عصر نو
www.asre-nou.net

کریستوف روئتر و یوهانا ماریا فریتز

داعش کجاست
سوریه؛ حملات شبانه، آتش‌سوزی، قتل‌های وحشیانه


Wed 19 02 2025



سربازان در پالمیرا، صحنه خیابانی در دیرالزور، کمربند انفجاری برای حملات انتحاری: «همیشه می‌شد داعش را مسئول دانست»

بیابان سوریه به عنوان مکانی شوم شناخته می‌شد. کارشناسان گمان می‌کردند که آخرین جنگجویان «دولت اسلامی» (داعش) در آنجا حضور دارند. اما آیا واقعاً هنوز کسی در آنجا هست؟

نه، این را فرماندهٔ سالخوردهٔ میلیشیا در پایان گفت‌وگویی طولانی در ساعات پایانی شب به ما گفت. او توضیح می‌دهد که سال‌هاست دیگر کسی مانند گذشته به بیابان نمی‌رود: «هر کس آن جا می‌رفت، ناپدید می‌شد.» از میان چوپانان و گردآورندگان قبیله‌های بدوی که زمانی همراه با گله‌هایشان در پیِ اندک سبزه‌ای به این سو و آن سو می‌رفتند، برخی دیگر هرگز بازنگشتند.

«بادیه»، نامی که به صحرای سوریه میان تپه‌های ساحلی در غرب و درهٔ فرات در شرق داده شده است، «جایی شوم بود»، این را مردی در نور ناآرامی که از ژنراتوری تغذیه می‌شد، می‌گوید.

در ژانویه ۲۰۲۵، در حاشیه‌های این صحرای بزرگ، مردم داستان‌های مشابهی از سال‌های پیش را روایت می‌کنند: در دیرالزور در شرق، در روستایی نزدیک سلمیه در غرب، و در شبیکی، شهری در عمق جنوب. داستان‌هایی از حملات شبانه به اردوگاه‌هایشان، گزارش‌هایی از مردان مسلحِ نقاب‌پوشی که سوار بر موتورسیکلت به آن‌ها شلیک می‌کردند، خودروهایشان را به آتش می‌کشیدند و گوسفندانشان را می‌دزدیدند.

به‌طور رسمی، همیشه متهمان یکی بودند: تروریست‌های «دولت اسلامی» (داعش)، همان سازمانی که از سال ۲۰۱۳ وحشت و هراس افکنده و بخش‌های وسیعی از شمال شرق سوریه را اشغال کرده بود و در سال ۲۰۱۴ حتی شهر میلیونی موصل در عراق را تصرف کرد و سال‌ها خلافت خودخوانده‌اش را اداره نمود. در واقع، آخرین پناهگاه داعش، یعنی روستای باغوز در کنار مرز سوریه و عراق، اوایل ۲۰۱۹ به دست میلیشیای کرد با کمک آمریکا فتح شد. خلافت به تاریخ پیوسته بود.

اما سپس «دولت اسلامی» به صحرای سوریه بازگشت—به‌عنوان نیرویی شبه‌روح‌وار که در همه‌جا حمله می‌کرد، اما دیگر مانند گذشته مناطقی را تحت کنترل خود نداشت. از سال ۲۰۲۰، داعش بار دیگر در نقشهٔ سوریهٔ جنگ‌زده ظاهر شد. دیگر مناطق در این نقشه به‌وضوح میان قدرت‌های رقیب تقسیم شده بودند: در غرب، قلمرو تحت کنترل دیکتاتور بشار اسد؛ در شمال، مناطق اسلام‌گرایان؛ در شمال شرق، قلمرو کردها؛ و در دوردست‌های جنوب، نیم‌دایره‌ای پیرامون پایگاه آمریکایی در تنف.

اما داعش هر بار در نقطه‌ای متفاوت از بیابان مکان‌یابی می‌شد—گاهی به‌صورت یک لکه، گاهی پنج یا شش لکه، و گاهی تنها به‌عنوان سایه‌ای مبهم. وحشت در منطقه‌ای خاکستری. کارشناسان تروریسم غربی و نیروهای نظامی آمریکا، همان‌طور که رژیم سوریه نیز ادعا می‌کرد، سال‌ها تأکید داشتند که داعش در آنجا دوباره فعال شده است. گفته می‌شد که داعش حتی اردوگاه‌های آموزشی در بادیه دارد و تروریست‌هایش سال‌ها در غارها، در رشته‌کوه‌های دورافتاده یا در اعماق صحرا پنهان شده‌اند. تعداد آن‌ها متغیر بود—گاهی هزاران نفر، گاهی صدها نفر. اما به‌اندازه‌ای بودند که در واشنگتن بارها نسبت به بازگشت قریب‌الوقوع داعش هشدار داده شود.

