همجنسگرایی در ایران؛ از نخستین پلههای تاریخ تا تبعید
همجنسگرایی و پیشینه آن در ایران - بخش هفتم
Fri 7 02 2025
اسد سیف
در چند دههی اخیر در فرهنگ ما واژهای نو پدیدار گشته که همجنسگرایی نام دارد. این واژه جانشین همجنسباز، بچهباز، کونی و اصطلاحاتی مشابه شده است. همجنسگرا، دگرجنسگرا، دو جنسگرا، دگرباش و دیگر واژگان نو در فرهنگ ما، خود نشانگر آن است که در درک و به کارگیری مفاهیم حساستر شدهایم و آگاهی جامعه نسبت بدان افزایش یافته است.
همجنسگرایی به مفهوم امروزین خویش، به عصری تعلق دارد که بدن جایگاه خود را در تاریخ و جامعه بازیافته و انسان حاکم بر بدن و رفتار جنسی خویش است. در تاریخ اجتماعی ما از همجنسخواهی، گاه در کاخ شاهان و اشعار شاعران و گاه نیز در بازار و قهوهخانه و گرمابه یاد شده است. گاه مخفی و گاه علنی، زمانی برای تفنن و زمانی نشانگر واقعیتِ زندگی.
از عدهی همجنسگرایان ایرانی آماری در دست نیست. "همجنسگرایان زن و مرد را در سراسر جهان بالغ بر چندصدمیلیون یعنی پنج تا ده درصد کل جمعیت روی زمین تخمین میزنند. اهرمهایی که به وسیله آنها همجنسگرایان را تحت فشار قرار میدهند، شامل قوانین مختلف؛.. دستگیری، شکنجه و حتا مرگ برای این گروه قانونی است. بستری کردن در بیمارستانهای روانی یا اردوگاههای کیفری ... عقیم کردن، تحقیر اجتماعی و تبعیض [امری] روزمره [است]. این امر حتا در کشورهای بازار مشترک که در آنها همجنسگرایی جرم محسوب نمیشود، رایج است."(۱)
توجه به مقولههای جنسی در جامعهی ایران در سالهای اخیر، امری است کاملاً نو. این امر ولی در مقولهی فرهنگی و اجتماعی محدود نمیماند، حوزههایی دیگر، از جمله سیاست، حقوق، تاریخ، ادبیات و هنر را نیز در بر میگیرد.
اگر آغاز این رویکرد را دهه چهل محسوب داریم، پس از انقلاب سال ۵۷ شاهد دگرگونی گستردهای در این عرصه هستیم. در سالهای اخیر توجه بدان بسیار جدیتر شده است، باورهای سنتی مورد شک و پرسش قرار گرفتهاند، تابوشکنی آغاز شده و بر نابرابریهای جنسی اعتراض صورت میگیرد. بازتاب این خیزش و تحول را در ادبیات و هنر نیز شاهدیم. محتوای بسیاری از رمانها و داستانهای منتشر شده به زبان فارسی به روابط زن و مرد و نقش آنان در جامعه اختصاص یافته است.
آنچه را که در سالهای نخست انقلاب در عرصه برابریهای جنسی از آن صحبت میشد، در سالهای بعد به گفتمانهای فمینیستی راه یافت. دیدگاههایی نو در این عرصه عنوان شدند که نشان از فکر در خیزش و مقاومت، و همچنین بر رفتارهای گذشته داشت. جنبشِ جدید تجربهای نو بوده و هست در جامعه. در این امر چیزی از بالا ابلاغ نشده بود، هرچه بود در بطنِ جامعه حضوری ملموس داشت.
در پی سرکوب آزادیهای فردی و اجتماعی، در بازنگریها به گذشته، نگاه به جنسیت نیز شکلی دیگر به خود گرفت. میزان نقد و پژوهش در عرصه جنسیت، به ویژه در خارج از کشور، افزایش یافت. مقولههای جنسی، عشق و روابط عاشقانه اینبار به گونهای دیگر مورد بررسی قرار گرفت. رفتارهای دیروز در این عرصه به نقد کشیده شدند. ادبیات کهن نیز در این راستا کم و بیش مورد بازبینی قرار گرفت.
