عصر نو
www.asre-nou.net

همجنسگرایی و پیشینه آن در ایران

بخش دهم
Thu 27 02 2025

اسد سیف

new/asad-seif06.jpg
دخول‌گرایی در فرهنگ اسلامی
با نگاهی به ادبیات اسلامی، کتاب‌های فقهی و احکام، آن‌جا که جنس و جنسیت موضوع می‌شوند، دخول کاربرد عام در رابطه با سکس دارد. از آن‌جا که مرد در این فرهنگ قائم بر زن است و بر او برتری دارد، می‌توان گفت؛ دخول رفتاری است در اثبات آن. ابزار دخول همانا آلت مرد (فالوس) است که نماد قدرت و اعمال آن بر زن است.

میزان دخول مبنای مجازات لواط است در جمهوری اسلامی. یکی از وظایف حاکم شرع تشخیص آن است. "حد لواط در صورت دخول قتل است و تشخیص کیفیت و نوع آن در اختیار حاکم شرع است". البته اگر دخول صورت نگیرد تا سه بار متهم به صد ضربه شلاق محکوم خواهد شد. مساحقه که به هم مالیدن آلت جنسی است در زنان، بار نخست صد ضربه شلاق و در صورت تکرار، مجازات آن مرگ است.(۱)

رابطه جنسی در اسلام تابع همان هیرارشی قدرتِ مردان است. مرد بر زن تسلط دارد، چنان‌چه بر دیگر اعضای خانواده. مرد این قدرت را نه تنها در رفتار جنسی با همسر خویش، در تفنن‌های جنسی با همجنس خویش نیز، اگر فاعل باشد، اعمال می‌دارد. مفعول در این رابطه نقش زن را بازی می‌کند. فاعل از مفعول لذت می‌برد، بی‌آن‌که به لذت بردن مفعول اندیشیده باشد. در رابطه با روسپی و چه بسا همسر نیز این رابطه حاکم است. معیار در این رفتا همان دخول است. و چون در مساحقه، بین زنان دخول صورت نمی‌گیرد، رابطه جنسی آنان نیز در حاشیه قرار می‌گیرد. سرگرمی و یا دلیلی دیگر به خود می‌گیرد تا ساختار جنسی حاکم بی‌خدشه بماند.

دخول در لذت‌جویی خویش به سلطه و سرکوب نظر دارد و نتیجه آن‌که چه کسی پیروز است. در فرهنگ اسلامی دخول را که امری مردانه است، می‌توان به جامعه بسط داد و غیرت و ناموس و عفت را با آن معنا کرد.

آن‌که دخول را انجام می‌دهد، فاعل است، فاعلی که با توجه به قدرت، هدف کنترل و انقیاد را تعقیب می‌کند تا حقیقت خویش را جایگزین هر حقیقتی کند. در ملموس‌تر شدن فرهنگِ دخولی و این‌که چه جایگاهی در ذهن و زندگی اجتماعی ایرانِ اسلامی دارد، کافی است به حجم عظیم آثاری نگریسته شود که هر ساله در قم و مشهد و تهران منتشر می‌شوند و موضوع آن‌ها به دخول اختصاص دارد. با این توضیح که اگر این آثار از مدار دین خارج گردند، می‌توانند در شمار پورنوترین ادبیات جهان قرار گیرند. واژگان مورد استفاده در این آثار در ادبیات داستانی و یا آثار علوم اجتماعی و حتا کتاب‌های پزشکی اجازه کاربرد ندارند و سانسور می‌شوند.

در کنار این آثار می‌توان به رفتار مردم و کاربرد واژه‌هایی که در روز مصرف می‌کنند، نگریست و عفت و عصمت و ناموس و گناه و ثواب را در کنار صدها فحش جنسی قرار داد که بر زبان‌ها جاری است و هدف از همه‌ی آن‌ها دخول است به جایی از بدن و به طور کلی؛ بدن زن به شکل ویژه آن.

همان‌طور که وصف‌العیش را نصف‌العیش دانسته، از آن لذت جنسی برده می‌شود. در صحبت روزانه از گائیدن‌ها در فحش (از دهان گرفته تا مقعد و واژن) لذت جنسی نهان است. و البته با خشم بیان می‌گردد تا قدرت اعمال دارد و تحقیر کند.

در همین تحقیر کردن‌هاست که می‌بینیم در دعواهای قبیله‌ای به مردان طرف متخاصم تجاوز می‌کنند، خشتک شلوارشان را می‌درند تا آنان را از مردانگی و اقتدار مردانه تهی سازند. در زمان صفویان و قاجار این رفتار را با تنی چند از سفیران خارجی در ایران نیز به کار گرفتند.(۲)

مسلمانان با ایدئولوژیک کردن رفتار جنسی، آن را غیرانسانی می‌کنند. از یک‌سو در قدرت بخشیدن به آلت جنسی مردانه، تجاوز مردان به زنان را طبیعی جلوه می‌دهند و از سویی دیگر در همین راستا، در زندان‌ها از تجاوز جنسی به عنوان ابزار شکنجه استفاده می‌کنند تا متجاوز را از اعتبار و قدرت ساقط کنند. برای پیروان این نظر طبیعی است که همجنسگرایی هراسناک باشد، چنان‌چه برابری جنسی و رفتارهای جنسی در شمار تابوهاست. شاید مقوله بکارت نیز در همین راستاست که عمده می‌شود.

