم و تعیین کنندۀ تازه ای نداشت. مصاحبه ها و نوشته های بعدی امضاکنندگان که یکی نتایج رفراندوم آینده را با نفی اهمیت برخی فکرها و تشکل های سیاسی پیشاپیش معین می کرد و دیگری اتاق فکر مشخص می کرد و یکی به صراحت به روزنامه نگاران غیر همفکر با خود می گفت که با آنها گفتگونمی کند یا در میزگردهایی که غیر همفکرانش حضور داشته باشند شرکت نمی کند، و یکی از عجیب ترین حرف ها را آقای مهاجرانی زد که گفت خانم ها محذوراتی داشتند که نتوانستند بیانیه را امضاکنند! حال آن که همانطور که مهتاب گفت جلودار این حرکت خانم ها هستند. به هرحال این حرف ها به واکنش های متعددی انجامید که یکی از آنها بیانیه نویسی از سوی غیرهمفکران بیانیۀ آنها بود.
یعنی گروههای دیگر هم مطالبات مشخص خود را مطرح کردند. به نظر من نه تنها اتفاق بدی نیفتاده بلکه اتفاق مبارکی نیز افتاده است. همه سخنان خود را گفته اند و ما هم که همچنان متحدیم. یعنی بیانیه های بعد از بیانیۀ هفدهم آقای موسوی یک واکنش بود برای عقب نیفتادن و سهمی داشتن در آنچه داشت پیش می رفت.
به نظر من کار منطقی را آنان کردند که نظر خود را دربارۀ بیانیۀ آقای موسوی و آن پنج نفر دیگر نه به صورت بیانیه ای جدید که به صورت مقالاتی از نگاه شخصی خودشان مطرح کردند تا نقدی اگر هست خوانده شود و تذکر داده شود. فرهنگی که ما در این هفت ماهه با آن زندگی کرده ایم.
لاله/ اصفهان
من راستش تا پیش از این گفتگو اصلا این بیانیه ها را نخوانده بودم. واقعیت آنچه در داخل ایران می گذرد با بسیاری از بحث های نظری که پیرامون آن در خارج از کشور مطرح می شود فاصله های خیلی زیاد دارد.
تازه این بار همۀ ما ایرانیان بسیار به هم نزدیک شده ایم، با این همه این فاصله ها هست.
این بیانیه ها میان آن تعداد ایرانی در تبعید امضاهای زیر صد تن را گردآوردند، بیانیۀ آقای موسوی بی آن که نیازی به تقاضای رسمی امضا از کسی داشته باشد حمایت تقریبا همۀ اعضای جنبش در داخل کشور و نیز دیگر بیانیه نویسان را داشت. بیانیۀ آقای موسوی برای نشان دادن خط فکری آقای موسوی نبود. من هم موافقم آن بیانیه به تصویر جنبش سبز ما در نگاه خودمان و جهان افزود. آقای موسوی تا پیش از آن بیانیه یک نماد اخلاقی بود که کنار ما ایستاده بود بعد از بیان صریح آن خواست ها که خواست های همۀ ماست حقیقتا یک نماد سیاسی هم شد. همین به جنبش ما افزود.
البته این بیانیه ها یک چیزی دیگر ر ا هم نشان دادند و آن این که ما ایرانیان داخل کشور یکپارچگی بیشتری داریم، و برای حمایت از جنبش سبز و پیش راندن آن نیازی نداریم مرز خواست های خود را از این جنبش پررنگ و مشخص کنیم، و در واقع حمایت ما را از این جنبش مشروط به پذیرش خط فکری مان توسط دیگران نیست.
آقای داریوش همایون در یکی از مصاحبه های اخیرشان گفتند که قدم هایی که در خارج از کشور برداشته می شود اگر از قدم های مردم ایران عقب تر باشد سودمند نیست و اگر جلوتر باشد بی ربط است. این بهترین تعبیر است. بحث های نظری الزاما با آنچه دارد در عمل اتفاق می افتد یکی نیستند. بار بحث های نظری جنبش سبز، به دلیل مشکلات رسانه ای در داخل کشور، بیشتر بر شانه های هموطنان ما در خارج از کشور قرارگرفته است. ما پذیرای هر نقد و نظری هستیم، ولی قدم های نهایی بر روی این خاک برداشته می شود.
