عصر نو
www.asre-nou.net

دویچلندفونک:

راینر ماریا ریلکه: هنرمند بی‌قرار زبان


Tue 11 11 2025



حتی ۱۵۰ سال پس از تولدش، شاعر اتریشی در سراسر جهان محبوب است. ستاره‌های پاپ او را نقل قول می‌کنند و جوانان در تیک‌تاک به او می‌پردازند. چرا پرداختن به آثار و شخصیت ریلکه هنوز در سال ۲۰۲۵ ارزشمند است.

ریلکه همچنان شگفت‌انگیز است. این شاعر که در سال ۱۸۷۵ در پراگ، آن زمان بخشی از امپراتوری اتریش-مجارستان، به دنیا آمد، تقریباً نمونه‌ی کامل شاعر منزوی و وقف‌شده به هنر است که زندگی‌ای آزاد، پرشور و سرشار از عشق‌ها و دیدارهای جالب و هیجان‌انگیز داشته است.

و بی‌شک در این تصویر چیزهای زیادی حقیقت دارد. اما ۱۵۰ سال پس از تولد او، زندگی‌نامه‌های جدید به جنبه‌های دیگر شخصیت این نویسنده‌ی محبوب بین‌المللی نیز می‌پردازند. درست به دلیل وجود جنبه‌های متنوع در ریلکه، پرداختن به این شاعر که عمر کوتاهی داشت، حتی امروز هم ارزشمند است.

ریلکه، ابرستاره

محبوبیت ریلکه به‌ویژه در میان جوانان بسیار بالاست. اگر در تیک‌تاک هشتگ #rilke را جست‌وجو کنید، ویدئوهای متعددی خواهید دید که مردم از سراسر جهان شعرهای او را می‌خوانند یا درباره‌اش صحبت می‌کنند. ستاره‌های پاپ نیز به شعرهای ریلکه اعتراف می‌کنند: لیدی گاگا تتویی با یک نقل قول از ریلکه دارد و یکی از خوانندگان گروه کی-پاپ BTS در ویدئوی موسیقی خود پیراهنی با ابیات ریلکه پوشیده است.

علاوه بر جذابیت مداوم اشعارش، قطعاً نامه‌ها به یک شاعر جوان بیش از همه جوانان را جذب می‌کند. در این نامه‌ها، ریلکه به یک افسر جوان و با استعداد ادبی توصیه می‌کند که به صدای درونی خود گوش دهد و نه تنها برای بازار بنویسد. در سال ۱۹۰۲، فرانز زاویر کاپوس ۱۹ ساله از ریلکه مشورت خواست و در سال ۱۹۲۹، این مجموعه نامه‌ها منتشر شد که از آن زمان الهام‌بخش نسل‌های جدید بوده است.

مادران انتخابی و عشق‌ها

رابطه‌ی ریلکه با مادرش، سوفی، پیچیده و پرتنش بود. او ریلکه را تا شش سالگی مانند یک دختر می‌پوشاند. رنه‌ی کوچک، که نام اصلی ریلکه بود، جانشین دختر نخست خانواده بود که کوتاه پس از تولد درگذشته بود. تنها وقتی به نام «ایسمنه» خطاب می‌شد، احساس محبت مادر را تجربه می‌کرد.

پدرش، یوسف، کارمند میانی راه‌آهن بود که همیشه آرزوی کار در ارتش داشت، اما هرگز به آن نرسید. او علاقه‌ای به تمایلات ادبی پسرش نداشت. در سال ۱۸۸۶، ریلکه‌ی جوان به مدرسه‌ی نظامی فرستاده شد. سال‌های خدمت نظامی به دوره‌ای رنج‌آور تبدیل شد که ریلکه را به‌طور عمیق شکل داد؛ فشار بیرونی در برابر طبیعت درونی‌اش. او خود را بیگانه و متفاوت می‌دید و با تنهایی و ترس آشنا شد.

