عصر نو
www.asre-nou.net

استفانی گروسمن

توماس مان صدوپنجاه‌ساله شد


Mon 9 06 2025



توماس مان در ۶ ژوئن ۱۸۷۵ در لوبک به دنیا آمد. او در طول زندگی‌اش آثار ادبی بزرگی خلق کرد. تقریباً سه دهه پس از انتشار «بودنبروک‌ها»، نویسنده در سال ۱۹۲۹ جایزه نوبل را برای همین رمان اولش دریافت کرد.

توماس مان به عنوان دومین فرزند بزرگ‌تر از میان چهار خواهر و برادر در شهر هانزایی لوبک بزرگ شد. والدینش کاملاً متفاوت بودند: پدرش، یک پاتریسیِ هانزایی، نماینده بورژوازی لوبک بود. او به عنوان یک تاجر موفق کسب‌وکار خانوادگی را اداره می‌کرد، کنسول بود و نهایتاً سناتور شد. اما مادرش کاملاً متفاوت بود؛ توماس مان مادرش را این‌گونه توصیف می‌کند: «... فوق‌العاده زیبا، با اصالتی آشکاراً اسپانیایی ...». خلق و خوی جنوبی و علاقه‌اش به موسیقی و ادبیات، تضادی آشکار با نمایندگی تجاری پدر بود.

بی‌میلی به مدرسه

توماس مان دوران کودکی‌اش را «محفوظ و خوشبخت» توصیف می‌کند، اما مانند برادرش هاینریش، علاقه‌ای به مدرسه نداشت: او درباره مدرسه می‌گوید که در کلاس دوم دبیرستان به اندازه کوه‌های وستروالد تنبل بوده است — تنبل، لجوج و پر از تمسخر نسبت به همه چیز، و نزد معلمان مدرسه‌ای با اعتبار دیرینه منفور بوده است. مثل برادرش، او نیز قبل از گرفتن مدرک دیپلم مدرسه را ترک کرد که این نشان‌دهنده مخالفت او با فضای سنتی و محدود شهر بورژوایی لوبک است.

توماس مان در برابر فضای تنگ و تاریک ساختمان‌های گوتیک که بارها در رمان‌هایش بازتاب یافته‌اند و همچنین محدودیت‌های مدرسه که فرصتی برای تن‌آسایی و مطالعه آزاد نمی‌داد، مقاومت می‌کرد. این مخالفت در آثارش نیز نمود دارد و بازتاب دهنده نارضایتی‌اش از محدودیت‌ها و انجماد فکری آن دوره است.

نقل مکان به مونیخ

دو سال پس از مرگ همسرش در سال ۱۸۹۱، مادر توماس مان به همراه سه خواهر و برادر کوچکترش به مونیخ نقل مکان می‌کند. این شهر باواریا به عنوان «شهر هنرها» شناخته می‌شود و به دلیل فضای جهان‌وطنانه و محل گردهمایی هنرمندان و بوهِمی‌ها مشهور است. توماس مان در سال ۱۸۹۳ به دنبال مادرش به مونیخ می‌آید و کارآموزی (Volontariat) در یک شرکت بیمه آتش‌سوزی آغاز می‌کند. همزمان اولین نوول خود را نیز منتشر می‌سازد.

با رسیدن به سن قانونی، توماس مان از دارایی پدرش ماهیانه مستمری دریافت می‌کند و بنابراین نیازی به شغل ثابت و رسمی ندارد؛ او می‌تواند تمام وقت خود را به نوشتن اختصاص دهد. این وضعیت به او اجازه می‌دهد تا تمرکز کامل بر ادبیات و خلق آثارش داشته باشد.

رمان «بودنبروک‌ها» در ایتالیا شکل گرفت.

در سال ۱۸۹۶ توماس مان به دنبال برادرش هاینریش به ایتالیا می‌رود. در اینجا شروع به نوشتن رمان پُرخواننده‌ترین اثرش به نام «بودنبروک‌ها: زوال یک خانواده» می‌کند. او برای این رمان نه تنها بخش‌هایی از گفتگوهای مجلسی دوران زندگی در لوبک را به کار می‌گیرد، بلکه دستورهای آشپزی و شرح حال تمام اعضای خانواده، دوستان و دشمنان را نیز جمع‌آوری می‌کند. بسیاری از شخصیت‌های این «تاریخچه خانوادگی» برگرفته از اعضای خانواده یا شهروندان لوبک هستند.

به دلیل توصیف طعنه‌آمیز شخصیت‌ها و شرح دقیق شهر لوبک، اگرچه نام شهر هرگز مستقیماً ذکر نمی‌شود، این اثر توسط بسیاری از اهالی لوبک به عنوان «رمانی که آبروی شهر را می‌برد» شناخته شده است. برخی حتی عدم ذکر نام شهر را توهین تلقی کردند. به همین دلیل رابطه بین توماس مان و شهر لوبک برای مدت طولانی پرتنش باقی ماند.