در شرایطی که گفتن از عشق و سکس، اگرچه به سالیان پسین نیز برگردد، در شمار تابوهاست، شناخت این مقوله در لابهلای آثار مکتوب کهن ایران، خود میتواند در بنیانشناسی مشکلات و تابوهای امروز کمکی بزرگ باشد. گذشته نشان داد که تحول جامعه و فرارویی به جامعهای مدرن بدون ذهنِ مدرن امکانناپذیر نیست. گفتمان جنسیت در همین رابطه ارزشمند و عمده میشود.
امروز در صورتبندیهای گوناگون از جنسیت، دیگر نمیتوان این موضوع را به دو جنسِ زن و مرد محدود کرد و با چنین تقسیمبندی بخش وسیعی از جنسها و جنسیتها را نادیده گرفت. اگر در داخل کشور چنین گفتمانی امکان بحث و بررسی نمییابد، در خارج از کشور میتوان از گسترههای آن نوشت و تحقیق کرد و با دیدگاههای جهان معاصر بیشتر آشنا شد.
در ادبیات کهنِ فارسی عشق در کلیت خویش مفهومی فرازمینی دارد. آسمانی میشود تا دستنایافتنی گردد. و یا الاهی میگردد تا مقدس شود. در چنین شرایطی عاشق در وصال معشوق رنج میکشد و سرانجام فنا میگردد تا بقای آن دیگر را که ذات باریتعالی باشد، ممکن گرداند. در همین رابطه است که آثار عاشقانه از تنکامی و عشقورزی به شکل زمینی آن تهی هستند. اسلام در ایران با نگاه عارفانه و صوفیانه، عشق را به خالق محدود کرد. در چنین بستری هر عشق زمینی رنگ عارفانه به خود گرفت.
در آثار ادبی کهن ایران تنها غایب هستند. نگاه سنتی در این راستا میکوشد از بدن، به ویژه بدن زن نمادسازی کند تا در سایه همین نمادها هر احساس غیرمردانه را نمادمند سازد. در این آثار در نگاه به تمایلات جنسی چیزی جز سرکوب آن دیده نمیشود. یکی شدن باهم در رفتار جنسی به یگانه و یکی شدن با خدا تعبیر میشود.
در تفاوت بین دو فرهنگ، رابطهی زن و مرد و یا دو فرد همجنسگرا در ایران و غرب بسیار متفاوت است. ارزشها، داوریها، رفتار و گفتار در هر فرهنگ بر پیشینهای بنیان دارد که نمیتوان این یک را بر آن یک تعمیم داد. بازتاب این امر را در فرهنگ و ادبیات نیز باید به همین شکل دید. برای نمونه آنچیزی را که در غرب عشق مینامیم، در ایران شاید فحشا قلمداد گردد و آنچه را که در ایران در رابطهی جنسی زوجها میبینیم، در غرب شاید فساد نامیده شود.
در رابطهی زوجها در ایران، نمیتوان سایهی حکومت، خانواده و فرهنگ را نادیده گرفت. اگر بپذیریم پدر و مادر در آزادی، رابطهی جنسی فرزند خویش را با جنس مخالف میپذیرند، آیا این دو در خیابان میتوانند به دور از نیروهای امنیتی، ترس از پیشداوریهای مردم، آزادانه در رفتوآمد باشند؟ آیا تربیت سنتی قادر است موضوع "گناه"، "بدنامی"، "بیناموسی" را کنار بزند؟ آیا نگاه خانواده و حتا جامعه به جنسها یکسان است؟ خانواده همان آزادی را که برای پسر خود میپذیرد، برای دختر نیز قبول میکند؟ همجنسگراها در این رابطهها آیا جایی دارند؟
گذشته از همه اینها؛ در جامعهای که رابطهی جنسی قرنها در خفقان بوده و بر سرش کوفتهاند، افراد میتوانند با جنس دیگر، بی هیچ احساس جنسی، رابطهای دوستانه داشته باشند؟ آیا مردان این جامعه قادرند در صحبت با زنان و نشست و برخاست و دوستی با آنها، آنان را سوژه جنسی نپندارند؟ آیا محیط و جامعه آن آزادی را در اختیار جنسها قرار میدهد که باهم باشند، بنشینند و بگویند و بخندند و حتا در صورت توافق بیامیزند، بیآنکه صیغه باشند و یا عقد ناکرده؟