رضا/ تهران
من هم با صحبت های دوستان موافقم. بیانیۀ آقای موسوی حتی به من که به آقای احمدی نژاد رأی دادم برنخورد و تازه به احترامی که به ایشان داشتم اضافه کرد. چه کسی می تواند با پذیرش بحران در کشور و خواست آزادی احزاب و آزادی مطبوعات و اجرای قانون، حداقل به طور صریح مخالفت کند؟ دیدیم که حتی در جناح مخالف هم کسی نتوانست مخالفت اصولی با آن بیانیه کند.
همین به یکپارچگی نه فقط جنبش که همۀ ایرانیان می افزاید و اعتبار سیاسی آقای موسوی و جنبش اعتراضی مردم ایران را بالامی برد.
جناح مخالف سبزها اشتباهاتی را مرتکب شده اند که به جداشدن خیلی ها از بدنۀ جناج منجر شده است. یکی خود من.
من به این نتیجه رسیدم که برای ماندن با آن جناح باید مرزبندی هایی شبیه همین بیانیه ها را بپذیرم و خط خودم را مشخص کنم. جنبش سبز اینطور نیست. بینانیه ای که می گوید «دل بستن به اصلاح در چارچوب نظام خودکامۀ ولایت مطلقۀ فقیه، که در قانون اساسی کنونی رسمیت یافته است، دور از واقع بینی و نادیده گرفتن خواست های ریشه دار مردمی است که جنبش سبز را به راه انداخته اند.» به نظر من شعور و آگاهی جنبش سبز را دست کم می گیرد. یعنی مردم خودشان نمی دانند خواست هایشان برای راه انداختن جنبش سبز چه بوده است و باید به آنها یادآوری شود.
به نظر من هم آن بیانیه ها با هدف مشخص کردن خط امضاکنندگان نوشته شده اند نه به خاطر جنبش سبز.
بابک/ اصفهان
بیانیه هفدهم آقای موسوی در پاسخ به فضای خشن روز عاشورا نوشته شد و به نظر می رسد از یک سو بار پاسخگویی به آن خشونت غیر انسانی را از دوش جنبش برداشت و از سوی دیگر راه نجاتی پیش پای حکومتی در بن بست گرفتار آمده قرار داد. اما رفتار حکومت پس از بیانیه هفدهم نشان داده است که این حکومت قصد حل کردن مشکلات را از طریق مذاکره ندارد و به نظر من این خود یک دستاورد دیگر بود و به قول دوستان چیزی به جنبش اضافه کرد.
اختلافی هم که بین اصولگرایان ایجاد شد به نفع جنبش تمام شد. همین ریزشی که آقای رضا می گوید به نفع جنبش است و نکتۀ اساسی اینجاست که جنبش به منافع ایران فکرمی کند. مهم این است که آقای موسوی دارد کاری می کند که آقای رضا و همفکرانشان به سرکوب جنبش معترضند. یعنی مخالفان را از دشمنی بازمی دارد.
اگر یادتان باشد وقتی اوباما به ریاست جمهوری آمریکا برگزیده شد محمد قوچانی در سرمقالۀ «شهروند امروز» نوشت که در یک جای دنیا از آنها که سال ها برای رفع تبعیض و به دست آوردن حقوق فردی خود مبارزه می کردند کسانی می سازند که در آن میهن می مانند و برای بهتر کردن آن میهن زندگی خود را می گذارند، در سرزمین ما با استعدادترین و میهن دوست ترین ایرانیان را چنان می کنند که زندگی خود را برمی دارند و از این کشور می روند. آنها از مخالفان خود دوست می سازند ما از دوستان خود دشمن یا حداقل آدم های بی تفاوت.
البته «شهروند امروز» بعد از آن نوشته بسته شد، ولی حکومت نفهمید که آقای قوچانی دارد درست می گوید. آدم های بااخلاق و متمدن حتی اگر هوادار ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد بوده اند دیگر نمی توانند خشونت دستگاه حاکم و سخنان اصولگرایان را تحمل کنند.
کجای دنیا دیده ایم که یک مسئول رسمی دولت به قوۀ قضاییه بگوید خوب کردید دو نفر را اعدام کنید. من نمی دانم چه کسی می تواند از چنین سخنرانی حمایت کند؟
من هم بیانیه های دیگر را نخوانده ام و بازتاب جدی هم از آنها در فضای درون ندیدم.
