بیانیه هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)
دوازده روزی که ایران را تکان داد!
Mon 14 07 2025
اول ـ ایرانِ بعد از جنگ دوازده روزه
جنگ دوازده روزه بسیاری از حقایق و بویژه اهداف جنگ را به شکلی دقیق تر آشکار ساخت. روشن ساخت که تمرکز بر برنامۀ هسته ای جمهوری اسلامی و مذاکرات پیرامون آن، دستاویزی برای اجرای طرح بلند مدت تر و گسترده تری با هدف لیبیایی سازی ایران بوده است. موقعیت ژئوپلیتیک ایران در حساس ترین منطقه جهان، گستردگی و جمعیت جوان و تحصیل کرده آن، امری نیست که از دید همسایگان و قدرت های جهانی نادیده گرفته شود. نبرد صد و بیست ساله مردم ایران برای حفظ استقلال کشور و یافتن جایگاه واقعی خود در منطقه و جهان، همواره با دخالت قدرت های خارجی در هم شکسته شده است. انقلاب مشروطیت با دسیسه ها و قدرت امپریالیستی انگلیس و روی کار آوردن رضا شاه در هم شکسته شد. جنگ جهانی دوم با اشغال ایران و دخالت قدرت های خارجی و روی کار آوردن محمد رضا شاه همراه گشت. کودتای بیست و هشت مرداد ۱۳۳۲، سیاست موازنه منفی دکتر مصدق را در هم شکست و دولت ملی او را سرنگون کرد و یک دوره بیست و پنج ساله، ایران را در مدار قدرت امپریالیستی آمریکا و ژاندارم این کشور در منطقه درآورد. انقلاب بهمن پنجاه و هفت، شورشی علیه استبداد شاهی و تسلط امپریالیستی بر کائنات کشور بود. حاکمیت جدید، نه بیانگر خواست ها و آرمان های مردم، که فاشیسم دینی عریان و ویرانگری بود که حق حاکمیت مردم را در هم شکست. سیاست "نه شرقی ، نه غربی ، جمهوری اسلامی"، یک امت گرایی دینی و سلفی و شورشی بود که با آرمان های پایه ای مردم ایران همخوانی نداشت. این ایدئولوژی ارتجاعی و ویرانگر به جای تمرکز بر خواست های مردم، بر سرکوب مردم و عقب نشاندن جنبش انقلابی استوار گشت. در زمینه سیاسی، تمامی نیروهای سیاسی بخش های گوناگون جامعه را در هم شکست و یک نیروی فاشیستی را به قدرت رساند. در زمینه اجتماعی ، تحجر و تاریک اندیشی دینی را حاکم کرد و جامعه مدنی را زیر سنگین ترین فشارها قرار داد. در زمینه اقتصادی، سیاست غارتگری تمام عیار و تخصیص همه امکانات کشور با شعار "اقتصاد مقاومتی" برای فربه کردن یک اقلیت غارتگر و یک نظامی گری ماجراجویانه منطقه ای سازمان داد. به دلیل سیاست های ماجراجویانه در سطح منطقه و جهان، امکان همسوئی حتی در میان کشورهای "نه دشمن" را نیز از میان برداشت. این سیاست ویرانگر و ماجراجویانه خارجی، هدیه گرانبهائی در اختیار امپریالیسم آمریکا بود تا با تکیه بر نقش مخرب جمهوری اسلامی، بیست و دو پایگاه در دورادور ایران بر پا سازد. این سیاست خارجی جمهوری اسلامی، همچنین فرصت طلایی به فاشیست های اسرائیلی و لابی آمریکایی اش داد تا همه جهان را علیه ایران بسیج نمایند و طرح های نئوکان های آمریکایی برای در هم شکستن نقش و جایگاه استراتژیک ایران را به پیش برند. حمله آمریکا و اسرائیل با کمک سه قدرت اروپایی به ایران، اوج تلاشی بود برای بازتعریف نقش ایران در منطقه حساس خاورمیانه، در میانۀ زوال جهان تک قطبی. این تهاجم و تجاوز به شدت سازمانیافته و دقیقآ برنامه ریزی شده برای در هم شکستن نقش و جایگاه ژئوپلیتیک ایران با برخورد بسیار آگاهانه مردم ایران، حداقل در شرایط کنونی در هم شکسته شد. این برخورد بسیار تحسین برانگیز مردم ایران، ، اجازه نداد ایران همراه با جمهوری اسلامی به نابودی کشیده شود. حال ایران مانده باز بر سر یک دوراهی تاریخی. حرکت در مدار قدرت های جهانی و تبدیل شدن به قدرتی فرمانبردار یا تاکید بر استقلال خود و شکل دهی به نقش تاریخی ایران در حساس ترین منطقه جهان.
