علیه شیفتگی به سیر اوضاع
Tue 15 07 2025
ایرج فرزاد
نیازی به گفتن نیست که ادامه زندگی در جامعه ایران، با وضعیت بحران و رکود اقتصادی و زندگی میلیونها انسان زیر خط فقر، با تداوم حاکمیت اسلام سیاسی در تعارض قرار دارد. رژیم اسلامی، به ناچار در تلاش برای بقاء باید “تغییرات”ی را از سر بگذراند، رژیم اسلامی، دستکم، پس از سرکوبهای خونین و قتل عامهای سیاسی و توانائی در تحمل هشت سال جنگ با عراق، با معضل بقاء و چگونگی رفتار با یک جامعه چند ده میلیونی، آن هم در جامعه ایران چون یک منطقه مهم انباشت سرمایه در خاورمیانه، روبرو بوده است و در این راستا بین جناحهای رژیم اسلامی تنش و اصطکاک که با حذف و ترور فیزیکی برخی عناصر کلیدی توام بوده است، آشکار و یا پنهان در جریان بوده است. حمله نظامی اسرائیل و آمریکا این جدال و کشمکش را به سطح تازه ای رساند.
جنگ و ستیز میان جناحهای رژیم اسلامی، در پی حمله نظامی اسرائیل و آمریکا، برخلاف هیاهوها و امر ولی فقیه به مداح مورد نظرش برای خواندن “سرود ای ایران خدائی” در مراسم عاشورا، نه تنها موجب “وحدت ملی” نشد، بلکه برعکس تخاصم جناح ها را به اوج جدیدی رساند. هنوز به جوش آمدن احساسات “ایران خدائی” در حضور ظاهرا غیر مترقبه خامنه ای در مراسم عاشورا، “جمعیت کرایه ای” را در حال خلسه تصویر میکرد که پزشکیان با یک مجری “مشهور” آمریکائی مصاحبه ای انجام داد. پزشکیان در گفتگو با” تاکـر کارلسـون” بر چند نکته تاکید کرده بود:
“ایران اسلامی مدافع مذاکره با آمریکاست و شخص ترامپ نقش مهمی در تشنج زدائی در منطقه دارد.”
قبل از این مصاحبه به گفته برخی عناصر “اصلاح طلب”، یک اقلیت کوچک و “شکست خورده” در انتخابات قبلی، با دسترسی به؛ و کنترل برخی پست ها، مثل نمایندگی مجلس اسلامی و تریبون “صدا و سیما”، نشان دادند که به این سادگی به “عادی سازی” رابطه ایران و آمریکا تن نخواهند داد. برخی از “ســخنرانان ثابت” صدا و ســیما همچون محمدجواد لاریجانی علنا از تهدید به ترور ترامپ سخن گفتند. و حاج علیاکبری، خطیب نماز جمعه تهران در پاسخ به شعاری که توسط بخشی از همان جمعیت کرایه ای در مراسم مذکور سر داده شد: «هرکی مذاکره کنه، خائنه» گفت:
“نه کسی مذاکره میکند، نه جرأت دارد، نه اجازه آن را”
این وضعیت موجب شده است که عادی سازی رابطه با آمریکا، که با استقبال مردم ایران روبرو میشود، با پاتک جناح مقابل مواجه شود. نفوذ این جریان که عادی سازی رابطه با آمریکا را به معنی پایان عرّ و تیز خود می بیند و کوتاه شدن دخالت در سرنوشت جامعه، آن لایه های پایه اسلام سیاسی را در معرض فروپاشی و زوال قرار میدهد. و سوال دوائر اصلاح طلبان و حتی بخشی از “اصولگرایان معتدل” این است که “پس چرا دهان اینها بسته نمیشود؟!”
در این تردیدی نیست که جناح دوخردادی سابق و پیروان آن “گفتمان” در میان طیف اصولگرایان معتدل، به تعبیر “احمد زید آبادی”:
“من با هیچ نوع برخورد قضایی و امنیتی با این محافل تا زمانی که دست به عملی مجرمانه نزده اند، موافق نیستم چراکه آنها هم بخشی از این کشورند و حقی برابر حقوق دیگران دارند، اما واضح است که باید رفتارشان به طرق مختلف کنترل و مدیریت شوند.”