رفتار جنسی به وقت عشق‌بازی، رفتاری است دوجانبه که لذتی مشترک حاصل آن است. اسلام لذت زن را به رسمیت نمی‌شناسد. در لذت جنسی شیطان را می‌بیند. در رفتار طبیعی‌ی جنسی لذت مبادله می‌شود و اعمال قدرت حذف می‌گردد.

این‌که همجنسگرایی در کشوری چون ایران از تابوهاست، علت شاید این باشد که در رابطه جنسی بین دو همجنسگرا، قدرت اعمال نمی‌شود. در این راستا اگر دو طرف مرد باشند، قدرت مردانه حذف می‌شود. قدرت که حذف گردد، هراس جانشین آن می‌شود و عمل دخول از بار ایدئولوژیک تهی می‌گردد.

مرد در این فرهنگ آموخته است که در رابطه جنسی، قدرت اعمال دارد و زن پذیرفته که فرودست است و بدن او جایگاه اعمال قدرت می‌باشد. این رفتار غیرانسانی با ازدواج قانونی می‌شود. روابط همجنسگرایانه فاقد این قانون است. نفرت و انزجار از آن در همین راستا تبلیغ می‌گردد. در جامعه‌ی ما این نفرت نسبت به مردان همجنسگرا بیش از زنان همجنسگرا است، زیرا قدرت در اجتماع از آنِ مردان است.

اسلام و فالوس‌گرایی

در فرهنگ ما تنها محدویت‌های جنسی امکان بیان داشته‌اند، آن‌هم بی‌آن‌که به علت‌ها توجه شود. هرگاه سخن از سرکوب‌های جنسی و یا آزادی جنسی به میان آمده، نظرها به عمد و یا ناخواسته به برقراری رابطه جنسی معطوف گشته و می‌شود.

نظام جمهوری اسلامی در این راستاست که در انطباق با کتاب قرآن و آموزه‌های اسلام، از غول شهوت در انسان سخن به میان می‌آورد و شیطانی که در وجود انسان رخنه کرده است. در سایه همین غول است که انسان شادخوار و شادخو می‌شود، از آزادی و برابری سخن به میان می‌آورد.

در فرهنگ ما پچپچه‌های جنسی بیش از ادبیات مکتوب ماست در این عرصه. این رفتار نشان از محرومیت، کمبود، و سرکوب این امر در جامعه دارد. نظام جمهوری اسلامی هر دشمنی را متهم به روابط نامشروع جنسی می‌کند و از این طریق، از امر جنسی ابزاری می‌سازد در محکومیت سیاسی دشمنان خویش.

در چرخه زندگی، تنها احکام فقهی و قوانین خانوادگی نیستند که انسان‌ها را در مداری بسته قرار می‌دهند، جامعه به شکلی به بازتولید آن مشغول است. ناکامی‌ها بحران ایجاد می‌کنند. بحران فردی، اجتماعی می‌شود و جامعه زیر بار اصول و اخلاق جنسی اخته می‌گردد و انسان‌ها مطیع می‌شوند، بنده و چاکر و شکرگزار می‌شوند.

جامعه‌ای که به بحران جنسی گرفتار آید و اقتصاد جنسی، آن‌سان که ویلهلم رایش می‌گوید، بر آن حاکم باشد، در بحران ارگاستیک خویش به اختگی ذهن و روان دچار می‌گردد و غرق در محرومیت خویش، انسان‌ها در آن به انسان‌هایی مطیع و برده‌خو تبدیل می‌شوند.

رایش اختگی روان را در سرکوب جنسی می‌بیند، چیزی که کارکرد اجتماعی دارد و به اضطراب‌های جنسی بدل می‌شود و به احساس گناه در شخص می‌انجامد. سرکوب تمایلات جنسی، انسان را فرمانبر می‌سازد. انسان در عدم برخورداری از ارگاسم کیفیت طبیعی و انسانی خود را از دست می‌دهد و به مثل گاوان و دیگر حیواناتِ اخته‌شده، در مطیع بودن خویش، احساس ناکامی می‌کند. و توان آن ندارد تا جهان را آن‌سان که هست، ببیند و تصور کند. هر سخنی شخصِ اخته‌شده را متوجه اختگی‌اش می‌کند و او هرگز نخواهد توانست رؤیاهای خویش را با نیازهای خود هم‌سو گرداند.(۳)

خواجگان حرمسراها در ایران درگیر با چنین مشکلی بودند. شاهان هر کس را که می‌خواستند از قدرت (مردانه) حذف کنند، اخته می‌کردند. انسان اخته مریض است؛ یا در پریشانی روان، انسانی حرف‌شنو می‌شود و یا در همین پریشانی می‌شورد و خود را قربانی می‌کند، البته اگر دیگران را قربانی نکند. در همین راستاست که روان‌رنجور تابع "قدرت" می‌شود، چنان‌چه جامعه روان‌پریش تابع قدرت استبدادی می‌گردد. عاشق و شیفته‌ی فردی می‌شود که قرار است ناجی مردم باشد. در پناه او سرکوب‌های جنسی خویش را مهار می‌کند، چیزی که امکان‌ناپذیر است.

