عصر نو
www.asre-nou.net

مارلون و میخانۀ خورشید(بخشِ نخست)


Wed 4 06 2025

رضا بی شتاب



برای منوچهر نامور آزاد و حمید جاودان

اینجانب به صیغۀ اول شخصِ مُفرد؛فعلۀ سینما،کوچیکِ شوما،کُنترُل چیِ سینما،پادویِ سینما،بلیط فروش وُ ساندویچ فروش سینما،شاگردِ حضرتِ آدمِ ابوالبَشَر؛حیرونِ حضرتِ حوا...بازم بگَم:
تخمه آفتابگردون،تخمه ژاپنی،آب یخ،آدامس،بستنی،ساندویچ نوشابه پشمک شُکلات چنتا بِدَم؟
بعد با صدایِ مَلکوتی خوندم:تُوی دنیا هر کسی یه شکلی نون وُ در میاره/زندگی می چرخه غصه ای نداره/تُو دو روزه هستی غصه ننگ وُ عاره/برو جونم دست بزن به کاری/کار نداره عاری...
صدام گرم شده بود که یکی خوابوند پسِ گَردَنَم:برو گم شو؛ناسلامتی پول دادیم اومدیم سینما! همینطور جلو پرده وَرجه وُرجه می کنه...تُرشی تَره!اِاِاِاومده جلوِ فیلمِ«جن گیر»چی میخونه!؟
-«یِس آنفورچُونِتلی»
دوربین، صدا، حرکت: بعله غلوم شوما شونزده ساله مجرد؛ مارلون هستم تُو دماغی حرف می زنم. مارلون براندو صدای من وُ تقلید می کرد. مُدَتیه صدامو گم کردم وُ الآنم دارم تُو سَرم با خودم حرف می زنم وُ کلنجار میرم وُ بیخودی نمیخوام وقتِ عزیزِ مردم وُ تماشاچیا رو بگیرم.فرقِ تپانچه وُ کمانچه رو خوب میدونم.
-داغِتُو نبینم مَشتی!عوضی تو شونزده سالته؟شُکرِ خدا؛ شُکُلات مُکُلاتَم که ردیفِ ردیفه!
-تا چشمت در آد،به تو چه؛فضولی!کَفَن دُزدام آدم شدن!اگه حرف نزنی؛میگن لالی؟
یه مدتی تُو کشتیِ نوح یا همون«تایتانیک»مشغولِ جاشویی بودم وُ چون هی ماتم می بُرد وُ به قولی از زیرِ کار در می رفتم،با اُردَنگی انداختنم بیرون.یادمه رفته بودم رو عرشۀ کشتی،دستام باز،باد میزد تو صورتم وُ موهام پریشون بود وُ شعر می خوندم:ای مارلونِ هدایت/چه آیتی حکایت!ای دریایِ آواره/از من داری شکایت!...
گرم شده بودم که«سلین دیون»زد زیرِ گریه وُ گفت:من این شعر وُ نمی خونم؛نمی خونم...
گفتم:به دَرَک که نمی خونی؛میدونی چندتا خوانندۀ بزرگ منتظرن!؟کانادا درایِ بی مزه!
ناخدا«»اومد روی عرشه،مثه کوهِ یخ وُ گفت:بیا پایین بیا پایین اُسکُلِ کچل،هیِ یارو،آقا مَلَنگ!برو به جهنم؛یه بار دیگه این ورا آفتابی بشی میدم نَهَنگا وُ کوسه ها خدمتت بِرِسَن،خرفهم شدی خلیفه!
گفتم:«جیمز کامرون»این رسمش نبود؛ازت شکایت می کنم.گفت:برو گم شو بچه پُر رو،سمج، سِریش؛عجب گیری کردیما؛چه غلطی کرم،ای بابا...میدونی«برداشتِ»چندم بود!؟خراب کردی...