زمانی که در ۸ دسامبر ۲۰۲۴ حکومت بشار اسد به‌طور ناگهانی فرو می‌پاشد، سربازان به خانه‌هایشان بازمی‌گردند و دیکتاتور در سکوت از طریق مسکو فرار کرده و حتی آخرین وفادارانش را رها می‌کند، ناظران تروریسم هشدار می‌دهند: اگر دشمن داعش فروبپاشد، این گروه از هرج‌ومرج استفاده کرده، انبارهای تسلیحاتی رهاشده را غارت کرده و دوباره به حمله خواهد پرداخت. اندیشکده آمریکایی The Soufan Group چند روز بعد گمانه‌زنی می‌کند که «شرایط کنونی سوریه کاملاً برای احیای داعش مناسب است—نه‌فقط در داخل کشور، بلکه در سراسر منطقه.» جو بایدن، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، هشدار می‌دهد: «ما به‌خوبی آگاه هستیم که داعش تلاش خواهد کرد از هر خلأیی برای بازسازی توانایی‌های خود و ایجاد یک پناهگاه امن استفاده کند. ما اجازه نخواهیم داد چنین اتفاقی رخ دهد.»

در همان روز ۸ دسامبر، فرماندهی مرکزی ایالات متحده (سنتکام) در بیانیه‌ای اعلام می‌کند که نیروی هوایی آمریکا «ده‌ها حملهٔ دقیق» علیه «اردوگاه‌های داعش، اعضا و رهبران» این گروه در مرکز سوریه انجام داده است.

اما پس از آن، هیچ اتفاقی نمی‌افتد.

درحالی‌که نیروهای کرد و میلیشیای «نیروهای دموکراتیک سوریه» (SDF) در شمال و ارتش اسرائیل در جنوب از هرج‌ومرج ناشی از سقوط رژیم برای گسترش قلمرو خود استفاده می‌کنند، در بیابان سکوت برقرار است. هیچ خبری از درگیری، حملات هوایی، مجروحان، آوارگان یا اسرای داعش شنیده نمی‌شود.

یک هفته پس از تغییر قدرت، دو جنگجوی شبه‌نظامی هیئة تحریر الشام (HTS)، که حملهٔ آن‌ها نقشی تعیین‌کننده در سقوط اسد داشت، دربارهٔ پیشروی خود در اوایل دسامبر صحبت می‌کنند. آن‌ها از جمله کسانی بودند که قرار بود از جناح شرقی، از طریق بیابان، به حمص و دمشق برسند.

«ما انتظار درگیری داشتیم، به‌ویژه با داعش. اما هیچ‌کس آنجا نبود. فقط هزاران سرباز که در لباس غیرنظامی، پیاده به خانه‌هایشان بازمی‌گشتند.» هیچ مقاومتی در برابر آن‌ها صورت نگرفت.

پس داعش کجاست؟

جست‌وجوی یک گروه تروریستی شبه‌خیالی در بیابانی که ارتش آمریکا ادعا می‌کند در آن مستقر است، حس عجیبی دارد. حملات سال‌های گذشته و قتل چوپانان و رهبران قبیله‌ای واقعیت دارند و جای تردید در آن‌ها نیست. پس چگونه می‌توان از مواجهه با داعش جلوگیری کرد، اگر هنوز جنگجویانی از آن باقی مانده باشند؟

برنامهٔ ما این است که بیابان را به‌دقت بررسی کنیم، پیش از هر مسیر، اطمینان یابیم که کسی از آنجا عبور کرده است یا نه. ابتدا از جاده‌های اصلی حرکت کنیم، سپس به مسیرهای فرعی برویم. همچنین، باید یک گالن ذخیرهٔ سوخت پیدا کنیم که نشتی نداشته باشد، اما در دمشق، در چندین پمپ‌بنزین، موفق به این کار نمی‌شویم. در نهایت، یک کیسهٔ نازک پلاستیکی زیر درپوش مشکل را حل می‌کند. پژو خودرویی کهنه با مجوز تولید از ایران، ماشین ایده‌آلی برای بیابان نیست، اما حداقل جلب توجه نمی‌کند.

آشنایانی از دیرالزور، شهری که زمانی ثروتمند بود و اکنون تقریباً ویران شده و در حاشیهٔ شرقی بیابان و کرانه‌های فرات قرار دارد، در تماس تلفنی اطمینان می‌دهند که جاده‌ای که صدها کیلومتر از میان بادیه عبور می‌کند امن است. اما هشدار می‌دهند که نباید از مسیر اصلی خارج شد، زیرا همه‌جا میدان‌های مینِ نامرئی پراکنده است.

ابتدا داعش در زمان پیشروی خود در سال ۲۰۱۴، خطوط مقدمش را مین‌گذاری کرد. پیش از آن، مقادیر عظیمی مواد منفجره را وارد و خود مین‌هایی در مقیاس صنعتی تولید کرده بود. پس از عقب‌نشینی داعش، ارتش اسد و گروه‌های شبه‌نظامی مختلف، برای محافظت از پایگاه‌های خود، مین‌های بیشتری کار گذاشتند. اما حتی دور از این مناطق، برخی از مسیرهای عشایری و دره‌ها نیز مین‌گذاری شده‌اند.