ماندانا زندیان: خشونت دستگاه حاکم بر ایران- که هر روز به شکلی بیرحمانهتر نمایشدادهمیشود- در برخورد با تظاهرات نهم دی، روز عاشورا، به غیر انسانی ترین شکل خود رسید. دستگیری های گسترده پس از آن روز و اعدام های اخیر یک بار دیگر ما را به این نتیجه رساند که این نظام برای سرپا ماندن به هر خشونتی دست خواهد زد.
آقای کاظم علمداری می گوید:«حکومتی که مشروعیتش را از دست بدهد بر اثر مقاومت مردم، اندک اندک راه زوال را طی خواهد کرد، اما حکومتی که مشروعیت داشته باشد جنبش مردم چه با روش خشونت بار و چه غیرخشونت بار قادر نخواهد بود خواست های خود را به دست آورد. کافی است تجارب سال های اول پس از انقلاب را مرور کنید. بنابراین، اصل برمشروعیت داشتن و مشروعیت نداشتن حکومت است. وقتی مشروعیت حکومتی از دست رفت، نه تنها فشار انباشت شده از بیرون، رژیم را به چالش می کشد، بلکه تزلزل از درون نیز مانند خوره، اراده حکومت گران را خواهد خورد. با خشونت و سرکوب بیشتر نمی توان مشروعیت به دست آورد. بلکه برعکس، باز هم بیشتر مشروعیت از بین می رود.»
تصویر اعمال وحشیانۀ نظام و عکس العمل های انسانی آنان که کوشیدند در آن فضای سرشار از ترس و دلهره جنبش را همچنان به سبزی و اخلاق مداری دعوت کنند، در نگاه جنبش شهروندی ایران چگونه است؟
مهشید/ کرمان
خیلی خوشحالم که این گفتگو را بعد از اعتراض آقای موسوی و آقای کروبی به این فاجعه انجام می دهیم. این فاجعه و عکس العمل مردم و سران جنبش سبز به آن، درس بزرگی به همۀ ما داد و آن این که فشار افکار عمومی با این سطح بلندی که به خود گرفته است نمی گذارد این جنبش در یک ایدئولوژی یا یک فرد ذوب شود و آن فرد هم هرچه خواست با جنبش بکند.
تعبیر خوبی از دوست سبزمان مسیح علی نژاد خواندم که گفته است: «رهبران این جنبش مردم اند و سران کسانی که با رهبری مردم بیانیه می دهند و در خیابان ها هم همپای مردم باتوم می خورند و عزیزان و بستگانشان را هم همپای مردم از دست داده اند.
رهبران مردمی هستند که وقتی کروبی و موسوی برای عاشورا بیانیه نمی دهند خودشان به خیابان می آیند و آنگاه وقتی تاریخ عاشورا را دگر گونه در خیابان های تهران نوشته اند، نیازمند سرانی هستند تا به نمایندگی از آنها بیانیه دهند و با حاکمیت وارد مذاکره شوند. رهبران مردمی هستند که دورادور نگران و ناظر رفتار این سران هستند.»
این اتفاق در ضمن به ما نشان داد که مواظبت از آزادی و دموکراسی و حقوق بشر یک وظیفۀ شهروندی است.
جامعه مدنی یعنی قانون مداری، یعنی برابری حقوق شهروندی، یعنی آزادی رسانه ای، یعنی آزادی اجتماعات، یعنی امکان حضور تشکل های صنفی و سیاسی، یعنی آزادی انتخاب شیوه زندگی. جامعه مدنی ضامن حفظ دمکراسی و مساوات مدنی است. اگر انتخابات آزاد برگزار شود ولی جامعه مدنی وجود نداشته باشد ما به سادگی به روزهای پس از 2 خرداد 76 می رسیم. اصلاح طلبان در فضای آزاد انتخابات به قدرت رسیدند و چون به اهمیت شکل گیری جامعه مدنی و حضور دائمی مردم در امور عمومی پی نبرده بودند، به سادگی همه چیز از دست رفت و حتی بعضی از خودشان به زندان افتادند. عکس العمل جامعه به خشونت اخیر نظام نشان داد که ما از پیامد بی توجهی های سال 76 یا سال 67 عبرت گرفته ایم.
آقای علمداری هم کاملا درست می گوید، به نظر من این خشونت ها به ایستادگی ما و افتادن این حکومت کمک می کند.