در چنین منجلابی است که ستایش از زن و یا مرد به عنوان یار و همراه جای خویش را به معشوق ازلی و ابدی و عشق صوفیانه می‌دهد تا در ورطه‌ای بی‌معنا، انسان ستایشگرِ آن هیچِ خودساخته گردد.

اختگی با فالوس‌گرایی در رابطه‌ است. در جامعه فالوس‌محور دخول اصل است. آن‌که داخل می‌شود، صاحب قدرت است و آن‌که کسی را به سوراخ خویش می‌پذیرد، فاقد قدرت می‌باشد. دخول همانا اعمال سلطه است؛ فاعل با دخول تصرف می‌کند و به تسخیر درمی‌آورد. تسلیم حاصلِ این رفتار است که متوجه مفعول می‌شود. در فرهنگ دخول مردی که مورد دخول قرار می‌گیرد، از مردانگی تهی می‌شود و به زنانگی سقوط می‌کند. بر این اساس شرم و شماتت و ننگ متوجه اوست.(۴)

جامعه مردسالار فالوس‌گرا است. در جامعه‌ی مدرن نیز می‌توان شکلی دیگر از فالوس‌گرایی را بازیافت. این دو را اما با هم تفاوت است. فالوس‌گرایی در جامعه مدرن به اقتدار مطلق مرد، قدرت او، تجاوز و زور استوار نیست. قوانین مدنی فالوس‌گرایی را محدود می‌کنند.

بنیاد فالوس‌گرایی را باید در فکر مُدام مرد بر موضوع سکس یافت. مردان بیش از زنان به سکس می‌اندیشند. و این موضوع بیشتر اشغالگر ذهن آنان است. در بیان روشن‌تر موضوع لازم نیست دور برویم. به حتم همه ما تصویر کیر و خایه را بر دیوار توالت‌های عمومی و معابر دیده‌ایم. آن را بر میز مدارس پسرانه، بر دیوار سربازخانه‌ها و پادگان‌ها، مشاهده نموده‌ایم. این که تصویرگر در تنهایی خویش چرا وسوسه شده تا آن را که هم‌چنان تابو است، بر دیوارِ مکانی عمومی ثبت کند، خود می‌تواند موضوعی در روان‌شناسی باشد. ولی این کیرِ شقّ شده، هم‌چون تابلویی مسخره دارد با بیننده حرف می‌زند، او را تعقیب می‌کند و دارد از تمایلات جنسی تصویرگر می‌گوید که چه بسا تمایلات و درد مشترک بیننده نیز می‌توادند باشد. این همان فالوسی است که ذهن و زبان ما را اشغال می‌کند، در برگ‌برگِ تاریخ ما جاری می‌گردد و جنگِ و خون به راه می‌اندازد، به فرهنگ ما می‌نشیند تا فکر و رفتار ما را هدایت کند، در لابه‌لای ادبیات ما می‌خزد تا آرزو گردد و به شعر درآید، همانی که ادبیات منثور کهنِ ما را لبریز کرده است. این همان فالوسی است که با دو فعل "کردن" و "دادن" در نگارشِ فارسی یکه‌تازی می‌کند. این همان فالوسی است که قدرت جنسی پیامبران و پهلوانانِ استوره‌ای را صد برابر می‌کند تا بر آنان قدرت و اعتبار بخشد، چنان‌چه قدرت شاهان را در حرمسراها رونق می‌بخشید.(۵) "کردن" بدین‌وسیله در اسلام نیز با قدرتِ مرد و مردانگی او در رابطه قرار می‌گیرد. آن‌که می‌کند، در واقع بر کسی غالب می‌آید.

در توالت‌ها و مدارس زنانه چنین نقشی غایب است. در این شکی نیست که اگر آزادی‌های جنسی بر جامعه حاکم بود، از میزان این تصاویر نیز کاسته می‌شد. آن‌که فالوس اشغالگر ذهنش باشد، زنان را نیز در خیابان لخت دیده و در ذهن عریان تصویر می‌کند. تصویر فالوس برافرشته بیانگر امیال ناخودآگاه بخشی بزرگ از انسان‌ها در جامعه‌ی بسته و سنتی است.

فرق است بین عضو تناسلی نرینه با فالوس. فالوس در این‌جا نماد است؛ نمادی که اراده می‌کند و می‌کوشد جامعه را به آن نظمی درآورد که در دل آرزومند آن است. فالوس نماد دلالت‌گر عضو نرینه است. این عضو اما خود در محرومیت و کم‌داشت قرار دارد. از التذاذ واقعی چیزی بهره نمی‌برد.

