عصر نو
www.asre-nou.net |
مادر بزرگ سالها از شوهرش بیخبر بود. هنوز که هنوز است نمی داند چه بر سر شوهر و همراهانش آمده است. روایت ها مختلف بود. یک بار شنیده بود که در یک درگیری توسط پلیس اسرائیل بازداشت شده و اکنون سالها ست که در زندان بسر می برد .بار دیگر از زبان یک زندانی که با شوهرش در زندان بود و خودش بعد چند سال در ازای آزادی یک گروگان اسرائیلی معاوضه شده بود شنیده بود که شوهرش بیمار است و ماهاست که دارد با بیماری دست و پنجه نرم می کند .باری , دست آخر یک روز از مرگ شوهرش با خبر شد. راوی نمی داند نام مادر بزرگ چیست.چنانچه نام نوه اش را هم نمی داند . همین قدر می داند مادر بزرگ نوه اش را با دستهای خودش بزرگ کرده بود. بنا به دلایلی که چگونگی آن بر راوی معلوم نیست. دست آخر روزی از پا در افتاده بود و دیگر نمی توانست روی دو پا بایستد.ما نمی دانیم نام مادر بزرگ چیست ،.همچنانکه نمی دانیم مادر بزرگ چه نامی روی نوه اش گذاشته است.راوی می گوید روی همین اصل ما اورا دخت فلسطینی می نامیم. بدون شک مادربزرگ را مادر فلسطین می نامیم. نه نتها راوی ،راویان نیز با او همعقیده اند. دخت فلسطینی یک روز با جامه سیاه یک روز با جامه سفید، شال فلسطینی بر سر ارکستر کوچکش را رهبری می کند .تو گویی «فاطمه حسونه» است ،عکاس و گزارشگر، آنچه را که بر مردمان نوار غزه میگذرد، مستند می کند. توگویی دخت فلسطینی ققنوسی است که از خاکستر فاطمه حسونه سربرآورده. آری ،او، هر روز صبح با مادر بزرگش به کف خیابان می آید. گاه با زنان سالمند گاه با کودکان آواره فلسطینی؛ کودکانی که در اثر بمباران اسرائیلی تمامی اعضای خانواده شان زیر خروارها خاک مدفون گشته اند. معلوم نیست توسط امدادگران صلیب سرخ، یونسکو یا گروه ها و بنیاد خیریه وابسته به سازمان ملل از میان خط آتش و دود گذر کرده و به نقاط امن کوچ داده شده اند. شاید دیروز بود، زمانی که ارتش اسرائیل هنور گذرگاه های مرزی نوار غزه را به اشغال خود در نیاورده بود. یا جا به جایی ها متعاقب کوچ اجباری قبل از بمباران اسرائیلی انجام گرفته بود، هر چه که بود تعداد آنها زیاد نبود. معلوم نبود چه بر سر کودکان نواره غزه آمده بود؛ اجسادشان زیر خروارها خاک رها شده بود. یا همراه هزاران قربانی دیگر اجسادشان در گورهای دستهجمعی مدفون شده بود. دولت اسرائیل پیش خودش فکر می کند که می تواند با اشغال نوار غزه، حقایق را از چشم مردمان جهان پنهان کند. اما دیگر دیر شده است.اگر دیروز، در جنگ دوم، زمان درازی طولانی کشید تا نیروهای متفقین اردوگاههای مرگ «.تربلینکاه، آشویتس، بوخنوالد، داخائو، بلزک و خلمنو ، و دیگر اردوگاههای مرگ را در اثر پیشروی و هزیمت نازی های یکی بعد از دیگری کشف و تعداد باقیمانده اسرا را آزاد کنند. (در خلال سالهای ۱۹۳۳-۱۹۴۵ اردوگاههای مرگ و همچنین اردوگاههای کار اجباری احداث گردید. در اینجا لازم است یادآوری کنیم که در سال ۱۹۳۳ نخستین اردوگاه کار اجباری در شانزده کیلومتری شمال شهر «مونیخ- آلمان گشایش یافت.این اردوگاه «داخائو». نام داشت و در آنجا در ابتدا زندانیان سیاسی محبوس بودند.) امروز دیگر هیچ رژیم جنایتکاری نمیتواند دستش را به خون جوانان آلوده کند و فکر کند که پایه های قدرتش را محکم کرده است و می تواند جنایاتش را از چشمان مردمان آگاه جهان پنهان نگاه دارد. طنز تلخ تاریخ را بنگر و بیاد بیاور که به جز مردمان آزاده، بیشترین اسرای قربانی یهودیان بوده اند که بهصرف آن که تحت فلسفه نژادپرستی نازی های آلمان متعلق به یهودیان بودهاند، می باید از صفحه روزگار محو شوند. اجسادشان بعد از خفگی در اتاق های سرپوشیده گاز، در کوره های آدم سوزی به خاکستر تبدیل می شد. این گونه جنایات علیه بشریت تا پیروزی نیروهای متفقین بدور از شهرها به دور از دیدرس مردمان جهان سیستماتیک و مخفیانه انجام می گرفت. اکنون در قرن بیستم و یکم اسرائیل دارد آشکارا این جنایات را پیش چشمان میلیون ها آدم در سراسر جهان مرتکب می شود. جهان می نگرد و البته قضاوت خواهد کرد. حتی اگر دولتهای غربی با اسرائیل از در مماشات در آیند. اما، تاریخ قضاوت خواهد کرد. مقامات اسرائیل روزی باید در برابر تریبون مردمان آزاده جهان محاکمه شوند و پاسخگوی اعمال جنایتکارانه شان باشند. ممکن است حکومتها در غرب چشم بپوشند، اما مردمان آزاده جهان نه می بخشند نه فراموش می کنند. باری، مخاطب من بگذار برای تو از دخت فلسطینی بگویم .او دختری است جوان و برنا، آنقدر جوان است که نمی توان به آسانی سنش را تشخیص داد. آری، او نمی گیرد، در خطوط چهره اش غم و اندوه سایه نیافکنده، چشمان سیاهش برق می زند. گاه که نور آفتاب بر قامت زیباییش می افتد، پوست شفاف صورتش هنگام شعار فلسطین ،فلسطین آزاد از شادی زایدالوصفی برق می زند. دستانش را در هوا تکان دهد و با شور فریاد می زند: «فلسطین آزاد ، مردم، عجله، عجله، کمک. فلسطین رها، به کمک مردم فلسطین بشتابید.» در این هنگام او کف می زند، در حلقه پلیس رو به جمعیتی که ازدحام کرده اند با صدایی رسا همراه با موزیک ویدئو و ضرباهنگ طبل تکرار میکند: «فلسطین آزاد ، به مردم فلسطین یاری رسانید.» و هر بار مادربزرگ است که پیشاپیش ازدحام کننده گان با زبان عربی می گوید: «فلسطین آزاد، فلسطین آزاد».به نحوی که پلیس بر آن میشود، دخالت کند و جمعیت را متفرق کند. صدای دخت فلسطینی با ضرب آهنگ طبل و موزیک همراه اوج می گیرد، جمعیت حلقه را تنگتر میکند. دخت فلسطینی که اکنون به هیجان آمده است، دست روی شانههای مادر بزرگ میگذارد. دلش میخواهد، خم شود و بیخ گوشش بگوید: «روزی برمیگردیم به سرزمین ما، خانه پدری، نوار غزه و آن روز دیر نیست.» شانه بالا می اندازد و با صدای روشن و شفاف می گوید: فلسطین، فلسطین آزاد. پاریس ،ششم ماه ژوئن سال ۲۰۲۵. محسن حسام |