آیا میتوان جفتی را در نظر گرفت که در صورت توافق بی هیچ مانعی، در آرامش، در خانهای به هم بیامیزند و به ناز و نوازش هم مشغول گردند؟
یک زوج غربی همدیگر را در شرایط و وضعیتهایی مختلف میشناسند. تجربههای مشترک را پشت سر میگذارند تا در دوستی صمیمی گردند و رابطهها عمیقتر به سوی عشق پیش برود. میتواند دوستی به عشق پایان نگیرد، و دوستی پابرجا بماند. آیا در ایران چنین چیزی قابل تصور است؟ و اینکه تمامی این رفتارها در آزادی و برابری صورت گیرند؟
آیا میتوان تصور کرد که در محیط خفقانزده، سانسور، و سنتی ایران، رابطهها بی هیچ دخالت و یا پیشداوری امکان فرارویی دارند؟ آیا دوستی و عشق میتواند در پی دیوارهای مخفی رشد کند و در ترس ببالد؟
به نظر میرسد عشق در جامعهی بیمار، در ترس و گناه، بسیار سطحی و ناپایدار تجربه میشود و توان رشد ندارد. و یا حداقل اینکه در پنهانکاری و بیصداقتی کج و معوج رشد میکند تا خود را در چند چهره بودن نشان دهد، یعنی چیزی مسخشده و نارس.
آنجا که آزادی رفتار و گفتار وجود نداشته باشد، رابطهها در برابر قانون قرار میگیرند و در ترس حاکم، چون انتخابها امکان رشد ندارند، احساس مسؤلیت بیمعناست. روابط عاشقانه بیشتر به یک معاملهی جنسی نزدیک میشود که در خفا و قاچاقی صورت میگیرد. پنداری رفتاری پیش گرفته میشود که فرهنگ فاحشهخانه بر آن حاکم است و یا در حداقلترین شکل موجود؛ یک سوی این زوج، و بیشتر دختر، در ترس و وحشت و هراس به آن چیزی فکر میکند که مبادا کلکی در کار باشد و کلاهی بر سرش برود.
رابطهها که مخفی شوند، کلام نیز در ترس و ریای حاکم، چندگانه و چندپهلو میشوند، شفافیت و رکگویی و درستگویی را از دست میدهند. چهرهها نیز چندگانه میشوند، پنداری هر کس انواع ماسک نزد خویش دارد تا در هر شرایطی یکی را انتخاب و بر چهره زند. رابطهی مخفی نمیتواند بدون دروغ و ریا رشد کند و ببالد. بدا به حال جامعهای که اینگونه رابطهها در آن عادی و عمومی گردند و تداوم یابند و سرانجام به فرهنگ بدل گردند. اگر فرهنگ شوند، سبک زندگی عوض میشود، رفتارها در ریا و تزویر و دروغگویی نهادینه میگردند و انسانها از خود تهی میشوند، آن چیزی میگردند که شاید خود در ذهنِ خویش حتا مخالف آن باشند. و این فرهنگ در چنین شرایطی تولید و بازتولید میشود و در نهایت خویش نه تنها زندگی، عشق نیز در آن دگرگونه میگردد.
در چنین موقعیتی زندگی دو همجنسگرا را باهم تصور کنید. آیندهشان، دوستی و عشق آنان به یکدیگر به کجا خواهد رسید؟
سیر همجنسگرایی در ایران
به طور کلی، در بررسی موضوع همجنسگرایی در ایران چند مرحله را میتوان از لابهلای تاریخ بازیافت:
۱- همجنسگرایی در فرهنگ زرتشتی. در این مرحله که تا حاکمیت اسلام بر ایران ادامه دارد، با توجه به اسناد فقهی و آثار به جا مانده از این دوران، این رفتار وجود داشته است. با توجه به آثار کشف شده از منطقه میانرودان، حدس زده میشود که قدمت این رفتار به پیش از آیین زرتشتی میرسد. واژه کونمرزی در زبان پهلوی به رفتار جنسی دو مرد باهم در رابطه است.
