عصر نو
www.asre-nou.net

عزيزان هشدار كه بوي روزهاي سخت مي آيد


Wed 11 11 2009

علی کلائی

نمي دانم تا به حال بچه ها را ديده ايد كه سر لج بازي مي افتند و هر چه منطقي و عقلاني در گوششان مي خواني به خرجشان نمي رود ؟ اينان دقيقا به دليل عدم حاكميت عقل و تصميم گيري بر اساس منافع كوتاه مدت خويش و به اين دليل كه تا نوك بيني خود را بيشتر نمي بينند دست به اين كار مي زنند .
جمعه صبحي در ارديبهشت 88 بود . تازه بيدار شده بودم كه خبر اعدام دلارا دارابي را شنيدم . اعدام در صبحگاه روز جمعه و در زندان شهر رشت . عجيب بود . تا آن روز هر زماني كه فعالان حقوق بشر مسئله اي را دنبال مي كردند و بر سر آن سخني مي رفت در اكثر موارد آن حكم متوقف مي شد . اما بر سر ماجراي دلارا يك لج و لج بازي بچگانه را از سوي حكومت شاهد بوديم . اعدامي در صبحگاه يك روز جمعه .
چند وقتي بود كه ديگر كمتر از اعدام زنداني سياسي سخن گفته مي شد . حتي مرگ و ميرهاي درون زندان را به بيماري يا خودكشي خود زنداني نسبت مي دادند . بر سر فوت اميرحسين حشمت ساران ،‌اميدرضا ميرصيافي ،‌ ولي الله فيض مهدوي و عبدالرضا رجبي سخن از مرگ مشكوك بود . زنداني يا با اعلام خودكشي و يا بيماري از دنيا مي رفت . گرچه ديگر اين حنا براي مردمان رنگي نداشت ،‌اما بازهم به اين حداقل راضي بودند كه ديگر حاكميت جسارت اعدام علني يك زنداني سياسي را ندارد .
اما انگار هر زماني بايد وجدان اجتماعي ايران و بر خواب رفتگان تلنگري بخورند . تلنگري كه اين مطلب مهم را به ياد بياورد كه اعتماد به ساختي كه بر خلاف حقوق بشر رفتار مي كند و به كارهاي خلاف دست مي زند ،‌ اگر امري ضد منطقي نباشد لااقل غيرمنطقي است .
جوانكي كه ((سودای یافتن خویش و هویتی که از آن محروم شده)) او را به پيشمرگي حزب كومله سوق داده است . جواني از ديار مردستان كرد كه ستم و محروميت بسياري را به جان خريده است . اين كه به چه دليل احسان فتاحي به دامان حزب كومله افتاده است را نه از احسان كه بايد از حاكميت ايران پرسيد . بايد پرسيد چه شرايطي را فراهم آورده ايد و با اين قوم ديرپاي ايراني چه كرده ايد كه جواناني چون احسان به دامان احزاب مسلح كردي چون كومله مي روند ؟ آيا زندگي و آسايش حق هر ايراني هست يا نه ؟ آيا در ايران امروز و نه امروز كه در صده اخير يك اقليت قومي ايران با بقيه قوميت ايران برابر بوده است ؟ آيا در تمامي اوقات خويش از تمامي حقوق و كليه آزاديهايي كه توسط بشريت به رسميت شناخته شده بهره مند بوده است ؟ آيا حق زندگي و امنيت و آزادي شخصي داشته است ؟ آيا در برابر قانون بدون تبعيض از حقوق مساوي برخوردار بوده است ؟ اين آيا ها و هزاران آياي ديگر را قبل از اينكه بدانيم كومله كيست و چه كرده و بر سرش داد و بيداد كنيم بايد از حاكميت ايران پرسيد . اينايي كه پرسيده شد نه از سر بي منطقي كه عينا مواد يكم ،‌دوم ،‌سوم ،‌ششم و هفتم اعلاميه جهاني حقوق بشر بود . و البته اين رشته پرسش ها سر دراز دارد . آقاياي كه به راحتي حكم اعدام مي دهند و از آن راحت تر آن را اجرا مي كنند ،‌ابتدا مي بايستي در پيشگاه خدا و مردم به اين سوالات پاسخ دهند كه چه كرده اند و در طول اين سي ساله پس از پيروزي انقلاب بهمن 57 بر سر مردم كرد چه رفته است ؟ يادمان نرفته كه همين مردم كرد و پيشمرگان وطن پرست آن بودند كه در برابر هجوم آن عفلقي متوهم ايستادند و از جان و مال و ناموس و خاك ايران دفاع كردند . حال چه شده كه با اين مردم اينگونه مي كنند كه جواناني كه روزهاي اول انقلاب و مسائل و درگيريهاي آن را نديده اند بازهم به همان راهي مي روند كه پس از سقوط رژيم ستم شاهي نسل دهه 50 كردستان رفت ؟