امن‌ترین مسیر از دمشق به بیابان—چون پررفت‌وآمدترین مسیر است—ابتدا به سمت شمال، به حمص می‌رود، سپس از آنجا به سمت راست، به سوی استپ. ناگهان ترافیک کاهش می‌یابد. کامیون‌های کوچک ساخت چین، خودروهای شاسی‌بلند کره‌ای، و چند اتوبوس جادهٔ بی‌پایان آسفالته را در بیابان سوریه، که در واقع نیمه‌بیابان است، با هم تقسیم می‌کنند: خبری از تپه‌های شنی نیست، بلکه دشتی هموار است، پوشیده از خارهای خشکیده.

گاه‌وبیگاه، کوه‌های کوچک و تخت در افق ظاهر می‌شوند. تا مرز عراق، دیگر هیچ آبادیِ سالمی دیده نخواهد شد. اندک شهرها، روستاها، حتی استراحتگاه‌های جاده‌ای: همه‌شان ویرانه‌های بمباران‌شده، گلوله‌خورده و سوخته‌اند.

هر چند کیلومتر، پایگاه‌ها و پست‌های نظامی متروکه اما نسبتاً سالمی دیده می‌شوند. به نظر می‌رسد که بادیه روزگاری یک منطقهٔ عظیم ممنوعه بوده است—به‌ویژه برای شبه‌نظامیان خارجی، آن‌طور که از بقایای آن‌ها پیداست.

رهبری ایران طی دهه‌ها شبه‌نظامیان وفادار و قدرتمندی را در میان شیعیان کشورهای دیگر سازماندهی کرده بود. از سال ۲۰۱۲، این نیروها به سوریه اعزام شدند و حکومت اسد را نجات دادند: نخست حزب‌الله لبنان، سپس عراقی‌ها، پاکستانی‌ها، و افغان‌ها. در سال ۲۰۱۶، ارتش روسیه نیز وارد شد.

نبردهای بزرگ سوریه تا سال ۲۰۱۸ عمدتاً به پایان رسیده بود. اما چرا شبه‌نظامیان شیعه در بیابان باقی ماندند؟

در حاشیهٔ جاده‌ای که به سمت شرق می‌رود، تانک‌های رهاشده‌ای دیده می‌شود، همچنین یک توپخانهٔ متروکه. کامیون‌ها، مینی‌بوس‌ها، و جیپ‌های نظامی که سال‌ها پیش نابود شده‌اند، حالا زنگ‌زده و در شن‌های بیابان دفن شده‌اند. بر دیوارهای ویران‌شده، بقایای شعارهای محو‌شدهٔ داعش به چشم می‌خورند که رنگشان زیر آفتاب از بین رفته است. کمی تازه‌تر، علائم راهنمایی اسپری‌شده‌ای دیده می‌شود: «نُجَباء، سمت راست»، یادگاری از یک شبه‌نظامی شیعهٔ عراقی. تصاویر پاره‌شده‌ای از بشار اسد و احتمالاً شهدای افغان در باد تکان می‌خورند. اما تقریباً هیچ انسانی در اطراف نیست، حتی از دور، هیچ چوپانی دیده نمی‌شود.

هنگامی که خورشید غروب می‌کند، سه مرد از هیئة تحریر الشام در اولین ایست بازرسی پس از طی بیش از ۱۰۰ کیلومتر دست تکان می‌دهند: «لطفاً! اینجا هیچ سیگنالی نیست. می‌توانید از دیرالزور به فرماندهٔ ما زنگ بزنید و به او بگویید که اینجا هیچ‌کس نیست، هوا به‌شدت سرد است، و لطفاً زودتر ما را تعویض کند؟» شب‌های زمستان، دما به نزدیکی صفر درجه می‌رسد.

وقتی تاریکی کامل حکمفرما می‌شود، دیرالزور از دور پدیدار می‌شود، شهری که زمانی بزرگ‌ترین شهر شرق سوریه بود. امروزه تنها چند خیابان روشن و دارای زندگی است. بقیهٔ شهر همچون منظره‌ای متروک از ویرانه‌هایی بلند است که در نور ماه سایه افکنده‌اند.

ابو الیاس، معاون جدید فرماندار، که در محل اقامت موقت خود از ما استقبال می‌کند، تخمین می‌زند که تنها چند ده هزار نفر در شهر باقی مانده‌اند: «حدود ۲۰ درصد از جمعیت یا مانده‌اند یا بازگشته‌اند.» ابتدا، مردم از بمباران‌های رژیم فرار کردند، سپس از حکومت وحشت داعش. ابو الیاس، که خود سال‌ها در تبعید بود، توضیح می‌دهد: «وقتی در سال ۲۰۱۷ داعش از اینجا بیرون رانده شد، تقریباً هیچ‌کس اجازه نداشت برگردد. اول که ممنوع بود، بعد هم برق، آب لوله‌کشی، و هیچ خدماتی در کار نبود.»

هیچ‌چیز بازسازی نشده است—مثل همه‌جا.

