عصر نو
www.asre-nou.net

پیتر بیکسل، نویسنده برجسته سوئیسی، در سن ۸۹ سالگی درگذشت


Thu 20 03 2025



پیتر بیکسل، نویسنده و ستون‌نویس برجسته سوئیسی، در سن ۸۹ سالگی درگذشت. او در دهه ۱۹۶۰ با مجموعه داستان کوتاه "در واقع خانم بلوم می‌خواهد شیرفروش را بشناسد" به شهرت رسید و خود را به‌عنوان استاد داستان کوتاه معرفی کرد. آثار ادبی او با زبانی ساده و دقیق، رویدادهای روزمره را به روایت‌هایی عمیق و تأمل‌برانگیز تبدیل می‌کرد.

بیکسل علاوه بر فعالیت‌های ادبی، در زمینه سیاست نیز فعال بود. به‌عنوان یکی از اعضای گروه ۴۷، در جنبشی ادبی مشارکت داشت که پس از جنگ جهانی دوم در راستای روشنگری دموکراتیک فعالیت می‌کرد. بعدها نیز به نقد تحولات اجتماعی و سیاسی پرداخت، برای یک وزیر سوسیال‌دموکرات نیز سخنرانی می‌نوشت و علیه کمپین‌های بیگانه‌هراسی و سیاست‌های سخت‌گیرانه پناهندگی موضع‌گیری می‌کرد.

بیکسل کار خود را به‌عنوان معلم آغاز کرد و سپس به نویسندگی روی آورد. او برای دهه‌ها ستون‌هایی را در روزنامه‌هایی همچون ولت‌ووخه و مجله روزنامه تاگس‌آنتسایگر می‌نوشت که به دلیل مشاهدات تیزبینانه و جملات کوتاه و تأمل‌برانگیزش مورد توجه قرار می‌گرفتند.

او همچنین به‌عنوان استاد مهمان در دانشگاه‌هایی در آمریکا و آلمان تدریس کرد. در زادگاهش، شهر زالتورن، که محل زندگی او نیز بود، در سال ۱۹۷۸ روزهای ادبی زالتورن را بنیان گذاشت؛ رویدادی که تا امروز به‌عنوان یکی از مهم‌ترین پلتفرم‌های ادبی سوئیس شناخته می‌شود.

بیکسل تا پایان عمر به فعالیت‌های ادبی خود ادامه داد. از آخرین آثار منتشرشده او می‌توان به "خواهر زیبای ملال" (۲۰۲۳) و "در زمستان باید برای درختان موز کاری کرد" (۲۰۲۱) اشاره کرد. انتشارات زورکامپ خبر درگذشت او را در ۱۵ مارس ۲۰۲۵ تأیید کرد. او در یکی از آخرین مصاحبه‌هایش گفته بود: «من با میل و رضایت می‌میرم، این برایم دشوار نیست.»

بیکسل در آخرین مصاحبه خود با Solothurner Zeitung، دونالد ترامپ و ولادیمیر پوتین را «دو شرور خودشیفته» نامید و گفت: «متأسفانه در نهایت این مردم هستند که یک مرد قدرتمند می‌خواهند تا همه چیز را برایشان مرتب کند. این موضوع مرا اندوهگین می‌کند.»

میکائل لوستر (Michael Luisier) نویسنده سویسی در رابطه با مرگ پتر بیکسل می نویسد:

استاد بزرگ کوچکی‌ها: پیتر بیکسل در ۸۹ سالگی درگذشت

او نویسنده‌ای کم‌حرف بود که حرف‌های بسیاری برای گفتن داشت – ترجیحاً در قالب داستان‌های کوتاه.

این یادبودی است برای نویسنده‌ای که نزدیک و صمیمی بود، کسی که همگی او را دوست داشتیم. اکنون، اندکی پیش از تولد ۹۰ سالگی‌اش، از میان ما رفت.

پیتر بیکسل نویسنده‌ای کم‌نویس بود.

آثار او شامل تعداد محدودی از داستان‌های کوتاه و خیلی کوتاه، مقالات، جستارها و سخنرانی‌ها، یک جلد داستان کودکانه و چند مجموعه از ستون‌های منتشرشده‌اش است.
علاوه بر این، او یک رمان از دوران جوانی و یک کتاب گفت‌وگوهای متأخر دارد. اما با وجود آثار نسبتاً کم‌حجم، پیتر بیکسل دهه‌ها یکی از مهم‌ترین چهره‌های ادبیات سوئیس بود.

زیبایی سادگی

بیکسل در ۲۹ سالگی به موفقیت ادبی دست یافت. در سال ۱۹۶۴، او مجموعه‌ای کوچک با تنها ۵۰ صفحه منتشر کرد که عنوان آن «در واقع خانم بلوم دوست دارد با شیر فروش آشنا شود» بود.