اما سوال هنوز هم ادامه دارد . احسان را به ده سال زندان محكوم كرديد . تجديد نظر خواهي صورت گرفت و بعد در تجديد نظر حكم مربوطه تبديل به اعدام شد . سوال باز در ذهن جوانه مي زند و خود را مي نماياند . به كدامين مجوز قانوني و شرعي و عقلي چنين كرديد ؟ مگر نه اينكه بر پایه ی ماده 258 قانون آیین دادرسی کیفری محاکم تجدید نظر تنها در صورتی مجاز به تشدید حکم بدوی میباشند که حکم صادره از حداقل مجازات مقرر در قانون کمتر باشد . خب !‌ اتهام محاربه را اگر منطقي فرض كنيم كه البته فرضي است محال (چرا كه محارب را خصوصياتي است كه در احسان و امثال احسان به هيچ وجه اين خصوصيات نيست ) حداقل حكم براي محاربه يكسال در قانون تعيين شده است . حكم صادره توسط دادگاه بدوي هم ده سال تعيين شده است . اين يعني حكم صادره دادگاه بدوي از حكم حداقل بيشتر بوده است . پس قاضي دادگاه حتي به استناد ماده 258 آئين دادرسي كيفري حق افزايش حكم احسان را نداشته است.
اما خب !‌در ابتداي سخن گفتم . دستگاه بي منطق مدعي قضاي لج بازي كه دختري را در صبحگاه يك روز جمعه به چوبه دار مي سپرد را چه به قوانين و عقل انساني . در صبحگاهي دوباره بر خلاف تمام قوانين عقلي و شرعي احسان فتاحيان به چوبه دار سپرده مي شود . جان انساني گرفته مي شود تا آقايان نفسي چاق كنند و به ريش مردمان خنده بزنند كه ديديد شما خواستيد و نشد ؟ و انگار كودكي است بي خرد كه بر اشتباه و گناه خويش اصرار دارد تا جان را به لب پدر و مادر برساند و البته مي دانيد وقتي جان به لب مي رسد چه مي شود.
بماند كه ايران لغو مجازات اعدام را امضا كرده است . بماند كه قوانيني كه حاكميت آن را امضا مي كند بر قوانين داخلي برتري دارد و حكومت ايران مي بايست با لغو حكم اعدام بر عهد خويش به حكم قرآن استوار بماند كه نمي ماند . بماند كه امروز از روزهاي سخت ايران است . از روزهايي كه ياد روزهاي ميانه دهه 30 را در اذهان زنده مي كند . بماند.
اما باز بايد هشداري را به حقوق بشريها و مدعيان حمايتش داد. امروز بسياري چه به عنوان متهم سياسي يا به قول آقايان امنيتي و چه به عنوان زنداني عادي زير حكم اعدام هستند. آن روز كه افراد را به عنوان اراذل و اوباش به چوبه اعدام مي سپردند تذكر داده شد و كسي وقعي ننهاد . امروز اما از آن روز بدتر است. بوي روزهاي آن تابستان داغ و جگر سوز آن سالهاي تلخ و سخت به مشام مي رسد. نگذاريم كه بار ديگر در يك كانال و در قبرستاني كه نمي دانيم كجاست به دنبال فرزندان ايران بگرديم.
باز كباب قناري است بر آتش سوسن و ياس
باز قصابان اند بر گذرگاهها مستقر
با كنده و ساتوري خون آلود
خود مانيم . يا باز نور را پستوي خانه نهان مي كنيم و يا ايران را نورباران . اما نه نورباراني تنها با شور . نورباراني با شور و شعور

منابع :

1. رنج نامه احسان فتاحیان، زندانی سیاسی در آستانه اعدام، خطاب به افکار عمومی
http://chrr.us/spip.php?article6672
2. بیانیه کمیته گزارشگران حقوق بشر: اجرای حکم اعدام احسان فتاحیان را متوقف کنید
http://chrr.us/spip.php?article6713
3. تاملی بر اعدام احسان فتاحيان در روز چهارشنبه و دلایل غیر قانونی بودن حکم اعدام وی
http://mohegh.blogfa.com/post-251.aspx