یاسمین لورشنر
سیری، جوانی ابدی و استقلال؛ رویای انسانهای قرون وسطی
Thu 9 01 2025

در حالی که در جهان پس از مرگ بهشت وعده داده شده بود، انسانهای قرون وسطی نیز آرزوها و امیدهای کاملاً زمینی برای آینده داشتند. در اینجا به سه مورد از شناختهشدهترین این امیدها میپردازیم.
سرزمین شادکامی (Schlaraffenland)
در خواب دستمزد گرفتن، به عشق آزاد پرداختن، و از خوشمزهترین خوراکیها به وفور لذت بردن: چه کسی مخالف چنین چشماندازی بود و نمیخواست در سرزمین شادکامی رؤیاپردازی کند؟
نخستین اشاره به سرزمین شیر و عسل، به آرمانشهر Schlaraffenland را میتوان در سرودهای کارمینا بورانا یافت، اثری که احتمالاً در قرن ۱۳ میلادی شکل گرفته است. توصیف مفصلتر آن در حدود سال ۱۲۵۰ در Fabliaus de Coquaigne نوشته یک نویسنده ناشناس فرانسوی آمده است. در اینجا، سرزمینهای فراوانی بهصورت یک نمونه و تقلید به تصویر کشیده شده است، جایی که همه چیز کاملاً مخالف واقعیت است. تنبلی فضیلت محسوب میشود و کار کردن نکوهیده است. افراد مسن بیخیال یا سادهلوح هستند، در حالی که جوانان خردمند به نظر میرسند.
هرکس که بیش از حد پیر شود، میتواند در چشمه جوانی غوطهور شود و نشانههای گذر زمان را از خود بزداید. در سرزمین شادکامی، مشکلات پیری و مرگ وجود ندارد – اما اغلب کودکان نیز وجود ندارند.
این روایت در سراسر اروپا گسترش یافت. Coquaigne، نام اصلی سرزمین شادکامی، در زبان ایتالیایی به Cuccagna، در زبان انگلیسی میانه به Land of Cokaygne و در زبان اسپانیایی به Cucaña تبدیل شد. امروزه بریتانیاییها آن را Lubberland مینامند و هلندیها از آن به عنوان Luilekkerland یاد میکنند. واژه آلمانی Schlaraffenland احتمالاً از «slûren» یا «slûderen» مشتق شده است، شکلی از فعل امروزی «schludern» به معنای بیخیالی یا بیدقتی.
تفسیر دنیایی که در آن همه چیز به وفور یافت میشود، همچنان موضوع بحث میان متخصصان است. تاریخشناس هانسیورگ گیلومن دیدگاههای مختلفی را مطرح کرده است: برخی معتقدند که تخیل سرزمین شادکامی پاسخی به دورانهای قحطی در قرون وسطی بوده است. برخی دیگر آن را بهعنوان آرمانشهری میبینند که نقدی بر شرایط موجود است: تنبلی بهعنوان طرحی مخالف با تأکید مسیحیت بر ارزش کار؛ عشق آزاد بهعنوان جایگزینی برای اخلاق مسیحی و ساختارهای خانواده؛ طبیعت مهربان و چشمه جوانی بهعنوان تضادی با محیط تهدیدآمیز و فناپذیری انسان.
از سوی دیگر، برخی سرزمین شادکامی را یک روایت اخلاقی با اغراقهای groteske میدانند که هدف آن تثبیت نظم موجود بوده است.
چشمه جوانی
چشمه جوانی، همانطور که توسط نقاش لوکاس کراناخ پدر (۱۴۷۲ تا ۱۵۵۳) جاودانه شده است، بیانگر اشتیاق انسانی به جوانی ابدی و جاودانگی است. طبق این روایت، هرکس در این چشمه شفابخش شنا کند، با جوانی دوباره از آن بیرون میآید. این خیالپردازی از اسطوره چشمه زندگی نشأت گرفته است، نمادی از رستاخیز – همانگونه که تاریخنگار هانسیورگ گیلومن توصیف میکند.
در قرون وسطی، مردم به طور کلی به قدرت نیروهای طبیعی مانند آتش و آب و همچنین چرخه زندگی که در طبیعت قابل مشاهده بود، ایمان داشتند. از این باور چنین برداشت شد که آب دارای نیرویی شفادهنده و جوانکننده است.
چشمه جوانی در ادبیات و هنر
شاعران نیز به این آرمانشهر پرداختهاند، جایی که گفته میشود چشمه یا دریاچهای وجود دارد که آب آن قدرت جوانسازی دارد و بیماریها و ناتوانیهای ناشی از پیری را از بین میبرد.
در برخی جنبهها، داستان چشمه جوانی به نوعی یک خیالپردازی مردانه در قرون وسطی است. در Fabliaus de Coquaigne، مردانی که از چشمه جوانی بیرون میآیند، همیشه ۳۰ ساله هستند. این سن نه تنها یادآور سن عیسی مسیح بود، بلکه بهعنوان دوره اوج شکوفایی زندگی مردان شناخته میشد. در مقابل، زنان مسن که در چشمه جوانی حمام میکردند، به صورت دخترانی ۱۸ ساله و زیبا از آن بیرون میآمدند – چنان که در یک روایت اسپانیایی آمده است.