لاله/ اصفهان
چرایی این حرکت وحشیانۀ رژیم بر همگان آشکار است و جای بحث ندارد. اما هشیاری و احساس مسئولیت مردم بسیار ستودنی بود. به فاصلۀ چند ساعت بعد از این فاجعه فضای اینترنت پر از اعتراض های انسانی به رژیم و درخواست های مکرر برای اعتراض از سوی سخنگویان جنبش سبز شد- همه با ادبیاتی بسیار متین و قابل احترام. جرم هایی که این دو هموطن را به پای مرگ کشاند- محاربه و عضویت در انجمن پادشاهی ایران- طوری طراحی شده بودند که عکس العمل اعتراضی راه سبز امید را سخت می کرد.
اما راه سبز امید راه خود را یافت وحتی از مردم دعوت کرد در راهپیمایی 22 بهمن شرکت کنند. احتمالا بعضی ها باز ایراد خواهندگرفت که آقایان موسوی و کروبی اصل نظام را زیر سوال نبرده اند و نگفته اند نباید محارب را اعدام کرد، ولی من ترجیح می دهم راه سبز امید حفظ شود و همچنان که کسانی که دیروز انتخابات را تحریم می کردند امروز به جنبش سبز پیوسته اند و جنبش را متکثرکرده اند کسانی از درون نظام نیز به راه سبز امید بپیوندند و یکپارچگی جنبش به یکپارچگی ایران بینجامد.
مشروعیت این نظام در همان نماز جمعۀ نخست بعد از انتخابات توسط رهبری از دست رفت. مشروعیت را که نمی شود با سرکوب و خشونت پس گرفت.
مهتاب/ تهران
این حرکت رژیم تردیدی باقی نگذاشت که ظرفیت بی عدالتی و خشونت در این دستگاه بی نهایت است.
من فکرنمی کنم هیچ انسانی به جز آن دو خطیب جمعه بتواند چنین حرکتی را تأییدکند. ما باید مراقب باشیم این اعمال دولت جنبش را به راه اشتباه نیندازد. به نظر من اگر هنوز اندک اعتقادی به مشروعیت این دولت از جانب برخی باقی مانده است، کاربرد خشونت از سوی جنبش سبز نه فقط بی اثر است بلکه با سرکوب خشن تری از سوی حاکمیت روبرو می شود. اگر اعتقاد به مشروعیت دولت از بین رفته است نیروهای سرکوبگر نیز کم کم طرف دولت را ترک می کنند و به مردم ملحق می شوند یا با مردم همراهی می کنند. ما نباید سطح اخلاقیات جنبش را پایین بیاوریم. جنبش سبز می تواند با همین منش ضد خشونت و ضد اعدام و ضد سرکوبگری مشروعیت دولت را بیشتر زیرسؤال ببرد و در آن شکاف ایجاد کند.
به نظر می رسد عکس العمل ما بسیار خوب و به هنگام و به جا بود و نتیجه هم گرفت و شرکت ما در راهپیمایی 22 بهمن پرشور تر خواهدشد.
این کارهای رژیم هراس که ایجادنمی کند هیچ، هراس عمیق رژیم را نشان می دهد و مثل یک وظیفۀ اخلاقی آدم را متعهد به رفتن می کند. جنبش سبز همیشه یک جنبش چندصدا بوده ست، بی رحمی هایی نظیر این فاجعۀ انسانی به گروهی تازه دلیل اعتراض می دهد و همانطور که دوستان می گویند هر حرکت این رژیم یکپارچگی جنبش چندصدای ما را به یکپارچگی ایران عزیزمان می رساند.
سمیه/ تهران
من هم به آقای احمدی نژاد رأی داده ام و به نظام جمهوری اسلامی معتقدم. باوردارم این نظام باید و می تواند اصلاح شود و کارکند. هفته های نخست اعتراضات من بسیار از سبزها عصبانی بودم. فکرمی کردم من و همفکرانم هم هشت سال ریاست جمهوری آقای خاتمی را پذیرفتیم و با آن که با بسیاری از اعضای کابینۀ ایشان به هیچ وجه همفکر نبودیم اعتراضاتی مانند آنچه امسال دیدم نکردیم. من تغییر ظاهر خیابان های تهران را با افراطی که خانم ها و آقایان در غیرعادی بودن پوشش و آرایش خود داشتند بسیار زشت می دیدم و اصلا باورنداشتم آن راه ها راه مبارزه بود. بسیاری از آنها هرگز به سیاست فکر هم نمی کردند و بعد هم که دیدم چه انفعال و افسردگی میان همان جوانان گسترش یافت.