گفتم:فکر می کنین نمی دونم که کاپیتانِ اصلیِ کشتیِ«تایتانیک»،«ادرواد جان اسمیت»بود اونو کُشتین وُ به جاش مِستر«برنارد هیل»وُ گذاشتین،بعدشم قتلِ اونو انداختین گردنِ من
که آقا یه مرتبه«جیمز کامرون»عصبانی شد وُ دفتر وُ دستک وُ کلاکت وُ دوربین وُ شَپَلَق شَتَرق پرت کرد تُو صورتم وُ گفت:بر شیطون لعنت!ببینین این علاف چطوری ما رو عَنتر وُ مَنترِ خودش کرده؟
بعدم کشتی شون غرق شد وُ تنها حاجیت زنده موند...خیلی مسخره س!فکر می کنم همۀ ما مُردیم وُ به گورِ هم حسادت می کنیم وُ می خندیم.از آشنایی تُون مَشعُوفَم،تُو بدبختی معروفم.من سناریوِ سانسور شده ام.من وُ از صفحۀ سینما قیچی کردن
صبر کن صبر کن ببینم.شومام شنیدن؟یکی کمک می خواست:کمکم کنین من اینجا اسیرم یکی کمکم کنه...
خیالاتی شدم بعضیا میگن شبیه«چارلز برانسون»هستی ولی خودم فکر می کنم باید شبیه«آلن دلون» باشم.انگار یه سیب که از وسط نصف شده باشه.اولین بار که«چارلز برانسون»منو دید گفت:اگه من شبیهِ تو بودم خودکشی می کردم.مام شوخیِ خرکیِ این چُلمن وُ زیر سبیلی رد کردیم.ولی«آلن دلون»مَنو که دید زد زیرِ گریه،حالا گریه کن کی گریه کن؛مثه ابرِ بهار:دار دار دار...وُ گفت: کاشکی ندیده بودمت.دیدم«یول براینر»ایستاده پشتِ پنجره داره می خنده گفتم:تو دیگه چته کچل؟ گفت:میدَمِت دسِ«تراس بولوا»تا...ادبت کُنه.گفتم:برو بابا با اون فیلمِ«هفت دلاور»ت.گندشو در اُوردین.طرف ترسید.میدونی چرا؟چون هیچوقت صدایِ فریادِ مَنو نشنیده بود...
من تُو سینما تنقلات می فروختم.«آلن دولون»کُنتُرلچی بود،«چارلز برانسون»نظافتچی وُ«مارلون براندو»بلیط می فروخت.«جان وین»نگهبانِ دمِ در بود.بقیۀ بر وُ بچه ها مراقبِ اوضاع وُ دزدا وُ عوضیا وُ گیشه بودن.بعضی وقتا«آژانا»مجانی میرفتن تُو وُ کسی جرأت نداش جلوشون بگیره.یه بارم که من از کوره در رفتم وُ گفتم:کجا؟اینجا حساب کتاب داره طویله که نیس
چی بلوف می زنم!باشه توپولوف.آقایی که شوما باشی چشمت روز بد نبیه با باتون سیام کردن.تا یه سال سر و صورت وُ بدنم می سوخت.آقایون خفه خون گرفته بودن...ای تُو اون روحتُون...
تو آینه نیگا نیگا کردم خودمو دیدم نشستم یکی دو پیک ویسکی انداختم بالا وُ شنگول شدم وُ عینکِ دودی زدم وُ سیگار وینستون چاق کردم وُ دودش وُ میدم طرفِ حَسودای هفت خط تا بیشتر بسوزن...یه حمومِ آفتابِ بی دردسَرَم نمی تونیم بگیریم...خوب که نیگا می کنم می بینم خودم نیستم. این اربابِ ناکسِ که داره خوش میگذرونه وُ به ریش من وُ شما می خنده...مثه اینکه تُو خیال هم اگه خوش باشی گماشتۀ گَمونی.حالا تو هی آتیش به آتیش سیگار روشن کن وُ فوت کُن تُو صورتِ خدا،شاید فرجی شد.خیرِ سرم می خواستم«زاپاتا»بشم؛اما زاپاسِ یه لَگنِ لکنتی یم نشدم.