«داعش»، همان‌طور که ابو الیاس آن را به شکل تحقیرآمیزی در عربی تلفظ می‌کند، پس از ۲۰۱۷ به مقصر همه‌چیز تبدیل شد: «هر حمله‌ای به غیرنظامیان در بادیه، هر قتلی، همیشه رسماً داعش بود. اما در بسیاری موارد، در پس این حوادث، درگیری‌های میان باندهای قاچاقچیان قرار داشت—جنگ‌های قلمرو بر سر استخراج غیرقانونی نفت و، مهم‌تر از همه: قارچ دنبلان!»

دنبلان بیابانی.

دنبلان بیابانی برای بسیاری از ساکنان فقیر منطقه، «کما»، که گونه‌ای کم‌طعم‌تر از دنبلان کلاسیک است، منبع درآمدی حیاتی به شمار می‌آید. هر کیلو از این قارچ‌ها بین ۱۰ تا ۷۰ دلار به فروش می‌رسد، که تقریباً برابر با حقوق ماهانهٔ یک کارمند دولتی است. از اواخر ژانویه تا آوریل، این غده‌های قهوه‌ای در دره‌های وسیع، کمی زیر سطح خاک رشد می‌کنند.

ابو الیاس می‌گوید که دنبلان‌چینان بیش از همه از حملات رنج برده‌اند و مهاجمان را با چشمان خود دیده‌اند: «از آن‌ها بپرسید!»

برای حکومت اسد، «دولت اسلامی» دشمنی بسیار مفید بود. با استفاده از وجود این گروه، می‌توانست مبارزه با مخالفان سوری را به‌عنوان جنگی علیه تروریسم معرفی کند—جنگی علیه جهادی‌های قاتلی که حملاتشان در پاریس، بروکسل، و استانبول، جهان را تهدید می‌کرد. در سال‌های اولیهٔ جنگ، از ۲۰۱۳ به بعد، نیروی هوایی اسد هرگز به داعش حمله نکرد. ارتش او بارها شبانه از مناطقی عقب‌نشینی کرد که داعش بدون هیچ نبردی توانست آن‌ها را تصرف کند. برای سال‌ها، رژیم و داعش در استخراج و بهره‌برداری از میادین گاز و نفت بادیه با یکدیگر همکاری داشتند. از سال ۲۰۱۵، چندین سرمایه‌دار و چهره‌های نزدیک به رژیم اسد به دلیل این همکاری‌ها در لیست تحریم‌های ایالات متحده و اتحادیهٔ اروپا قرار گرفتند.

در همین حال، برای دولت خودمختار کردها در شمال شرقی سوریه، که نیروهای «نیروهای دموکراتیک سوریه» (SDF) آن با کمک آمریکا داعش را شکست دادند، ادامهٔ جنگ علیه این گروه تروریستی قوی‌ترین دلیل برای حفظ حضور بیش از ۹۰۰ سرباز آمریکایی در منطقه است.

داعش همزمان مورد حمله قرار می‌گیرد—و مورد استفاده.

حتی جستجو برای اسناد در دفاتر متروکهٔ سازمان‌های اطلاعاتی و نظامی نیز تناقضاتی را نشان می‌دهد: در ادارهٔ پلیس جنایی سوریه در دیرالزور، که از نظر رتبه‌بندی پایین‌ترین سطح را در میان نهادهای امنیتی دارد، انبوهی از پرونده‌های تحقیقاتی دربارهٔ اعضای داعش پیدا شد. اما در ساختمانی نزدیک همانجا، که پیش‌تر محل استقرار مشترک نظامیان روسی و سازمان‌های اطلاعاتی سوریه بود، نگهبانان هیئت تحریر الشام (HTS) پرچم‌ها و نمادهای داعش را به نمایش می‌گذارند. فرماندهٔ آن‌ها می‌گوید: «این‌ها را در دفترها پیدا کردیم.»

در اوایل دسامبر، زمانی که نیروهای شبه‌نظامی کرد اولین مواضع رژیم را تصرف کردند، یکی از آن‌ها فیلمی را ضبط کرد که در آن جعبه‌ای پر از پرچم‌های نو و هنوز به‌هم چسبیدهٔ داعش دیده می‌شد، احتمالاً در همان ساختمان. صحنه‌ای مشابه در مقر سازمان اطلاعات نظامی در دمشق نیز دیده شد: قفسه‌هایی پر از پرونده‌های تحقیق دربارهٔ تروریست‌های مظنون داعش، و در چند اتاق آن‌طرف‌تر، جعبه‌هایی پر از بروشورهای داعش، پلاک‌های خودروهای این گروه که هنوز رنگ نشده بودند، دفترچه‌های رسید که هرگز استفاده نشده بودند، و کارت‌های شناسایی لمینت‌شدهٔ داعش، اغلب با عنوان «ولایت رقه»، پایتخت غیررسمی داعش.

اما این مسئله‌ای متناقض بود، زیرا پس از آزادسازی شهر رقه توسط نیروهای کرد در سال ۲۰۱۷، نیروهای اسد دیگر هرگز به آنجا بازنگشته بودند. پس این تجهیزات جدید داعش از کجا آمده بود؟

بشار حسن، روزنامه‌نگار محلی از دیرالزور که برای صفحهٔ فیسبوک DeirEzzor24 می‌نویسد، توضیح می‌دهد: «خب، برای احتیاط و به‌عنوان پوشش.» او اضافه می‌کند: «وقتی بحث منافع تجاری مطرح بود، کاملاً عادی بود که سازمان‌های اطلاعاتی و واحدهای ارتش با یکدیگر درگیر شوند. و همیشه می‌شد داعش را مقصر جلوه داد.»

