آغازِ غزل
Mon 4 11 2024
رضا بی شتاب

در ستایشِ «سپیده» دخترِ دانشجویی که شجاعتِ روشنایی را به تاریکی آموخت
جادویِ تو چون معجزه افکنده هیاهو
زیبایی ات آغازِ غزل زلزله جادو
بگسسته همه سلسله از جان وُ دل وُ پای
در تابشِ شعر آمده آزاده چو آهو
گیسویِ سیاهت دلِ خورشید ربوده ست
گردیده جهان عاشقِ دیدارِ تو بانو
نجوایِ تو در سینۀ افلاک بپیچید
خورشیدِ پریزاده پی ات گشته به هر سو
دریا زِ تو آموخته تنهاییِ یکتا
مینا زِ تو آموخته شیداییِ رؤیا
از قافِ قریبی تو همان ققنوسِ مستی
زانسان زِ تو تابنده همه حرمتِ هستی
آغازِ زمان از تو وُ پایان همه از تو
ای زن تو نه آغاز وُ نه پایان که اَلَستی
آزاده ترین زادۀ عشقی غزلی ناب
زندان وُ رَسن از پرِ پرواز گسستی
اشکوفه وُ شبنم شده ای؛ چشمِ تماشا!
از هرچه قفس رستی وُ تسلیم شکستی
مهتابِ مَیِ قهقهۀ جامِ شرابی
رقصنده تو بر قلۀ عقلی وُ عقابی
سالوس وُ ستم خصمِ تو دیرینه زمان است
سالارِ مصافی تو وُ تاریخ نشان است
این خیره سران نسلِ خزان اند وُ زمستان
جاویدی وُ در جلوه بهاری وُ عیان است
هستی اثرِ ساغرِ دانایِ نگاهت
نادان چه کند سوخته در رنجِ زیان است
گیسویِ تو آتش زَده بر خرمنِ خارا
زیبایی وُ آغازِ غزل از تو نشان است
زن آمده تا بگسلد این نحسی وُ این ترس
این درسِ سِتُرگش بزُداید همۀ یأس
یکشنبه 13 آبان ماه 1403///3 نوامبر 2024
|
|