در جامعه‌ی فالوس‌گرا زن دیده نمی‌شود و درست از این زاویه است که لاکان اعلام می‌دارد؛ "زن وجود ندارد." و یا "تماماً وجود ندارد." به نظر او منطق فالوس حکم می‌کند که چنین باشد. روابط فالوسی این رابطه را می‌طلبد. زن اگر دیده شود، تمامیت‌خواهی فالوس به خطر خواهد افتاد.(۶) جامعه‌ی فالوس‌گرا همان جامعه‌ی مبتنی بر استوره "پدر- رئیس" است که فروید تصویر می‌کند؛ پدر خودکامه‌ای است زیاده‌خواه که بر همه‌ی مردمان قبیله حاکم است، زنان را در انحصار خویش دارد و پسران خود را محروم از زنان می‌کند. پدر در این قبیله مظهر قدرتِ قاهر نره‌گی است.

از یونانیان و رومیان باستان مجسمه‌هایی به‌جا مانده که در آن مردانی جوان با غرور آلت تناسلی خود را به نمایش گذاشته‌اند. این آلت اما متناسب با زیبایی‌شناسی یونانیان در آن دوران، کوچک و ظریف و خفته است. هم در فرهنگ یونانیان و هم در فرهنگ هندیان می‌توان جنبه‌هایی آیینی از فالوس‌پرستی را یافت. مردم ژاپن هم‌اکنون نیز روزی از سال را به نام "جشن کیر" (Kanamara Matsuri) گرامی می‌دارند. در جشنواره کیر سراسر شهر در این روز با تندیس‌هایی از کیر به آرایش درمی‌آیند. تشابه همین جشن را در میان مردمی از یک فرقه مذهبی در هند نیز می‌توان دید. آلت تناسلی شیوا، بتی با چهار دست، که "لینگا" یا نرینه نام دارد، گرامی داشته می‌شود. فالوس‌پرستی و گرامی داشتنِ فالوس را در این فرهنگ با فالوس‌گرایی فرق است.

فالوس از شکوه و عظمت مرد و مردانگی او نشان دارد. در گفتارهای مردانه هر جامعه‌ی سنتی و مردسالار می‌توان آن را پیدا نمود. مسیحیت کوشید تا آن را در ازدواج و سکس زناشویی محدود کند. فروید اگرچه در آثار خویش از واژه فالوس‌گرایی چیزی ننوشته، ولی آلت جنسی در تحقیقات روانکاوی او نقش بزرگی دارد. به نظر فروید دختران در سنین کودکی غبطه می‌خورند از این‌که آلت جنسی آنان هم‌چون آلت جنسی مردان نیست. به نظر لاکان فالوس نقش بزرگی در فانتزی‌های جنسی انسان دارد. بر زبان هم اگر نیاید در ذهن شکل می‌گیرد.

در فالوس‌گرایی زن در حاشیه قرار می‌گیرد. بر این اساس است که گفته می‌شود فالوس‌گرایی را رابطه‌ای بزرگ با مردسالاری است. با این همه نباید فراموش کرد که در چنین جامعه‌ای، آلت جنسی مرد به عنوان تحقیر نیز به کار گرفته می‌شود. کیری به چیزی و یا جنسی خراب گفته می‌شود.(۷) در جامعه سنتی فکر می‌کنند هر آن‌کس که کیر داشته باشد، مرد است.

آلت جنسی مرد بخش وسیعی از کتاب قانون مجازات جمهوری اسلامی را به خود اختصاص داده است. پنداری مرد به فالوس خویش محترم می‌شود و ارزش اجتماعی می‌یابد. از ۸۲۸ ماده این کتاب چهارده مورد با آلت جنسی مرد در رابطه هستند. پنج مورد با دخول و ده مورد با جماع در رابطه‌اند. ۵۷ بار زنا در آن تکرار شده است. ده مورد به بیضه‌ی مرد مربوط می‌شود که ارزش آن برابر است با ارزش یک فرد. برای نمونه؛ "قطع و از بین بردن آلت تناسلی مرد تا ختنه‌گاه و یا بیشتر از آن، موجب دیه کامل است.". "قطع دو بیضه هر کدام جداگانه دیه‌ی انسان کامل را دارد." ختنه‌گاه خود به عنوان معیار پانزده بار در کتاب قانون تکرار شده است.

آلت جنسی مرد در آثار آیت‌الله خمینی نیز نقش برجسته‌ای دارد. در "تحریرالوسیله" کیر است که آرامش ندارد، سرکشی می‌کند و "مجرای بول و حیض" را حتا در کودک شیرخواره یکی می‌کند. خمینی در این راستا نه تنها فاعل، کودک را نیز که مورد تجاوز قرار گرفته، مستحق مجازات می‌داند.(۸)

در جوامع اسلامی، در عملِ لواط، فاعل داریم و مفعول (ملوط). در این فرهنگ نظرها بیشتر به فاعل است نه مفعول. مفعول را بیمار می‌دانند و فاعل را "مرد" و شاید اهل تفریح. فاعل و مفعول دو واژه‌ای در زبان فارسی هستند که نخستین آن بار مثبت دارد و دومی بار منفی. فاعل کننده است و نقشی فعال دارد و مفعول بر او واقع می‌شود و نقشی غیرفعال دارد. در امر لواط بده بستان همجنسگرایانه صورت نمی‌گیرد.