حسن تأکید می‌کند که در گذشته تروریست‌های واقعی داعش در بیابان فعال بودند: «من یک بایگانی از نام‌های آن‌ها دارم، که شامل اتباع خارجی نیز می‌شود.» اما رد آخرین نفر از آن‌ها، مردی از یمن، در سال ۲۰۲۲ گم شد.

تا جایی که او می‌داند، برخی از جنگجویان باقی‌ماندهٔ داعش اکنون به پناهگاه‌های صعب‌العبور عقب‌نشینی کرده‌اند، «گروه‌های پنج تا ده‌نفره» در کوه بشری، در مناطقی چون اراک و رصافه در شمال و غرب، و در مایسیلیا در جنوب. اما خودش آنجا نرفته است.

او می‌گوید: «اما بیشتر آن‌ها از طریق رود فرات به مناطق تحت کنترل کردها رفته‌اند.»

همان مناطقی که کردها مبارزه با داعش را به‌عنوان پیام سیاسی اصلی خود مطرح کرده‌اند و هزاران تروریست داعش همچنان در زندان‌هایشان نگهداری می‌شوند، به گفتهٔ حسن، برای داعش امن‌تر شده است: «عرب‌های آن مناطق کردها را اشغالگر می‌دانند، بنابراین اعضای داعش می‌توانند راحت‌تر پنهان شوند. آن‌ها حتی این منطقه را "منطقهٔ امن" می‌نامند.»

او اضافه می‌کند که عمویش در آنجا مجبور است برای نانوایی خود به کسی که ادعا می‌کند از اعضای داعش است، پول حفاظت بپردازد.

بعد از دو روز، بشار حسن دوباره تماس می‌گیرد: او از ارتباطات خود در جنوب پرسیده است. مایسیلیا، مخفیگاه معروف داعش، خالی از سکنه است، می‌توانیم به آنجا برویم. اما بعد از مدتی باران شدید می‌بارد. در نیمه‌راه تصمیم می‌گیریم که بازگردیم: به دلیل نگرانی از مین‌ها و اینکه در زمین نرم دیگر نمی‌توانیم مسیر را پیدا کنیم.

معاون استاندار پیشنهاد کرده بود: «با جویندگان قارچ صحبت کنید.» اما تنها از طریق مسیرهای پیچیده بود که جستجو به شاهدی از یک حمله به جویندگان قارچ می‌رسیم. مردی که با ده‌ها نفر دیگر در مارس ۲۰۲۴ به یک دره بیابانی در نزدیکی کوبادجیب، غرب دیرالزور، رفته بود، اینگونه توضیح می‌دهد: «تقریباً هر روز به جویندگان قارچ شلیک می‌شد. ما می‌دانستیم که جمع‌آوری بدون مجوز خطرناک است، اما در غیر این صورت ارزش ندارد.»

آن‌ها به طور پراکنده جستجو می‌کردند و چشمانشان به برآمدگی‌های کوچک قارچ‌های در حال رشد در شن‌ها دوخته شده بود که ناگهان از سمت بزرگراه تیراندازی‌هایی شنیده شد: «فقط دویدم و کامیون‌های در حال سوختن را از دور دیدم. یک هواپیمای جنگی، شاید روسی یا سوری، بالای سرم می‌چرخید.» یک مرد مسن به ضرب گلوله کشته شد. خانواده‌اش ماه‌ها تلاش کرده بودند تا اطلاعات بیشتری بدست آورند. او شماره تلفن پسر آن مرد را دارد. آیا او هم معتقد است که داعش پشت این حمله بوده؟ او لحظه‌ای می‌خندد و می‌گوید: «چطور ممکن است؟ در منطقه‌ای پر از پایگاه‌های نظامی؟ از سمت بزرگراه؟ و هواپیماها؟»

در خانه‌ای که به طور موقت تعمیر شده در مرکز دیرالزور، با عمار، پسر جوینده قارچ کشته شده، ملاقات می‌کنیم. پدرش عبدالله المحیمید در ۶ مارس کشته شد. «روز تولدش بود»، پسرش می‌گوید و شروع به بازگو کردن داستانی از طمع، خشونت و فریب می‌کند: «هر منطقه قارچ‌زایی در بیابان به طور واقعی متعلق به یک افسر یا یک گروه شبه‌نظامی بود. این را «تعهد» می‌نامیدند. اینجا، تقسیمات چهارم، یک واحد نخبه تحت فرمان برادر اسد، ماهر، و سازمان اطلاعات نظامی، بهترین دره‌ها را بین خود تقسیم می‌کردند. هر کسی که در منطقه تحت حمایت آنها جمع‌آوری می‌کرد، باید حدود نیمی از محصول را می‌داد و باقی را به قیمت بسیار پایین به آنها می‌فروخت. اما کشته نمی‌شد.» نه حصارهایی اطراف مناطق بود، بلکه میدان‌های مین.