ولی برخورد دستگاه حاکم با جنبش سبز توجه مرا از همۀ آن مسائل حتی از خود انتخابات دورکرد. به قول آقای کروبی امروز مسئله اصلا انتخابات نیست.
مسئله این است که در یک نظام اسلامی، مردم را گوساله و بزغاله می خوانند، به دختر و پسر جوان تجاوزمی کنند، نماز جمعه را با گاز اشک آور به هم می ریزند، روز عاشورا مردم مسلمان را گلوله باران می کنند و حالا هم که دو جوان را با این وضع اعدام کرده اند و از آن ترسناک تر، امام جمعه که قرار است هر هفته به مردم درس اخلاق و مدارا و دوستی و مهربانی با همسایه را بدهد می آید می گوید خوب کردید اعدام کردید دستتان درد نکند باز هم بکنید، و یک روحانی دیگر در تلویزیون رسمی نظام می گوید آقایان مهاجرانی و سروش و گنجی را هم باید اعدام کرد.
من اگر بخواهم با خودم منصف باشم دیگر هیچ جایی برای دفاع از این آدم ها نمی بینم. نمونۀ من کم نیستند. این نظام دارد با دست خودش خودش را پایین می کشد. من متاسفم که همۀ اینها به نام دین اسلام تمام می شود. رفته اند سایت اینترنتی رادیو زمانه را هک کرده اند، رویش نوشته اند«ارتش سایبری ایران به تمام مزدوران وطن فروش هشدار می دهد که در دامان اربابان خود نیز آنها را راحت نمی گذارد.» و زیرش هم نوشته اند« حسین جانم» این کارها واقعا مایۀ شرمندگی است. من در راهپیمایی 22 بهمن با دوستان سبزم خواهم بود، نه برای حمایت از یک نامزد ریاست جمهوری، که در اعتراض به همین ها که گفتم. دیگر صحبت انتخابات و اصلاحات و این حرف ها نیست.
ماندانا زندیان: در آستانۀ 22 بهمن، روزی که سبزها مدت هاست انتظارش را کشیده اند، نوشته ای از دوستی از ایران به دست من رسیده است که با هم می خوانیم:
«قدم به قدم پیش آمده ایم . در هر روز به قدر سالی پیش رفته ایم و در هر ماه ، وقایعی را تجربه کرده ایم که قرنها سکوت را به چالش کشیده است . از 22 خرداد ، از فریاد نخواستن در پای صندوقهای رای شروع کردیم و هر روز مرور کردیم خواسته هایمان را . ابداع کننده اولین خیزش مدنی سایبر شناخته شدیم و مبحثی را در جهان بنیان گذاردیم که به شهروند - رسانه شهرت یافت . خیزش 88 ، خیزش قشر روشنفکری شد در مقابل پوپولیسم و خرافه و جهل و اکنون در آستانه سالروز انقلاب اسلامی 57 هستیم .
22 بهمن ، درست هشت ماه از 22 خرداد و کودتای ننگین انتخاباتی میگذرد و جنبش وارد نهمین ماه حیات خود میشود . ماه نهم را ماه زایش بدانیم و تکثیر . باید روح جنبش را در کل کشور نهادینه کنیم .
از دوستان فهیم و همراه درخواست میشود بر این پایه فعالیت کنیم . مقاله بنویسیم و طرح دهیم . محور کارمان را بر تکثیر و نهادینه کردن جنبش بگذاریم . امروز هدف قدرت نمایی نیست . هدف ساختار شکنی نیست . هدف درگیری فیزیکی نیست . امروز ، هدف ما تکثیر است و نفوذ در جای جای جامعه . باید در جذب همه اقشار و افزایش ریزش در نیروهای تحت امر حاکمیت بکوشیم . باید دعوت کننده باشیم و بر اتحاد سرمایه گذاری کنیم . هدف ، آزادی ایران است و این درد مشترک ، همراهی می طلبد و هرگز ، هرگز و هرگز ، جدا جدا درمان نمیشود . ما ایرانی هستیم و خورشید پشت ماست. »
خانم زهرا رهنورد نیز در گفتگویی گفته اند:« من و موسوی با جنبش سبز نفس می کشیم و زندگی می کنیم.»