من هیچ خصومتی با کسی ندارم ولی تازه دو زاریم افتاده که اینا کِرم دارن.بنده به هر آرامشی مشکوکم.فکر می کنم تابوتِ منو؛تحمُلِ ابلهانه وُ بی عقلیِ من،اینور وُ اونوُر می کِشه؟خوش به حالِ کسی که رُود؛اُستادشه وُ زلالیِ آب زبونشه.وقتی هیچکی منتظرت نیس دِلواپَست نیس؛یعنی تو مُردی نیستی.من یه سری سرگشتگی وُ پریشونی دارم که اگه بخوام براتون تعریف کنم خمیازه می کشین وُ تُو زحمت می اُفتین،پس...یه کَفِ مرتب بزنین تا بِرَم سرِ اصلِ مطلب...دوباره صدا مییاد. گوش کنین:دارم خفه میشم یکی به دادم برسه کمک کمک
فیلمای وسترن وُ اسب وُ اسطبل وُ صحرا وُ سرخ پوست وُ رستورانِ اسپاگتی وُ اسلحه وُ دوئل وُ شلیک وُ آتیش وُ یقلاوی وُ لوبیا وُ توتون جویدن وُ:امشب شبِ مهتابه...نه نه؛اینارو بذارین کنار.خدای شوما شاهده اگه«جان وین»وُ«دین مارتین»وُ«لی ماروین»وُ«لی وان کلیف»وُ«مارلون براندو»وُ«پل نیومن»وُ «استیو مک کوئین» هم واسطۀ صلحِ ما بشن وُ بگن:
-مَشتی ما گذشتیم تو هم بگذر.ما سبیل گرو می ذاریم بیا وُ رویِ ما رو زمین ننداز جونِ جدت،به خاطرِ«ایلیزابت تایلور»،«سوزان هیوارد»،«سوفیا لورن»،«اینگرید برگمن»،«اوا گاردنر»،«جنیفر جونز»، «جینجا راجرز»؛که خاطرِتوُ خیلی میخوان به خاطرِ اونا؛خون بپا نکن،«مرلین مونرو»اون ترانۀ معروف وُ برا تُو خونده:هَپی بِرس دی مستِر پِرِزیدنت مارلون جون...
نوچ.مثه گونی می تکونمشون.این تو بمیری از اون تو بمیریا نیس جون مولا.از یه کوری پرسیدن تو چطور قمار بازی می کنی؟گفت:اونقدر فضول دور وُ بَرَم ریخته که قاپ هنوز تُو هواس،میگن چن میشینه.حسابی سرشون داد زدم.ترسیدن.میدونی چرا چون هیچوقت صدایِ فریادِ منو نشنیده بودن...
خیر؛من از خرِ هالیوود پایین بیا؛چی!نیستم.چرا؟چون آدم کُشتن.قانون بِگذَره من نمی گذَرَم وُ ول کنِ معامله نیستم.اگه«فردین»وُ«ناصر ملک مطیعی»وُ«رضا بیک ایمان وردی»وُ«بهروز وثوقی»وُ «منوچهر وثوق»وُ«سعید راد»وُ«ایرج قادری»وساطت بکنن وُ بگن:
-این تن بمیره جون هرچی لوطی وُ مَرده ول کن بابا کوتاه بیا.بخشش از بزرگونه تو نیکی می کن و در دجله؟در حجله!بقیه ش چی بود؟حالا...به خاطر«آذر شیوا»،«فروزان»،«کتایون»،«پوری بنایی»، «فرزانه تاییدی»،«آرام»،«شورانگیز طباطبایی»؛کوتاه بیا.به خداوندی خدا دُوسِت دارن وُ به ولایِ علی عاشقتن وُ«سوسن»اون ترانه رو واسه تو خونده:خوش به حالِ دیونه که همیشه خندونه از تمومِ زندگی رُوشو برمی گردونه...آره مارلون جون
