عصر نو
www.asre-nou.net

در خواب و بیداری


Sun 16 02 2025

شهریار حاتمی

new/shahryar-hatami1.jpg

در دوردست افق، 
پیشانی تبدار خورشید 
نمایان است.
چهره ی رنگ‌ پریده اش،
خبر از افول عنقریب او می دهد
که به زودی در نهان خانه ی غروب 
فرو می رود 
و شب با حلقوم گشادش 
او را خواهد بلعید.
 
در خواب و بیداری،
بر قله ای بلند، 
نظاره گر دشتی هستم.
دشتی که دیوانگان زنجیری 
در آن عربده می کشند.
منظرگاهی پر هیجان 
در جدال پیوسته ی شب و روز.
انبوهی از سایه ها در هلهله
جامه می درانند و
تماشاگران نمایشی خونین‌اند
و هرکدام برای گلادیاتور محبوب خود 
هورا می کشند.
 
جا پای سُم اسبان متجاوزان
هنوز در پهنه ی دشت 
دیده می شود 
و غبار ناشی از تاخت و تازشان 
هنوز در هوا معلق است.
هنوز دودکش های کوره های آدمسوزی، 
پسمانده های آدمیان را 
در هوا سُرفه می کنند 
و از لوچه های شان خون می چکد.
آسمان مسموم است
و آبی آن در غبار جفتک پرانی های دیوانگان،
خاکستری ست.
بوی امیدها و آرزوهای سوخته
هنوز به مشام می رسد. 
 
در این هوای گُنگ و سنگین 
و در این کشاکش پیوسته
در گوشه ای از دشت،
جمعی گِرداگِردِ گوساله‌ای زرین، 
پای می کوبند و دست می افشانند
و زائرانی هم 
در صف انتظار بی قراری می کنند.
در کمرکش کوه 
مردی با قامتی بلند و یأسی جانکاه 
لوح سنگی اش را عرضه می کند.
آنسوتر،
در سراشیب دامنه ی کوه، 
مردی دیگر با خنجری در پشت
بر صلیب فریب آویخته 
و ملتمسانه به آسمان غبار اندود
چشم دوخته است.
در تلاقی دامنه ی کوه و دشت 
مردی با چشمانی خمار
سر از غار بیرون کرده 
و شاعرانه می خواهد
بهشت را به جُوی بفروشد.
من اما در خواب و بیداری 
و در نبرد کابوس ها و رویاهایم
برای رویاهایم هورا می کشم
و کوهی در آن سوی دشت،
پژواک کف زدن هایم را،
به گوشم طنین انداز می کند.
 
شهریار حاتمی
استکهلم ۲۸ بهمن ۱۴۰۳