عصر نو
www.asre-nou.net

نشریه سیسرو:

در عصر ترامپ، چه بر سر طبقه متوسط خواهد آمد؟


Wed 26 02 2025



خداحافظ، بورژوازی

غرب در حال دگرگونی است. آمریکا دیگر چندان به دوستان و دشمنان خود توجهی ندارد، و اکنون همه کشورها این را احساس می‌کنند. اما شعار «اول آمریکا» برای طبقه متوسط چه معنایی دارد؟ همان‌طور که می‌توان حدس زد، چیزی خوبی نباید از آن انتظار داشت.

حتی مراسم تحلیف دونالد ترامپ نیز به‌وضوح نشان داد که چه کسانی در حلقه‌ی خاص لطف و توجه او قرار دارند. در حالی که در مراسم تحلیف جان اف. کندی، شاعر آمریکایی رابرت فراست این فرصت را داشت تا چند بیت به‌یادماندنی بخواند، در مراسم ترامپ فضا کاملاً نثرگونه و بی‌پیرایه بود. نزدیک‌ترین حلقه‌ی او را دوازده تاجر و میلیاردر تشکیل می‌دادند که همچون سدی نفوذناپذیر گرد او حلقه زده بودند. در میان این نخبگان مالی، دو چهره برجسته‌تر از دیگران بودند: ایلان ماسک و برنار آرنو، سهامدار عمده و مدیرعامل بزرگ‌ترین هلدینگ کالاهای لوکس در جهان. ثروتمندترین آمریکایی و ثروتمندترین اروپایی در برابر قدرتمندترین مرد جهان ادای احترام می‌کردند. بدیهی‌بودن خام و عریان این صحنه به‌سختی قابل اغراق است.

سلطه‌ی بی‌پرده‌ی سرمایه‌ی کلان در این شکل بی‌پیرایه، پدیده‌ای نوظهور است، دست‌کم در جوامع دموکراتیک. برای نخستین‌بار، «سایه‌ی الیگارشی بر دموکراسی» (به تعبیر الکساندرا اکرت) آشکارا نمایان شد. بزرگان سرمایه برای جلب نظر بانفوذترین سیاستمدار رقابت می‌کنند. بدین ترتیب، یک دربار جدید شکل می‌گیرد که هیچ ارتباطی با واقعیت اجتماعی-اقتصادی دنیای باقی مردم ندارد. از همین منظر، حتی یک ویرانه در سواحل جنوب‌شرقی مدیترانه می‌تواند پتانسیل تبدیل شدن به "ریویرایی"(Riviera)* تازه را داشته باشد.

فعالیتی حداکثری و مخرب

دور دوم ریاست‌جمهوری ترامپ نماد گذار برجسته از مصرف‌گرایی اقتصادی به حمایت‌گرایی سیاسی است. الگوهای نئولیبرالی رایج، که تمایل به کاهش مداخله‌ی دولت داشتند، از لحظه‌ی امضای نخستین احکام ریاست‌جمهوری جای خود را به نوعی فعالیت حداکثری و مخرب داده‌اند—رویکردی که شاید در سیاست غیرمنتظره باشد، اما در دنیای اقتصاد دیجیتال کاملاً آشناست. هرکس که بخواهد بازارهای جدیدی را تصرف کند، باید بازارهای قدیمی را متزلزل ساخته و از میان بردارد. این همان ایده‌ی «تخریب خلاق» است، مفهومی که از اقتصاددان ژوزف شومپیتر به ارث رسیده است.

دقیقاً همین سازوکار «تخریب خلاق»، که در نهایت به انباشت عظیم قدرت بازار منجر می‌شود، اکنون به سیاست دولت آمریکا نیز تسری یافته است. توافق‌ها و قراردادها تنها تا زمانی معتبرند که به‌صورت یک‌جانبه سودمند باشند. گرینلند و پاناما تنها نقطه‌ی آغاز این رویکردند. تنها قدرت‌های بزرگ رقیب، مانند چین یا هند، این امکان را دارند که از همکاری سر باز زنند یا مسیرهای مستقلی در پیش بگیرند. اما اروپا، که مجموعه‌ای آشفته از قدرت‌های متوسطِ فاقد وحدت سیاسی است، در این زمره قرار نمی‌گیرد. کرنش سیاستمداران اروپایی از همین حالا آغاز شده است.