توماس مان این اثر را در سال ۱۹۰۰ به پایان می‌رساند و در سال ۱۹۰۱ توسط انتشارات فیشر منتشر می‌شود. نسخه اولیه دو جلدی تنها بازخورد کمی دریافت می‌کند، اما نسخه دوم یک جلدی که در سال ۱۹۰۳ منتشر شد، موفقیت بزرگی به همراه داشت و توماس مان را مشهور کرد. او در سال ۱۹۲۹ برای «بودنبروکس» جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد. هیئت داوران در توضیح این تصمیم گفتند که این اثر «در طول سال‌ها به عنوان یک اثر کلاسیک از ادبیات معاصر به رسمیت شناخته شده است.»

ازدواج با کاترین پرینگ‌اشتایم

در بازگشت به مونیخ، توماس مان در سال ۱۸۹۸ به مدت یک سال برای مجله طنز «زیمرلیسیسیموس» (Simplicissimus) کار می‌کند. او از زندگی هنری در منطقه شوانینگ (Schwabing) لذت می‌برد و از سال ۱۸۹۹ رابطه نزدیکی با هنرمند پاول ارنبرگ (Paul Ehrenberg) برقرار می‌کند که برای او احساسات هوموروتیک دارد. اما این نقاش برای توماس مان دست نیافتنی باقی می‌ماند. بعدها او این تجربیات را در اثر ادبی خود «مرگ در ونیز» به تصویر می‌کشد. در سال ۱۹۰۵ با کاترینا «کاتیا» پرینگشایم از خانواده‌ای معتبر در مونیخ ازدواج می‌کند. اما این ازدواج برای او بیشتر حاصل اراده بود تا میل. این ازدواج زندگی او را در مسیرهای منظم قرار داد و کاتیا و او صاحب شش فرزند شدند.

پس از یک دوره طولانی بحران خلق و خوی، رمان «کوه جادو» منتشر می‌شود

با وجود تشکیل خانواده و موفقیت‌های نویسندگی، توماس مان درونی ناپایدار دارد. او در ظاهر نقش پدرسالار را حفظ می‌کند، اما احساساتش را تنها به دفتر خاطراتش می‌سپارد. او نسبت به خود و توانایی‌هایش شک دارد که این موضوع در آثار ادبی‌اش نیز تأثیرگذار است. با اینکه انتظارات و معیارهای خودش بسیار بالا است، رمان بزرگ بعدی‌اش «کوه جادو» حدود ۲۰ سال پس از «بودنبروک‌ها» منتشر می‌شود. این اثر در نوامبر ۱۹۲۴ منتشر شد. درباره تاریخ دقیق انتشار آن اطلاعات متفاوتی وجود دارد: شبکه WDR در برنامه «زمان‌نگار» به تاریخ ۲۰ نوامبر اشاره می‌کند، در حالی که ناشر S. Fischer، تاریخ انتشار را ۲۸ نوامبر اعلام کرده است.

تبدیل شدن به یک دموکرات «دیررس» و تبعید

توماس مان نسبت به مسائل سیاسی دیر موضع می‌گیرد. در ابتدا از جنگ جهانی اول دفاع می‌کند و از رشد احزاب راستگرا پس از سال ۱۹۲۰ استقبال می‌نماید. اما با ترور راتناو در سال ۱۹۲۲ دیگر هیچ شکی در ذهنش باقی نمی‌ماند: او طی سال‌ها از یک محافظه‌کار غیرسیاسی به یک دموکرات «دیررس» تبدیل می‌شود. در اواخر دهه ۳۰ میلادی، مواضع ضدفاشیستی و سوسیالیستی‌اش تثبیت می‌شود. در سال ۱۹۳۳، به توصیه فرزندانش اریکا و کلاوس، پس از یک سفر سخنرانی به آلمان بازنمی‌گردد. اما مهاجرت برای خانواده مان دشوار است؛ آن‌ها تابعیت آلمانی خود را از دست می‌دهند و تقریباً تمام دارایی‌هایشان را نیز.

از پرینستون به کالیفرنیا در آمریکا...