این ۲۱ داستان بسیار کوتاه، به لطف لحن موجز و سبک ساده و بی‌پیرایه‌اش، بلافاصله تحسین منتقدان را برانگیخت و موجب شد که بیکسل به عضویت «گروه ۴۷» پذیرفته شود. این گروه یک سال بعد جایزه «گروه ۴۷» را نیز به او اهدا کرد.
در سال ۱۹۶۹، کتاب «داستان‌های کودکانه» او منتشر شد که به همان اندازه موفق بود و امروزه، همانند داستان‌های خیلی کوتاهش، بخشی از گنجینه ادبیات آلمانی‌زبان محسوب می‌شود.

میان دو صندلی، اما همگام با زمانه

هسته اصلی آثار ادبی پیتر بیکسل را ستون‌های مطبوعاتی او تشکیل می‌دهند که از سال ۱۹۶۸ برای «ولت‌وخه»، «مجله تاگس‌آنتسایگر»، «شویزر ایلوستریرته» و «لوتسرنر نویسته ناخریشتن» می‌نوشت. این نوشته‌ها از سال ۱۹۷۵ در چندین مجموعه و همچنین در قالب کتاب منتشر شدند.
در این ستون‌ها، بیکسل خود را آن‌گونه که بود نشان داد: یک ناظر پرشور سوئیس، هم‌عصر خود اما منتقد آن، و یک شهروند متعهد.

بیکسل: همیشه در میانه، اما هرگز بی‌موضع

بیکسل همواره جایگاهی «میان دو صندلی» داشت، همان‌طور که خودش یک‌بار گفت. برای مثال، در جریان جنبش دانشجویی سال ۱۹۶۸، او نه به‌طور کامل با دانشجویان همراه شد و نه از موضع حاکمیت دفاع کرد. بعدها نیز درباره‌ی مسائل مهم دیگری موضع‌گیری کرد، از جمله بحران منطقه‌ی ژورا، زمانی که ناگهان به سربازان عادی ارتش مهمات جنگی داده شد، یا درباره‌ی محکومیت سیستماتیک سربازانی که از خدمت نظامی سر باز می‌زدند.

بیکسل، سوسیالیست

پیتر بیکسل در لوچرن، در خانواده‌ای کارگری به دنیا آمد. در شش‌سالگی همراه خانواده‌اش به اولتن نقل مکان کرد. او در زولوترن به تحصیل در رشته‌ی آموزش ابتدایی پرداخت و تا سال ۱۹۶۸ به‌عنوان معلم دبستان کار کرد، سپس در سال ۱۹۷۳ بار دیگر به تدریس بازگشت.

در سال ۱۹۵۶ با ترزه اشپوری، بازیگر تئاتر، ازدواج کرد. یک سال بعد، در ۱۹۵۷، به حزب سوسیال‌دموکرات سوئیس پیوست و تا سال ۱۹۹۵ عضو این حزب باقی ماند.

به مدت هفت سال، از ۱۹۷۴ تا ۱۹۸۱، پیتر بیکسل مشاور شخصی و نویسنده‌ی سخنرانی‌های ویلی ریچارد، عضو کاریزماتیک و سوسیال‌دموکرات شورای فدرال سوئیس بود. رابطه‌ی او با ریچارد فراتر از همکاری حرفه‌ای بود و به دوستی عمیقی میان آن‌ها انجامید.

علاوه بر این، بیکسل یکی از بنیان‌گذاران گروه اولتن و روزهای ادبی زولوترن بود.

بیکسل در مسائل فلسفی و زندگی روزمره نیز موضع‌گیری می‌کرد. در زمان خود، کمتر نویسنده‌ی سوئیسی‌ای را می‌توان یافت که چنین بی‌رحمانه کشورش را به نقد کشیده باشد. او که دوستی نزدیکی با ماکس فریش داشت، در مبارزات اجتماعی با او هم‌داستان بود و خود را یک سوسیالیست می‌دانست.

صندلی‌اش خالی خواهد ماند

اکنون پیتر بیکسل از دنیا رفته است. فقدان او نه‌تنها در زولوترن و در رستوران «کرویتس»، جایی که اغلب به آن سر می‌زد، بلکه در سراسر سوئیس احساس خواهد شد.
سوئیس نه‌تنها محبوب‌ترین نویسنده‌ی خود را از دست داده، بلکه یکی از معتبرترین چهره‌های ادبی‌اش را نیز از کف داده است.
نویسنده‌ای که کم می‌نوشت، اما همیشه حرف‌های بسیاری برای گفتن داشت.

یکی دیگر از نویسندگان سوئیس در رابطه با مرگ او می‌نویسد:

با این داستان ساده، پیتر بیکسل دنیای من را تغییر داد

پیتر بیکسل روز شنبه درگذشت. در اینجا، با نگارش یک داستان کوتاه، ادای احترامی به اندیشمند و نویسنده بزرگ شده است.

