عصر نو
www.asre-nou.net

پلها را آباد کنیم. سّدها را بشکنیم.


Tue 10 11 2009

دنیز ایشچی

بدون شّک ستم ملّی که خصوصا عرض هشتاد واندی سال بر ملیّتهای غیر فارس بصورت سیستماتیک اعمال شده تاثیرات جدّی در زندگی روزمره چندین نسل گذشته و در ذهن و روان تمام مردمی که در چهارچوبه جغرافیایی ایران زندگی میکنند بر جای گذاشته است. در زمینه تشریح چگونگی عملکرد و تاثیر آن خیلی در این زمینه ها صحبت شده است. دو بینش عمده جاری در آنالیز این مساله را شاید به این نحو تقسیم بندی کرد.

دسته اوّل همان کسانی هستند که هنوز وجود چنین پدیده ای را کاملا انکار میکنند و چشم بر واقعّیت به این عمیقی که ریشه های عمیق آن در جامعه هر روز بیشتر و بیشتر بارورتر میشودبسته اند. این دسته بیماران فکریی هستند که ویروسهای بیماری سیستم فکری آپارتاید را با خود حمل میکنند و فکر میکنند که دوام شرایط جاری و نظام فکری گذشته راه درست به پیش میباشد. این دسته وجود ستم ملّی، واقعیّت رشد روز به روز مبارزات ملّی و بالاخره وجود حقوق دموکراتیک ملیّتها را بعنوان بخشی جدّی و جدائی ناپذیر از مبارزات عموم دموکراتیک همه مردم نمیدانند و آنرا انکار میکنند. صاحبان چنین اندیشه هایی که تقریبا در تمام سازمانهای سیاسی سرتاسری با شدّت و ضعفهای متفاوت موقعّیتهای قدرتمندی را صاحب بوده و اعمال میکنند، هر گونه خواسته، اعتراض و حرکتی را که بر محور خواسته های ملّی باشد را به اتحّام تجزیه طلبی محکوم میکنند. آنها در مورد شکنجه، دستگیری و آزار زندانیان سیاسی مبارزات ملّی دموکراتیک سکوت کامل میکنند، در نشریات خود منعکس نمیکنند و اینطور وانمود میکنند که یا کلّا چنین پدیده ای وجود ندارد و یا مطرح کنندگان آنها "جدائی طلبانی" هستند که باید با آنها مثل "طاعون"زده گان رفتار کرد. اینها بر محور اندشه های "پان ایرانیستی"، خواهان لگدمال شدن حقوق طبیعی ملیّتها هستند.

دسته دوّم بر محور تحقق و دستیابی به حقوق بر حق ضایع شده ملّی خود بپا خواسته اند. آنها که در این محور با وجود محدودیتهای امکانات، تحت فشار جّو شانتاژهای حکومتی و غیر حکومتی به احیائ حقوق، فرهنگ و تاریخ خود مشغولند، گام به گام از یکطرف بیشفر و بیشفر متشکّل تر میشوند و از طرف دیکر در زمینه احیائ هویّت آسیمیله شده ملِّی خود موفّقتر شده و با مردم پیوندهای قویتری ایجاد میکنند. در اندرون پویندگان این راه از افراطی ترین افراد و تشکّلها گرفته ، تا دموکرات ترین و لیبرالترین دیدگاهها مشاهده میشود. آنچه که قابل توجّه است این میباشد که عمدتا به دو دلیل این جریان بر محور خواسته های ملّیتهای مربوطه هر چه بیشتر و بیشتر رادیکالیزه شده و از مبارزات عموم دموکراتیک فاصله میگیرد.

علّت اوّل مربوط میشود به تخطئه کامل مبارزات ملّی دموکراتیک ملّیتها توسط سازمانهای سیاسی سرتاسری که در این زمینه گاهاُ سیاست آنها با ارتجاعیّون قرون وسطائی جمهوری اسلامی ایران بر هم منطبق میباشتد. این بینش امکان نزدیکی و همراهی و همکاری مبارزات ملّی با مبارزات عمومی و سرتاسری در راه ازادی و دموکراسی را غیر ممکن میسازد. علّت دوم بر بستر استمرار مصّرانه فاکتور اوّل، رشد روز افزون اندیشه های افراطی ملّی گرایی در مبارزات ملّی دموکراتیک میباشد. این فاکتور منجر به رشد اندیشه هایی میشود که تمام مقوله آزادی، دموکراسی و دستیابی به حقوق حقّه خود را فقط و فقط در چهارچوبه و محدوده ملیّت خود میبیند. این بینش بیشتر و بیشتر بصورت "آنتی تز پان ایرانیسم" و عملکردهای آن، به عکس العمل مقابل و دقیقا مشابه دست میزند. این شرایط روز به روز به جّو نفرت و جدایئ ملّی دامن میزند.

