سرکوب جنسیت؛ امری نهادینه در فرهنگ ما ایرانیها؟
Mon 3 02 2025
اسد سیف
چرا ما ایرانیان همچنان زنستیز هستیم؟ آیا زنستیزی نیز یکی از ویژگیهای فرهنگی ماست؟ با نگاهی به آنچه گفته و شنیده میشود، در این عرصه پنداری فکر ایرانی از ماقبل تاریخ تا کنون هیچ تغییری نکرده است. من قصد تهمت به این فرهنگ را ندارم. خود نیز زاده همین فرهنگ هستم. اما نمیتوانم این پرسش را در برابر خود قرار ندهم.
چند روز پیش در نگاهی به فیسبوک، خانم سرور کسمایی، نویسنده ساکن پاریس، مجموعهای از همین رفتارها را که این روزها دیده و شنیده بود، در کنار هم ردیف کرده بود. همین نوشته کوتاه ذهن مرا به بازی گرفت. او از امروز نوشته بود، ذهن من اما از امروز گذشت و موضوع را در عصر استوره و دین نیز، درست به همین شکل بازیافت.
ما ایرانیها در حرف، از مدرن بودن خود هیچ کم نمیآوریم. حداقل در گفتار چنین ادعایی داریم. به وقت عمل اما سنتهای هزار ساله را استفراغ میکنیم. انتظار میرفت که انقلاب سال ۵۷ و پیآمدهای آن فرصتی فراهم آورد تا خود را در آینه تاریخ نقادانه بازنگریم. متاسفانه چنین نشد. یا بهتر بگویم؛ تا کنون کمتر دیده شده است.
خانم کسمایی مینویسد:
"میگویند:
زن نویسنده و نقاشی که جلوی دوربین سیگار میکشد، جلف است.
زن شوهرداری که سر روی شانهی مرد دیگری عکس می اندازد، خراب است.
زن بازیگری که در ضیافت پادشاه نروژ آواز میخواند، نماد انحطاط اخلاقی است.
زنی که امروز زیر بار حجاب نمیرود، فردا میخواهد لخت شود.
زنی که در خیابان میرقصد، سليطه است.
زنی که مورد تجاوز قرار میگیرد، تقصیر خودش است.
زنی که در واکنش به فشار حجاببانهای دانشگاه، لباس از تن میکند، روانی است و باعث آبروریزی شوهرش.
زنی که با صدای بلند در جمع میخندد، نانجیب است و میخواهد مردها را تحریک کند.
زن مبارز زندانیای که در لحظهی خروج از آمبولانس فریاد میزند «سلام آزادی!»، دارد خودش را نمایش میدهد.
زن خوانندهای که با لباس دکولته و شهامتی بیسابقه در دل ایران کنسرت فرضی برگزار میکند، عامل رژیم است.
اراجیف بالا را نه آخوندها یا زمامداران ولایت فقیه که افرادی به اصطلاح «فرهیخته» و «مبارز» مقیم ایران، اروپا و آمریکا در ماههای اخیر به قلم یا زبان آوردهاند. جلف، خراب، سلیطه، روانی، نانجیب و غیره، واژگانی است که در مورد زنهای آزاده، هنرمند، مبارز، شجاع، مستقل و غیره، بهکار میرود.
بحث اصلی «زن، زندگی، آزادی» بازپس گرفتن اختیار زن بر بدن (مو، چهره، تن، صدا...) خود است. تا تحقق این هدف هنوز راه درازی در پیش داریم.»
میتوان نمونههای فراوانی به این سخنان افزود. حتا تا آنجا پیش رفت که نمونه از همین جنبش "زن زندگی آزادی" آورد که در یک سال گذشته شاهد بودیم. کسانی از همین مردان به عمد و هدفمند هنوز نیز میکوشند شعار "زند زندگی آزادی" را به "مرد میهن آبادی" فروکاهند. پنداری جامعه ما هنوز با زن مشکل دارد. کسانی در حرف سخن از برابری زن و مرد بر زبان میآورند، اما ورای آن، در عمل، ننگ خویش میدانند که بگویند با زن برابر هستند.