۲- اسلام و لواط. با آمدن اسلام به ایران، واژهی لواط نیز از قرآن به زبان فارسی راه یافت. لواط برگرفته از آیین یهود است، اگرچه در زبان عبری کاربرد ندارد و تنها بر نام قوم لوط دلالت دارد. لواط رابطه جنسی دو مرد باهم است. رابطه جنسی دو زن را با هم مساحقه میگویند. از آنجا که غلام و غلامبارگی را مترادف با لواط به کار میگیرند و رابطه جنسی صاحب با برده و غلام در اسلام آزاد بود، میتوان در این رفتار بنیانی از روابط و مناسبات عشیرهای و کشاورزی را بازیافت.
۳- شاهدبازی. شاهد در لغت مرد جوانِ زیباروی و خوشصورت و یا خوبرو را گویند. نگاه به این زیبایی و لذت بردن از آن به فرهنگ صوفیانه و عارفانه بازمیگردد که چند قرن پس از حضور اسلام در ایران پا گرفت. متأثر از فرهنگ یونان باستان است. شاهدبازی اگرچه به تماشای زیبایی و از این طریق راه یافتن و کشف زیبایی "حق" نظر دارد ولی درتاریخ تا بچهبازی پیش رفته است. در این عرصه بیش از دیگر دورانها اسناد و مدارک موجود است.
۴- امردگرایی. شکل تکاملیافتهی آن، بخشی از شاهدبازی است که به بچهبازی گرایش داشت. امردگرایی در اواخر دوران صفوی آغاز شد و در دوران قاجار عمومی گشت. امرد مرد جوان است که یا به روسپیگری اشتغال دارد و یا اینکه در کنار مردی دیگر، در خدمتِ جنسی او، زندگی میکند. امردی که سن او بالا میرفت، دیگر بدون مشتری میماند. در زمان قاجار امردخانهها در بسیاری از شهرهای بزرگ وجود داشت.
۵- بچهبازی. اگرچه همیشه وجود داشته، اما در اواخر دوران قاجار عمومیت داشت. جنبش مشروطه در مخالفت با آن بسیار کوشا بود. متفکران مشروطه در تقبیح آن نوشتند. تبلیغ مؤثر واقع شد و از دامنه آن کاست. همزمان در مخالفت با آن، جنبش آزادیخواهی زنان در ایران بنیان میگیرد. و این البته در زمانی است که جامعه در حال پوستاندازی است و سودای جهان مدرن در سر دارد. شهرها در حال گسترش هستند و شهرنشینی شکلی دیگر به خود میگیرد.
۶- دوران پهلوی. با به قدرت رسیدن رضاشاه، روسپیخانهها شکلی دیگر به خود میگیرند، از دامنه امردبازی و بچهبازی کاسته میشود. در آثار مکتوب دههی سی اشارههایی به همجنسگرایی دیده میشود. نخستین اثر در این مورد را حسن قائمیان منتشر میکند. ولیعهد که برای تحصیل در سوئیس به سر میبرد، در بازگشت دوست همجنسگرای خود، ارنست پرون، را نیز با خود به ایران میآورد. رفتار همجنسگرایانهی این شخص بر همگان معلوم بود. از دهه چهل همجنسگرایی به شکل غربی خویش در میان طیفی از روشنفکران نیز دیده میشود. جامعه رفتاری مداراگرانه با آنان دارد، اگرچه این رفتار را زشت و غربی میپندارد. آگاهی بر همجنسگرایی اما وجود ندارد. در دهه پنجاه شاهد زندگی مشترک همجنسگرایان باهم نیز هستیم، اگرچه اندک، ولی به چشم میخورند و جامعه نگاهی کنجکاو به آنان دارد. در عصر پهلوی از بهانههای عرفانی خبری نیست. واقعیتهای زندگی است که اندکاندک آشکار و علنی میشوند. این رفتا اما به گفتمان عمومی جامعه تبدیل نمیشود.
۷- انقلاب اسلامی. با حاکمیت اسلام بر ایران، احکام فقهی از صندوقِ قرون بیرون کشیده میشوند. قانون مدنی کنار گذاشته میشود تا احکام اسلامی جایگزین آن گردند. طبق این احکام مجازات لواط مرگ است. مساحقه نیز در صورت تکرار اعدام به همراه دارد. در ایران اسلامی زندگی همجنسگرایان را هراسی عمیق در بر گرفت و نفرت و تعصبی بنیادگرایانه جانشین مدارا شد. سرکوب آغاز گردید. تنها یک حادثه باعث میشود تا خمینی فتوا صادر کند که تغییر جنسیت آزاد است. اغتشاش حاکم اما فاجعهبار است. همجنسگرایان در ایران امروز اگرچه در هراس و خفا زندگی میکنند، و هویت جنسی خویش را آشکار نمیدارند، این امکان را دارند که تن به ازدواج اجباری با دگرجنس ندهند و یا به بهانهای، مخفیانه با دوست همجنس خویش همخانه گردند.