ریلکه بعدها به‌ویژه از طریق زنان جهت‌یابی کرد؛ آن‌ها نقش بسیار مهمی در زندگی او داشتند — به‌عنوان دوستان نزدیک، حامیان یا معشوقه‌ها. ریلکه همچنین آن‌ها را «مادران انتخابی» خود می‌نامید. از جمله آشنایی‌های مهم در زندگی او می‌توان به برخی از بانوان برجسته و کاریزماتیک زمانه‌اش اشاره کرد: نویسنده‌ی لو آندریاس-سالومه، حامی مالی پرنسس ماری فون تورن و تاکسیس، و مجسمه‌ساز کلارا وستهوف، که در سال ۱۹۰۱ با او ازدواج کرد.

زنان در زندگی ریلکه او را راهنمایی و الهام می‌دادند، از او مراقبت و حمایت مالی می‌کردند. ریلکه نیز جذابیت فراوانی برای آن‌ها داشت، همان‌طور که ساندرا ریختر در زندگی‌نامه‌ی خود «راینر ماریا ریلکه یا زندگی باز» توضیح می‌دهد. اگرچه بسیاری از زنان او را «زشت» توصیف کرده‌اند، شاعر هم‌زمان هاله‌ای شاداب و ملایم داشت که او را بسیار جذاب می‌کرد.

اروپایی بی‌قرار

ریلکه خود را یک‌بار «بی‌ثبات‌ترین» فرد زمانه‌اش نامیده است. او تمام عمر خود را در سفرهای پی‌درپی در سراسر اروپا، مدتی در روسیه و بارها به ایتالیا گذراند. آثارش اغلب در حال سفر خلق شدند — در هتل‌ها، کاخ‌ها، اتاق‌ها و آپارتمان‌های اجاره‌ای. ریلکه در شهرهایی چون مونیخ، پاریس، برلین، برمن و رم زندگی کرد و آخرین سال‌های عمر خود را در سوئیس سپری نمود.

او به اندازه‌ای فرانسوی یاد گرفت که به ترجمه‌ی شعر فرانسوی نیز پرداخت و در پایان عمرش تعداد بیشتری شعر به فرانسه نوشت تا به آلمانی. ریلکه همواره در حرکت بود، یک «حیوان فراری»، همان‌طور که مانفرد کوخ در زندگی‌نامه‌ی «ریلکه: شاعر ترس» توصیف می‌کند. در عین حال، او شبکه‌ساز توانمندی بود: در سفرهایش با هنرمندان و نویسندگان برجسته‌ی زمان خود ملاقات می‌کرد، از جمله لئو تولستوی، بوریس پاسترناک و پل والری. او با بسیاری از نویسندگان در تبادل فعال بود و نامه‌های رد و بدل شده با آن‌ها بخش بزرگی از آثارش را تشکیل می‌دهند.

حساسیت باز

ساندرا ریختر در زندگی‌نامه‌ی خود می‌نویسد:

«ریلکه به سرعت شیفته می‌شد، با تقریباً همه چیز ارتباط برقرار می‌کرد، آن را از زمینه‌ی اصلی جدا می‌کرد و وارد جهان ادبی خود می‌نمود.»

او همچنین به همان اندازه حساس و آسیب‌پذیر بود. شهرها، مناظر و افراد جدید می‌توانستند او را کاملاً از مسیر خود خارج کنند. برای فرار از شدت ادراک خود، ریلکه بارها به مناطق دورافتاده و خلوت پناه برد، از جمله دره‌ی والیس در سوئیس و قلعه‌ی دویینو نزدیک تریسته، جایی که در سال ۱۹۱۲ اولین اشعار «الگیاهای دویینو» را نوشت.

به‌ویژه هنرهای تجسمی تأثیر شگرفی بر ریلکه داشت. در پاریس او درباره‌ی مجسمه‌ساز آگوست رودن نوشت. وظیفه‌ی نوشتاری ساده، به تجربه‌ای تقریباً مذهبی تبدیل شد. بعدها تجربه‌ای مشابه را با نقاشی‌های پل سزان داشت، جایی که تصاویر شاعرانه‌ی خودش را در آثار او بازمی‌یافت.