دوم ـ حکومت اسلامی و توهم پیروزی
جنگ دوازده روزه با شکست استراتژی سرنگونی سریع از طریق ضربات غافلگیر کننده و حضور خیابانی مردم، با عدم همراهی مردم و واکنش خشمگینانه به تجاوز به خاک کشور، باعث شد تا حاکمیت جمهوری اسلامی که از خطر فروپاشی نجات یافته بود، اعتماد به نفس تازه ای کسب کند. توجه داشته باشیم جمهوری اسلامی به عنوان یک حکومت ارتجاعی غیر وابسته، در وضعیتی نبود که همچون محمد رضا شاه یا بن علی در تونس یا حسنی مبارک در مصر، با دستور ارباب از کشور خارج شده و تسلیم شود. بلکه این حکومت که هیچ متحدی در جهان ندارد، راهی جز مقاومت و رویارویی در برابر خود نمیبییند. تلاش کنونی رهبری جمهوری اسلامی برای سوءاستفاده از نحوه واکنش مردم نیز از همین جا ناشی میشود. سکانداران اصلی قدرت در جمهوری اسلامی، واکنش مردم را به ناسیونالیسم ایرانی نسبت داده اند و از رهبر رژیم تا مداحان و حتی صدا و سیما بر طبل این ناسیونالیسم کوبیده اند و در تلاشند تا شیعی گری و ملی گرایی افراطی را در کنار هم برای حفظ حاکمیت خود مورد بهره برداری قرار دهند. این ارزیابی کوته بینانه و استفاده ابزاری از واکنش مردم در سیاست های کنونی حاکمیت به شکل چشم گیری خود را نشان می دهد؛
۱ ـ حاکمیت که مردم و بویژه بخش های آگاه جامعه و جنبش «زن، زندگی، آزادی» را دشمن اصلی خود می داند با چنگ زدن به سیاست "شکار جاسوسان اسرائیل" ، سرکوبی بی مهار را در پیش گرفته است. دستگیری های گسترده فعالان مدنی، صنفی و سیاسی به همراه تشدید فشار بر زندانیان سیاسی، در پی حمله جنایتکارانه اسرائیل به زندان اوین و انتقال آنها به زندان مرکزی تهران بزرگ، در راستای این سیاست سرکوبگرانه دنبال می شود. تمامی تلاش ها و پیام های جریانات اصلاح طلب درونی رژیم برای "بازگشت به مردم" ، "عفو عمومی" ، "آزادی زندانیان سیاسی" و "خارج کردن صدا و سیما از انحصار" ، تاکنون به گوش های کر در حاکمیت و شخص رهبر رژیم برخورد کرده است. حملات سازمانیافته نشریات نزدیک به سپاه پاسداران به بیانیۀ جدید میرحسین موسوی نیز بیانگر همین سیاست است.
۲ ـ درراستای همسویی با ناسیونالیسم منحط و شوونیسم ایرانی، با هشتک «اخراج افغانی مطالبه ملی»، تلاش می شود تا خواهران و برادران افغانستانی مان را به عنوان جاسوس اسرائیل معرفی کنند. بر پایه منابع رسمی در رسانههای داخلی ایران و به فرض صحت این گزارشها، از آغاز جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل تا به حال، ۱۶ نفر از اتباع افغانستانی به ظن جاسوسی و ارتباط با اسرائیل در شهرهای مختلف بازداشت شده اند که اعترافات تلویزیونی بعضی از آنها پخش شده است. بنابراین با فرض اینکه جمعیت افغانستانیهای ایران ۶ میلیون نفر و جمعیت ایرانیان حدود ۹۰ میلیون نفر باشد، مهاجران افغانستانی حدود ۶.۵ درصد از جمعیت ایران را تشکیل میدهند. از سوی دیگر اگر بنا بر آنچه در منابع رسمی اعلام شده، کل افرادی که به اتهام جاسوسی بازداشت شده اند را ۷۰۰ نفر در نظر بگیریم، کل تعداد افعانستانیهایی که با این اتهام بازداشت شده اند ۱۶ نفر یعنی حدود ۲.۳ درصد از این افراد هستند. از این رو به وضوح مشخص است که میزان ارتکاب این جرم در بین مهاجران افغانستانی حتی فراوانی کمتری از ارتکاب آن در بین ایرانیان داشته است. از این رو تلاش سکانداران قدرت که نفوذیهای "موساد" و "سیا" در میان شان لانه کرده اند، به گونه ای که حتی از فعل و انفعالات لحظه ای نشست شورای امنیت ملی رژیم خبر می دهند، با توسل به جاسوس خواندن مهاجران افغانستانی و دیگر دستگیرشدگان، تلاش دارند سرنخ های اصلی را کور کرده و معرفی نکنند و شکست خفت بار امنیتی ـ اطلاعاتی خود را لاپوشانی نمایند . توجه داشته باشیم که حالا دیگر به شکل روشنی بیان می کنند که کاترین پرز شکدم ، دختر جاسوس اسرائیلی با بیش از صد تن مقامات بالای کشور ارتباط جنسی داشته، به خانه های بسیاری از مقامات سر زده و به محل های فوق امنیتی برده شده و مدت ها مقاله نویس سایت رسمی رهبر رژیم بوده است.
