عصر نو
www.asre-nou.net

«انتری که لوطی اش مرده بود»- تحلیلی روانشناختی


Tue 4 03 2025

دکتر علی سرکوهی

خلاصه داستان
داستان کوتاه «انتری که لوطی اش مرده بود»، اثر صادق چوبک (۱۴ تیر ۱۲۹۵ – ۱۳ تیر ۱۳۷۷) روایتگر سرگردانی موجودی است که عمری را در بند زیسته و حالا با آزادی‌ ناگهانی مواجه شده است. مخمل، میمونی است که در اسارت یک لوطی یا ارباب معرکه‌گیرش زندگی می‌کند، لوطی که درگیر اعتیاد و فقر بوده، ناگهان می‌میرد و مخمل برای نخستین بار آزادی را تجربه می‌کند. او که همواره تحت فرمان اربابش بوده، پس از مرگ او برای نخستین‌بار آزادی را تجربه می‌کند. اما این آزادی بیش از آن‌که برای او آسایش بیاورد، باعث وحشت و بی‌پناهی‌اش می‌شود. مخمل که نه راهی برای بقا می‌یابد و نه می‌تواند نقش جدیدی در جامعه‌ی انسانی برای خود بیابد، در نهایت به جسد اربابش بازمی‌گردد و در کنار او می‌ماند. این پایان‌بندی نشان می‌دهد که فقدان آمادگی برای آزادی، می‌تواند فرد را دوباره به همان نقطه‌ی آغازین بازگرداند.

سؤال این‌جاست که آیا آزادی همواره به معنای رهایی است، یا ممکن است بدون آگاهی و آمادگی، به سرگردانی و وابستگی دوباره بینجامد؟ در داستان «انتری که لوطی‌اش مرده بود» مخمل، پس از مرگ صاحبش ظاهراً به نوعی «آزادی» دست یافته است. اما این «آزادی»، به‌جای رهایی، به دلیل ناآگاهی و نداشتن آمادگی برای مواجهه با پیامدهای ناگهانیِ گسست، او را دچار عدم اطمینان، ناامنی و در نهایت اضطراب و بی‌پناهی می‌کند.

این داستان که در سال ۱۳۲۸ نوشته شده، تمثیلی است از پدیده‌ای روانی-اجتماعی به نام «وابستگی» و «قدرت نامتقارن» که معمولا در نیاز ‌‌و وابستگی افراد به یکدیگر شکل می گیرد، و از جمله ریشه در نابرابری‌های میان انسان‌ها و پیامدهای منفی آن دارد. از جمله این روابط نابرابر می‌توان به رابطه فرمانروا و فرمان‌بر، مجتهد و مقلد، رهبر سیاسی و هوادار، ارباب و رعیت و موارد مشابه اشاره کرد.

پدیده مطرح شده در داستان قابلیت تعمیم فردی و اجتماعی، صرف نظر از زمان و‌مکان دارد. داستان را می‌تون ‌تمثیلی از تحولات اجتماعی، به‌ویژه انقلاب ایران و پیامدهای آن دانست. در این مقاله با توجه به داستان، ابتدا به‌طور خلاصه وضعیت جامعه ایران پیش و پس از انقلاب، مورد مقایسه و تحلیل قرار می گیرد. در ادامه، مفهوم آزادی و وابستگی از منظر روان‌شناختی بررسی شده و در نهایت، به نمونه‌هایی از «انترها» و «لوطی‌ها» در ساختار جهان امروز اشاره خواهیم داشت.

لازم به اشاره است که آثار صادق چوبک و از جمله این داستان توسط تعدادی از محققین و منتقدین ادبی، تاریخی، سیاسی، اجتماعی و روانشناسی مورد توجه، تجزیه و تحلیل قرار گرفته است.

مقایسه‌ی داستان با دوران قبل و‌ بعد از انقلاب ۵۷

داستان را می‌توان به‌عنوان نمادی از جامعه‌ی ایران در دوران انقلاب و پس از آن تحلیل کرد. پیش از انقلاب، جامعه‌ی ایران مانند مخمل، در چارچوب حکومت استبدادی، با سنت‌های اجتماعی، فرهنگی با بعضی مظاهر مدرنیته و تا حدودی محدودیت‌های اقتصادی محصور بود. مردم به نظم موجود عادت کرده بودند، حتی اگر این نظم عادلانه نبود. حاکمیت، همچون لوطی، قدرت مطلق داشت و مردم، اگرچه از بعضی شرایط ناراضی بودند، اما به نوعی به آن وابسته شده بودند.

با وقوع انقلاب، بسیاری تصور کردند که آزادی واقعی به دست آمده است. اما همان‌طور که مخمل پس از رهایی دریافت که بدون ارباب خود بی‌پناه است، جامعه‌ی ایران نیز پس از انقلاب با مشکلاتی مانند جنگ، بحران‌های اقتصادی، تغییرات فرهنگی ناگهانی و سرکوب‌های سیاسی روبه‌رو شد. بسیاری که در ابتدا آزادی را رهایی مطلق تصور می‌کردند، با گذشت زمان دریافتند که عدم یا ضعف آگاهی و ساختارهای نامناسب برای حفظ این آزادی، می‌تواند به آشفتگی و بازگشت به استبداد منجر شود.