گفتم:عاشقِ«مهوش»ام؛اونجا که میگه:«شد شد نشد نشد وِلِش کُن»محشرِ کُبرا؛عشق!.من شخصاً نظر کردۀ بدبختی ام.دست از سرِ ما بردارین وُ...برو بابا حال نداری همه شون دیپلم رَدی. افتضاحِ آشنایی با کیا رو داریم!خوش به حالِ کسی که اجل راهِ خُونه شُو گم کرده.راسیاتش ما یا با هم می پریم وُ یا به هم می پریم.آره امروزه روز دَس به دُنبکِ هر کی بذاری صدا میده.باور نداری!؟تو گُه می خوری که باور نداری.برو کنار بذار باد بیاد بچه.اجازه بده اجازه بده می شنوی:کمک کمک نفسم بالا نمی یاد
هیچ گوسفندی برا قصاب مرثیه نمی گِه وُ اشک نمی ریزه.من این داستانو تا آخر دنبال می کنم.اینا میخوان به خاطرِ«یه مُشت دلار»گولم بزنن،اُهوک.بیا بفرما؛خر خودتونین؛اونم من که همۀ عالم وُ آدم ترانه ای رو که خوندم حفظن:گنج قارون نمیخوام مال فراون نمیخوام...بعله...شبا میرم سرِ قبرِ مادرم دراز می کشم وُ اونقدر گریه می کنم تا خوابم میبَرِه...لامَصَّب چه بادِ سردی مییاد!
مادرم؟حالا تو به مادرِ من میگی مادرم!چه رویی دارم من!جلو تماشاچیا ننه من غریبم بازی در مییاری!خجالت نمی کشی مَکّار.بِدَم همینجا رُسوات کنن؟مالِ مردم وُ میخورن آدما رُو دسته دسته می کُشن؛به مرم دروغ می گن.تو سیرکِ سیاسی وُ باغ وحش اَلاکلنگ بازی می کنن...نه نه نه...این جاش اینجا نیس.این وُ باید پشتِ صحنۀ فیلمِ«بر باد رفته»می گفتم که سانسور شد.چیزایِ بُو دارِ سیاسی رو سانسور می کنن دیگه میدونی که چه میگم؟پس برو کنار نفتی نشی.وقتی شرف وُ بزرگی رُو سرمایه وُ پُر رویی وُ بی شرفی رُو؛پول تعیین می کنه؛بهتره فقیر وُ گمنام وُ کوچولو بمونی...باری... بچه ها می گفتن«کلارک گیبل»قیافش شبیهِ توِ.اون قد وُ بالا وُ خنده وُ سیبلِ موشی وُ اون زُلفای روغن زدۀ رُو به بالا شونه شده.اون خونسرد بود؛من جوشی ام یهو به هم می ریزم وُ قاطی می کنم...
«کلارک گیبل»با یه حالتِ طلبکار گفت:پس«رت باتلرِ»فیلمِ«بر باد رفته»تویی؟از آشناییت خوشبختم خوش تیپ...از رو هم که نمیری!از در بیرونت می کنن از پنجره مییای تُو.ناکسِ کچل...
دوربین صدا حرکت:غلوم شوما شونزده ساله مجرد؛مارلون هستم وُ مُدَتیه صدامو...مثکه قاطی کردم. فیلمِ چی؟آها فیلم باد در رفته...
کی میدونه شاید می خواستم از دیوار به دریا برسم.شاید شُل مغز باشم.همۀ ما رازِ بقایِ هَمیم!شوما چی میگی ها؟آهای جِفری جِنّی!هفت تا چایی هفت تا قلیون هفت تا دیزی به حسابِ تماشاچیا؛ وردار بیار باباجون.شیطونه میگه همه شونو هَم بِزَنما!عربده زدم.ترسیدن.میدونی چرا؟چون هیچوقت صدایِ فریادِ منو نشنیده بودن...