در تمامی این دوران تصوری مخدوش بر افکار حاکم بود. تفاوتی بین همجنسخواهی و بچهبازی وجود نداشت. در بهترین شرایط؛ "همجنسبازی ارضاء غرایض جنسی با همجنس است. این انحراف از نظر علم روانشناسی در کسانی وجود دارد که دچار امراض روحی-روانی هستند. این بیماری با معالجه توسط روانشناس علاج خواهد شد"(۲)
جمهوری اسلامی این "بیماری" و "انحراف" را به شکلی دیگر معالجه میکند؛ "حد لواط در صورت دخول قتل است و تشخیص کیفیت و نوع آن در اختیار حاکم شرع است". برای زنان این رفتار در رابطه با "مساحقه" بار نخست صد ضربه شلاق و در صورت تکرار، مجازاتی آن مرگ است.(۳)
۸- دنیای مجازی. از دهه هفتاد میلادی دنیای مجازی امکانی فراهم آورد تا همجنسگرایان هویت خود را آشکار گردانند. اینترنت و دنیای مجازی نقش بزرگی در دامن زدن، آشکارسازی و رشد آگاهی در مفهوم پدیدهی همجنسگرایی داشته و دارند. این رویداد باعث شد تا از قالبسازیهای سیاست جنسی فاصله گرفته شود. نشریات و مقالاتی در این عرصه منتشر میشوند. زنان و مردان همجنسگرا از واقعیت جنسی خویش، میل خود و مشکلات روزمره مینویسند. یکدیگر را مییابند و واقعیت زندگی خویش را با دگرجنسگرایان در میان میگذارند. در سخن از هویت جنسی خویش، تجربهها را بازمیگویند. دنیای مجازی آغازی نو است که نقطه پایان میگذارد بر پدیده همجنسبازی تا راه را برای همجنسگرایی بازکند. شوخی و متلکهای رایج جای خود را به گفتمانهای جنسی میدهد. ادبیات همجنسگرایان تولید میشود و علیه هموفوبیای حاکم مبارزه آغاز میشود. کسانی جسارت میکنند در این راه هویت جنسی خود را بیشتر آشکار دارند. و این خود انقلابی است در این راه.
در واقع در "برونآیی" و "آشکارسازی" ابتدا باید هویت خویش را شناخت، پس آنگاه شهامت به کار گرفت، آن را بیان داشت. همجنسگرایان به تجربه دریافتهاند که این پدیده بیتوجه به قدرت سیاسی نمیتواند پیش برود. پنداری این گره بیرابطه با سیاست مشکل گشوده میگردد. در این شکی نیست که در موقعیت ایران، برونآیی خودکشی است. در کشوری که قوانین اجتماعی غیرمدرن بر آن حاکم است، نمیتوان از برونآیی سخن گفت. در این راستا همینکه روشنفکرانِ دگرجنسگرای جامعه نسبت به آن آگاهتر از پیش عمل میکنند، خود دستآوردی است بزرگ.
۹- تبعید. همجنسگرایان، و به طور کلی دگرباشان جنسی، آنانکه از کشور تارانده شدهاند و در جهان غرب زندگی میکنند، نقش بزرگی در جنبش همجنسگرایی ایرانیان دارند.
____________________________
۱- دگرجنسگرایی اجباری، تفکر دگرجنسگرایی و همجنسگرایی در گفتمان فمینیستی، کریستیناتورمر-روهر، به نقل از "پیرامون زندگی زنان همجنسگرای ایرانی"، از انتشارات "زنان همجنسگرای ایرانی در اروپا، برلین ۲۰۰۶، ص ۲۱
۲- فرهنگ معین، مدخل همجنسبازی
۳- کتاب قانون مجازات اسلامی، فصل اول، ماده ۱۱۰ برای لواط و ماده ۱۳۱ برای مساحقه
|
|