دیارِ من
Fri 9 05 2025
امید همائی
دیارِ من آفتابِ مغتنمی داشت
که پاک و بیدریغ می تابید.
دیارِ من اگرچه رویِ زمین جا داشت
امّا ازآنِ جغرافیایِ زمان بود
و با روزگار رفت.
در آن دیار باغ
زدستِ تطاولِ خزان
ایمن
و پائیز
جامه هایِ گلرنگ و ارغوانی خویش
در نسیم می شوئید.
بهار را
در آن دیار
انتظار نمیکشیدی تو
چرا که در میانِ باغ و باغچه
مأمن گزیده بود همیشه
و در کنارِ او زمستان
ز هول و هیبت خاکستری و سرد تهی
با سرِ مسالمت میزیست.
میانِ ذرّه هایِ هوا
رویِ شانه هایِ نسیم
عطرِ نسترن امانت بود.
دیار من
جای و گاهِ کودکی من بود
مجالِ مغتنمی
کز دست من
بسانِ باد گریخت.
سراینده از دریافت نظرات شما خرسند خواهد شد.
homaeeomid@yahoo.fr
|
|