۳ ـ تاکتیک سوم این بخش از حکومت پس از جنگ، تکیه بر "ابهام هسته ای" است که از سوی برخی از اصولگرایان نیز صراحت یافته است. باید توجه داشت که قطع دسترسی آژانس به سایتهای ایران مقدمه ابهام راهبردی نیست، بلکه مقدمه ازسرگیری جنگ است. فراخوانده شدن بازرسان آژانس انرژی اتمی از سوی رهبر این نهاد، اقدام ابهام برانگیز و تحریک آمیزی است که قصد آن می تواند دادن بهانه های جدید به جنگ طلبان اسرائیلی ـ آمریکایی برای اجرای "کار کثیف" مورد پشتیبانی سه کشور اروپایی باشد. راهبرد ابهام در مورد خاص ایران به معنی عدم قطعیت، بیثباتی، استمرار سایه برخورد نظامی، جنگ دائمی با شدت پایین یا از سرگیری جنگ تمامعیار خواهد بود. نباید از یاد برد که «راهبرد ابهام هسته ای» ممکن است درباره ایران کارائی لازم را نداشته باشد: اولآ- ایران در منطقه حساس خاورمیانه و در تقابل با اسرائیل قرار دارد. ثانیا- لازمه قطعی «راهبرد ابهام هسته ای» برخورداری از یک ضد اطلاعات بسیار قوی است. ثالثآ- سیاست ابهام قطعا موجب فعالشدن مکانیسم ماشه خواهد شد. امری فریدریش مرتس تصمیم به اجرای آن توسط سه کشور اروپایی در پانزده ژوئیه را اعلام کرده بود. به دیگر سخن، سکانداران اصلی قدرت به جای پایان دادن به سیاست عبث و پرهزینه "قمار هسته ای"، سیاستی را در پیش گرفته اند که بهانه های تازه ای در اختیار آمریکا، اسرائیل و سه کشور اروپایی و برای تجدید اقدامات تجاوزکارانه شان خواهد داد.
۴ ـ پس از پایان جنگ، مناقشات شدیدی میان جناح های حکومتی جمهوری اسلامی در جریان است. دولت پزشکیان تلاش دارد تا راه های مذاکره بسته نشود، زمینه های حملات نظامی کاهش یافته و راه های همراهی با مردم جستجو شود. در حالی که جناح رقیب که نتایج فاجعه بار سیاست های خود را تجربه کرده ، با اعلام پیروزی و بزرگ کردن واکنش جمهوری اسلامی در موشک باران تل آویو و حیفا، تلاش دارد همان سیاست ها را به گونه ای دیگر بازسازی نماید. تاکید بر فعال کردن نیروهای "محور مقاومت" با تکیه بر فضای موجود در افکار عمومی جهان عرب و خشم و نفرت مردم از جنایات ارتش اسرائیل، فعال کردن پایه های هواداری رژیم در داخل کشور، تشدید حملات سازمانیافته علیه نیروهای اپوزیسیون درونی حاکمیت و تشدید حملات به ترامپ و صدور حکم قتل او و نتانیاهو، تلاشی است برای آنکه درهای سیاست داخلی جمهوری اسلامی بر همان پاشنه های سابق به حرکت درآید. آنها نگران تلاش ها برای گُرگرفتن بحث جانشینی و دامن گرفتن بحث شکست سیاست های رهبر رژیم در سی سال گذشته هستند.
۵ ـ اما علیرغم تلاش های مذبوحانه جناح هارتر رژیم و بویژه پایداری چی ها و متحدان شان در نیروهای امنیتی و اطلاعاتی، امکان تداوم سیاست های قبل از جنگ برای رژیم فراهم نخواهد آمد.فضای کنونی جامعه ایرانی پس از جنگ، با توجه به وزن و جایگاه نیروهای اپوزیسیون درونی رژیم، پس از شکست فاجعه بار تمامی برنامه ها و سیاست های رهبری حکومت و وجود سایه شوم تداوم وضعیت جنگی بر فراز کشور بر متن ناتوانی اقتصادی رژیم، امکانات لازم برای پیشبرد این سیاست به شدت ضدمردمی را در اختیار حاکمیت نخواهد گذاشت. گذشت زمان، به تدریج وزنه قدرت و نقش جامعه مدنی را افزایش خواهد داد. چنین وضعیتی حاکمیت را وادار خواهد ساخت تا دست از بسیاری از سیاست های زیانبارش بردارد. توجه کنیم که درخواست رهبر رژیم از مداح بیت برای خواندن ترانه "ای ایران" دستکاری شده، در مراسم عاشورای حسینی، بیان آشکار شکست تمام عیار حاکمیت دین بر دولت است. پروژه حاکمیت دینی در ایران مرده است و مردم در پی خاکسپاری آن هستند.
