عصر نو
www.asre-nou.net

لارنس اس ویتنر

دموکراسی یا پلوتوکراسی؟

ترجمه‌ی احمد سیف
Mon 21 04 2025



با وجود سخنان پرطمطراق فراوانی که ایالات متحده را به‌عنوان یک دموکراسی (که در آن مردم حکومت می‌کنند) توصیف می‌کند، این کشور در واقع اغلب بیشتر شبیه یک پلوتوکراسی (که در آن ثروتمندان حکومت می‌کنند) بوده است.

این سردرگمی تا حد زیادی ناشی از این واقعیت است که ایالات متحده در زمان تأسیس خود، نسبت به هم‌عصرانش تا حدی دموکراتیک‌تر بود. در قرن هجدهم، کشورهای اروپایی که توسط پادشاهان، شاهزادگان و سایر نخبگان موروثی ثروتمند اداره می‌شدند، اغلب با این کشور نوپای پرآشوب و کمتر وابسته به سنت که در آن برخی از آمریکایی‌ها حتی حق رأی داشتند در تناقض آشکار قرارداشتند.

با این حال، اکثریت قریب به اتفاق آمریکایی‌ها حق رأی نداشتند؛ این حق عمدتاً محدود به مردان سفیدپوست مالک دارایی یا پرداخت‌کننده مالیات—حدود ۶ درصد از جمعیت ایالات متحده در سال ۱۷۸۹ بود. زنان (که حدود ۵۰ درصد جمعیت را تشکیل می‌دادند)، به‌جز در مواردی بسیار استثنایی، از حق رأی محروم بودند. و بردگان (که حدود ۱۸ درصد جمعیت را شامل می‌شدند) نه تنها از حق رأی، بلکه حتی از حق شهروندی نیز محروم بودند.

آمریکایی‌های ثروتمند کنترل قاطع دولت‌های ایالتی و فدرال ایالات متحده را در دست داشتند. بنیان‌گذاران کشور، مردان سفیدپوست ثروتمندی بودند—در بسیاری از موارد، صاحبان مزارع عظیمی که به نیروی کار برده متکی بودند. اولین رئیس‌جمهور ایالات متحده، جورج واشنگتن، یکی از ثروتمندترین آمریکایی‌های زمان خود بود. زنان و بردگان هیچ نقشی در حکومت نداشتند.

یکی دیگر از دلایلی که ایالات متحده با دموکراسی پیوند خورده، این است که در طول تاریخ خود،—هرچند فقط از طریق غلبه بر مقاومت سرسخت نخبگان اقتصادی سنتی، به‌تدریج دموکراتیک‌تر شده است.

در بیشتر دوران قرن نوزدهم، مبارزه برای دموکراسی واقعاً دشوار بود. اگرچه حق رأی برای مردان سفیدپوست گسترش یافت، کمپین‌های حقوق زنان و به‌ویژه کوشش برای الغای برده‌داری با مقاومت شدیدی مواجه شد. طبقه ثروتمند برده‌دار جنوب حاضر شد حتی جنگ داخلی خونینی به راه اندازد تا برده‌داری را حفظ کند—زیاده‌روی‌ای که به‌طرز طعنه‌آمیزی منجر به لغو برده‌داری و اعطای حق رأی به بردگان سابق شد. به‌واسطه حق رأی میلیون‌ها آفریقایی-آمریکایی پس از جنگ، دولت‌های دوران بازسازی عناصر برابری سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را وارد سیاست جنوب کردند. این امر طبقه قدیمی برده‌دار را وحشت‌زده کرد، و آنان یک ضدانقلاب به راه انداختند—کارزاری ترورآمیز به رهبری کوکلوس‌کلان ها که سیاه‌پوستان را از حق رأی و مناصب عمومی محروم کرد و برتری سفیدپوستان را در تمام جنبه‌های زندگی جنوبی نهادینه ساخت.

در شمال، سرمایه‌داران صنعتی نوظهورِ اواخر قرن نوزدهم، با بهره‌گیری از ثروت عظیم شرکت‌های بزرگ خود، کنترل حکومت را در دوره‌ای به دست گرفتند که به «عصر زرین» معروف شد. این غول‌های صنعتی، که از قدرت و تجمل بی‌سابقه‌ای برخوردار بودند، به‌راحتی حمایت سیاستمداران را خریدند یا خودشان در مناصب عمومی قرار گرفتند. در واقع، مجلس سنای ایالات متحده به‌عنوان «باشگاه میلیونرها» شناخته می‌شد. در همین حال، انبوه مهاجران فقیر که برای کار در کارخانه‌های جدید جذب می‌شدند، در زاغه‌های شهرهای بزرگ جمع شدند. اگرچه «وحشت‌» (بحران‌های اقتصادی) گاه و بیگاه کشور را در برمی‌گرفت و بیکاری و گرسنگی گسترده ایجاد می‌کرد، نه دولت فدرال و نه ایالت‌ها هیچ اقدامی برای کمک انجام نمی‌دادند. در عوض، اکثر سیاستمداران—در حالی که فقر فراگیر، سرکوب حقوق رأی سیاه‌پوستان و جنبش فزاینده حق رأی زنان را نادیده می‌گرفتند—بر خدمت به منافع شرکت‌های بزرگ تمرکز داشتند و قوانینی به نفع آن‌ها تصویب می‌کردند.

