عصر نو
www.asre-nou.net

حاکم و زهر


Wed 9 04 2025

مهدی استعدادی شاد

new/mehdi-estedadi-shad05.jpg
وقتی که نمایندگان دیپلماسی اتازونی و ایران با وساطت عمان با هم مذاکره کنند، در واقع مراسم تدفین خلیفه دوم فرا می‌رسد. خلیفه اول هم در سرانجام جنگی که آن را "برکت آسمانی" می‌نامید، چون به‌وسیله آن رقبا را تارو مار و قدرت خود را تثبیت کرده بود، آتش بس را پذیرفت و اعتراف به نوشیدن زهر کرد.

گرچه طبق عادت تمامی بادنجان دور قاب چینان که هر کار مراد خود را به عرش اعلا می‌رسانند، در مطبوعات رسمی اعلام شد که "امام جام شوکران را نوشید".

مسئله اما بدور از هر تهذیب و آرایشی، آن زهری است که حاکم نوش جان می‌کند و تمام می‌شود. حاکمی که، به‌خاطر ابتلا به مریضی خودشیفتگی مفرط، قبلش حاضر بود دنیا را قربانی مطامع خود سازد. باری در این روزها رابطۀ حاکم و زهر دوباره روی صحنه نمایش عمومی می‌رود. پس جا دارد که بدان نگاهی شود.

خمینی، در بیشتر اوقات عمر، نان بیرحمی و بی آقا بالاسری خود را خورد. به‌طهوری‌که مریدانش در حوزۀ علمیه مریدان اقتدار بروجردی را به چالش کشیده بودند. خود پسندی خمینی در واقع هیچ‌کس را در کنار خود تحمل نمی‌کرد. او از خدای یگانه و بی رقیب و بی همتا خود الگو می‌گرفت که از زمان ابراهیم به یکه تازی عادت داشته‌است. او حتا پیشکسوتی چون نواب صفوی را به حساب نیاورد که قبل از او از لزوم استقرار خلافت اسلامی گفته و نوشته بود.

دومین خلیفه "نظام مقدس" اما این‌گونه نبوده است. چون خامنه ای هم دنبالچه خمینی محسوب شده و هم به وقت گزینش با "تخلیۀ فرویدی" خود را برای رهبری قابل ندانسته‌است. او هم‌چنین بنیان‌های نظری خود را از "سیدقطب" الهام می‌گرفت. سید قطبی که نظریه پردازیش برای "اخوان المسلمین" مصری نتیجه درمان نشدن عقده حقارتش بود که از شوکه شدن و خودباختگی در برابر برتری غرب برمی‌خاست.

پس مذاکره با شیطان بزرگ که همان امریکای دومین دوران ریاست جمهوری ترامپ است، به‌واقع بالا کشیدن زهر توسط خلیفه دوم رژیم جمهوری اسلامی به‌شمار می‌رود. رژیمی که در اصل و اساس و از آغاز کار در پی از شکل انداختن مفهوم جمهوری بوده‌است. آن‌جا نیز مثل سایر مفاهیمی که در زیر سقف توتالیتاریسم معنا "درمانی" می‌شوند، چنان که آزادی معنای گرفتاری و اسارت می‌دهد، شخص "رئیس جمهور" فقط پادوی رهبر است.

اکنون به‌نظر میرسد که "جریان زندگی" و فشار واقعیّت رهبر(خلیفه دوم) را به زیر پا گذاشتن اصل ایمانی خود وادار کرده که مثل مرادش سید قطب در پی مبارزه با "جاهلیت" غرب و در راسش ایالات متحده امریکا بوده‌است.

گفته می‌شود که تاریخ بهترین معلم است و این سخن بر گرده حاکمان سنگینی می‌کند که درس بگیرند. اما همان تاریخ هم نشان داده که حاکم جماعت شاگرد خوبی از کار در نمی‌آید. پس بایستی هدف وسیله و سیستم آموزشی را تغییر داد که در هر صورت هم‌نوعی حتا آنی که سودای برتری بر زندگی این‌جهانی را دارد، قربانی توهم خود نشود تا سر آخر مجبور باشد زهر بنوشد.

جامعه ما اگر بخت یارش باشد به مرحله ای می‌رسد که نهاد "شخص اول مملکت مادام العمری" را کنار بگذارد و برای اداره مملکت مدیرانی را برای زمان مشخصی برگزیند که سر آخر مجبور نباشند جام زهر را سر بکشند.

به‌نظر می‌رسد برای شناخت "زمان صفر" اداره امور جدید بایستی به "متون اساسی" رجوع کرد که فرهنگ ما را کالبد شکافی کرده و روش‌های درمانی پیش نهاد داده اند. از جمله نویسندگان متون اساسی ما در قرن بیستم صادق هدایت است که آثاری به‌ترتیب زمانی زیر به‌دست داده است:"نیرنگستان" ۱۳۱۲، "بوف کور" ۱۳۱۵ و سرانجام "حاجی آقا" در سال ۱۳۲۴.

این که از منظر ارزش ادبی "حاجی آقا" را هم‌طراز بوف کور بدانیم یا نه، در این‌جا مسئله یادداشت حاضر نیست. گرچه در همین اثر رئالیستی نیز ساختار اعمال قدرت در ایران آشکار می‌گردد. ساختاری که هم از جهل و نادانی انبوه توده نیرو می‌گیرد و هم از طریق نیرنگ و دسیسه های قشر امتیاز دار اقتصادی تنظیم می‌گردد. ناگفته بماند که هم‌زمان تاوانش را فرهیخته فرهنگی می‌پردازد که سرکوب می‌گردد.

شما برای آن که چم و خم "بوف کور"( آن اثر چند لایه و نمادین) را دریابید بدون شک خوانش "نیرنگستان" هدایت پیش‌شرط فهم است. اثری که زندگی و ارتباطات اجتماعی در ایرانی را بررسی کرده که در برزخ تجدد و سنت گیر کرده‌است. هدایت آن‌جا در کوچک‌ترین و پایه‌ای ترین واحد اجتماعی که رابطه زن و مرد باشد، وضعیّت جمعی را وارسیده و ژرفکاوی کرده‌است.