سوم ـ برجستگی "تنهایی استراتژیک" ایران و راه های خروج از آن؟
وزن استراتژیک ایران در منطقه ای به شدت حساس با جمعیتی نود میلیونی و تحصیل کرده و قدرت تاریخی و تمدنی غیرقابل چشم پوشی آن، به این کشور جایگاهی داده است که همه قدرت های جهانی به آن حساس هستند. همین امر باعث شده تا تلاش برای استقلال و روی پای خود ایستادن، همواره با سوءظن قدرت های رقیب روبرو شده است. حتی رضا شاه که توسط انگلیسی ها روی کار آمد، وقتی تلاش کرد به سمت استقلال حرکت کند و روابطی با فاشیسم آلمانی برقرار نماید، برکنار گشت و به شکل خفت باری تبعید شد. محمد رضا شاه هم، زمانی که روی "سیاست مستقل ملی" تاکید کرد و قراردادهای ساخت ذوب آهن با شوروی را به امضاء رساند و تلاش کرد با شوروی و چین روابط معمولی داشته باشد ، مورد سوءظن غرب قرار گرفت. ایران در جنگ عراق با ایران که به تحریک قدرت های غربی و با حمایت قدرت های شرقی به پیش برده شد، نیز در یک انزوای بین المللی قرار گرفت و عنصر "تنهایی استراتژیک" اش برجسته تر شد. در جنگ اخیر نیز این "تنهایی استراتژیک" به شکل عریان تری خود را نشان داد. علیرغم سیاست "نگاه به شرق" رهبر رژیم و عدول از سیاست "نه شرقی، نه غربی" برای گذر از این تنهایی استراتژیک، و علیرغم قراردادهای اسمآ "استراتژیک" بیست و پنج ساله با چین و روسیه، در این جنگ هیچ حمایت فعالی از سوی این دو قدرت جهانی صورت نگرفت. رهبر رژیم با ایجاد "محور مقاومت" و شکل دهی به قدرت منطقه ای شیعی، تلاش داشت این تنهایی استراتژیک را به قدرت شیعی تاثیرگذار تبدیل کند. اما تکیه یک جانبه بر نظامی گری ماجراجویانه و تعریف هدف های استراتژیک ویرانگر همچون "نابودی اسرائیل" ، باعث فروپاشی و در هم شکسته شدن آن شد. حالا بخشی از جریان به شدت فاشیستی حاکمیت با طرح خروج از «ان پی تی» و حرکت به سمت ساخت بمب اتمی، تلاش دارد به خیال خود تا با تبدیل شدن به قدرت اتمی، این معضل استراتژیک را حل کند. بی توجه به آن که قدرت استراتژیک یک کشور باید از مولفه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و نظامی متوازن و کار شده ای برخوردار باشد. به نظر می رسد راه خروج ایران از "تنهایی استراتژیک" تبدیل آن به قدرت متوازن در درون و ایجاد اتحادیه منطقه ای از کشورهای همسایه و خویشاوند باشد. قدرت متوازن در درون به معنای آن است که؛
اولاـ حاکمیت در کشور از آن مردم گردد. حاکمیت از آن مردم و متکی به مردم می تواند از همه سرمایه های مادی و معنوی کشور استفاده کرده و چهار عنصر قدرت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و نظامی را به صورتی متوازن سازمان دهد. چنین حاکمیتی که بر دمکراسی فراگیر، آزادی های گسترده و بی قید و شرط، اتحاد داوطلبانه ملیت ها، سازماندهی اقتصاد بر مدار خواست و نیاز اکثریت مردم استوار باشد، قادر خواهد بود سیاست متوازن بر پایه موازنه مثبت در میان قطب های قدرت جهانی ایجاد کند.
ثانیا در جهانی که قطب های قدرت جهانی در حال شکل گیری است، همچون آمریکا، چین، روسیه، هند، اتحادیه اروپا و احتمالا اتحادیه کشورهای آمریکای لاتین به رهبری برزیل یا اتحادیه کشورهای آفریقایی به رهبری آفریقای جنوبی، ایران می تواند روی ایجاد اتحادیه با کشورهای همسایه برنامه ریزی کند. توجه کنیم که ایران با پانزده کشور همسایه هست و ارتباطات خویشاوندی میان ایران و این همسایگان سابقه تاریخی دارد. چنین اتحادیه ای در شرایطی می تواند شکل بگیرد که روندهای دمکراتیک در ایران و منطقه در حال شکل گیری و قوام یافتن باشد.
ثالثا ـ چنین اتحادیه ای با همسایگان می تواند روابط متوازن و با اعتماد به نفس با دیگر قدرت ها و بویژه قدرت های منطقه ای همچون چین، روسیه و هند و طبعا با آمریکا و اروپا برقرار نماید. بدون چنین وزنی، حضور در معادلات جهانی و در شرایط "انزوای استراتژیک" همواره ایران را با خطر تعرض، تجاوز و تلاش برای تجزیه کشور در راستای اهداف استراتژیک دیگر کشورها روبرو خواهد ساخت. در شرایط کنونی شاهد چنین تلاش هایی هستیم که نشاندهنده خطرهای بالقوه ای است که کشور را تهدید می کند.
