عصر نو
www.asre-nou.net

بی تو


Wed 13 11 2024

ا. رحمان

چگونه می توانم 
بی تو...در خیابان‌ِ دلتنگی
گام بردارم
که عادت به بوییدنِ عطر تو را دارد
چگونه می توانم
دلتنگِ پاییز نباشم
که پرواز کبوترها را
در هوایِ مهِ گرفته دوست می داشتی

تو نمی توانستی سکوتم را تحمل کنی
و همیشه می گفتی:
-من دلتنگِ برگهایِ زرد و نارنجیِ
پاییز-ام
بر شاخکهای خشگ بید
در کفِ پیاده رو زیر نور مهتاب
چگونه می توانم
شوخ طبعیهای تو را فراموش کنم
وقتی صدایِ گنجشکها
در میان شاخه ها بلند می شود

شبی بدون چتر زیر باران 
در خیابانِی که هنوز دلتنگِ توست
گفتی: باران هر وقت بیاید 
بویِ پاییز می‌آید
من نگاهم بر آسمان بود
غرش رعدآسایی قلبِ  آسمان را شکافت 
باد پرستوها را 
در پشت لکه های ابر کوچ می داد

و...حالا من چقدر از تو دورم
در این دنیایِ سردِ تاریکِ بی رحم
که گرهِ در کارش انداختند
و به کژراهه بردند
نمی دانم پاییزِ امسال
زمزمه چندین زمستانِ 
بی...تو را
در گوشم نجوا خواهد کرد.

رحمان- ا     ۲۰ / ۸ / ۱۴۰۳