در مقابل، رابطه‌ی او با موسیقی مدت‌ها تقریباً فاصله‌دار بود. آثار دیرین ریلکه چنان تحت تأثیر آهنگ واژه‌ها بود که موسیقی بیرونی را تنها به مقادیر کم تحمل می‌کرد. با این حال، از همان ابتدا و به تعداد زیاد، اشعار او به موسیقی تبدیل شدند — از جمله توسط آلما مالر، آلبان برگ، آنتون وبرن، آرنولد شونبرگ، هانس آیزلر، پل هیندمیت و کورت وایل؛ فقط چند تن از آهنگسازان شناخته‌شده‌ای که اشعار ریلکه را آهنگسازی کرده‌اند.

ذهن بیدار و پر از تضاد

بسیاری از ویژگی‌های ریلکه با تصویر کلیشه‌ای شاعر منزوی و دور از زندگی مطابقت داشت و خود او تا حدی این تصویر را برای محافظت از خود حفظ می‌کرد. اما ساندرا ریختر در زندگی‌نامه‌اش تصویری از ریلکه ارائه می‌دهد که به‌شدت علاقه‌مند و فعال در مسائل سیاسی زمانه بود.

او زندگی مدرن را در متون خود بازتاب می‌داد، نه فقط در «دفتر یادداشت‌های مالت لوریس بریگه» که در آن تجربیات بنیادین زندگی مدرن مانند ترس، انزجار و تنهایی در زمینه‌ی یک کلان‌شهر توصیف شده‌اند، بلکه در شعر و نامه‌هایش نیز مشهود است. در طول جنگ جهانی اول، او چندین روزنامه را روزانه می‌خواند و یادداشت‌هایش نشان می‌دهد که در تلاش بود دنیای اطرافش را که از کنترل خارج شده بود، درک کند. در نامه‌ای به دوستش اروین فون آرتین، ریلکه با تلاش‌های آلمان برای بازپس‌گیری آلزاس مخالفت می‌کند و ارزش‌های انسانی و پیونددهنده‌ی همه را در مقابل ادعاهای امپراتوری قرار می‌دهد. همچنین مشخص است که ریلکه دوستدار نظامی‌گری نبود و اندکی پس از جنگ جهانی اول با صلح‌طلبان چپگرا همدلی می‌کرد.

هانس-پیتر کونیش در زندگی‌نامه‌ی خود «لرزش پوست شکارچی» اما نشان می‌دهد که ریلکه تنها چند سال بعد به نوعی «فاشیست سالنی» تبدیل شد. در نامه‌هایش به دوشس میلان، اورلیا گالاراتی-اسکوتی، موسولینی را ستایش می‌کند که با «ماهیت وحشیانه‌اش» ایتالیا را دوباره به ملت پرافتخار تبدیل کرده است. ریلکه نه تنها یک جادوگر حساس زبان بود، بلکه پر از تضاد نیز بود. به همین دلیل، کونیش برای دیدگاهی تازه نسبت به این نویسنده پیشنهاد می‌کند: «اکنون واقعاً نیاز به برخوردی بالغ با ریلکه داریم. باید او را دقیق‌تر خواند — و نه تنها جنبه‌های بی‌خطرش را».

پرداختن به ریلکه و آثارش از دلایل متعدد ارزشمند است؛ چه تسلط بی‌نظیر او بر زبان در شعر و نثرش، چه تبادل با معاصرانش در نامه‌های متعددش. او انسانی مدرن، پر از جنبه‌های مختلف و ناسازگاری‌ها بود. این موضوع با نوشته‌ای که خود او بر سنگ قبرش حک کرده بود، هماهنگ است:

ای گل رز، ای تضاد محض،
لذت،
که خواب هیچ‌کس نباشی
زیر این همه
پلک‌ها.

به نقل از دویچلندفونک