پدرش و دیگران در آن صبح ماه مارس به طور مستقل سفر می‌کردند، بدون حفاظت: «او نمی‌خواست مرا همراه خود ببرد، می‌گفت که خیلی خطرناک است.» وقتی حمله‌کنندگان با موتور سیکلت و در یک ون سفید آمدند، پدرش تنها کسی بود که کشته شد.

بی‌مقدمه، پسر می‌گوید: «ما هیچ‌گاه علیه اسد قیام نکردیم، وفادار بودیم.» شاید به همین دلیل بود که آن‌ها کاری را کردند که خانواده‌های کشته‌شدگان در اینجا کمتر جرات انجام آن را داشتند: آن‌ها خواستار تحقیقات شدند. بارها به پلیس رفتند و به سازمان اطلاعات نظامی ترسناک مراجعه کردند. «ما مزاحم شدیم»، می‌گوید عمار المحیمید، «اما جواب رد گرفتیم. یک پلیس پرسید: 'چی می‌خواهید؟' اینجا در نهایت همه کشته می‌شوند.»

به جای روشن شدن پرونده قتل المحیمید، مداخلات خانواده او نتیجه معکوس داشت. درست بعد از مرگش، شبه‌نظامیان رژیم «لواء القدس» در تلگرام منتشر کردند که المحیمید توسط داعش کشته شده است. سپس آن پست ناپدید شد. در گزارش پلیس هم تنها از یک «گروه مسلح» سخن گفته شده بود. در حالی که پلیس و دستگاه‌های اطلاعاتی سعی در محو شواهد قتل به‌اصطلاح داعش داشتند، حمله ۶ مارس در تبلیغات برای جهان خارج بزرگتر و بزرگتر شد: «مرکز دیده‌بانی حقوق بشر سوریه» در بریتانیا اعلام کرد که «حداقل ۱۸ نفر» در نزدیکی کوبادجیب کشته شده‌اند، از جمله چهار شبه‌نظامی رژیم اسد و ۵۰ نفر دیگر ناپدید شده‌اند. یک خبرگزاری از مناطق کرد نشین سوریه گزارش داد که ۴۰ نفر کشته شده‌اند، «از جمله زنان و کودکان»، و در تلویزیون میادیین دمشق این تعداد ۴۷ نفر اعلام شد. اما شاهدان حمله و خانواده المحیمید به اتفاق می‌گویند که تنها یک نفر کشته شد. هیچ‌کس هم ربوده نشد.

در کانال‌های تلگرام متغیر خود، داعش نه تنها حمله به کوبادجیب را بلکه بسیاری از حملات دیگر که به آن نسبت داده شده بود، به عهده نگرفت. این امر برای گروه‌های تروریستی غیرمعمول است که معمولاً حملات خود را اغراق می‌کنند. در سال ۲۰۲۱، دو کارشناس از «مؤسسه خاورمیانه» واشنگتن در یک مقاله همان تناقض را مطرح کردند: رژیم تا ده برابر بیشتر از داعش حملات به‌اصطلاح داعش را گزارش داده بود.

در حاشیه جنوبی بدیع، نزدیک به مرز اردن، اردوگاه نظامی تنف قرار دارد. این پایگاه محل استقرار حدود ۲۰۰ سرباز آمریکایی و چند صد نفر از جنگجویان «ارتش آزاد سوریه» (SFA) است که کمتر شناخته شده‌اند. از سال ۲۰۱۵، این گروه تحت آموزش و تأمین مالی ارتش ایالات متحده قرار گرفته و ماموریت رسمی‌اش مبارزه با داعش بوده است، در داخل شعاع ۵۵ کیلومتری که منطقه حفاظتی اطراف پایگاه است.

اما با توجه به فروپاشی ناگهانی نیروهای رژیم اسد در ابتدای دسامبر، واحدهای خوب مجهز SFA از ۷ دسامبر به طور فزاینده‌ای به سمت بیابان پیشروی کردند، در غرب تا نزدیک دمشق، در شرق به سمت دیرالزور، تا اینکه کاروان آنها روی یک مین رفت. در شمال، آنها بدون هیچ مانعی تا شهر افسانه‌ای خرابه‌های رومانی پالمیرا پیش رفتند و فرودگاه را اشغال کردند. به گفته یکی از افسران، عبدالرزاق الخضر، که هنوز کمی متعجب است، آنها در هیچ کجا با نیروهای مسلح داعش مواجه نشدند، «فقط با سربازان فراری برخورد کردند». او فرودگاه را به عنوان نقطه ملاقات پیشنهاد کرده و آماده است تا بعداً ما را به تنف همراهی کند.