ناامنی اقتصادی طبقه متوسط

همان‌طور که پیداست، دولت جدید ترامپ در اجرای دستورکار خود در سیاست داخلی نیز معطل نمی‌ماند. نهادهای فدرال منحل می‌شوند، پرداخت حقوق‌ها متوقف می‌گردد، و ساختار دیوان‌سالاری وزارتی از درون تهی می‌شود. در این مدل، توانایی گفت‌وگوی انتقادی و فاصله‌ی حرفه‌ای نه‌تنها جایی ندارد، بلکه سرکوب می‌شود.

در این سلسله‌مراتب جدید، نیازی به متخصصان و کارشناسان—نمایندگان سنتی طبقه‌ی متوسط دانشگاهی—وجود ندارد. مجریان مشتاق برنامه‌ی ترامپ جوانانی در دهه‌ی سوم زندگی خود هستند که از محافل پیرامون کارآفرین حوزه‌ی فناوری، پیتر تیل، برخاسته‌اند. آن‌ها چیزی برای از دست دادن ندارند، اما فرصت‌های زیادی برای سود بردن در اختیارشان است. این مردان جوان، بی‌پروا و آینده‌دار، کاملاً در تضاد با نمایندگان رو به پیری طبقه‌ی متوسط هستند—همان‌هایی که هنوز به‌زحمت در حال پرداخت اقساط خانه‌ی خود از محل درآمدشان‌اند. این طبقه نیز سرانجام دریافته است که در دنیای امروز، نه کار، بلکه تنها مالکیت است که ثروت می‌آفریند. شاید این حقیقت برایشان تلخ و ناامیدکننده باشد، اما واقعیت این است که دیگر در زمره‌ی برندگان سرمایه‌داری قرار ندارند.

عمیق‌ترین سرچشمه‌ی هم‌نوایی

آسیب‌پذیری اقتصادی طبقه‌ی متوسط بورژوازی همزمان هم قوی‌ترین عامل انضباطی آن است و هم عمیق‌ترین سرچشمه‌ی هم‌نوایی‌اش. درماندگی هراسانه‌ای که این طبقه از خود نشان می‌دهد—و نه‌تنها در ایالات متحده، بلکه در نقاط دیگر جهان نیز مشهود است—چشم‌اندازی از آینده‌ای را ترسیم می‌کند که در انتظار اروپا نیز هست.

در حالی که ترامپ و دولت او آزادانه عمل می‌کنند، دامنه‌ی اختیارات خود را در دادگاه‌های ملی به چالش می‌کشند و حتی گسترش می‌دهند، اعضای طبقه‌ی متوسط در جهانی که با شتابی سرسام‌آور در حال تغییر است، دچار رکود شده‌اند. به‌عبارت دیگر، بورژوازی دیگر نه نیروی مسلط بر جامعه است و نه حتی نیرویی که بتواند در شکل‌دهی به آن نقشی داشته باشد.

این «فرایند انحطاط اجتماعی در موقعیت‌های شغلی زمانی پایدار» (به گفته لوک بولتانسکی) کمتر مسأله‌ای مربوط به وفاداری یا بی‌وفایی سیاسی است. بلکه، این فرایند پیرو منطق اقتصادی جدیدی است که در آن طبقه‌ی متوسط بورژوازی دیگر آن‌قدر که باید مهم نیست تا بتواند دستورکار سیاسی را تعیین کند.

این‌جا تعادل—یعنی مرکز و بازیگران اجتماعی آن—مهم نیستند، بلکه تنها وزن اندازه و توان اجرایی اهمیت دارد. در حالی که طبقه‌ی متوسط در بهترین حالت مشغول به تلاش در یک کلاس درآمدی متوسط است، سنگین‌وزن‌های سیاسی و اقتصادی مدت‌هاست که در حلقه‌ای کاملاً متفاوت در حال مبارزه‌اند. سنجیده شده و سبک‌تر از آنچه که باید، تلاش‌ها برای رسیدن به تعادل، عدالت، مشارکت و امثال آن‌ها به‌سرعت رد می‌شوند. ارزش‌های اخلاقی و فِتیش‌های فرهنگی طبقه‌ی متوسط در برابر دینامیک سیاسی جدید به‌شدت مضحک به نظر می‌آید. آیا هنوز کسی به‌طور جدی باور دارد که ما در عصر تحمل و احترام، عدالت و برابری فرصت‌ها زندگی می‌کنیم؟