زیستن با جنبش سبز یا نهادینه کردن روح جنبش در جامعه برای شما چه تعریفی دارد؟
رضا/ تهران
نهادینه کردن روح جنبش سبز یعنی ما ایرانیان به این نتیجه برسیم که هیچ هدفی و هیچ شخصی و هیچ ارزشی- حتی دفاع از دین- مسیرهای غیر انسانی و غیر اخلاقی را توجیه نمی کند. یعنی ما از نام ها و افراد گذشته ایم و می خواهیم ایرانی بهتر بسازیم و با این وجود به هرکاری دست نمی زنیم. آدم نمی کشیم، ادبیات تند و تحقیرآمیز و زشت به کارنمی بریم، شیشه های ساختمان های دولتی شهر را نمی شکنیم، درخت ها را آتش نمی زنیم، بمب گذاری نمی کنیم.
سبز ها هشت ماه است آنقدر سبزمانده اند که دیگران هم دارند با آنها سبزمی شوند، نمونه اش را همین جا می بینیم.
مهتاب/ تهران
نهادینه کردن روح جنبش سبز در ضمن یعنی این که هموطنان ما در خارج از کشور هشت ماه است زندگی شان شده جنبش سبز. جنبشی که با زندگی روزانه شان تداخل مستقیم هم ندارد. ولی می بینیم که صدای ما شده اند، کارهایی هست که از ما برمی آید- مثل برنامه ریزی و رفتن به خیابان ها در روزهای خاص یا طرح شعارها و چالش کردنشان با توجه به شرایط ملموس درون- کارهایی هست که از آنها و فقط از آنها برمی آید مثل تدوین ویژه نامه ای برای جنبش ما که ناگفته های جنبش را برای همیشه ثبت کند، مثل همین عکس العمل هایی که به اعدام های اخیر رخ داد و بیشتر و زودتر توسط دوستان نویسنده مان در خارج از کشور به خصوص دوستان هم نسل ما نوشته و منتشر شد و سران اصلاح طلب حرکت را هم تکانی داد، یا بسیاری نوشته ها و گفتگوهای تحلیلگران سیاسی متقدم ما دربارۀ جنبش که بسیار برای ما راهگشا بوده است.
نهادینه کردن روح جنبش یا نفس کشیدن جنبش سبز یعنی این که اعتقاد داشته باشیم ما همه ایرانی هستیم، هر باوری داریم، هر جای این جهان زندگی می کنیم، هر شکل نظام حکومتی را که دوست داریم، پیش از آن و بیش از آن باید به ایران بیندیشیم.
سمیه/ تهران
نهادینه کردن روح جنبش شهروندی یعنی رسیدن به این نتیجه که ما باید در امر عمومی دخالت کنیم و مواظب آنچه امروز به دست می آوریم باشیم. یعنی پایان این فکر اشتباه که سیاست را برای سیاستمداران بگذاریم و سرمان به کار خودمان باشد.
یعنی این که آیت الله بیات زنجانی در کنگرۀ حزب مردمسالاری بگوید:« تحزّب، به عنوان محملی نو و امروزی، یکی از ابزارهایی است که اولاً در رساندن جامعه به بلوغ فکری گفته شده ،نقشی در خور و قابل اعتنا دارد و ثانیاً، راهکارهای اصلاح صاحبان قدرت و زعمای سیاسی جامعۀ مسلمین را به خوبی در خود جای داده است.
لذاست که اگر اینگونه به تحزّب نگریسته شود، بهانههایی مانند غربی بودن راهکار تحزّب و لیبرالی بودن آنها، مسموع نیست و فقط مفرّی است برای حاکمانی که میخواهند از پاسخگویی به جامعۀ مخاطب خود طفره روند و بلکه برعکس، تحزّب وسیلهای میشود برای احقاق حقوق اجتماعی آحاد جامعه، برای ساماندهی امر به معروف و نهی از منکر حاکمان، برای حاکمیت و غلبۀ رأی مردم بر خواستههای خودکامگان و برای دستیابی به زندگی عادلانه.»
شنیدن این حرف ها از کسانی که سی سال می گفتند«حزب فقط حزب الله» یعنی روح سبز جنبش مدنی مردم ایران دارد در کل کشور نهادینه می شود.