این دست وُ صورت وُ سر وُ کلۀ خونی هم که می بینی مصنوعی وُ قلابیه.فیلم بازی می کنم.نترسین چیزی نیس.اونا به اسبا شلیک می کنن به آدما شلیک می کنن به همۀ نفس کشها شلیک می کنن آهای نفس کش.گُشنگی شبیهِ شمشیر می مونه تا بجنبی جونِ تُو جِر داده.ترس جسارتِ منو بلعیده. چُس ناله بَسه سُلطون.زمان نداریم.وقت به قدرِ شاشِ موشه.زمان وُ زمونه پفیوزه.بگذار وُ بگذر بازم منظورم اینا نیست؛نه.کافۀ رفقای قدیمیِ خودمون همون میخونۀ خورشید یادته؟اگه گفتی اسمِ صاحبش چی بود؟آها باریکلا معلومه هنوز مغزت هَنگ نکرده وُ رُو به راهی.داری به خودت گُل می زنی نه!اتوبوسِ هَوَس سقوط کرد.بد نیس بدونین سناریو نویسم.فیلمنامه های«اتوبوسی به نام هوس»وُ «زاپاتا»وُ«پدرخوانده»وُ«بر باد رفته»وُ یه مُشت دیگه از اینها رو؛من نوشتم
دوربین صدا حرکت: بعله غلوم شوما شونزده ساله مجرد؛مارلون هستم وُ مُدَتیه صدامو...
ما یه پاوَرَقیِ قِی شده وسطِ بازار سیاهیم.سیاه زنگی دستش وُ گذاشته پشتِ شیشۀ شب زُل زده به خوشۀ خورشید.آتشِ پشیمونی وقتی افتاد به جونت؛کله پا میشی وُ چاره ای نداره.اونوقت طعمِ خرما وُ خار بَرات یکیه.برو پشتِ آینه قایم شو پیش از اونکه مثه یه آب نباتِ چوبیِ مقدس تُو هوا معلق بشی؛نه خورده میشی نه دور انداخته میشی،نه کَلَکت وُ می کنن وُ تموم.آدمایِ سخن چین بی کَس میشن.زینِ اسب وُ کجا گذاشتم!کجا بودم چی می گفتم جیگر؟من چِم شده!؟آها احسنت.اسمِ صاحبِ میخونۀ خورشید؛رینگو جینگوز بود و با هیچکی حرف نمی زد و از احدالناسی هم نمی پرسید:چی می خوری.چرا؟چون«مِنو»ی همه یه چیز بود وُ نیازی به چُونه جنبوندن نبود.لازم نبود فکر کنی:اینو می خورم اونو نمی خورم؛ملتفتی رفیق!قیافه شو شبیه پدرخونده میکرد.الکی یه چیزی میذاش تُو دهنش وُ تُو دماغی حرف میزد:
-اگه میخوای بزرگ باشی بزرگ فکر کن.یه وقت عروسکِ خمیه شبه بازیِ این وُ اون نشی
اگه براش تعریف کنم که«مارلون براندو»دستش وُ گذاش رو شونَم وُ گفت:رفیق من چقد شبیه توم افتخار می کنم.کاشکی نقشِ«زاپاتا»رو تو بازی می کردی.حیف،حیف وُ صد حیف
اگه این وُ بهش بگَم،از حسودی سکته میزنه.حالا کی واسه ما داره منبر میره!قیافش شده بود عینِ موشِ کور وُ دَهَنش آسفالت.مثکه رو آنتن نیستی نه!سرت وُ کردی زیرِ آب،آقا جان سیل اُومده سونامی اُومده خوابی!چتر بازی با کی؟داری سقوط می کنی؛چی بگم بعله فضولی موقوف.وقتی سینه ت پُرِ مَلاله؛گیرم که آب زُلاله.ما که به اندازۀ یه پشکلِ بُزم ارزش نداریم بُزدل.بنداز بالا،تلخه نه؟یادش بخیر!به سلامتی.پَه گوش کن صدای شیهه وُ یورتمۀ اسبا رُو می شنوی؟نه؛یه صدایی اومد: کمک کمک نجاتم بدین
