عصر نو
www.asre-nou.net

راننده و مسافر، دست و آینه و فرمان


Tue 13 05 2025

طاهره بارئی

یکی به من بگوید چه می کردم در آن اتوبوس شهرک بروکسل
این درست که هر لحظه می خواستم پیاده شوم
که سر پا بودم
دستم را گرفته بودم از پشتی یک صندلی
راست می گوئید شبیه گنجشک هراسان شاید
که یکباره از او خواسته باشند بایستد روی دو پا
یادش برود دوبال یال وار
اینکه چیزی نیست، قیچی زده بودند نک بالها را هم
حتما که درد داشته
که نامرتب میشود، همینطور که شده بود
پرنده عینک زده بود
کفشش پاشنه داشت
مبادا بشناسند، بگیرند، دنبالش کنند
با کیف پول و دسته کلید
به حداکثر رسانده بود شباهت خود را
با اهالی کوچه و بازار.

پشت سر راننده می ایستد
سوال کنم یا نه
حالا سوال کنم یا بعد
آه چه سخت کشید ترمز را
نزدیک بود تصادف را بیاورند وسط صحنه
بگذارم کمی سر جا بیاید حالش؟
می خواهم بپرسم یا دقیقاْ بخواهم پیاده کند مرا
بگذارد با همین پا های ناشی
و زمزمه کفش های خلاف عادت
روی لبه خیابان تلو تلو خوران بروم
حتما می داند نمی دانم کجا بروم
خانه من نمی تواند از میان این خیابانها
این مغازه ها، این خیمه ها و بساط ها بگذرد
ورودی را گم کرده ام یا خروجی ست که پیش نمی آید
و این ورودی، قابل تصویر و توصیف نیست که به عابری نشان دهم
کمک بخواهم
پس با این اتوبوس
در همین حالت ناشیانه آیا ادامه دهم؟
شاید خود اتوبوس سرانجام زد به یک جاده پنهان
سر در آوردیم از افق یک شهر دیگر
آمد بوی کوی و برزن دیار خودمان
بله پس تائید می کنید بهتر است در همین اتوبوس، با همین حالت ادامه دهم؟
چطور است بروم بنشینم
از دسته چتر کمک می گیرم
شاید عکاسی در همین حالت عکس گرفت از من
خواست سنجاق کند نشسته ی مرا به کناره ی سفره تاریخ.
با بازوی روی دسته چتر
انگار پیاده شده ام از عصر مادر بزرگ
یا خود مادر بزرگم، سفر کرده به آینده.

در این فاصله می آورم لبه کلاه را تا لبه پیشانی
مرتب
صاف
چون بازیکن گلف که پرواز می دهد توپ آینده را
راننده نگاهی می اندازد از آینه ماشین پر از اخطار
جای راننده را گرفته ام؟
فرمان را من می چرخانم؟
پس کار او چیست؟
چرا در هم ادغام می شویم چون دو تصویر در آب؟
انگار ایستاده ایم
کنار برکه ی آبی
حرکت را می نوشیم
فنجان به فنجان

پرواز میدهم دسته چتر و خود چتر را
از فرمان رسته ام
فرود آمده ام زیر پناهگاه.