بابک/ اصفهان
زندگی کردن جنبش سبز یعنی در یک رهبر ذوب نشدن، همه کس و همه چیز را قابل نقد دانستن، امور کشور را به دست یک نفر نسپردن، سیاست و فرهنگ و اخلاق را با هم بیگانه ندانستن. یعنی همین که چند نفر با باورهای سیاسی بسیار متفاوت، از شهرهای مختلف ایران، بعد از اعدام های اخیر که همه می دانند برای ایجاد رعب و وحشت و تردید در ما سبزها برای حضور در راهپیمایی 22 بهمن انجام شد و به اصطلاح جرم های بی معنایی مثل عضویت در سایت بالاترین و فرستادن ایمیل دربارۀ اعتراض های اغتشتاشگران به حلقه ای از دوستان را به طور رسمی در کیفرخواست مطرح کرد، الآن گردهم آمده ایم و خیلی مشتاق تر از همیشه این حرف ها را می زنیم.
نهادینه کردن روح جنبش سبز همان اعتراض های بسیار زیبا و بی مانند دوستان هوادار جمهوری ما به سخنان یکی از روشنفکران دینی دربارۀ بی اهمیت بودن خواست هواداران پادشاهی به دلیل کمتر بودن تعدادشان نسبت به جمهوری خواهان بود. ما در جنبش سبز یادگرفته ایم از حق یکدیگر دفاع کنیم. اگر می گوییم ما دمکراسی لیبرال می خواهیم نمی توانیم حق اقلیت مانده در برابر اکثریت آرا را نادیده بگیریم.
آنها که امروز بر مسند این دولت نشسته اند از همان روزهای آغاز انقلاب اسلامی ادبیات مرگ بر و اعدام و گوساله و بزغاله را در شعارهایشان داشتند، آنها هم روح انقلاب اسلامی خود را زندگی می کنند.
ما سبز شده ایم تا از آن روح تیره رد شویم.
ماندانا زندیان: دوست روزنامه نگارمان سعید قاسمی نژاد می گوید:« اینک اما تا 22 بهمن فرصت فراوانی نمانده و بهتر است سمت وسوی بحث ها را به سمت 22 بهمن ببریم. سخن از ساکت شدن و بحث نکردن نیست. آن کسانی که خواهان همین جمهوری اسلامی هستند با ولایت فقیهش، شعار "جمهوری اسلامی آزاد باید گردد" را تبلیغ کنند. آنان که رفتن آقای خامنه ای را می خواهند "مرگ بر دیکتاتور" را تبلیغ کنند، آنانی که خواهان حکومتی دیگرند "مرگ بر اصل ولایت فقیه" را تبلیغ کنند و.... هرقدر که طرفداران هر یک از این شعارها بیشتر باشند در نهایت به سود جنبش سبز و به ضرر آقای خامنه ای است، بعد از 22 بهمن دوباره بحث های دیگر را شروع کنیم ... در این مهلت باقی مانده بیاییم از 22 بهمن بگوییم، 22 بهمن روز بزرگی است. یک بار دیگر باید نیروی خود را به این حکومت جور وجهل نشان بدهیم.»
من هم فکرمی کنم خوب است ابتکارهای شاد و سرزنده ای مانند استفاده از سرود «ای ایران» برای زنگ تلفن های همراه سبزها را زندگی کنیم.
این گفتگو را با شعری از مولوی پایان می دهیم، با سپاس از همۀ شما و قدردانی از سامانۀ تلاش که امکان درج سخنان ما را فراهم می آورد، و با آرزوی پایندگی و سربلندی ایران:
شکایتها همیکردی که بهمن برگ ریز آمد
کنون برخیز و گلشن بین که بهمن بر گُریز آمد
ز رعد آسمان بشنو تو آواز دهل، یعنی:
عروسی دارد این عالم که بستان پرجهیز آمد
بیا و بزم سلطان بین ز جرعه خاک خندان بین
که یاغی رفت و از نصرت نسیم مشک بیز آمد
زمین بشکفت و بیرون شد از آن رو خنجرش خواندم
به یک دم از عدم لشکر به اقلیم حجیز آمد
به گوش غنچه نیلوفر همیگوید که یا عبهر
باِستیز عدو می خور که هنگام ستیز آمد
خَمُش باش و بجو عصمت سفر کن جانب حضرت
که نبود خواب را لذت چو بانگ خیز خیز آمد
به نقل از تلاش: www.talashonline.com