جامعه ایران در جست‌وجوی ثبات پس از آشفتگی

پس از چند دهه، به‌نظر می‌آید که بیش از آن‌که به دنبال تغییرات رادیکال باشد، به دنبال ثبات و امنیت است. همان‌طور که مخمل در پایان داستان دوباره به ارباب مرده‌اش بازمی‌گردد، بخشی از جامعه‌ی ایران نیز به این درک رسیده که آزادی بدون آگاهی، برنامه‌ریزی و توانمندی کافی نیست. این چرخه‌ی تاریخی نشان می‌دهد که بدون درک عمیق از آزادی و راه‌های حفظ آن، ممکن است جامعه دوباره به همان الگوی پیشین وابستگی بازگردد.

تحلیل روان‌شناختی آزادی، وابستگی و اضطراب

از منظر روان‌شناسی اجتماعی و فردی می توان داستان «انتری که لوطی اش مرده بود » را از جمله به عواملی چون «وابستگی و ترس از تغییر»، «اضطراب آزادی و مسئولیت‌پذیری» ‌و «بازتولید سلطه» ارتباط داد.

مخمل که تمام عمرش را تحت سلطه‌ی اربابش گذرانده، پس از مرگ او دچار سردرگمی می‌شود. این نشان‌دهنده‌ی «وابستگی» روانی است که حتی در روابط ناسالم نیز ممکن است وجود داشته باشد. بسیاری از جوامع، پس از سقوط یک نظام استبدادی، به دلیل عادت به فرمان‌پذیری، دچار آشفتگی می‌شوند. در روان‌شناسی هستی‌گرایانه، «آزادی همیشه آرامش‌بخش نیست؛ بلکه می‌تواند اضطراب‌آور باشد». مخمل پس از مرگ اربابش، به‌جای احساس رهایی، دچار وحشت می‌شود. او که همیشه دستورات دیگران را اجرا کرده، اکنون باید خودش تصمیم بگیرد، اما از این مسئولیت هراس دارد. این همان وضعیتی است که بسیاری از جوامع پس از انقلاب تجربه می‌کنند. مخمل پس از مرگ اربابش تلاش می‌کند نقش اربابش را بگیرد، اما موفق نمی‌شود. این رفتار نشان می‌دهد که در بسیاری از جوامع، «پس از فروپاشی یک نظام استبدادی، ممکن است استبداد جدیدی شکل بگیرد». تجربه‌ی تاریخی بسیاری از کشورها نیز نشان داده که بدون تغییر در ساختارهای فکری، آزادی واقعی محقق نمی‌شود.

«انترها و لوطی‌ها» در جهان امروز

پدیده مطرح در داستان صادق چوبک تنها محدود به کشور ایران و زمان خاصی نمی شود. نمونه های این پدیده را می‌توان در سطوح مختلف و در بسیاری از ساختارهای قدرت (از جمله در سیاست، رسانه ها، اقتصاد …) در جهان امروز مشاهده کرد.

در دنیای سیاست، لوطی‌ها، رهبرانی پوپولیست هستند که با وعده‌های بزرگ، مردم را جذب می‌کنند اما در نهایت، تنها منافع خود را حفظ می‌کنند. در مقابل، انترها سیاستمدارانی هستند که صرفاً در سایه‌ی قدرت‌های بزرگ‌تر حرکت می‌کنند و نقش نمایشی دارند. در رسانه و فرهنگ عمومی نیز ما شاهد رابطه تأثیرگذاران و پیروان آن ها هستیم. لوطی‌های رسانه‌ای کسانی هستند که با قدرت کلام، افکار عمومی را هدایت می‌کنند اما گاهی از این نفوذ برای منافع شخصی بهره می‌برند. در مقابل، انترها سلبریتی‌هایی هستند که صرفاً برای جلب توجه عمل می‌کنند، بدون آن‌که موضع فکری مشخصی داشته باشند. در دنیای اقتصاد، لوطی‌ها شرکت‌های بزرگ یا میلیاردرهایی هستند که با نفوذ خود، بازار را کنترل می‌کنند. در مقابل، انترها شرکت‌های کوچکی‌اند که در چارچوب سیاست‌های این قدرت‌های اقتصادی عمل می‌کنند.

در بک‌جمع بندی داستان «انتری که لوطی اش مرده بود» این پرسش را برای خواننده داستان مطرح می‌کند که آیا آزادی بدون آمادگی، می‌تواند به رهایی واقعی منجر شود؟ تجربه‌ی تاریخی ایران نشان داده است که آزادی، بدون شناخت و آگاهی، ممکن است به چرخه‌ی جدیدی از سلطه بیانجامد.

برای جلوگیری از بازتولید «انترها» و «لوطی‌ها»، در جامعه باید به درکی عمیق‌تر از مفهوم آزادی رسید. برای دستیابی به آزادی می بایستی با بالا بردن سطح آگاهی زنجیرهای اسارت عقیدتی و سنت ها را، اول در ذهن خود و سپس در عمل، از هم‌ گسست. با مشارکت جمعی، و استفاده از نقد سازنده، نگرش و رفتارهای سالم می بایستی به دنبال راه حل های مفید برای فرد ‌‌و جامعه بود که لازمه آن آموزش و‌ پرورش سالم است. جامعه‌ای که آگاه باشد، می‌تواند از چرخه‌ی استبداد و وابستگی خارج شود و آزادی را نه به‌عنوان یک حادثه‌ی ناگهانی، بلکه به‌عنوان یک فرآیند آگاهانه و مستمر تجربه کند.

علی سرکوهی
روانشناس، استاد دانشگاه، سوئد