چهارم ـ خطراتی که در کمین ایران نشسته اند
سیاست نئوکان های آمریکایی به همراه لابی اسرائیل و دولت اسرائیل برای لیبیایی کردن ایران، جدا از پروژه در هم شکستن جمهوری اسلامی و روی کار آوردن دولت مطیع و دست نشانده خود یا ایجاد وضعیتی همچون سوریه یا لبنان برای ایران بر نقشه دیگری نیز استوار است. این برنامه جایگزین برنامه اول، تلاش مذبوحانه ای برای مانور روی خطر تجزیه ایران است. رهبران اسرائیل و حتی تعدادی از سیاست مداران آمریکایی بارها تاکید کرده اند که ایران بیش از حد بزرگ و گسترده است که بتوان بر آن تسلط یافت. از این رو تلاش عبث برای تجزیه کشور یکی از برنامه های همیشگی این جریانات سلطه جو و استعماری است. نگاهی به این جنگ روانی یا حتی تلاش از پیش شکست خورده، می تواند درس آموز باشد؛
۱ ـ هم اکنون عثمانی گرایی اردوغانی، تلاشی است برای کاهش نقش ژئوپلیتیک ایران در قفقاز و آسیای میانه. تمرکز بر آذربایجان و تلاش برای تقویت پان ترکیسم از اینجا ناشی می شود. همکاری های نظامی باکو با اسرائیل در جنگ اخیر و استفاده اسرائیل از فضای جمهوری آذربایجان در حمله به ایران، این خطر را به صورتی جدی مطرح ساخته است. اما واقعیت این است که در هم تنیدگی آذربایجان و کلیت ایران، آنچنان پایدار و ریشه دار است که چنین تلاش هایی بیشتر می تواند نشانه نادانی طراحان و مجریان آن باشد. از یاد نبرده ایم که آذربایجان یکی از ستون های استوار انقلاب مشروطیت و دفاع از آن بوده است. نقش ستایش برانگیز ستارخان، باقرخان و حیدر عمواوغلی در تاریخ ایران فراموش شدنی نیست. در هم تنیدگی اقتصادی آذربایجان و کلیت ایران نیازی به توضیح ندارد. توجه داشته باشیم که تهران بزرگترین شهر آذری نشین جهان است. این نکته را نیز نباید فراموش کرد که سلسله های ترک زبان به مدت نهصد سال بر ایران حکومت کرده اند در ساختن تاریخ این کشور نقش اساسی داشته اند.
۲ ـ همسویی های اسرائیل با کردهای سوریه، عراق و ایران، نیز چنین اهداف شومی را دنبال می کند. در جریان تجاوز اسرائیل به ایران، بخشی از احزاب کرد همچون پارت آزادی کوردستان (پاک) ، علنا از این حمله حمایت کردند. برخی همچون عبدالله مهتدی، در مصاحبه های خود خواهان دخالت آمریکا برای کمک به اپوزیسیون برای تضعیف و سرنگونی رژیم شدند، برخی نیز اصولاً از هر نوع اشاره به حمله و تجاوز اسرائیل اجتناب کرده و موضع بینابینی هم این و هم آن، نه این ونه آن اتخاذ کردند. اما نکته اساسی آن است که علیرغم حضور و نقش احزاب و سازمان های کرد در اقلیم کردستان عراق و فعالیت های سیاسی این احزاب و نفوذشان در میان جمعیت کرد در ایران، تحولات مدنی، اجتماعی و حتی سیاسی در استان های کردنشین، بیش از گذشته در همسویی با تحولات سیاسی ، اجتماعی و مدنی سراسر ایران قرار دارد. گسترش سازمان یابی در عرصه های مدنی، اجتماعی، فرهنگی، محلات، زیست محیطی... حاکی از تعمیق سازمان یابی در اعماق استان های کردنشین است. مهاجرت بیش از یک سوم ساکنان استان های کردنشین(سه میلیون از هشت میلیون) به مناطق مرکزی و صنعتی ایران، مزد و حقوق بگیران کرد را در بافت مزد و حقوق بگیران سراسر ایران ادغام و هم سرنوشت ساخته است. سراسر ایران بویژه شهرهای بزرگ، شهرک ها و مناطق صنعتی شاهد جوامع مهاجران کرد می باشند. فعالان کرد ساکن استان های کردنشین همچنین در تشکل های سراسری مزد و حقوق بگیران نظیر تشکل های صنفی معلمان، پرستاران و دیگر بخش های کارگری، حضور و نقش موثری دارند. این تحولات اقتصادی و اجتماعی زمینه ساز تقویت سازمان یابی توده ای است که نقش سلاح و میلیشای مسلح ( پیشمرگان) را کاهش داده و وزن نهادهای جامعه مدنی از پائین را در مناطق محلی و ابعاد سراسری تقویت می کند. جنبش «زن، زندگی، آزادی» بر بستر چنین تحولاتی پا به عرصه وجود نهاد. بنابراین آن احزاب کردستان ایران که خواهان برجسته کردن نقش و حضور قدرت های خارجی در تحولات داخلی ایران هستند، با این جنبش اصیل همسویی و هم نوایی ندارند.