معنی این رویکرد، با احتساب رعشه ایران پرستی بر وجود و روان مقام معظم، این است که جناح های مختلف اسلام سیاسی از “حذف” همدیگر با دقت و وسواس اجتناب میکنند.
تعبیر من این است که رژیم اسلامی در مسیر “تغییر رفتار”، کماکان اجازه میدهد که کیهان شریعتمداری و سایت هائی مثل “رجا نیوز” دائر باشند، خطیب های نماز جمعه در ملاء عام اعلام کنند که نه مذکره میکنیم و نه کسی جرات و یا اجازه آن را دارد و امثال جواد لاریجانی کماکان در دوره “انتقالی”، سخنران ثابت صدا و سیمای اسلامی باقی بمانند. با دو هدف کاملا مشخص: اول، مردم را از وارد شدن به صحنه و حتی همین میدان تغییر رفتار دور کنند و نشان بدهند که یک پیکره اصلی رژیم، از ظرفیت سرکوب و ایجاد خفقان در جامعه اصلا دست بردار نیست. در عین حال، ضمن ارعاب و اعدام، به جرم جاسوسی و یا نفوذی، مردم و جامعه را در حالت “انتظار” مرعوب شده نگهدارند. دوم، همراه کردن مردم به این ترتیب در جهت عادی سازی رابطه با آمریکا، که در اوضاع دخالت نکنند و بگذارند مُهره هائی چون ظریف و پزشکیان و “دیپلومات” های ایران اسلامی کارشان را پیش ببرند، یک جهت گیری حساب شده است. به باور من در شرایطی که چنین فضائی ایجاد شود، آنوقت مردم را هم در خلاص شدن از کارشکنی های طیف پایه اسلام سیاسی و شخصیت های آن وارد صحنه میکنند. و اسم آن را هم میگذارند دمکراتیزه کردن جامعه توسط سپاهیان و ارتشیان و امنیتی های “وطن پرست” و کمتر علنی فاسد و “رانت خوار”. این نهادهای ایران پرست به مردم تملق خواهند گفت و اعلام خواهند کرد که آنها هم دلشان از آن “بی وطن”ها و “کله پوک”ها خون بوده است. چه بسا بدنام ترین ها و بد دهن ترین ها را هم محاکمه و برای ساکت کردن و راضی کردن مردم،حتی اعدام کنند. به باور من در این راستا، ساختار سپاه پاسداران و ارتش و نهاد های امنیتی خود را به عنوان زبان اعتراض مردم علیه “تندروها” و “آخوند”ها و خطیب های “خودسر” و پرووکاتورهاپی چون حسین شریعتمداری وارد میدان خواهند کرد. اگر در این فاصله اتفاقاتی صورت نگیرد که کنترل اوضاع را به دلیل اعتراضات مردم و یا خیزشهای آنان با مشکل روبرو کند، سیر رویدادها به باور من در چنین سناریوئی پیش خواهد رفت. هم دولت نتانیاهو و هم ترامپ به صراحت گفته اند، هدف “رژیم چینج” را تعقیب نمیکنند و بنابراین احتمال یک جنگ تمام عیار، بسیار ضعیف است.