پالمیرا همانطور که دیگر شهرهای بدیع است، به شدت ویران و خالی از سکنه است. داعش دو بار این شهر را اشغال کرده بود و بخش‌هایی از مجموعه خرابه‌ها را منفجر کرده بود، از جمله دو معبد و بخش‌هایی از آمفی‌تئاتر که تروریست‌ها قبلاً از آن به عنوان صحنه‌ای برای اعدام‌ها استفاده کرده بودند. پس از اخراج نهایی داعش در سال ۲۰۱۷، این شهر به یک پایگاه برای حضور نظامی ایران تبدیل شد: پرچم‌های شیعه به رنگ‌های سبز، صورتی و آبی با نوشته‌های امامان مقدس در هزاران نسخه در مقر متروکه تیپ مزدوران افغان بر زمین پراکنده شده‌اند. به نظر می‌رسد که این مردان تا آخر در اینجا مانده بودند. اما چرا؟ دیگر در اینجا جنگی صورت نمی‌گرفت.

مسأله زمانی پیچیده‌تر می‌شود که به طور اتفاقی با یک جستجوگر مین تنها روبرو می‌شویم و او می‌گوید که در مرکز شهر، انبارهای اسلحه زیادی پیدا کرده است: «بیایید با من بیایید!» در شعاع ۲۰۰ متر، دو انبار از این دست وجود دارد که اتاق به اتاق، به ارتفاع یک و نیم متر پر از مین‌های تانک، جعبه‌های چوبی پر از مین‌های ضد نفر، بلوک‌های مواد منفجره در پلاستیک و جعبه‌هایی پر از فیوز است. در گاراژی در نزدیکی، چهار نیمه موشک در جعبه‌های غول‌پیکر بسته‌بندی شده‌اند که هرکدام حدود پنج متر طول دارند.

در یکی از انبارها چیزی از تجهیزات داعش پیدا می‌کنیم که معمولاً توسط نیروهای عادی استفاده نمی‌شود: یک تولید کوچک برای جلیقه‌های انتحاری. توپ‌های فولادی که در صفحات پلاستیکی ریخته شده‌اند، سپس به قطعات کوچک‌تر شکسته و در جلیقه‌ها جاسازی شده‌اند. در یک کاسه بزرگ کنارش: قطعات کافی برای دوازده جلیقه انتحاری دیگر.

عبدالرزاق الخضر، افسر SFA که واحدش در دسامبر اولین بار به پالمیرا رسید، از تعجب خود صحبت می‌کند: «افغان‌ها اینجا آنقدر مهمات داشتند که می‌توانستند سه ماه دیگر هم از خود دفاع کنند.» اما به احتمال زیاد موضوع چیز دیگری بوده است: «از پالمیرا، جاده اصلی بین تهران و بیروت می‌گذشت تا حزب‌الله لبنان را تأمین کند. به همین دلیل باید محیط اطراف خالی می‌ماند.» او توضیح می‌دهد که چرا در سراسر بدیع، ردپای میليشیاهای افغان و دیگر گروه‌های تحت فرمان تهران دیده می‌شود، انبارهای اسلحه و چرا سوری‌های اخراجی اجازه بازگشت نداشتند. برای رهبری ایران، حزب‌الله به عنوان عنصر اصلی بازدارندگی آنها در برابر اسرائیل و برای سیاست قدرتشان در سراسر خاورمیانه بوده است.

چطور هنوز باقی مانده‌اند، چودر نیز تنها می‌تواند گمانه‌زنی کند: «به صورت گروه‌هایی از پنج تا ده مبارز»، او همان ارزیابی که اغلب شنیده می‌شود را تکرار می‌کند، «آنها عقب‌نشینی کرده‌اند». در همان پناهگاه‌های همیشگی که مکرراً نام برده می‌شود: کوه بیشری در شمال غرب دیرالزور، دره رود الوهش، که ترجمه‌اش «تسخیر هیولا» است.

بعد از باران‌ها هوا روشن شده است. در مسیر به سمت تنف، در فاصله دور، هر از گاهی درخشش نقره‌ای دیده می‌شود، گویی در آنجا دریاچه‌های بزرگی وجود دارد. وقتی به آن نزدیک می‌شوید، آینه‌های هوایی ناپدید می‌شوند و تنها خاکستری مایل به قهوه‌ای از شن، سنگریزه و درختچه‌ها باقی می‌ماند.

در اطراف پایگاه SFA در تنف، در اواسط ژانویه، اولین چوپان‌ها با گوسفندان، بزها، شترها و چادرهای سیاه زمستانی خود ظاهر می‌شوند. چراگاه‌های بدیع بعد از بارش باران، زمین خوبی برای چرا است، همانطور که چوپان پیر محمد ایدهیا می‌گوید: «فقط سال‌ها بود که جرات نمی‌کردیم دیگر به اینجا بیاییم. اینجا جهنم بود. در هر ایست بازرسی ارتش، سربازان رژیم آرد و حتی چوب‌هیزم‌ها را مصادره می‌کردند، چون این کار ممنوع بود. یا باید پول می‌دادیم. سپس به چادرهای ما می‌آمدند، شناسنامه‌هایمان را می‌گرفتند و برای هر شناسنامه، یک گوسفند می‌خواستند.»