۳ ـ سرمایه گذاری های آمریکا و اسرائیل بر قبائل و نیروهای شبه نظامی و مسلح بلوچ را نیز می توان تلاشی در راستای تجزیه و لیبیایی کردن ایران مورد ارزیابی قرار داد. استفاده از نفوذ مجاهدین در میان بخشی از فعالان و قبائل بلوچ از یک سو و حضور ماموران موساد با کارت آمریکایی در میان اردوگاه "جندالله" عبدالمالک ریگی و حتی اقداماتی همچون گروگان گیری ها و حملات به رستوران ها و فروشگاه ها و ایجاد ناامنی در بلوچستان در یک ماه اخیر ، نمی تواند بدون همسویی با سیاست های استراتژیک و جنگی اسرائیل در ایران و تلاش برای تحریک اقلیت های ملی مورد ارزیابی قرار گیرد. اما در مورد بلوچستان نیز ارزیابی های قدرت های سلطه جو و پادوهای داخلی شان، بر پایه های سست استوار گشته است. تصور بخش قابل توجهی از فعالان سیاسی و احزاب سیاسی خارج از کشور فعال در حوزه بلوچستان، تصوراتی است که به چهار دهه پیش تعلق دارد. جامعه امروزی بلوچستان، جامعه ای است که با سرعت در حال شهری شدن است. در حال حاضر نیمی از جمعیت سه میلیونی استان در شهرها زندگی می کنند با نسل جوانی تحصیل کرده که در تمامی ادارات استان، به جز نهادهای امنیتی، نظامی و انتظامی مشغول به کارند. اداراتی که در دوران پیش از انقلاب، تمامآ در اختیار بیرجندی های اعزامی از سوی اسدالله علم بودند. از سوی دیگر، نگاهی به دانشگاه های این استان می تواند چهره جدید بلوچستان را بیشتر به نمایش بگذارد. در استان سیستان و بلوچستان مجموعا 29 مرکز علمی و دانشگاهی شامل ( دانشگاه دولتی، دانشگاه علوم پزشکی، دانشگاه آزاد اسلامی، دانشگاه پیام نور، موسسه غیر انتفاعی و سازمان تحقیقات کشاورزی ) مستقر می باشند. در این استان 1,938 استاد و عضو هیات علمی مشغول به فعالیت و بیش از 62000 دانشجو در حال تحصیل هستند. دانشگاه های استان سیستان و بلوچستان 28 عدد مجله های علمی ـ تخصصی دارند. پژوهشگران دانشگاه ها و مراکز علمی استان سیستان و بلوچستان تاکنون در مجموع تعداد 32475 مقاله علمی منتشر نموده اند که از این تعداد 2527 مقاله به صورت علمی ـ تخصصی، 20895 مقاله در همایش های علمی داخلی و تعداد 2527 مقاله نیز به صورت بین المللی منتشر شده است. از سوی دیگر، اگر زمانی کشاورزی استان در دست کشاورزان یزدی بود، اکنون این کشاورزان بلوچ هستند که با اتکا به آبیاری قطره ای یا کشت های گلخانه ای نه تنها نیازهای استان را تامین می کنند بلکه محصولات شان را به استان های همجوار همچون کرمان، خراسان و حتی اصفهان و افغانستان صادر می کنند. با بافت شهری شده، با دختران و پسران تحصیل کرده و شاغل و با جامعه مدنی رشد یافته، نقش سران طوایف و سنت های طایفه ای در استان، دیگر نقش و جایگاه گذشته نیست. حتی نقش مساجد و مولوی ها نیز متاثر از این تحولات ، همان نقش گذشته نیست. توجه کنیم که همسویی آشکار و بسیار هدفمند جنبش مدنی بلوچستان در طول یک سال با خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» نشان داد که این استان، دیگر منطقه ای در چنگال گروه های سلاح بدست و یا قبایل مسلح تاثیرگذار نیست. به این نکته نیز باید توجه کنیم که سازماندهی حرکت های مسلحانه تجزیه طلبانه در بلوچستان با واکنش جدی پاکستان نیز روبرو خواهد شد.
۴ ـ در خوزستان نیز مسئله می تواند مورد توجه قرار گیرد. در روزهای اخیر و در جریان جنگ دوازده روزه، خبرهایی از حمایت های برخی از گروه های عرب تحت عناوین مختلف منتشر می گشت. پاره ای از این جریانات از حملات اسرائیل دفاع کرده و یا نامه هایی در حمایت از نتانیاهو و ترامپ منتشر ساختند. هر چند روشن نیست که چه بخش از این اخبار واقعی و چه بخش جعلیات ساخته و پرداخته شبکه های سازماندهی شده توسط موساد بوده است. اما تاکید بر این نکته ضروری است که در هم تنیدگی مردم عرب و غیر عرب در خوزستان و جایگاه مردم عرب خوزستان در سراسر ایران به گونه ای است که توهم شکل گیری نیروهای طرفدار تجزیه، یک تصور بی پایه خواهد بود. همین توهم باعث شد که صدام حسین تصور کند با حمله به ایران، مردم عرب خوزستان به استقبال ارتش متجاوز خواهند رفت. اما حقایق تاریخی نشان می دهد که مردم عرب خوزستان در کنار دیگر هموطنانشان، شجاعانه از خانه و کاشانه مشترک شان در برابر تجاوز ارتش صدام حسین دفاع کردند. اگر آن زمان با چنین وضعیتی روبرو بودیم، امروز که در هم تنیدگی مردمان ایران از ملیت های گوناگون رنگین کمان زیبای ایران بیش از پیش گسترش یافته، مقابله متحد مردم سراسر ایران با اقدامات خصمانه علیه کشور با مقاومت گسترده تری روبرو خواهد شد.