من نیز با خانم کسمایی موافق هستم و یا بهتر بگویم، مجبورم که موافق باشم؛ «تا تحقق این هدف هنوز راه درازی در پیش داریم." و اضافه کنم که حادثه نخست باید در سرمان رخ دهد و فکرمان تغییر کند، امری که پنداری هنوز اتفاق نیفتاده است. با نگاه به گذشته سنتی، فکر ما هنوز آغشته به آن است. قبول ندارید؟
در استوره و تاریخ به فراوانی از زن سخن به میان میآید: زن زاینده است؛ میزاید تا جهان به کام مردان پیش برود. زن شیطان است؛ مرد را میفریبد تا او را از کار سازندگی بازدارد. زن معشوق است؛ به مرد لذت میبخشد. زن فریبکار است؛ با وسوسه لذت، مرد را گمراه میکند. زن مادر است؛ پسرانی قهرمان میپرورد تا پاسدار وطن و میهن گردند.
در همین باورهاست که پنداری باید نه به علم و دانش، به سنت و دین تکیه شود که در آن خلقت زن به پرسش مینشیند: چه احتیاجی موجب شد تا آفریده شود. در پاسخ به این پرسش است که باورهای دینی سر برمیآورند.
آنان که خدا را یگانه میپندارند، تصور نخستین زن و نخستین مادر را با موجودی میآمیزند که بر او حوا نام دادهاند. یهودیت، مسیحیت و اسلام بر این باورند که حوا به عنوان نخستین زن، نخستین مادر روی زمین است که از سوی خدا برای مرد آفریده شده است.
در روایتها آمده است که حوا با خوردن میوه ممنوعه، یعنی سیب، به همراه آدم از بهشت رانده شد. آنها از سوی خداوند محکوم شدند تا بر روی زمین کار کنند و فرزند بیاورند. خوردن میوه ممنوعه را در فرهنگ مسیحیت "نخستین گناه" انسان میدانند. از آنجا که حوا وسوسهگر آدم بود در خوردن سیب، نام زن از همان آغاز با وسوسهگری درآمیخته است. او از یک سو مادر است و ستایش میشود و از سوی دیگر فردیست ضعیف و وسوسهگر.
در اسلام نیز حوا برای آدم، از جنس او خلق شده است. در احادیث آمده است که خداوند او را از دنده چپ آدم آفریده است. از محمد باقر نقل است که خداوند حوا را از زیادی و یا باقیمانده گلی که آدم را از آن آفریده بود، ساخته است. به بیانی دیگر اگر زن همچون مرد آدمی کامل نیست، به این علت است که گل به اندازه کافی باقی نمانده بود تا خدا او را نیز کامل خلق کند. حوا در اسلام نیز نخستین مادر است در جهان.
در باور یهودیت، داستانی نیز روایت میشود که میگوید؛ نخستین زن نه حوا، بلکه لیلیت بود. لیلیت، نامی که لیلی و لیلا نیز شکلهایی از آن است، زنیست که از اطاعت آدم سر باز زد. در استقلال و کمال شهامت، نپذیرفت که بنده مرد باشد. از او جدا شد و راه خویش پیش گرفت. در متون عرفانی یهود لیلیت به عنوان نخستین زن آدم، همچون او، از خاک آفریده شد، چیزی که میتواند سندی باشد و یا نمادی در برابری آن دو. آنگاه که آدم کوشید در برابر لیلیت برای خویشتن جایگاهی برتر بجوید، لیلیت با بر زبان آوردن نام مقدس خداوند، باغ عدن را ترک گفت. او در کنار دریای سرخ، در کنار شیاطین برای خویش پناهگاهی یافت. از یک سو، او را دیوی برمیشمارند که کودکان را تهدید میکند و از سوی دیگر زنی خردمند میشناسند که در خودمختاری و استقلال، در برابر ساختارهای مردسالارانه قد برافراشت. تفکر مردمحور کوشید تا از او موجودی شریر و بدنام بسازد. بعدها عصیان او به نمادی فمینیستی در برابر نقشهای سنتی جنسیتی و استقلال و برابری تبدیل شد.