در فرهنگِ ما که در چنبر فرهنگ عامه گرفتار است، مرد اگر روادار هم باشد و همجنسگرایی را طبیعی بپندارد، چه بسا باز در رابطه‌ی دو مرد همجنس باهم، می‌کوشد تا فاعل را بشناسد. او با پذیرش برابری در عشق‌ورزی مشکل دارد. می‌کوشد فاعل را بیابد تا به جایگاه قدرت پی ببرد و آن مرد دیگر را هم‌چون زنی ضعیف‌تر از جنس مرد، در نظر آورد. فاعل در این فرهنگ فرادست است و بار مثبت معنایی دارد. مفعول فرودست است و فاقد این بار. آن‌جا که فاعل ارزشمند است، طبیعی‌ست مفعول بی‌ارزش باشد. شاید در همین راستا باشد که در فرهنگ جنسی ما آلت بزرگ مردانه نشان از برازندگی و قدرت دارد. در تقابل با آن؛ آلت کوچک و تنگ زنانه مورد تحسین قرار می‌گیرد تا در باطن، در برابر مردانگی تحقیر گردد؛ بزرگ در برابر کوچک.

توجه به پرده بکارت در جوامع اسلامی به حتم با قدرت در رابطه است. باید توجه داشت که موضوع بکارت به مردان مربوط نمی‌شود و مرد می‌تواند تا ازدواج تجربه‌هایی جنسی را پشت سر بگذارد ولی زن از این تجربه محروم است. زن‌ها به عنوان زمینی بکر و یا کالایی نو باید مملوک مرد گردند. در نظام نرسالاری مرد با دخول بر زن مالکیت خویش را بر او اعمال می‌دارد. ازدواج به این تملک رسمیت می‌بخشد. کشتن همسرِ خلافکار که در شرایطی در اسلام حق مرد است، در همین راستا قابل تعبیر و تفسیر است. مرد در دفاع از ناموس خویش، زن را می‌کشد و هیچ جرمی طبق قانون مرتکب نمی‌شود. بر این رفتار خویش افتخار نیز می‌کند. جامعه در این راه پشتیبان اوست.

توان جنسی مردان خود در اسلام و بین مسلمانان موضوعی است قابل بحث و بررسی. میزانِ توانایی جماع مرد در اسلام نشان از قدرت مردانگی او دارد.از ویژگی‌های پیامبر "سخاوت، شجاعت، کثرت جماع و کشتن" را برمی‌شمارند.(۹)

مردی که توانایی جنسی بیشتری داشته باشد، مردتر است نسبت به بقیه مردان. می‌گویند مردی که به بهشت می‌رود، قدرت جماع او بیش از قدرت جماع هشتاد مرد است. در واقع نیز در اسلام مردی که زنان بیشتری اختیار می‌کند، در کنار ثروت، قدرت جنسی بالاتر خویش را نشان می‌دهد. کاتب واقدی، مورخ مشهور عراقی در قرن دوم هجری قمری می‌نویسد که "کثرت جماع" پیامبر را یکی از نشانه‌ها توجه خدا به او می‌دانند. نقل است: "رسول خدا می‌فرموده است، جبرئیل برای من دیگ غذایی آورد که از آن خوردم و نیروی چهل مرد در جماع به من عطا شد." در بهشت "به هر مردی نیروی جنسی هشتاد مرد عطا می‌شود."(۱۰)

مخنث و ابنه

در همین رابطه است که مخنث در اسلام بی‌ارزش می‌شود، زیرا قدرت دخول ندارد و از قدرت جماع محروم است. مخنث را جایگاهی در اجتماع نیست. در اسلام جهاد نیز وی را شامل نمی‌گردد. مخنث خنثی است، سرگردان بین دو جنس و همین باعث شده تا هویت جنسی ثابتی نداشته باشد. در اسلام "مردی را که رفتارش به زنان شبیه باشد" و "زنانه رفتار کند" و "از قدرت جماع بی‌بهره باشد"، مخنث گویند. مولوی می‌گوید؛ "حرص مردان از ره پیشی بود/ در مخنث حرص سوی پس رود"

مخنث "بی‌غیرت و بی‌حمیت" است.(۱۱) "کسی که در دبر وی وطی کرده می‌شود".(۱۲) مخنث اگر همسر برگزیند، اعتبار از دست رفته‌ی خود را بازمی‌یابد، وگرنه هیچ قدرتی در نظام جنسی اسلام ندارد.

مخنث‌ها در تاریخ اجتماعی ایران به علت عدم توانایی جنسی در حرمسراها به کار گرفته می‌شدند و چون "هنرهای مردانه" را فاقد بودند، و به درد زنان نمی‌خوردند، در این مکان برای صاحب حرمسرا امین می‌گشتند. مخنث‌ها رقاص نیز می‌شدند، دلقکی هم می‌کردند و چه بسا در روسپی‌خانه‌ها به روسپیگری مشغول می‌شدند. گاه نیز امرد می‌شدند. در اجتماع به کاری گُمارده نمی‌شدند. شاید به این علت که از ارزش‌های مردانه تهی بودند.