شوق جدید به برهم‌زدن ساختارها

برهم‌زدن به‌عنوان یک مفهوم تنها در ایالات متحده مشاهده نمی‌شود، بلکه به‌طور گسترده‌ای به اروپا نیز گسترش یافته است. جنبش‌های ملی‌گرای راست‌گرا زلزله‌ای در منظومه‌ی احزاب سنتی کشورهای خود ایجاد کرده‌اند. ملی‌گرایی خاص‌گرا به‌طور مخرب بر ساختارهای فراملی اثر می‌گذارد. این موضوع به وضوح در وضعیت کنونی اتحادیه‌ی اروپا نمایان است. همچنین طبقه‌ی متوسط اروپایی به سمتی پیش می‌رود که با معضل‌هایی روبه‌رو است که برای آن‌ها حل‌ناپذیر است. از نظر اقتصادی، این طبقه هرچه بیشتر وابسته به ساختارهای الیگارشی می‌شود—همزمان، از مواجهه با پیامدهای اجتماعی این شرایط نئوفئودالی خودداری می‌کند. برای نخستین بار آشکار می‌شود که فرصت‌طلبی بی‌پروای آن‌ها در نهایت به سودشان نمی‌رسد.

رابرت فراست در شعر خود به مناسبت تحلیف کندی، با خوشبینی زیادی از «عصر طلایی شعر و قدرت» سخن گفته بود. اشتباهی عظیم. با آغاز ریاست‌جمهوری ترامپ، دوران واقعی عظمت آغاز شده است، دوره‌ای که در آن قدرت و پول، فناوری و منابع طبیعی، رسانه‌ها و تسلط بر گفتمان در دست معدودی متمرکز شده است. تمایز و تردید، فلسفه‌ی «بله، ولی» و «همچنین...» دیگر جایی ندارد. البته در این دنیای جدید و حداکثری «آمریکا دوباره بزرگ می‌شود»، اندازه و تعادل نیز در جبهه‌ی شکست قرار دارند. هیچ‌چیز به اندازه یک مدل اجتماعی که متعلق به گذشته است، پوسیده و در معرض فروپاشی نیست: بورژوازی بدون آنکه خود متوجه شود، زیر پا له می‌شود.

*ریویرا (Riviera) اصطلاحی است که برای اشاره به سواحل زیبای مدیترانه‌ای در کشورهای مختلف مانند فرانسه، ایتالیا، موناکو و اسپانیا استفاده می‌شود. این مناطق به‌ویژه به دلیل آب و هوای معتدل، سواحل دیدنی و جاذبه‌های گردشگری مشهور هستند. معروف‌ترین ریویراها شامل ریویرا فرانسه (که به عنوان "کوت دازور" نیز شناخته می‌شود) و ریویرا ایتالیا (که گاهی "ریویرا لیگوری" نامیده می‌شود) هستند. این مناطق معمولاً محل اقامت ثروتمندان و افراد مشهور هستند و در تاریخ به‌عنوان مقاصد تعطیلات لوکس شناخته شده‌اند.

دکتر فلسفه دومینیک پیتزکر در رشته‌های فلسفه، تاریخ و آلمانی تحصیل کرده است. از سال 1996 تا 2011 در سمت‌های رهبری در صنعت ارتباطات مشغول به کار بود، از جمله برای کمیسیون اروپا، وزارتخانه‌های مختلف فدرال و دفتر ریاست‌جمهوری آلمان. از سال 2012 استاد ارتباطات در دانشگاه علوم کاربردی ماکرومدیا در هامبورگ است و همچنین به‌عنوان پژوهشگر مهمان در دانشگاه فودان شانگهای فعالیت دارد. او نویسنده‌ی آثار متعددی است، از جمله کتاب اخیرش با عنوان «زیبایی چیست؟ یک تاریخ کوتاه از زیبایی‌شناسی» که توسط انتشارات هرودر منتشر شده است.

به نقل از نشریه cicero 23 فوریه 2025
برگردان: الف هوشمند