امروزه دامنه جدایی مبارزات دموکراتیک ملّی در راه زدودن ستمهای ملّی از مبارزات جاری عمومی دموکراتیک بیشتر و بیشتر مشاهده میشود و شکاف میان آنها عمیقتر و عمیقتر میگردد. یکی که در سایه "آریای بزرگ" و "تاریخ کورش بزرگ" همچنان به انکار وجود بقّیه ادامه میدند و وجود بقیّه را کلّا نفی میکند. آن دیگری در تقابل با این اندیشه، به افراطی ترین و گاه ارتجاعیترین جریانها نزدیک میشود تا در صف مبارزات عمومی مردم در راه آزادی و برابری قرار نگیرد.

جو عمومی ناسیونالیسم افراطی دوگانه امکان مبارزات دموکراتیک و تحوّلگرایانه را برای خیلی از نیروهای آزاده که هم در راه میارزات دموکراتیک سرتاسری و هم از حقوق بر حق پایمال شده ملیّتها مبارزه میکنند، اگر نه غیر ممکن، بلکه بسیار سخت کرده است. این نیروها که نمیتوانند در جّو شانتاژ و احساساتی موجود نه در کنار "پان ایرانیستها" قرار بگیرند، و نه میتوانند در صف ناسیونالیستهای افراطی که روز به روز کینه و نفرت بیشتری در دل خود نسبت به ملیّت فارس میپرورانند قرار گیرند، در موقعیّت دشواری قرار گرفته اند. ساده لوحی است اگر مساله را در این چهارچوب محدود ببینیم و به تاثیراتی که این مساله در ابعاد عموم مبارزات آزادیخواهانه مردم در راه استقرار آزادی و برابری در تمام کشور میگذارد غافل بمانیم.

اشکال کار اینجاست که سازمانهای سیاسی "لائیک- دموکراتیک" تحولّگرایی که چه در مقیاس سرتاسری و چه در مقیاس ملّیتها فعالّیت و مبارزه میکنند، این مساله را نادیده میگیرند و تحت تاثیر جّو عمومی حاکم میدان را برای ملّی گرایان افراطی فارس و غیر فارس خالی میگذارند. آنها تاثیرات جدّی و سوئی که این مساله میتواند در آینده مبارزات مردمی در راه احقاق حقوق حقّه شان داشته باشد را نادیده میگیرند. تاثیر اولیّه اش اینکه، عوض اینکه سمت و سوی اتحاّد و چالش همه نیروهای دموکراتیک در جهت تغییر و تبدیل حکومت حاکمه در ایران به یک حکومت دموکراتیک باشد، اختلافات درون جنبشی نیروها را به هدر برده و موجب استهلاک قوای جبهه ترقّی و دموکراسی میگردد. یکی از فاکتورهای عدم توان مبارزات اخیر مردمی در گسترش به شهرستانها دقیقاُ همین مساله میباشد. مساله ملّی نه بصورت "اشانتیون" در گوشه کنار پلاتفورم این سازمانها، بلکه بخش جدّی و جدائی ناپذیر برنامه و دستوری این سازمانها باید باشد.

دو خّط به موازات هم یا بهتر است بگوییم دو جرسان سوسیال دموکراسی در دو تونل بموازات هم بدون اینکه همدیگر را ببینند و از همدیگر خبر داشته باشند در یک جهت حرکت میکنند. ایندو جریان متاسفانه بخاطر جوّ شانتاژ حاکم حتّی نمیخواهند همدیگر را ببینند و از همدیگر خبر داشته باشند، تا چه برسد به اینکه با هم همکاری بکنند. یکی از ترس اینکه در جّو حاکم به او اتهّام این را خواهند زد که با "تجزیه طلبان" همدست شده و همکاری میکنند. دیگری از ترس اینکه به او اتهاّم خواهند زد که با "آپارتاید"های نژاد پرست فارس همگام شده اند. جّو شانتاژ فعلی نه فقط جریانهای سوسیال دموکراتیک و آزاده را به این سیوه ایزوله میکند، بلکه جلو همکاری و همراهی آنها را هم میگیرد.