مخنث‌های تاریخ به احتمال قوی دوجنسه بوده‌اند، مقوله‌ای ناشناس در دانایی آن زمان. در استوره‌های یونان، هرمس و آفردویت را فرزندی بود زیبا که در وجود او از هر دوجنسِ زن و مرد یافت می‌شد. این فرزند هرماآفرودیت (Hermaphroditos) نامیده می‌شد. در جهان معاصر انسان‌های دوجنسه و هم‌چنین گیاهان و جانوران دوجنسه را به این نام می‌خوانند. Hermaphroditismus مقوله‌ای است که به این موضوع می‌پردازد.

به احتمال مأبون را نیز باید در همین راستا و در چنین مقوله‌ای بررسید. ابنه را در لغت بیماری و انحراف جنسی می‌دانند. در فرهنگ معین آمده است: "یک نوع خارش و بیماری که در مقعد بروز می‌کند و شخص خواهش نماید تا مردی را به روی خود بکشد تا با او آن کند که با زنان کنند." در دیگر فرهنگ‌های فارسی نیز کم و بیش همین تعریف تکرار شده است. همه از بیماری و شکل مداوای آن نوشته‌اند، بی‌آن‌که در همجنس‌خواهی او به همجنسگرای‌اش توجه کنند.

زکریای رازی ابنه را یک بیماری روحی می‌شناسد که اگر آلت جنسی او را تحریک کنند و نقش فاعل را در وی تقویت کنند، رفع می‌شود. به نظر رازی "ابتلای ابنه از تخمه‌ی ناتوان پدری است که فرزند پسر را زن‌آسا می‌سازد." می‌گوید؛ "نکوترین درمان همانا مالش پیاپی ذکر و خایه‌هاست و پایین کشیدن‌شان است. خدمتکاران و برده‌های خوبرو و کارآزموده باید در خدمت بیمار باشند تا این جای را بمالند و ورز دهند و خود را وقف آن کنند و ببوسند و نوازشش کنند...برای فرد مبتلا به این بیماری هیچ چیز زیانبارتر از این نیست که در همخوابگی مفعول شود. پس برای او هیچ چیز سودمندتر از این نیست که فاعل همخوابگی شود..."(۱۳)

ابن‌سینا ابنه را در شمار کسانی می‌داند که "دچار سقوط‌النفس و دارای جسم نابه‌سامان" هستند که "به شیوه‌های بی‌پرهیز و رفتار زنانه خو می‌کنند." او این بیماری را غیرعلاج می‌داند؛ "کسی که آرزوی درمان‌شان داشته باشد، احمق‌ترین مردمان است. بیماری آنان خیالی‌ست نه جسمی. چیزهایی که این میل را بکشد مانند دلشوره، گرسنگی، بیدارمانی، حبس و کتک زدن در درمان‌شان کارگر می‌افتد."(۱۴)

در تمامی این تعریف‌ها به صرف این‌که شخص ابنه‌ای بر وی دخول صورت می‌گیرد و تسلیم است، فردی پست‌تر معرفی می‌شود.

در ادبیات اسلامی جنسیت‌ها به علت عدم شناخت مخدوش است. در این فرهنگ حدس زده می‌شود که مأبون باید مردی باشد با گرایش‌های زنانه. اگر چنین باشد، زنانی نیز باید در این جامعه با گرایش‌های مردانه یافت شوند، اما از وجود آنان اطلاعی در دست نیست. به طور کلی جامعه نسبت به Hermaphrodit بیگانه است.

در ادبیات اسلامی با بیمار معرفی کردن ابنه‌ای و یا بی‌هویت کردن مخنث، نگاه جامعه به آنان به تحقیر و ترحم و نفی همراه می‌گردد. این افراد اگر به مجازات هم محکوم نگردند، چون دیگر همجنسگرایان به حاشیه جامعه رانده می‌شوند. جامعه در واقع وجود آنان را توجیه می‌کند تا مجبور نباشند گره از مشکل آنان بازگشاید. در ایران امروز مشکل اجتماعی همجنسگرایان را با بیماری قلمداد کردن آن، به پزشکان ارجاع می‌دهند تا صفت همجنسگراستیزی مذهب محفوظ بماند و احکام اسلامی خدشه‌ناپذیر به زندگی خویش در این فرهنگ ادامه دهند.

در فرهنگ جنسی اسلام برابری در جنس و رابطه‌ی جنسی وجود ندارد. و مشکل نیز از همین‌جا آغاز می‌شود. در هیچ فرهنگ فارسی نیامده است که تعریف‌های دیروز به تاریخ سپرده شده‌اند و در جهان معاصر، در رابطه همجنسگرایانه، تمایل دو جنس به هم محور است و در هم‌آمیزی آنان دخول نقش محوری ندارد. هیچ‌کدام نیز نقش برتر ندارند. در برابرخواهی به هم می‌آمیزند و هر دو لذت می‌برند.

هموفوبیای اسلامی

اسلام دینی سیاسی است. هم دین است و هم سیاست. مفاهیم در آن کارکردی سیاسی-مذهبی دارند و رابطه‌ها را در راستای قدرت بازتولید می‌کند. "دشمن"، "ایثار"، "ارشاد"، "عفت"، "گناه" و نظایر آن سوژه‌هایی هستند که ذهنیت‌ها را باید رهنمون گردند.