با تسلط نخبگان اقتصادی بر دولت‌های شمال و جنوب در اواخر قرن نوزدهم، جنبش‌های رادیکال خارج از نظام دو حزبی پدید آمدند. کشاورزان خشمگین حزب پوپولیست را برای بازپس‌گیری کشور از دست ثروتمندان بنیان نهادند و برای مدتی موفقیت انتخاباتی چشمگیری داشتند. اعتصاب‌ها و مبارزات کارگری کشور را فراگرفت. شاید معروف‌ترینِ آن‌ها، اعتصاب سراسری پولمن در سال ۱۸۹۴ باشد که تنها با دخالت دولت فدرال برای سرکوب اتحادیه راه‌آهن آمریکا و دستگیری رهبران آن به پایان رسید.

خشم انباشته‌شده مردم علیه حکومت ثروتمندسالار سرانجام در اوایل قرن بیستم فوران کرد. جنبش ترقی‌خواه، با نفوذ به بخش‌هایی از احزاب دموکرات و جمهوری‌خواه، توانست برخی از بدترین سوء‌استفاده‌های ثروتمندان از قدرت را محدود کند. اصلاحات آن شامل انتخاب مستقیم سناتورها، اصلاحیه قانون اساسی برای مالیات تصاعدی بر درآمد، قوانین حمایتی از حقوق کارگران، و اصلاحیه قانون اساسی برای تضمین حق رأی زنان بود.

اگرچه جنگ جهانی اول و بازگشت جمهوری‌خواهان محافظه‌کار در دهه ۱۹۲۰ به مبارزه برای دموکراسی ضربه زد، این مبارزه با آغاز رکود بزرگ و شروع سیاست‌های «نیودیل» به‌طور چشمگیری احیا شد. با تکیه بر اکثریتی قاطع در کنگره، دموکرات‌ها قوانینی تصویب کردند که مالیات بر ثروتمندان را به‌شدت افزایش داد، حق نمایندگی اتحادیه‌ها برای کارگران را تضمین کرد، پروژه‌های عظیم کمک‌رسانی راه‌اندازی شد، و برنامه‌هایی مانند تأمین اجتماعی، حداقل دستمزد، حداکثر ساعات کار، و سایر اقدامات حمایتی برای آمریکایی‌های «فراموش‌شده» را به اجرا گذاشت. علیرغم مخالفت شدید نخبگان جنوبی، حتی موضوع حقوق مدنی نیز—در قالب فرمان اجرایی فرانکلین روزولت برای ایجاد کمیته‌ای جهت تضمین فرصت‌های شغلی برابر. مطرح شد

این اقدامات مردمی در دهه ۱۹۶۰ با تصویب قوانین گسترده حق رأی و حقوق مدنی، اصلاحات مهاجرت، بیمه سلامت سالمندان (مدیکر) و کم‌درآمدها (مدیکید)، و برنامه‌هایی برای کاهش فقر، گسترش فرصت‌های آموزشی، و راه‌اندازی رسانه‌های عمومی تکمیل شد.

امروزه، به رهبری میلیاردرهایی چون دونالد ترامپ و ایلان ماسک، البته، ما شاهد ضدانقلابی جدید هستیم که هدف آن کاهش دسترسی عمومی به رأی، ایجاد رعب برای مخالفان، و در سطحی گسترده‌تر، بازگرداندن دولت آمریکا به نقش پیشین خود به‌عنوان نگهبان امتیازات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است. برنی سندرز و الکساندریا اوکازیو-کورتز، در سخنرانی های فعلی خود، این برنامه را «الیگارشی» (حکومت چند نفره) می‌نامند. و درست هم می‌گویند. اما، به‌طور مشخص‌تر، این پلوتوکراسی،حکومت ثروتمندسالار برای خدمت به منافع ثروتمندان است.

هرچند ایالات متحده هیچ‌گاه یک دموکراسی کامل نبوده است، شواهد بسیاری نشان می‌دهد که در طول قرن‌ها پیشرفت چشمگیری در این راستا داشته است. و پرسش امروز این است: آیا این پیشرفت ها را کنار خواهیم گذاشت و به دوران عصر زرین باز خواهیم گشت—یا حتی بدتر؟

این لحظه‌ای تاریخی است، فرصتی برای آمریکایی‌هاست تا از آنچه آبراهام لینکلن آن را «حکومتی از مردم، به‌دست مردم و برای مردم» خواند، دفاع کنند. این شرم آور است اگر آمریکایی‌ها آن چشم‌انداز دموکراتیک را رها کنند.

مقاله را به انگلیسی دراین لینک بخوانید.
https://znetwork.org/znetarticle/democracy-or-plutocracy/