پنجم ـ مردم، پیروز واقعی تحولات اخیر
تجاوز جنایتکارانه آمریکایی ـ اسرائیلی به ایران با حمایت سه قدرت اروپایی با هدف تسلط مجدد بر ایران با محاسبه واکنش مردم در همسویی با این تجاوز برنامه ریزی شده بود. گزارشات، تفسیرها و ارزیابی های رسانه های همگانی امپریالیستی فارسی زبان و تمرکز شبکه های اجتماعی سازماندهی شده توسط نیروهای رژیم چنجی و یا ربات های برنامه ریزی شده در روزهای آغازین حمله، بر بسیج و تهییج مردم برای به خیابان آمدن و در هم شکستن قدرت ارتجاعی حاکم استوار بود. اما مردمی که از دی ماه ۹۶ تاکنون و بویژه در انقلاب ژینا، وضعیت انقلابی را رقم زده اند و در تلاشند تا حاکمیت خود را بر ارگان های قدرت مردمی و بر نهادهای مردنهاد مستقر کنند، به این درخواست های تسلیم و همسویی، دست رد زدند و نشان دادند نمی خواهند پیاده نظام تسلط امپریالیستی بر کشور باشند. روشن است که این "نه" مردم به تجاوز، "آری" به حاکمیت استبدادی و مرتجع دینی نیز نبود. تلاش حاکمیت برای چنین تفسیری نیز از سوی هیچ کس جدی گرفته نمی شود. این واکنش معنادار مردم، این عدم همراهی با متجاوزان خارجی و این همبستگی ستایش برانگیز در زیر بمباران خارجی و سرکوب داخلی، جامعه سیاسی ایران و گروه های سیاسی خارج از کشور را به چالشی جدی کشانده و آنها را در وضعیت جدیدی قرار داده است؛
۱ ـ اپوزیسیون راست آویزان به قدرت های خارجی که سال ها در انتظار بمباران ایران توسط نیروهای سلطه جوی خارجی بود با شکست خفت باری روبرو گشت. بسیاری از این افراد پروژه بگیر، سال ها در رسانه های امپریالیستی فارسی زبان و شبکه های اجتماعی در کم خطر بودن بمباران ها، با تجلیل از دخالت های "بشردوستانه" "جامعه جهانی" در یوگسلاوی ، لیبی ، عراق و حتی افغانستان داد سخن گفته بودند. برخی با وقاحت تمام از این ایده حمایت کرده بودند که "احتمالا تعداد افراد کشته شده در پی بمباران ها، کمتر از کشته شدگان سالانه تصادفات جاده ای کشور خواهد بود". حال که این بمباران های جنایتکارانه مورد نظر این جریانات اتفاق افتاد، مردم نگران زیر بمباران ها و صداهای دهشتناک آن ، به این تحلیل های اپوزیسیون راست سلطنت طلب، سازمان مجاهدین، جریانات ملی گرای همسو با قدرت های سلطه جو و رژیم چنجی های پروژه بگیر "نه" قاطعی گفتند. به جرات می توان گفت، نیروهای اپوزیسیون راست مدافع دخالت های "بشردوستانه جامعه بین المللی" از بازندگان اصلی جنگ دوازده روزه هستند.
۲ ـ جنگ دوازده روزه با نمایش شکست سیاست های داخلی و خارجی رهبری رژیم و بویژه شکست خفت بار اطلاعاتی ـ امنیتی ، فرصتی در اختیار اپوزیسیون داخلی جدا شده از رژیم گذاشت تا بار دیگر بر ضرورت تغییرات بنیادین تاکید کند. اکنون اعلامیه جدید میرحسین موسوی به پلاتفرم این نیروها تبدیل شده است. میرحسین موسوی در اطلاعیه جدید خود بر چهار محور تاکید کرد؛
- محکومیت تجاوز به ایران و تسلیت به داغداران
- ستایش از درک درست مردم و ذکر مخاطرات مصادره حرکت مردم از سوی حاکمیت
- پیشنهادهایی برای تغییر در کوتاهمدت؛ آزادی زندانیان سیاسی و تغییر رویکرد رسانه ملی
- پیشنهادی برای تغییر اساسی؛ رفراندوم برای تشکیل مجلس موسسان قانون اساسی
این موضع گیری جدید با حمایت مصطفی تاجزاده و نیروهای ملی ـ مذهبی و بخشی از نیروهای رادیکال داخل کشور روبرو شده است. روشن است که اصلاح طلبان و اعتدالیون که در دولت پزشکیان نقش و حضور دارند، نمی توانند با این سوگیری در شرایط کنونی همراه باشند. پلاتفرم نیروهای گذر کرده از جمهوری اسلامی، با واکنش بسیار تند نیروهای نزدیک به سپاه و باندهای هار فاشیستی رژیم روبرو شده است. آنها نگرانند مردمی که به تجاوز خارجی "نه" گفته اند و رویاهای رژیم چنجی ها را نقش بر آب کرده اند، مردمی که مدت هاست از استبداد دینی عبور کرده اند، مردمی که در یک فضای انقلابی بر حق حاکمیت خود تاکید دارند و مخالف شورش های کور هستند، به ایده تغییر قانون اساسی از طریق رفراندم و تشکیل مجلس موسسان برای تدوین قانون اساسی جدید و تصویب آن توسط آرای همه مردم روی خوش نشان دهند.