هر مفهومی در این راستا در واقع تجاوز است به شخصیت و ذهنیت افراد. "معروف" امر مسلمانی است که باید "منکر"ان با آن هدایت گردند و ذهن خویش را متوجه اسلام و احکام اسلامی گردانند. آنان با ذهنیت خویش، نیک و بد جهان را به خیر و شرّ تعریف می‌کنند و افراد جامعه را ملزم به رعایت آن می‌گردانند. در این رفتار یکی قیّم است؛ صالح و صاحب اختیار، و آن دیگر امت است و نادان. تمامی مخالفت‌ها نیز در همین بینش بنیان دارند که در نهایت؛ فرمان قتل مخالف صادر می‌گردد.

تمامی احکام را می‌توان در ایدئولوژی تجاوز نیز تعریف کرد. احکام باید اجرا گردند بی‌آن‌که به اراده، نظر و دانش افراد توجه شود. حجاب باید رعایت شود تا پوشش و آرایش به کنترل درآیند. وزارت ارشاد همانا مسؤولیت عفت، عصمت و ناموس افراد را برعهده دارد.

در روند زندگی‌ست که رفتارها اندک‌اندک، اگرچه در آغاز به اکراه پذیرفته می‌شد، به هنجار بدل می‌شوند، عادی و طبیعی می‌گردند و سرانجام پذیرفته می‌شوند. آن‌که تا چند سال پیش مخالف حجاب بود، حال بدان گردن می‌نهد و ناخواسته و ناآگاهانه مدافع آن می‌شود. پنداری بدون حجاب به یک‌باره شرم احساس می‌شود و زن خود را برهنه می‌پندارد و مرد او را عریان می‌بیند. و این‌جاست که ذهن و ذهنیت تبدیل می‌شود به زندانی خودساخته.

در چنین جامعه‌ای که فرهنگ مردسالاری بر آن حاکم است، هموفوبیا نیز از نگاهی مردسالارانه نگریسته می‌شود. در این جامعه حتا همجنسگرایان نیز نگاهی مردانه به موضوع دارند.

جامعه‌ای که هموفوبیا بر آن حاکم باشد، نمی‌توان از آزادی و دمکراسی در آن سخن گفت. هموفوبیا در این جامعه امری سیاسی می‌شود و آنان که به فعالیت سیاسی و اجتماعی مشغولند، نمی‌توانند چشم بر آن ببندند. آزادی سیاسی در این جامعه با آزادی جنسی در رابطه قرار می‌گیرد و در کنار آزادی اندیشه و بیان، رفتار و پوشش و نهایت دمکراسی می‌نشیند.

در ایران کنونی بخش بزرگی از این فرهنگ بنیان در اسلام و نگاه مذهبی بر مفاهیم دارد. دین که روادار نباشد، دین‌خویان رواداری نمی‌آموزند. در این جامعه بخشی از واقعیت، مخفی از اجتماع، در پستوها اتفاق می‌افتد و چنین است هستی همجنسگرایان نیز که در کنار مقوله‌هایی چون نشر ممنوع، موزیک ممنوع، دوستت‌یابی ممنوع، بی‌حجابی و... جریان می‌یابد و هم با مقوله‌ای بزرگ‌تر؛ آزادی‌های فردی و اجتماعی. تمامی این مقوله‌ها تنها با قدرت قابل تفسیر است.

تا پیش از جنبش مشروطه اگر اسلام در برابر رفتار همجنسگرایانه رفتاری به ظاهر مداراگر و در واقع سرکوبگر داشت، با جنبش مشروطه متفکران آزادی‌خواه ما می‌کوشیدند هموفوبیا را جایگزین همجنسگرایی (همجنس‌خواهی) و یا بچه‌بازی کنند. این فکر البته زاده بینش غربی بود که در آن زمان بر جهان غرب و سپس از طریق کمونیسم روسی جهانگیر شد.

در نگاه به مشکلات همجنسگرایان رابطه همجنسگرایی و مذهب یکی از بنیادی‌ترین آنان است. مذهب با اخلاقی و غیراخلاقی کردن موضوع، سنجه‌ای فراهم آورده که قرن‌هاست بر جامعه جاری است. همجنسگرایی و زن‌ستیزی بنیادی مشترک دارند؛ نگاه مردسالار زن را حقیر می‌شمارد و دخول را نشان مردانگی و افتخار می‌داند. همین نگاه زن‌ستیز است که در همجنسگراستیزی خویش نیز دخول را معیار قرار می‌دهد، زیرا فکر می‌کند آن‌که بر وی دخول اعمال می‌شود، حقیر است.

در چنین جامعه‌ای‌ست که در پاک و ناپاک‌گرایی گناه خلق می‌گردد و احساس گناه پدید می‌آید تا بر هستی سایه افکند و آن را از درون بخراشد.