شیطان و شریر بودن لیلیت را در فرهنگ ایران باستان نیز میتوان یافت. در "بندهش"، یکی از معتبرترین آثار بهجا مانده از فرهنگ و آیینهای زرتشتی، اهورامزدا به ناچاری زن را از اهریمن، برای مرد میآفریند:
«هرمزد، هنگامی که زن را آفرید، گفت که «تو را نیز آفریدم (در حالی) که تو را سردۀ پتیاره (بدکرداری) از جهی (دختر اهریمن) است. تو را نزدیک کون دهانی آفریدم که جفتگیری تو را چنان پسند افتد که به دهان مزۀ شیرینترین خورشها. (و) از من تو را یاری است، زیرا مرد از تو زاده شود، (با این وجود) مرا نیز که هرمزدم، بیازاری، اما اگر مخلوقکی را مییافتم که مرد را از او کنم، آنگاه هرگز تو را نمیآفریدم، که تو را آن سردۀ پتیاره از جهی است. اما در آب و زمین و گیاه و گوسفند، بر بلندی کوهها و نیز ژرفای روستا خواستم و نیافتم مخلوقکی که مرد پرهیزگار از او باشد جز زن (که) از (سردۀ) جهی پتیاره است.» (کتاب بندهش فرنبغ دادگی ، ترجمه مهرداد بهارقسمت" دربارۀ چگونگی زنان"، ص ۸۳)
قدرت اهریمنی زن در این سخن به آن اندازه است که میتواند موجب آزار هرمزد نیز بشود. او معترف است که اگر امکان مییافت، زنی نمیآفرید و به ناچاری زن را آفریده تا مردان پرهیزکار از او آفریده شوند.
و این نهایت بضاعت فکری ماست از زن. از عصر دین تا کنون همین فکر را به شکلهای مختلف داریم تکرار میکنیم. با هر دینی و در هر حکومتی همین بوده است که هست. با گام به جهان نو نیز عاشق ظاهر آن بودهایم و شوقی برای فکر نو، در این عرصه، در خود نیافتهایم. در واقع؛ پنداری از جهان سنت هنوز فراتر نرفتهایم.
سرکوب زنان فعال حقوق بشر، سرکوب روزنامهنگاران، نویسندگان، فعالین سیاسی زن و حتا زنان زندانی سیاسی در فضای دیجیتالی در حال رشد است. همهجا پیدا و ناپیدا علیه هر زنی که در برابر احکام و قانون نیاکان و سنت نافرمانی کرده، خشونت زبانی اعمال میشود. انگار میکوشند تا این افراد را به تنبیه بدنی و یا خشونت شدید جنسی تهدید کنند. دامنه تهدید این زنان از جمهوری اسلامی فراتر رفته، به خارج از ایران نیز رسیده و طیفهایی از اپوزیسیون را نیز شامل شده است.
در این شکی نیست که دولت سرکوبگر با استفاده از فناوریهای دیجیتالی میکوشد از جنسیت همچون سلاحی برای سرکوب زنان و تحقیر آنان در راستای سیاست خود بهره برد. در این راه متأسفانه چه بسا افراد که با همین اظهارنظرهای تحقیرآمیز در رابطه با جنسیت، با رژیم سرکوبگر همسو میشوند.
سرکوب جنسیت تنها به زنان محدود نمیماند، دیگر تمایلات جنسی را نیز شامل میشود. ارعاب اسلحهایست کارآ برای زنستیزان و دگرباشان جنسی در فضای مجازی تا شاید بدینوسیله صداهای دیگر در سکوت خفه شوند.
اینکه چرا در فضای حاکم، به فکر مردان حمله میشود ولی مردان هیچگاه هدف یورش جنسیتی قرار نمیگیرند، به این دیدگاه برمیگردد که؛ زن نمیتواند در استقلال، فکری از خویش داشته باشد. به یاد داشته باشیم که در همین فرهنگ برای بدنام کردان مردان نیز با فحاشی به خواهر و مادر و دختر و همسرانشان است که کوشیده میشود حریم "مرد" و "مردانگی" مقدس بماند.
|
|