عصر نو
www.asre-nou.net

مریض


Fri 16 05 2025

علی اصغر راشدان

new/aliasghar-rashedan07.jpg
" انگار یه دفعه وناغافل پاک کله پا شده hم، اصلا و ابدا اینجوری نبودم."
" چه جوری این‌جوری شدی؟من زبون زرگری حالی‌ام نیست، راحت بگو چه‌ت شده؟ "
" تا قبل از کرونا گرفتن و خوب شدن، هیچیم نبود، زمستونا تو استخرای سرپوشیده بودم و تابستونا عینهو ماهی دایم تو دریا وول می‌خوردم. سالی چن مرتبه مسافرت میرفتم، هر فصل تو یه کشور اروپائی یا ینگه دنیاب ودم و خم به ابرو نمی‌اوردم. "
" خیلیم خوب، خیلیم عالی، حالا چه ت شده که این سفرا و شناها رو نمیری و بوف کور گوشه خونه شدی؟ "
" دست رو دل صاحاب مرده م مگذار دکتر، اگه بگم، مثنوی هفتاد من کاغذ میشه، گفتی آخروقت بهم وقت دادی که مریض نداری و میخوای باهام گپ بزنی، اگه سرحرفای تموم نشدنیمو بازکنی، میتونم تا قیامت درد دل کنم، میترسم باعث درد سر بشم. "
" خیالت راحت باشه، از الان که ساعت چار بعد از ظهره، گوشام تا هفت ونیم که کلینیک تعطیل میشه، دراختیارته، تو که اصلا و ابدا اهل زنجموره و نک و ناله نبودی، سالای آزگاره می‌شناسمت. "
" از صبح تا همین پیش پای من مریض دیدی و خسته ئی، مختصر و مفید میگم. "
" خیلی خب، اصل درد و مرضتو بگو. "
" میدونی چیه دکتر. "
" کف دستمو بو نکرده م که، تا نگی نمیدونم چیه،بگو تا بدونم. "
" همین جفت پامو می بینی؟ تا همین چندی پیش، هیچ مرگش نبود. تموم این شهرو اطرافشو زیر پا می‌گذاشتم، سالای آزگار، من و همین پاهای سگ جون، کارمون پرسه زدن بوده و خم به ابرو نمیاوردن. "
" خب، مگه حالا قالت گذاشتن و تمکین نمی کنن، ظاهرشون با گذشته فرقی نکرده که. "
" چیجوری فرق نکرده! پوستشون داره سیا میشه، پاهای به اون کلفتی، دارن باریک ونی لبکی میشن! "
" کمی تغییر کردن، اونقدرا نیست که این‌جور نق نقتو دربیاری."
" شوما که تو پاهای سگ مصب من نیستی تاببینی چی مرگشونه. "
" خیلی خب، بنال تا ببینم چه مرگشونه. "
" از سر شب تا نصف شب پاک یخ میزنن، انگار به عوض خون، یخ تو رگاشون جاریه، از سرما پیرمو در میارن، بعد از نصف شب و خروسخون، آتیش میگیرن، اینجورشو ندیده بودم دیگه، تموم پتو و ملافه هارو پرت میکنم کنار، بازم شعله می کشن. فکر کنم چربی کبد گرفته م. "
" چطوری خوابنما شدی که چربی کبد گرفتی ؟ "
" آخه میدونی چیه دکتر؟ "
" نه ، نمیدونم، بگو تا بدونم چیه. "
" پشت پاهام ، مخصوصا پای راستم ورم داره، کره ی بازوهام که مثل ستون بود، یواش یواش داره باریک و نی لبکی میشه، دست و پاهام لاغرو باریک میشه، برعکس، شیکم صاحاب مرده م، روز به روز گنده تر میشه، من اصلا شیکم نداشتم، سالای آزگار وزنم با دو سه کیلو تفاوت، یه جور بوده، الان رفتم رو ترازو برقیت ودیدی که هفت هشت کیلو اضافه شده م، تمومش چربیای شیکم و پهلوهامه. همه جام لاغر و باریک میشه و هی وزن اضافه میکنم! ازعجایب خلقت نیست، دکتر؟ "
" خودت میگی علت العلل این مسئله ی عجیب چیه؟ "
" ایناهمه ش علامت اینه که چر بی کبد گرفته م. "
" امروز با این چربی کبد زدنت سر مو بردی ، اینا حرفای تو نیست، کی این کلمه چربی کبد رو تو کله ت کاشته؟ "
" به باجناغ دکترم که گفتم، گفت اینانشونه ی چربی کبده، معالجه نکنی، سیروس کبدی می گیری، تادیر نشده، هرچی زودتر کبدتو معالجه کن، وگرنه دیدارمون به قیامت. "
" هرکی این ترهات رو تو کله ت خالی کرده، گوزتو غرغره کرده، دوماه پیش تست کامل خون ازت گرفتم، الانم لیستش تواین کامپیوتر جلومه، کبدت هیچ مرگش نیست، اگه بود، باید تواین تست خون نشون میداد. دیگه چی درد و مرضی داری که نشون میده کبدت چربی گرفته، اگه تو دکتری، بیا بشین پشت میزمن جناب همه چی دان. "
" قبلا تموم این شهر رو زیر پا می گذاشتم وآخ نمی گفتم، الان نیم ساعت که راه میرم، به نفس نفس می افتم و تنگ نفس می‌گیرم، اگه اینا از نشونه های چربی کبد نیست، پس چیه، دکتر؟ "
" سی چل ساله که بودی، این شهرو زیرپا میگذاشتی و خم به ابرو نمیاوردی، نه حالا که هشتاد ساله ئی، برو یه لقمه بخور و ده لقمه صدقه بده که تو این سن وسال هنوز سرپائی و ولیچر نشین نشدی."
" من هنوز چل وهشت ساله م، دکتر، هشتاد ساله کجا بود! "
" منم میگم قیافه ت هنوز چل و هشت ساله ها رو نشون میده، اما این تاریخ تولد توی کامپیوتر جلوم یه چیز دیگه میگه. "
" خلاصه کلام، میدونی چیه دکتر؟ "
" نه، نمیدونم، بگو تابدونم چیه. "
" بچه ی نیشابور، میباس تاصدسالگی سرپا باشه."
" مگه بچه ی نیشابور تافته ی جدابافته ست؟ "
" مادر بزرگم، تو همین شهر نیشابور صدوبیست سال زندگی کرد، من کجام از اون کمتره؟"
" میدون چیه، مرض تو، درد بی دردیه، پیش منم هیچ داروئی نداره..."