به طور کلی؛ "ایرانیان تا آن‌جا که به اسلام و روابط سکسی مربوط می‌شود، پس از آن‌که در 1200 سال پیش به اسلام گرویدند، در رفتارشان هیچ تغییری پدید نیامده است. این فکر تأمل‌برانگیز است، چه از قرار معلوم هوادار دستگاه عقیدتی والا و خودباوری بودن لزوماً رفتار بهتری، چه از دیدگاه تنگ دینی و چه انسان‌باوارنه، در شخص برنمی‌انگیزد."(۱۵)

_______________________

۱- کتاب قانون مجازات اسلامی، فصل اول، ماده ۱۱۰ برای لواط و ماده ۱۳۱ برای مساحقه
۲-  در رستم‌التواریخ آمده است که در سال۱۱۳۸ سفیر عثمانی به حضور شاه سلطان حسین می‌آید. ملازمان شاه برای خوار کردن او در وی سپوختند. 
این رفتار را در ادبیات نیز شاهدیم. در رمان حسین کرد برای تحقیر و خوار نمودن، قهرمان داستان به زن حاکم، ازبک عبدالمومن تجاوز می‌کند. در رمان کلیدر نیز خشتک شلوار مردی را که دل از دختر خانواده برده است، در تحقیر او، بریده می‌شود. 
۳- برای اطلاع بیشتر رجوع شود به؛ رایش ویلهلم، فونکسیون ارگاسم، کشف انرژی اورگن، روانشناسی در عمق، ترجمه دکتر استپان سیمونیان و آندرانیک رئیسیان، کتابفروشی ایران، آمریکا ۱۹۹۴4
۴-  برای اطلاع بیشتر در این مورد نگاه شود به؛ ایدئولوژی دخول و فرهنگ دخول‌زده، مجید خانی، سایت رادیو زمانه، ۲۵ آذر۱۳۹۵. تا آن‌جا که به یاد دارم، این مقاله شاید نخستین مقاله‌ای باشد در زبان فارسی که "ایدئولوژی" دخول را طرح می‌کند.
۵-  با نگاهی به کتاب "خاطرات علم" شاید بتوان افراط و شور بی‌پایانِ شاهنشاه آریامهر را در روابط جنسی به چنین مقوله‌ای مربوط دانست. 
۶-  برای اطلاع بیشتر رجوع شود به؛ لاکان، ژاک. سلسله گفتارها، کتاب سوم. 
-Das Seminare. Text eingerichtet durch Jacqanes- Alian Miller
۷- به نظر می‌رسد واژه کیری در زبان فارسی از واژه کیرلی (kirli) در زبان ترکی برداشته شده باشد. کیرلی یعنی بد، خراب. همین تعریف را این واژه در زبان فارسی دارد.
۸-  در تحریرالوسیله، در کتاب نگاه، آمده است؛ "کسی که زوجه‌ای کمتر از نه سال دارد وطی بر وی جایز نیست چه این‌که زوجه دایمی باشد، و چه منقطع، و اما سایر کام‌گیری‌ها از قبیل لمس به شهوت و آغوش گرفتن و تفخیذ (قرار دادن آلت میان پاها به قصد لذت و بدون دخول) اشکال ندارد، هرچند شیرخواره باشد، و اگر قبل از نه سال او را وطی کند اگر افضاء نکرده باشد به غیر از گناه چیزی بر او نیست و اگر کرده باشد یعنی مجرای بول و مجرای حیض او را یکی کرده باشد و یا مجرای حیض و غائط او را یکی کرده باشد تا ابد وطی او بر وی حرام می‌شود." در جایی دیگر از همین اثر (فصل دوم، گفتار در لواط و سحق و قیاده) می‌نویسد؛ " اگر کسی مذکری را وطی کند و در او دخول کند، قتل او قتل مفعول ثابت میشود، البته این در صورتی است که هر دو بالغ و عاقل و مختار باشند...اگر کودک با کودک چنین کند هر دو تأذیب می‌شوند...اگر با بالغی چنین کند بالغ اعدام و کودک تأدیب می‌شود."
۹- منزوی، علی‌نقی،۲۳ سال، انتشارات مختلف، ص ۱۱۲
۱۰- محمدبن سعد کاتب واقدی، طبقات، جلد اول، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، انتشارات فرهنگ و اندیشه، تهران ۱۳۷۴4، فصلِ "در بیان نیروی جنسی رسول خدا"، ص ۶۰
۱۱-  فرهنگ معین، مدخل مخنث
۱۲- فرهنگ دهخدا، مدخل مخنث
۱۳-  فلور ویلهلم، تاریخ اجتماعی روابط سکسی در ایران، برگردان فارسی؛ محسن مینوخرد، انتشارات فردوسی، استکهلم۲۰۱۰، ص۲۶۱
۱۴-  فلور ویلهلم، تاریخ اجتماعی روابط سکسی در ایران، برگردان فارسی؛ محسن مینوخرد، انتشارات فردوسی، استکهلم۲۰۱۰، ص ۲۶۲
۱۵-  ویلهلم فلور، تاریخ اجتماعی روابط سکسی در ایران، برگردان به فارسی محسن مینوخرد، انتشارات فردوسی، استکهلم۲۰۱۰، ص۳۶۲