عصر نو
www.asre-nou.net

گسست از عادت و سنت


Thu 21 11 2024

مهدی استعدادی شاد

new/mehdi-estedadi-shad05.jpg
قدما وقتی می‌خواستند حرفشان بر مخاطب اثر کند، معمولا با این عبارت شروع می‌کردند که "ما مرده و شما زنده!".

بر این منوال اگر در آتیه قراری بر پژوهش اوضاع امروز ما باشد یکی از موضوعات جالب پرداختن به تحولات فکری و رفتاری شخصیتهای اجتماعی است. این که چه دگردیسی‌هایی را ایشان در دهه های پسا انقلابی و زمانه حکومت خلیفگانی به‌نمایش گذاشته‌اند.

برای مشاهده و پژوهش پیرامون چنین پدیده‌ای بطور نمونه افرادی را می‌توان مثال زد که با برش از عادت شخصی و برش از سنت موروثی برجسته گشته‌اند. از پیشداده‌های شناختی خود می‌دانیم که باز تولید سنت را همواره نهادهای وابسته بر عهده دارند تا الگوهای مطلوب خود را به عادت مردمان تبدیل کنند. چنان که شاگردانی را برای تداوم رویکردها و اهداف خود به درجات استادی می‌رسانند.

در نگاه اولیه نهاد می‌تواند همان نظام آموزش و پروش باشد که سپس به نظام وظیفه و دانشگاه منجر می‌گردد. اما بر فراز سیستم آموزش ابتدایی و متوسطه، خدمت وظیفه و سرانجام تحصیل دانشگاهی در ایران پیش از انقلاب، دو نهاد ارشد و نظارتی داشته ایم که حوزه علمیه و دربار سلطنت نام داشتند.

در پس انقلاب البته دربار سلطنت از کار افتاد و فقط نهاد روحانیت میداندار ماند. اما در کنار آن دو نهاد معرف حضور و کارآمد در دورۀ پیشا انقلابی، یک نهاد کم‌تر مورد توجه وجود داشته که زندان بوده‌است. غالب عناصری که پس از انقلاب در عرصه سیاست در مقابل نظام خلیفگانی جبهۀ مخالفان را تشکیل دادند، از ملیون گرفته تا چپگرایان مذهبی و مارکسیست، پایه‌های تشکیلات سیاسی خود را از زندان برپا کرده بودند.

به‌واقع برای کسانی که همه سونگرانه به جامعه ایرانی نظر نمی‌کنند، امر زیر باور کردنی نیست. این که زندان چه نقش پیچیده‌ای در راه اندازی جریاناتی داشته که در تقابل با حکومت ملایان سوداگر خود را آزادیخواه می‌نامیدند.

آن‌همه سازمان و حزب مذهبی و مارکسیست که در حوالی انقلاب رُخ‌نمایی کردند غالبا رهبرانی داشتند که در زندان سیاسی زمان شاه تجربه اندوخته بودند. با این‌حال این‌جا به سرگذشت جُنبش‌های فدایی و مجاهد با نظریه پردازانی چون جزنی ها، رجوی‌ها و شالگونی ها نمی‌پردازم. گرچه برای منظور یادداشت حاضر گسست نفر آخری(محمد رضا شالگونی) از عادت چند دهه‌ای و باور به سنت ایدئولوژیکی متکی بر سوسیالیسم دولت محور و تک حزبی قابل توجه است.

اما این‌جا می‌خواهم به گسست چند تن بیرون از دایره چپگرایی اشاره دهم که از دو نهاد رسمی یعنی نهاد دربار سلطنتی و روحانیت شیعه بیرون آمده‌اند؛ یعنی از یک‌سو به داریوش همایون و شجاع الدین شفا که وزیر و کارگزار فرهنگی دورۀ پهلوی دوم بودند و از سوی دیگر به محمد مجتهد شبستری و یحیی یثربی که از بطن نهاد روحانیت می‌آیند و پس از انقلاب رویکردی انتقادی نسبت به ایدئولوژی و تاریخ فکر تشیع یافتند.

هر کدام از این گسست‌ها ی شخصیت‌های یادشده به سهم خود مُهم هستند. زیرا هم خوانش تاریخی و انتقادی یثربی از رویکرد مسلط بر افکار مسلمانان که به‌طور عمده خردستیز بوده قابل توجه است و هم تاملات شبستری. این شخصیت اخیر که به هنگام اقامت در آلمان و دسترسی به آکادمی‌های آن‌جایی از افکار یورگن هابرماس تاثیر گرفته، بر تاویل انتقادی سنت مذهبی و خرد ارتباطی تاکید دارد. هم‌چنین گسست همایون از گُفتمان راستگرایان و تمایلش به سیاست معتدل و میانه‌روی و نیز تبلیغ لیبرال دمکراسی اهمیت دارد. رویکرد جدیدی که اساس سیاست ورزی تک‌نفره "شخص اول مملکت" و سلطان را مورد شک و تردید و نفی قرار می‌دهد.

منتها با اتکا بر دایرۀ شناخت و محدودۀ مطالعه، نگارنده گمان دارد که گسست شجاع‌الدین شفا از عادت شخصی و سنتی که قبل مدام تبلیغ می‌کرده، گسستی که در اثر "تولدی دیگر" بازتاب یافته، عمی‌قتر و پیامددارتر است زیرا وی به نقد نگرش یکتا پرستی برآمده که در ادیان ابراهیمی فورموله بندی شده‌است. خواندن این اثر را که در اینترنت در دسترس است، از دست ندهید.