داستانی که پیتر بیکسل در یکی از مجموعه‌های خود نوشت، به طرز شگفت‌انگیزی دنیای من را تغییر داد. آن داستان ساده، به ظاهر بی‌اهمیت، به من آموخت که چگونه می‌توان با نگاه دقیق به جزئیات کوچک زندگی، معنای عمیق‌تری از آنچه که روزمره می‌بینیم و تجربه می‌کنیم، پیدا کرد.

این نویسنده با توانایی بی‌نظیر خود در استفاده از لحن ساده و بی‌تکلّف، به من نشان داد که در کوچک‌ترین اتفاقات و گفتگوها، حقیقت‌های عمیقی پنهان است که باید به آن‌ها توجه کنیم. در دنیایی که غالباً به سرعت می‌گذرد، بیکسل با داستان‌هایش به من یاد داد که در لحظات آرام و بی‌سروصدا، جوهر زندگی نهفته است.
بیکسل از طریق کلماتش، من را به جستجوی حقیقت در جزئیات رهنمون ساخت و به من آموخت که دنیای بزرگ در درون کوچک‌ترین چیزها پنهان است. با گذشت زمان، این درس‌های ساده به بخشی از دیدگاه من در زندگی تبدیل شدند، چیزی که همیشه به یاد خواهم داشت و شکرگزار او خواهم بود.

روزی روزگاری کودکی بود که در مدرسه داستانی می‌خواند.

او در کلاس اول بود و تازه خواندن را یاد گرفته بود. نام داستان این بود: «یک میز، یک میز است». داستان کوتاهی بود و کودک هر کلمه را به‌خوبی درک می‌کرد.

در این داستان مردی پیر وجود داشت که تنها در اتاقش زندگی می‌کرد. او به اثاثیه خانه‌اش نگاه می‌کرد و از خود می‌پرسید که چرا میز، میز نامیده می‌شود؟ چرا صندلی صندلی است؟ چرا روزنامه روزنامه است؟ پس او نام‌های جدیدی برای اشیاء انتخاب کرد. میز را «قالی» نامید، صندلی را «ساعت زنگ‌دار» و روزنامه را «تخت» نامید.

کودک این را جالب یافت. او پیرمرد را درک می‌کرد. خود او هم در دوران سوالات چرا قرار داشت. او هر روز از خود می‌پرسید که چرا چیزها به همان نام‌هایی که دارند نامیده می‌شوند؟ چرا مردم کارهایی که انجام می‌دهند، انجام می‌دهند؟ چرا دنیا این‌گونه کار می‌کند که می‌کند؟ و چرا نمی‌توان همه چیز را تغییر داد؟

حتی مرد پیر در داستان از بازی فکری خود لذت می‌برد.

او کم‌کم واژه‌ها را با یکدیگر عوض می‌کرد و واژگان جدیدی اختراع می‌کرد. این بازی به او کمک می‌کرد تا تنهایی‌اش را فراموش کند. این احساس مانند لکه‌های رنگی در روزمرگی خاکستری بود.

اما سپس داستان به چرخشی غم‌انگیز رسید. به تدریج مرد پیر فراموش کرد که اشیاء در واقع چه نامی دارند. وقتی از خانه بیرون می‌رفت، دیگر مردم را نمی‌فهمید. و مردم هم دیگر او را نمی‌فهمیدند.

در نهایت، مرد به اتاق کوچک خود بازگشت. از دنیای اطراف خود گیج و ناراحت. تنها‌تر از همیشه.

داستان تمام شد. و کودک غمگین شد. او متوجه شد که باید معنای عمیق‌تری در پشت آن باشد، اما هنوز قادر نبود آن را به کلمات تبدیل کند.

وقتی کودک بزرگ شد، بارها داستان را دوباره خواند و به یاد مرد پیر افتاد که میز را به قالی تبدیل کرده بود. هرچه بزرگ‌تر می‌شد، بیشتر صحنه‌هایی را تجربه می‌کرد که در آن‌ها می‌توانست فهم عمیق‌تر این داستان را به کار ببرد.

مثلاً وقتی افراد مسن را می‌دید که دیگر نمی‌توانستند با تکنولوژی پیش بروند و تنها می‌شدند. یا وقتی افرادی را می‌دید که در جوامع آنلاین گم می‌شدند، در دنیای خودشان، با واژگان خاصی که هیچ‌کس در دنیای واقعی آن‌ها را نمی‌فهمید. یا وقتی می‌دید که مردم دیگر نمی‌توانند با هم صحبت کنند چون دیگر از همان رویدادها و همان حقایق شروع نمی‌کنند.

آن کودک، من بودم. و نویسنده داستان مرد پیر، پیتر بیکسل بود.

او روز شنبه از میان ما رفت. اما داستان‌های کوتاه او همچنان زنده‌اند. آن‌ها هنوز هم مرتبط هستند. شاید حتی بیشتر از همیشه. چون می‌توانند کودکان را به تفکر وادارند. درباره‌ی سوالات بزرگ زمانه‌ی ما.