عدم همکاری جریانات لائیک دموکراتیک ملّی و سرتاسری باهمدیگر و فاصله بیشتر و بیشتر گرفتن آنها از همدیگر، از طرف دیگر موجبات همکاری و همراهی بیشتر این جریانات با سازمانهایی که نسبت به مواضع لائیک و سوسیال دموکراسی پایبندی ضعیفتری دارند را فراهمتر میکند. این همراهی موجب این میشود که جریانات سوسیال دموکراسی بیشتر و بیشتر از مواضع خود پائینتر بیایند. این مساله از یک طرف امکان رادیکالیزه شدن جنبش را ضعیفتر میکند، از طرف دیگر موجب میشود مردم نتوانند به خواسته های خود بطور کاملتر و جامعتر دستیابی پیدا بکنند.

شرایطی که میتوانند موفقّیت و پیروزی قیام مردمی را تضمین کند چه شرایطی میتواند باشد؟ جواب صحیح به این سوال به این راحتی ها نیست، امّا میشود در جواب دادن به آن همّت کرد. واقعیّتهای جاری بر روی زمین از یکطرف، تجربه سی ساله گذشته از طرف دیگر میتوانند ما را در این زمینه یاری بکنند. تا آنجائیکه به بحث این مقاله مربوط میشود به یکی دو فاکتور عمده اشاره میشود. یکی اینکه سدهای مابین نیروهای سوسیال دموکرات چه در بعد ملیّتها و چه سرتاسری شکسته شود و پلهای ارتباطات مستحکمتر و متداومتر شود. نه جریانهای سرتاسری به تنهایی در مورد استقرار آزادی و برابری قادر به پیروزی خواهند بود، نه سازمانهای سوسیال دموکراسی ملیّتها به تنهایی. بد تر از آن اینکه، ایندو جریان وقتی باهم همکاری نمیکنند، نیروی هم را به هرز میبرند، موجب دوباره سازیها و دوباره کاریهایی که موجب اطلاف نیروی فراوانی میشود، خواهند شد. در بدترین شرایط دو نیرویی که میتوانند متحّد طبیعی هم باشند میتوانند در نقطه مقابل هم صف آرایی کرده و قرار بگیرند. اتحّاد و همکاری تیروهای سوسیال دموکراسی مّلی و سرتاسری، یکی ار شروط تضمین کننده میباشد.

دوّمی تشکیل جبهه فراگیر نیروهای لائیک – دموکراتیک تحوّلگرا که در آنها نیروهای سوسیال دموکراسی در اتحاد با همدیگر وزنه سنگینی را تشکیل بدهند. این جبهه که غالباُ از نیروهای خارج حکومتی تشکیل میشود بر مبنای پلاتفورم سکولاریسم و دموکراسی برای همه و تضمین تمام آزادیهای فردی و اجتماعی میتواند شکل بگیرد. خودمان را فریب ندهیم، مردم با شّم طبیعی سیاسی خود بارها این موضوع را بما گوشزد کرده اند که آنها به جریان سیاسیی که بخشی از حکومت را بعنوان آلترناتیو در مقابل بخش دیگر تبلیق و ترویج بکند اعتماد نخواهند کرد. آنها بمراتب بهتر ازبعضی به اصطلاح رهبران سازمانهای سیاسی میدانند که جریانهای درون حکومتی در مقیاس عینی جامعه بمراتب عقب مانده تر از اینها هستند تا بتوانند نیازهای امروزه قرن بیست و یک نسل جوان امروز را بر آورده بکنند، تا چه برسد به اینکه رسالت رهبری و هدایت خیزشهای مردمی به سر منزل مقصود را داشته باشند. برای ما دمیدن در کرنا بر این اساس که این مرغ ما قابلّیت دادن تخم غاز را دارد، غیر از اینکه وجهه سیاسی اجتماعی خود را از دست بدهیم، چیزی نسیبمان نخواهد شد. بازتاب آن این خواهد شد که در خیزشهای مردمی ما دیگر آن اعتبار لازم را نخواهیم داشت تا بتوانیم در بسیج آنها حول شعارهای دموکراتیک نقش جدّی ایفا کنیم. مردم دیگر بما اعتمادشان را از دست خواهند داد. تشکیل جبهه فراگیر نیروهای لائیک – دموکراتیک تحوّلگرا مستقّل از حکومت شرط دوم تضمینی میتواند باشد.

سوّم جوهر و روح حاکم بر حرکت این جبهه باید اتکّا بر حقوق بشر که تمام حقوق فردی و اجتماعی از جمله حقوق ملّی، دینی، جنسی، فردی و اجتماعی در آن مستتر باشد. وسعت و عمق آزادیهای فردی و اجتماعی موجب استحکام چنین جبهه ای خواهد بود. عدم وجود چنین حقوقی نه تنها موجب عدول آن از ارزشهای انسانی خواهد شد بلکه میتواند به جدالهای درونی دردناکی منجر شود.

دنیز ایشچی 3 نوامبر 2009