لوکاس کراناخ پدر در نقاشی خود از چشمه جوانی، به طور کامل مردان را از این تصویر حذف کرده است. زنان سالخورده با چهرههای رنگپریده، موهای خاکستری و پوست افتاده، با گاری و ارابه از یک منظره خشک و بیروح به سمت چشمه جوانی برده میشوند. برخی بهراحتی و با میل وارد چشمه میشوند، در حالی که دیگران با اکراه این کار را میکنند.
در مرکز نقاشی، ونوس و آمور بر چشمه و جریان آب آن نظارت دارند. حضور این خدایان نشان میدهد که چشمه جوانی، علاوه بر نیروی جوانسازی، نمادی از عشق و شور زندگی نیز است.
جوانی و لذت در چشمه جوانی
هرچه زنان مدت بیشتری در چشمه جوانی بمانند، چهره آنها شادابتر، اندامشان نرمتر و انعطافپذیرتر، پوستشان صافتر و موهایشان طلاییتر میشود. پس از حمام در چشمه، این بانوان جوانشده توسط یک نجیبزاده به سوی خیمهای راهنمایی میشوند، جایی که لباسهای جدید به آنها داده میشود.
پس از این مرحله، مطابق با تصورات قرون وسطایی، زنان به لذتهای جسمانی میپردازند: آنها غذا میخورند، میرقصند و جشن میگیرند. حتی یک زوج در میان بوتهها خوشگذرانی میکنند و به اوج لذت جسمانی دست مییابند. این روایت نشاندهنده تأکید بر لذت، شادی و تجدید حیات در این افسانه است.
شهر زنان
چشمه جوانی و سرزمین شادکامی تصاویری بودند که در میان مردم عادی نیز نقل میشدند. اما ایده آیندهنگرانه کریستین دو پیزان، بانوی اشرافزاده، کاملاً متفاوت بود. آرمانشهر او یک بازی فکری روشنفکرانه و پروژهای از سوی زنی متعلق به طبقه نخبگان بود. با این حال، این ایده نشان میدهد که حتی در قرون وسطی چنین اندیشههایی ممکن بود. کریستین دو پیزان در سال ۱۴۰۵ دنیایی را تصور کرد که در آن زنان بهطور مستقل و خودمختار زندگی میکردند.
اثر دو پیزان پاسخی به بحثهای معاصر درباره رمان رز بود. این کتاب که در بخشی از آن نگاه جنسیتی منفی وجود داشت، زنان را موجوداتی شهوتمحور معرفی میکرد که مردان را به فساد میکشاندند.
کریستین دو پیزان، دختر پزشک دربار سلطنتی فرانسه، در ابتدا با سرودهای به نام نامهای به خدای عشق به این دیدگاه پاسخ داد. در این اثر، او فضیلت زنان را ستایش کرد و تصویری نو از زنان ترسیم کرد: زنانی برابر، بالغ و همراه، دوست و مادرانی با استقلال.
سپس، دو پیزان، که اولین زنی بود که توانست از طریق نوشتن زندگی خود را تأمین کند، کتاب شهر زنان را نوشت. در این اثر، او با استناد به مثالهای از زنان برجسته، از جمله حکمرانان بزرگ و زنان مقدس، ثابت کرد که زنان هرگز نباید با تصویر جنسیتی وابسته و مطیع شناخته شوند.
این اثر بهعنوان یک بیانیه فمینیستی اولیه، جایگاه والای زنان را به نمایش گذاشت و افسانههای جنسیتزده را به چالش کشید.
در شهر زنان، Herkunft und Stand keine Rolle spielten, sondern اخلاق و فضیلت ساکنان آنها مهمتر بود. با کمک سه شخصیت ادبی – فرا ورنشت (زن عقل)، فرا رایتسچافنهایت (زن درستی) و فرا گِرتیشت (زن عدالت) – دو پیزان استدلالهایی برای هوش و عقلانیت زنان ارائه داد. او به این نتیجه رسید که نادیده گرفتن زنان نه نقشه خداوند است، بلکه بازتاب اراده اجتماعی است که تحت سلطه مردان قرار دارد. از اینرو، او خواستار فرصتهای آموزشی برابر برای دختران شد.
آرمانشهر دو پیزان پناهی ادبی در برابر دشمنی با زنان در دوران خود بود. اینکه مدتی بعد ژاندارک ظاهر شد، شاید برای دو پیزان همچون تحقق رویای او به نظر میرسید: دختری حدوداً ۱۶ ساله با ایمانی استوار که سلاح و زره میپوشید و به فرانسهای که در پی جنگ صدساله با انگلستان دچار بحران بود، امیدی تازه میبخشید. دو پیزان هرگز شاهد این نبود که چگونه شاه و فرانسه ژاندارک را به سرعت رها کردند. او پیش از آنکه این دختر شجاع فرانسوی به عنوان کافر محاکمه و اعدام شود، درگذشت.
نویسنده: Jasmin Lörchner
به نقل از Spiegel Online
نقاشی: چشمه جوانی اثر لوکاس کراناخ پدر
برگردان: الف هوشمند
|
|