ما؛یعنی من مخلصِ شوما مارلون؛با بر وُ بچه ها یعنی هفت کوتولۀ لال:راجرز وُ جیمی وُ جیسی وُ جرالد وُ جکی وُ جانی وُ جفری؛لام تا کام حرف نمی زنیم.همه مون گُنگیم لالمونی داریم.حرف تُو دهنمون ماسیده همه چیمون جعلیه.جرأت نداریم.جیگر نداریم.جُون وُ جریق نداریم.اِسمامُون، شناسنامه هامون جعلیه.برا همین خفه خون وُ چمچارۀ مرگ گرفتیم.یه عده لاف وُ علاف که عادت کردیم فقط تُو سرمون تُو دلمون حرف بزنیم وُ غُرغُر وُ غیبت بکنیم.این وُ اونو بزنیم وُ آش وُ لاش کنیم وُ خط وُ نشون بکشیم.بعد برا خالی نبودنِ عریضه تُو رو همدیگه بخندیم وُ دست به سینه ببریم؛ دست رُو سر بذاریم یعنی که:عزیزمی،خاطرت وُ خیلی می خوام.نوکرتم وُ از این جور وِراجی های اَجق وَجقی.یه عده مُفنگی که تا اسمِ تفنگ مییاد فرار می کنن.یکی نیس به ات بگه خرت به چند؛ حالت چطوره.اَگرم گفت بدان وُ آگاه باش چرت وُ پرت وُ حرفِ مُفته.نمک نشناسی هم حد وُ اندازه داره حالیته هالو!حالا دارم شک می کنم.شوما که دارین لب؛خونی می کنین وُ به من خیره خیره نگاه می کنین نکنه خدا نکرده جعلی باشین!اگه اینجوری باشه من با این جیگرِ آتش گرفته چه بکنم؛جوابِ سایه مُو چه بدم؟
منم این حرفا رو تُو دلم می گم چرا؟چون لالم ولی لب خونی بلدم بفرما:
-قیافشو!عینِ میمونه همش وَرجه وُرجه می کنه میمون هرچه زشت تر بازیش بیشتر؛هنرمندم!؟
-خفه شو مرتیکۀ شپشوی به آدم نبُردۀ دو زاری انترِ بی رگِ سیب زمینی؛دُم در اُورده؛هنرپیشه ام!؟
-تو کله ش به جای مغز پِهِنه؛برا همینه بهش میگن بَبُو گلابی واسه ما قُمپُوز در می کنه؛معروفم!؟
-این باقلوا رو نگا کن!ناکسِ ناجنس گوز مغز خودش وُ به موش مُردگی میزنه آشغال؛کارگردانم!؟
-یابو علفی رُو انگار از طویله بیرون اُوُردن.پالونش وُ نگا!هیچی حالیش نیس.قمپوز؛هُش!جهانی ام!؟
-برا ما دیگه نمی خواد قیافه بگیری.کتاب گرفته دستش یعنی مام بعله حالیمونه چیز خونیم؛پیزوری!؟
داد زدم اونم چه دادی.خشک شون زد.میدونی چرا؟چون هیچوقت صدایِ فریادِ منو نشنیده بودن...
خدا جای حق نشسته.ولم کنین؛نامردا رُو می کُشم.بی خیال.رُو دل کردم.گوشِ سنگین وُ زبونِ دراز یعنی طرف لت وُ پار.تا ستارۀ صبح ندمیده برم یه کم دراز بکشم وُ تمدید اعصاب بکنم وُ بیام در خدمتتون باشم.بگذریم نمی خوام آبروی نداشته شون وُ بِبَرَم وُ بِگَم:کور خوندین.میدونم چی میگین بی شرفای بی همه چیز.مُرده شورِ همه شون وُ ببره.صدا رو شنیدی:
کمک کمک اینا منو زندونی کردن...

سه شنبه 13 خردادماه 1404///3 ژوئن 2025