به یک فاکتور تعیین کننده دیگر باید اشاره کنم: به نظر من مردم ایران در پی تغییر اوضاع و حرکت بسوی روندی شبیه به آنچه در “انقلاب ۵۷” پیش رفت، نیستند. مردم طالب نوعی “ثبات”اند که به آشفتگی و اوضاع ناپایدار سیاسی و اقتصادی که اسلام سیاسی را بر مرکز این شرایط آویزان بودن مدنیت جامعه نشاند، اگر نه قطعا پایان یابد که دستکم در شرایطی زندگی کنند که دستمزد کارگران “قانون” و حساب و کتابی دارد و نمیشود همان حقوق چند برابر زیر خط فقر کارگران را گاه تا دو سال به “تعویق” انداخت، و مساله معاش و فلاکت گسترش یافته، کودکان خیابانی و “زباله جمع کن”، گسترش کم سابقه تن فروشی و کاهش سن تن فروشان، وسعت وحشتناک اعتیاد در میان باز گذاشتن میدان ترکتازی باندهای تبهکار و دلالان و واسطه ها. هیچ حد و مرزی برای جلوگیری از ابعاد تباهی جسمی و روانی شهروندان وجود ندارد و برعکس شواهد نشان میدهند که مقامات رژیم در راس باندهای تبهکار نشسته اند. جهت گیری مطالبه “بهبود” در این اوضاع فاجعه انسانی، شانس همراهی مردم با سناریو مورد بحث من را بیشتر میکند. بعلاوه بورژوازی ایران تمام قد به این سناریو خواهد پیوست. لاجرم در میان طیف راست اپوزیسیون و بویژه جناح سلطنت طلب، شکاف و انشعاب بوجود خواهد آمد. به برداشت من اوضاع ایران به سوی “بالکانیزه” شدن، نمی رود. برعکس تحولات در یوگوسلاوی پیشین، که غرب و ناتو برای تجزیه یوگوسلاوی زمینه را برای پاکسازیهای قومی و سپس تجزیه یوگوسلاوی به مناطق تحت جکومت مافیاهای کروات، مقدونی و کوسوو و …فراهم کردند، در اوضاع فعلی بین المللی و موقعیت ایران در منطقه، “تمامیت ارضی” محور سیاستهای غرب و آمریکا و نیز طبقه بورژوازی ایران است و در نتیجه زمینه فعال شدن جریانات “هویت طلب” قومی و اتنیکی، بسیار محدود و تقریبا مسدود است. تصور میکنم روانشناسی اجتماعی مردم ایران، علیه روند آنارشی و هرج و مرج و جنگ و جدال و کشمکش و تفرقه افکنی ملی گرایانه و اتنیک گرائی و لشکر کشی حکومت مرکزی است. مردم ایران همانطور که نوشتم، چشم انتظار یک نوع ثبات سیاسی اند که در متن آن بتوانند ناظر نوعی “بهبود”، چه از منظر اقتصادی و یا سیاسی و فرهنگی، در زندگی واقعی باشند. بایگانی کردن ظرح و لایحه “عفاف و حجاب”، در واقع نوعی استقبال جناحهائی از خود رژیم است از توقعات مردم در راستای سناریو مورد بحث من.
آنوقت و با فرض پیش رفتن چنین سناریوئی، تفاوتها در سیاست طبقات جامعه عیان تر خواهد شد و برخلاف دوره هرج و مرج بهمن ۵۷، توهمات متقابل طبقات در جامعه نسبت به همدیگر زوال خواهد یافت. تلاطم اجتماعی و مبارزه طبقاتی تازه آنوقت است که آغاز خواهد شد.
جامعه ایران، با پیشینه و تجارب تاریخی تحولات سالیان، هم از نظر سیاسی و هم اقتصادی، به یک جامعه کلاسیک سرمایه داری متحول خواهد شد. مشروطه خواهی و ملی گرائی و خلق گرائی به تاریخ خواهد پیوست و سوسیالیسم طبقه کارگر در مقابل بازار و انباشت سرمایه و کالا و پول و کار ارزان برای بورژواها، با برنامه و اهداف جهانشمول و ادبیات مدون خود، یک آلترناتیو جدی را در میان دوائر سیاسی و فکری و طبقه کارگر ایران به میدان خواهد آورد.
امید میرود که در بطن شرایط موجود، به هر درجه ممکن، صف سوسیالیسم و جنبش طبقه کارگر، از هر نظر و بویژه از نظر رویکرد و نگرش، خود را به ادبیات سوسیالیسم انقلابی و مبانی کمونیسم کارگری مسلح کند. دوره شاگرد رانندگی و شریک بی توقع آرمانهای بورژوائی و توهمات به سوسیالیسم ملی و خلقی؛ و تکرار مضحک هضم شدن در احساسات بر آمده از سیر اوضاع خود بخودی، بسر آمده است.
۱۲ ژوئیه ۲۰۲۵
ایرج فرزاد
iraj.farzad@gmail.com
|
|