راه آنها از سناری-سور-مر فرانسه، زوریخ و نهایتاً در سال ۱۹۳۸ به ایالات متحده آمریکا می‌رسد. نخستین ایستگاه، پرینستون است که مان در دانشگاه آن سخنرانی می‌کند. سه سال بعد به منطقه پسیفیک پالیسییدز در کالیفرنیا منتقل می‌شود. در سال ۱۹۴۴، توماس مان تابعیت آمریکایی می‌گیرد. در این سال‌ها رمان دوران پیری‌اش «دکتر فاوستوس» خلق می‌شود که نمادی از سرنوشت تراژیک آلمان است. در همین دوره، او بسیار پرکار است و آثار خودزندگی‌نامه‌ای متعددی منتشر می‌کند که در آنها مانند سخنرانی‌های رادیویی‌اش خطاب به مردم آلمان، مواضع سیاسی خود را ابراز می‌دارد.

مان در زمان جنگ خطاب به آلمانی‌ها سخن می‌گوید

از اکتبر ۱۹۴۰، توماس مان به‌صورت دورادور و شفاهی وارد جنگ جهانی دوم می‌شود. او در مجموع حدود ۶۰ سخنرانی رادیویی پنج تا هشت دقیقه‌ای انجام می‌دهد که با زحمت از طریق صفحه گرامافون و تلفن از کالیفرنیا به نیویورک و سپس لندن ارسال می‌شود و توسط شبکه بی‌بی‌سی بریتانیا تقریباً ماهی یک بار پخش می‌گردد. در این سخنرانی‌ها، برنده جایزه نوبل ادبیات به‌شدت با نازی‌ها مخالفت کرده و از مردم آلمان می‌خواهد که وجدان خود را بیدار کنند و از رژیم نازی آزاد شوند.

یکی از مهم‌ترین سخنرانی‌های این مجموعه، نطق ۲۷ سپتامبر ۱۹۴۲ است که در آن برای نخستین بار به‌طور مستقیم درباره قتل‌عام سیستماتیک یهودیان اروپایی صحبت می‌کند و سئوالات تندی را از مردم آلمان می‌پرسد. پس از پایان جنگ جهانی دوم، این سری سخنرانی‌ها در ۱۰ مه ۱۹۴۵ به پایان می‌رسد.

بازگشت به اروپا: اقامتگاه جدید در سوئیس

در سال ۱۹۴۹، توماس مان برای اولین بار پس از جنگ جهانی دوم به آلمان بازمی‌گردد. علت این سفر، دریافت جایزه گوته از سوی شهر فرانکفورت در تاریخ ۲۸ اوت است. او با شور و شوق فراوان استقبال می‌شود و از آن پس به‌عنوان نماد یک شروع دوباره آشتی‌جو شناخته می‌شود.

یک سایه بر بازگشت باشکوه او افتاد: خودکشی پسرش کلاوس. توماس مان در این خودکشی، تقصیر دیگران را نمی‌بیند، بلکه آن را نتیجه «نیروی مرگ» فرزندش می‌داند. او در مراسم خاکسپاری حاضر نمی‌شود. مشکلات خانوادگی، مانند افزایش خودکشی‌ها در خانواده‌اش، بار دیگر تنها به دفتر خاطراتش منتقل می‌شوند.

وقتی توماس مان در دوران مک‌کارتی در آمریکا به اتهام کمونیسم روبرو می‌شود، در سال ۱۹۵۲ به‌طور قطعی به اروپا بازمی‌گردد. او با قاره قدیم و حتی با آلمان صلح می‌کند. در طول یک دوره درمانی به دنبال محل اقامت در سوئیس می‌گردد. ابتدا در ارلنباخ و سپس در کیلچبرگ آشنا در نزدیکی زوریخ سکونت می‌یابد. تا پایان عمر خستگی‌ناپذیر کار می‌کند؛ در سال ۱۹۵۴ «اعترافات فلیکس کروّل، شارلاتان» منتشر می‌شود و در سال ۱۹۵۵ دو سخنرانی درباره شیلر ایراد می‌کند.

لوئبک شهروند افتخاری توماس مان می‌شود

توماس مان‌شناس، کلاوس شرُتر، روز ۲۰ مه ۱۹۵۵ را «لحظه‌ای بزرگ و تاثیرگذار در زندگی در حال پایان توماس مان» توصیف می‌کند: روزی که لوئبک به این نویسنده تقریباً ۸۰ ساله، نشان شهروندی افتخاری اعطا کرد. بدین ترتیب، شهر زادگاه او سرانجام خدمات و جایگاه بزرگ این نویسنده را به رسمیت شناخت — که به گفته شرُتر، نشانه‌ای مهم از آشتی بود: «او از این دیدار دوباره سپاسگزار بود، دیداری که صلح نهایی با وطن را رقم زد.» تنها چند هفته بعد، در ۱۲ اوت ۱۹۵۵، توماس مان در بیمارستان کانتون در زوریخ درگذشت.

این مقاله از سایت تلویزیون ARD آلمان نقل شده است. به تاریخ ششم ماه مه ۲۰۲۵