عصر نو
www.asre-nou.net

گیدئون لوی

«ما فکر می‌کنیم که متحد هستیم»

ترجمۀ حماد شیبانی
Tue 4 02 2025



۲۶ ژانویه ۲۰۲۵

نه تنها چهار سرباز زن ربوده‌ شده روز شنبه به خانه بازگشتند، بلکه کل کشور به خود بازگشت: به خودشیفتگی، به خودآرایی، به همبستگی فریبنده، به جشنهای کاذب پیروزی، به احساس برتری، به ناسیونالیسم افراطی و تحریک. شادی عمیق و شخصی اعضای خانواده‌ها و دوستان، که دنیایشان در طول سال گذشته درهم‌ریخته بود، به یک کارناوال ملی با ابعاد اغراق‌آمیز تبدیل شد. ما به چنین مواردی عادت کرده‌ایم، اما روز شنبه به خودمان یک دوز اضافی از احساسات سطحی و دروغ تزریق کردیم.

بعد از گذراندن بیش از یک سال وحشتناک و دردناک، نیاز به شاد بودن، حتی برای لحظه‌ای، و حتی نیاز به افتخار و تبریک به خود، قابل درک است. اما جشن روز شنبه از این حد فراتر رفت. انگار که شادی طبیعی بازگشت سربازان کافی نبود، ما می باید این شادی را با دروغ بپوشانیم. نیاز به تبلیغات و تحریک، دقیقاً در روزی که شادی ملی به اوج خود رسیده بود، نشان می‌دهد که چیزی ناخوشایند زیر لایه‌های آغوش بازکردنها، بوسه‌ها و اشکها برای کارینا، نعما، دنیلا و لیری جوش می‌زند.

روز شنبه به ما دروغ گفته شد. دروغ پیروزی کامل بر حماس. در حالی که یک حماس سازمان‌یافته، منظم و مسلح، که همچنان حاکم بر غزه است، با یک مراسم آزادی همراه با صحنه آرائی و چند بازیگر فرعی حضور داشت. اگر روز شنبه پیروزی‌ به نمایش گذاشته شد، این پیروزی متعلق به سازمانی بود که از خاکستر و خرابه‌ها بعد از ۱۶ ماه حملات هوایی، کشتار و تخریب برخاسته و هنوز پابرجا و زنده است.

به ما گفته شد که این سازمان شبیه نازی‌هاست، بیرحم، هیولاوار، شیطانی... و این فقط در گفتمان کوچه و بازار نبود، بلکه از سوی برجسته‌ترین مجریان تلویزیونی، صدای اسرائیل و نمایش‌دهندگان واقعیت نیز شنیده می‌شد. اما واقعیت، چطور باید گفت، تا حدی با چنین گفته‌هایی تناقض داشت.

رقابت بین مجریان تلویزیونی برای بدگویی بیشتر از حماس، در تضادی خنده‌آور با تصاویر آرام‌بخش و نسبتاً امیدبخش زنان آزادشده از اسارت قرار داشت. آنها راست قامت ایستاده بودند، لبخند می‌زدند و کیسه‌هایی از یادگاری‌هایی که اسیر‌کنندگانشان به آن‌ها داده بودند، در دست داشتند.

آن‌ها بسیار متفاوت از زندانیان فلسطینی در هنگام آزادی به نظر می‌رسیدند، یا حداقل با برخی از آن‌ها که به کلی شکسته و خرد‌شده به نظر می‌رسیدند. ممکن است فرض شود که در آینده صحنه‌های سخت‌تری از گروگان‌های آزادشدۀ اسرائیلی ببینیم. البته نباید رنجی را که زنان آزادشده متحمل شده‌اند کم‌اهمیت‌ دانست، اما این چیزی نیست که افراد آزاد‌شده توسط نازی‌ها به آن شباهت دارند.

به ما نگاه کنید، چقدر زیبا هستیم، چقدر تقدیس‌کنندۀ زندگی هستیم. ما حاضریم هر قیمتی را برای آزادی گروگان‌هایمان بپردازیم. این برداشت از خود را با این حقیقت آزاردهنده و مکرر مقایسه کنید که مراسم روز شنبه می‌توانست هشت ماه پیش برگزار شود، شاید همان روزهای پس از ۷ اکتبر. ادعای این که آن‌ها مرگ را تقدیس می‌کنند و ما زندگی را تقدیس می‌کنیم شاید پلیدترین دروغ باشد.

پس از پنجاه هزار مرگی که توسط نیروهای دفاعی اسرائیل تحمیل شد، و اکثر آن‌ها بیگناه، هیچ نیازی به جستجوی کلماتی برای بیان این ایده نیست. اسرائیل به سختی زندگی فرزندان خودش را تقدیس می‌کند؛ با بیش از ۸۰۰ سرباز کشته‌شده در نبرد، این نیز محل تردید است، و قطعاً زندگی هیچ انسانی را تقدیس نمی‌کند.

در اسرائیل چیزی ارزان‌تر از جان یک فلسطینی وجود ندارد، چه در جنگ و چه در زندگی روزمره. از مردم غزه بپرسید که چه ارزشی به زندگی انسانی توسط سربازان و خلبانان اسرائیلی داده می‌شود. کسانی که بطور سیستماتیک تمامی بیمارستانهای غزه را نابود کردند، به آمبولانسها شلیک کردند و صدها امدادگر را کشتند، زندگی را تقدیس نکردند، بلکه آن را نابود کردند.

همبستگی مردم اسرائیل نیز در روز شنبه به شکلی بسیار آزاردهنده کاذب بود. روبان زرد روی یک ماشین همبستگی نیست. آیا اسرائیلی‌ها برای یکدیگر اهمیت قائلند؟ شوخی می کنید. در جاده‌ها رانندگی کنید، در صف‌ها بایستید، به تقلب گسترده در اسناد معلولیت فکر کنید. این همبستگی یا مراقبت متقابل نیست، بلکه حکومت قدرتمندان است؛ هر کسی برای خودش. و هیچ کلمۀ پرطمطراقی نمی‌تواند این واقعیت را پنهان کند.

اسرائیل روز شنبه بازگشتِ چهار گروگان را جشن گرفت. این شادی، صادقانه، تکان‌دهنده و فراگیر بود. اما آرایش زشت، وسایل صحنه آرائی نازل و احساسات سطحی، یادآور فیلمهای بالیوودی بود. با کمی حقیقت بیشتر و دروغهای کمتر، این جشن می‌توانست بسیار زیبا باشد.