۳ ـ نیروهای رادیکال و چپ جامعه در جریان جنگ دوازده روزه و در پی آن توانستند حقانیت نگاه خود به جامعه و به نیروی اصلی تغییر در کشور را بیش از گذشته به نمایش بگذارند. به جز بخشی از نیروها و سازمانهای چپ خارج از کشوری که موضع بینابینی و نه این و نه آن، بدون محکوم کردن تجاوز امپریالیستی ــ صهیونیستی گرفتند، بخش اعظم نیروهای تاثیرگذار در مبارزات مردم ایران موضعی شجاعانه اتخاذ کردند. موضع گیری های شورای هماهنگی تشکل های صنفی معلمان، کانون نویسندگان ایران، سندیکاها و تشکل های صنفی کارگری و بخشی از نامداران عرصه هنر، ادبیات و ورزش با محکوم کردن تجاوز و با تاکید بر "نه" به سرکوب داخلی، نشان از شجاعت سیاسی این نیروها داشت. این نیروها، پیشگامان تغییرات پایه ای در سیاست کشور و لایه های آگاه جامعه هستند. این بخش آگاه جامعه می تواند الگویی باشد برای تاکید بر سازمانیابی بخش های گوناگون جامعه در عرصه های مختلف. روشن است با سازمانیابی جامعه و با تاکید بر اعتراضات صنفی و درخواست های مدنی، می توان نیروی فشار توده ای لازم برای تغییرات اساسی را ایجاد کرد. بر این نکته نیز باید تاکید کرد که تجاوز خارجی و سوءاستفاده حاکمیت از فضای جنگی، فرصتی به نهادهای سرکوبگر رژیم می دهد تا با افزایش فشار بر فعالان مدنی، صنفی و سیاسی، مانع از پیشروی جنبش مردم شوند. اما در شرایط بعد از جنگ دوازده روزه، که مردم پیروز واقعی آن هستند، امکانات تداوم این سرکوب روز به روز ضعیف تر خواهد شد. در این روند، فعالان و نیروهای رادیکال و چپ جامعه، فرصت طلایی بدست آورده اند تا با تاکید بر خواست های اساسی، راهی به سوی سازمانیابی بیشتر و تجدید آرایش خود باز کنند. در چنین شرایطی تاکید بر آزادی های بی قید و شرط سیاسی برای شفاف سازی هر چه بیشتر تمامی تحولات درونی جامعه، ساختارهای فاسد قدرت و توطئه های قدرت های سلطه جو از اهمیت بالائی برخوردار است. تاکید بر دمکراسی فراگیر و پیگیر برای ایجاد شرایطی که سازمانیابی پائین جامعه امکان پذیر شود، اصلی است که نمی توان و نباید از آن غافل شد. برابرحقوقی زنان و مردان در همه عرصه های اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و حقوقی و تاکید بر حق شهروندی برابر بی توجه به تمایزات جنسیتی، جنسی، فرهنگی، مذهبی، نیروی پیشران جنبش «زن، زندگی، آزادی» است. برای یافتن راهی برای اتحاد داوطلبانه ملیت های تشکیل دهنده ایران و برای مقابله با توطئه های سلطه جویانه و تجزیه طلبانه، تاکید بر فدرالیسم سرزمینی و حق تعیین سرنوشت ملیت ها از اهمیت بنیادین برخوردار است. دفاع قاطع از زیست بوم و مبارزات زیست محیطی در کنار تلاش برای تدوین قانونی که حق شهروندی مهاجران و پناهجویان را تسهیل نماید، از اهمیت ویژه ای برخوردار است. تامین اجتماعی فراگیر و همگانی و مبارزه برای تجدید سازمان اقتصاد کشور در راستای منافع اکثریت عظیم جامعه می تواند بنیان های استواری و شادمانی جامعه را فراهم آورد. با تاکید بر چنین محورهایی چپ می تواند خود را در کنار جبهه کارگران ، فرودستان و ستم دیدگان جامعه تعریف کند. نیروهای چپ و مترقی می توانند با سازماندهی این اکثریت عظیم، نیروی لازم برای در هم شکستن قدرت حاکم و پس از آن، تشکیل مجلس موسسان و تدوین قانون اساسی متکی به خواست ها و نیازهای مردم در این مجلس و تصویب آن با آرای همگانی، مستقیم و سراسری، فراهم آورند و راه حاکمیت ارگان های قدرت توده ای بر ویرانه های استبداد فاشیسم دینی را همواره سازند.
دوشنبه ۲۳ تير ۱۴۰۴ برابر با ۱۴ جولای ۲۰۲۵