او می‌گوید که در ژوئن گذشته، آنها در شب مورد حمله قرار گرفتند. «مهاجمان سه ماشین را آتش زدند، کامیون ما و صدها گوسفند را دزدیدند، و پسرعموی من را ربودند.» مهاجمان چه کسانی بودند؟ «هیچ ایده‌ای ندارم. تاریک بود. شلیک می‌کردند.» داعش از سال ۲۰۱۷ از بدیع غربی ناپدید شده بود، «اما از سربازان و ایرانی‌ها»، همانطور که او می‌گوید، «آنها اینجا پر بودند.»

همانطور که در آینه‌های هوایی افق، مرتکبین بدیعی محو می‌شوند، این پرسش پیش می‌آید که چه کسانی شلیک کردند؟ آیا این گروه‌های پراکنده داعش بودند؟ افغان‌هایی که هزاران نفرشان در صحرای بدیع مستقر شده‌اند؟ دست‌نشانده‌های ارتش و سرویس‌های امنیتی سوریه؟ اصلاً آیا اینقدر شلیک شده بود؟ یا آیا بسیاری از گزارش‌ها، اغراق‌های بی‌پایانی بودند؟

حتی در مسیر به سمت حاشیه شمالی بدیع، بارها از کنار پست‌های نظامی متروکه می‌گذریم. در اطراف روستای اترجه، جایی که نقشه‌های کارشناسان تروریسم هنوز یک پایگاه داعش را نشان می‌دهند، از دل دشت تاسیسات مدرن استخراج گاز به چشم می‌خورند که در دروازه‌هایشان تابلوهایی برای هشدار به مین‌ها نصب شده است. اینجا تحت کنترل دولت بود. در خود اترجه، پایگاه‌های خالی از یک میلیشیا افغان و حزب‌الله لبنان وجود دارد، و یک پرتره بزرگ از رهبر پیشین آنها، حسن نصرالله، هنوز بالای سردخانه‌ای آویزان است.

پس از نه روز، ده‌ها مصاحبه و ۱۸۰۰ کیلومتر عبور از بدیع، ردپای جدید زیادی پیدا شده که ما را به انجام یک دور دیگر وا می‌دارد. این بار، عمیق‌تر وارد مناطق گزارش‌شده‌ای از عقب‌نشینی داعش می‌شویم. اطراف شهر کوچک سوخنه یکی از این مناطق است که ۱۳۵ کیلومتر غرب دیرالزور قرار دارد. خود مکان: ویران مانند همه جا. دوازده شورشی در ستاد پیشین تیپ ۴ ارتش اسد مستقر شده‌اند. در اینجا هیچ تروریست داعش نیست، یکی از کهنه‌سربازان می‌گوید. اما شاید در کوهستان غیرقابل دسترس بیشری، او به یاد می‌آورد که پناهگاه‌های آشنای دیگری هستند.

یک مرد بلندقد و بسیار جوان در حاشیه گروه می‌گوید با لحن بی‌احساس: «نه، هیچ‌کس نیست.» «یا شاید در دره رود الوهش»، کهنه‌سرباز ادامه می‌دهد. «نه، اونجا هم نیست»، دوباره همان جوان پاسخ می‌دهد. از کجا می‌داند؟ «من مسئول شناسایی با پهپاد در واحد خودم هستم»، محمد یاسر، شورشی ۲۰ ساله، او را معرفی می‌کند. می‌گوید به دلیل مین‌ها، رفتن به بیابان از جاده‌ها خطرناک است. او با پهپاد دوربین خود در روزهای گذشته مناطق غیرقابل دسترس بدیع شرقی را بررسی کرده است. کوه بیشری، دره هیولای مسخره، آراک، «همه خالی از سکنه» است.

وقتی دوربین ردپایی از حضور انسان‌ها در مناطقی ثبت کرد، «ما هر بار یک تیم با جستجوگر مین به آنجا فرستادیم». در کوه بیشری، همان پایگاه معروف داعش که همه آن را می‌شناختند، تنها چند دیوار سنگی به ارتفاع زانو و چند جعبه مهمات با علامت ایرانی، قوطی‌های تن ماهی با برچسب سوری و نان نسبتاً تازه پیدا کرده بودند: «مدت زیادی آنجا نمی‌توانستند بمانند - هر کسی که بودند.» این که داعش از مهمات ایرانی استفاده کند، اما بعید است.

در مسیر برگشت، برای بار دوم از جاده خلوت به اترجه می‌گذریم و چادرهایی در دشت‌ها به چشم می‌خورند، گله‌ها در حال چرا هستند، جایی که یک هفته پیش هنوز خالی بود. «دیگر حمله‌ای نیست. از وقتی رژیم رفته، داعش هم رفته است»، یک چوپان می‌گوید. «گویی به دست روح‌ها»، او بی‌تفاوت اضافه می‌کند و نگاهش را به گوسفندانش می‌دوزد.

به نقل از هفته‌نامه اشپیگل، شماره هفت، ۲۰۲۴
برگردان: الف هوشمند



تانک متروک در بادیه در ژانویه: تا سال ۲۰۱۷ در این منطقه داعش حکومت می‌کرد، سپس سربازان سوری و شبه‌نظامیان افغان وارد شدند.