نیاز به بلوغ بیشتر سیاسی، و جسارت مدنی
Fri 27 06 2025
سعید مقیسهای
بسیاری بر این باورند که موساد، این سازمان مخوف که قادر است حتی تعداد موهای درون بینی مخالفان خود را بشمارد، نمیتواند از آمادگی برای عملیات تروریستی ۷ اکتبر حماس به اسرائیل، بیاطلاع بوده باشد. به احتمال نزدیک به یقین این واقعه نه یک غافلگیری، بلکه بخشی از برنامه چندلایهای بوده که در مخالفت با پروژه دو کشوری فلسطین و اسرائیل، توسط موساد طرحریزی شده است.
بیجا نخواهد بود، اگر بگوئیم که در چنین چارچوبی، دیگر حتی فروپاشی اتحاد شکلگرفته در اسفند ۱۴۰۱، تحت عنوان «منشور زن، زندگی، آزادی»، بین رضا پهلوی و تعدادی از کنشگران سیاسی اپوزیسیون نیز صرفاً با دخالت نهادهای امنیتی جمهوریاسلامی قابل توضیح نیست. دعوت از رضا پهلوی برای سفر به اسرائیل، دقیقاً در ماههای آغازین شکلگیری چنین ائتلافی توسط وزیر اطلاعات اسرائیل، شاید حامل پیامی روشن اینچنینی از طرف نتانیاهو بوده است: «آقای رضا پهلوی از اتحاد ملی با دیگر نیروهای سیاسی اپوزیسیون دست بکش، به آن نیازمند نیستی. کمی صبر کن، به ایران حمله نظامی خواهیم کرد و ما تو را به عنوان پادشاه آینده بازخواهیم گرداند.»
با به حاشیه رانده شدن آن گفتمان دموکراتیک و مشارکتی (درست یا غلط) باعث شد جنبش زن، زندگی، آزادی در بُعد سیاسی صدمه بخورد، و در ضمن زمینه انشقاق داخلی و تضعیف ایران بیش از پیش فراهم گردد و در نهایت فضا برای حمله نظامی اسرائیل و آمریکا، که الان شاهدش هستیم، مهیا شود. البته خوشبختانه جنبش انقلابی زن، زندگی، آزادی در بُعد مدنی خود مستقل و پیروزمند پیش رفت.
در دکترین صهیونیستی "اسرائیل بزرگ" تضعیف کشورهای بزرگ در خاورمیانه از طریق تجزیه، بیثباتسازی و ایجاد دولتهای کوچک و وابسته یا خنثی، با رهبری ضعیف و حلقه به گوش، یک راهبرد کلیدی تلقی شده است. در این طرح کشورهای منطقه باید به هم ریخته، ناامن، تجزیه شده و دارای رهبری ضعیف و ناتوان باشند. نمونه بارز آن عراق و اقلیم کردستان است.
دیگر میتوان با اطمینان گفت که شعار نابودی اسرائیل، پروژه ایجاد "هلال شیعی" در منطقه، و تأکید اغراقآمیز بر برنامه هستهای از سوی جمهوری اسلامی، بهانهها و ابزارهای طلایی برای اسرائیل بودهاند تا بر دکترین افراطی و قدیمی و نژادپرستانه خود اصرار ورزیده و با کسب آسان حمایتهای لازم جهانی، آن را مرحلهبهمرحله پیش ببرد.
بیتردید در آینده تاریخنگاران به این سئوال پاسخ خواهند داد که چرا شعار «محو کشور اسرائیل» از دوره احمدینژاد، به یکی از ارکان سیاستهای مورد حمایت آقای خامنهای تبدیل شد؟ پروژهای که بیشترین بهره تجاوزکارانه را برای اسرائیل در بر داشته است.
آقای خامنهای نشان داد که در جایگاه رهبری، فردی متوهم و ناتوان است؛ رهبری که بیش از آنکه راهحل باشد، خود به مشکلی بنیادین تبدیل شده و نهایتاً به قربانی تصمیمات نادرست و توهمات ایدئولوژیک خود بدل شد. تصمیماتی که زمینهساز وقوع جنگی ویرانگر شدند و بلایی چنین بزرگ بر سر مردم و کشورمان، ایران، آوردند.
در حالیکه سیستم امنیتی کشور مشغول سرکوب مردم بوده، سازماندهی چندینساله موساد در داخل ایران، تولید گسترده پهپادهای انتحاری، حمله خونین روز جمعه ۲۳ خرداد، بمبارانها، و ترور جنایتکارانه پارهای از نظامیان کلیدی، دانشمندان و مدیران هستهای، همگی حلقههایی از یک زنجیرهاند که نشان میدهند اسرائیل از مدتها پیش در حال آمادهسازی خود برای حمله به کشور عزیزمان بوده است.
با آغاز جنگ و حمله مستقیم اسرائیل، و در پی آن، حمله نظامی آمریکا به خاک ایران، شاید بتوان گفت که رهبری جمهوری اسلامی به مرحلهای رسیده که اعتبار، اقتدار و مشروعیت خود را حتی در میان مدیران، نیروهای وفادار و بدنهی حامیاش بهشدت از دست داده است.
در عین حال، واقعیت تلخ این است که در بحبوحه جنگ، مردم همچنان برای گذران حداقلی زندگی روزمره، ناگزیر از تداوم برخی ساختارهای نظامی و لجستکی حاکمیتی هستند؛ نهادهایی که باید حداقلهایی دفاعی و تهیه اقلامی نظیر نان، آب، برق، بهداشت، امنیت عمومی و دسترسی به دارو را تأمین کنند تا از فروپاشی کامل اجتماعی جلوگیری شود.
اما اکنون بیش از هر زمان، نیاز حیاتی جامعه ایران بازیابی و تقویت «استقلال اندیشه» و «سازماندهی مستقل سیاسی» است. ما باید بتوانیم در دل بحران، بدون اتکا به حاکمیت یا قدرتهای متجاوز، ظرفیتهای مدنی، سیاسی و فکری خود را احیا کنیم. گذار به صلح و آیندهای بهتر، بدون بازسازی اعتماد اجتماعی و ایجاد شبکههای مستقل و مترقی سیاسی، ممکن نخواهد بود.
در این شرایط بحرانی، فرصتی در دل فاجعه نهفته است؛ فرصتی برای تولد نیروهای تازهنفس مردمی، همبسته، و باورمند به صلح، دموکراسی، عدالت و کرامت انسانی. این لحظه تاریخی نیازمند همت، بلوغ بیشتر سیاسی، و جسارت مدنی همه ماست.
|
|