عصر نو
www.asre-nou.net

نه به اعدام، اعتصاب غذای نامحدود وریشه مرادی


Mon 28 10 2024

محسن حسام

Mohsen-hesam02.jpg
تپه‌های اوین،پرنده های کوچک خاکستری لای شاخ و برگ های درختان بهم می‌پیچند.توده ها ی ابر بر تپه‌های اوین سنگینی می کند.باد پاییزی خودش را از دره اوین بالا می کشد و سرگردان به هر سو سرک می کشد..صدای جیک جیک پرنده ها پشت دیوار بلند اوین از لای میله ها به گوش وریشه می رسد ؛ وریشه دخت کرد، دخت ایران به چی فکر می کنی؟ پاییز در راه است. برخیز و از پشت میله ها، برگریزان درختان را تماشا کن. وریشه در شانزدهمین روز اعتصاب غذایش به چی فکر می‌کند؛ به محکوم به اعدامی که در انتظار اجرای حکم اعدامش روزشماری می‌کند؟ روزها طولانی هستند، زمان به کندی پیش می رود. قلب  محکوم می تپد، قلب محکوم تا وقتی که ایستاده بر سکوی اعدام با چشم بند حلقه طناب به‌دور گردنش خفت نشود، هنوز می تپد. وریشه با خود می اندیشد: من کجا هستم،من در اینجا چه می کنم ؟بعله این جا بازداشتگاه زندان اوین است و من در بند هستم، بند زنان  و همبندی ها خواب و بیدار ،آنها نگران سلامتی من هستند ، این را بخوبی می دانم.

از روزی که دست به اعتصاب غذا زده ام، شانزده روز گذشته است.گوشت تنم آب شده. فشار خونم پایین آمده است. حالم مساعد نیست، این را خودم  احساس می‌کنم. از بهداری که آمدند فشار خونم را اندازه بگیرند، از من خواستند اعتصاب غذایم را بشکنم؛ اعتصاب غذای نامحدود.عناصر مقاومت در زندان نیز. این را خودم می دانم، اما دست خودم نیست، یک نفر باید بایستد، برای آن‌که این چرخه مرگ پایان پذیرد، یک نفر باید از طریقی صدای اعتراضش را به گوش مردم  جهان برساند، من یک زنم و مثل هر زنی زندگی را دوست دارم. من هم دلم می خواهد آزاد باشم، برگردم به شهرم ، به روستایی که در آن‌جا پرورش یافته ام. اما نمی توانم، دست آخر یک نفر باید بایستد، یک نفر باید از جانش مایه بگذارد، این چرخه مرگ روزی باید متوقف شود.



روزی باید به دست مردم دیوارهای زندان ویران شود، بر ویرانه آن کتابخانه‌ای ساخته شود مشرف  به باغچه ای پر از گل، گل های فصل. روزی باید حکم اعدام محو شود، در قرن بیست و یکم ، اجرای حکم اعدام مایه شرمساری بشریت است. من،وریشه، دخت کرد از مرگ هراسی ندارم، زمانی که «داعشی ها»مردمان را از دم تیغ می‌گذرانده‌اند در کنار قربانی ها  بوده‌ام، من مرگ را زیسته ام. مرده شدم، زنده شدم. حالا پشت میله‌ها هستم محبوس در زندان‌ اوین به جرم خدمت به مردمان محروم و ستمدیده. به چشم خود می‌بینم که هر روز سحرگاه محکوم به اعدامی را برای اجرای حکم از سلول خارج می کنند. چگونه می توانم شب ها چشم بر هم بگذارم وقتی که می دانم فردا یک همبندی را از بند ما جدا کرده و به سلول انفرادی می برند.

محکوم در سلول انفرادی در انتظار حکم اعدام بارها لحظه ای را پیش خودش مجسم می کند که صبح روز بعد صدای پاهای نگهبان ها را در راهروی مرگ به  گوش خود بشنود، او نفس در سینه حبس کرده،در انتظار لحظه ای است که در سلول با صدایی چندش  آور که به شنیدنش مو بر تن آدم سیخ می شود بروی پاشنه بچرخد و نگهبان نامش را صدا کند: زندانی شماره ی نحس-۱۳-آماده ای؟

وریشه، لابد خودت بهتر می‌دانی که پیش از تو زنان و مردانی به اعتراض به اجرای حکم اعدام محکومین دست به اعتصاب غذا زده اند؛ زندان بزرگ «ایران »کرج ورامین و رجایی شهر، لاکان رشت،کرمانشاه و همدان و ایلام و مشهد کرمان و شیراز و اصفهان، زندان کردستان و خوزستان و لرستان،در این‌جا آن‌جای خاک میهنمان در اعتراض به بازداشت ها، محاکمات ناعادلانه، زندانی سیاسی - عقیدتی دست به اعتصاب غذا زده است.اگر حالا یادت باشد عنصر مقاومت در زندان هر یک به انگیزه ای دست به اعتصاب غذا زده است.  راقم این سطور می تواند برای تو از نرگس محمدی، نسرین ستوده ، زینب جلالیان، فرهاد میثمی نام ببرد یا محمد نوری زاد، توماج صالحی، محمد حبیبی، کیوان صمیمی، سامان یاسین، یا بهاره هدایت، فاطمه سپهری، گلرخ ایرایی، آتنا دایمی، آرش صادقی، مریم اکبری منفرد، پخشان عزیزی.  یا رضا شهابی، حسن سعیدی، عسل محمدی، لیلا حسین زاده، داوود رضوی ،ابراهیم مددی. یا سپیده و ناهید و نیلوفر و زهره و مریم. یا سپیده قلیان، اسماعیل بخشی، محمد رسول‌اف و جعفر پناهی. بر من ببخشایند، چنان‌چه صاحب این قلم اسامی تعدادی از عناصر مقاومت در زندان را از قلم انداخته است، حافظه یاری نمی دهد.» ‌

  وریشه، همانطور که می‌بینی توانستم با حواس نداشته نام چند تن -عنصر مقاومت در زندان- را بر شمارم . همان‌طور که خودت بهتر می دانی ، عنصر مقاومت در زندان بارها به طور انفرادی یا جمعی در اعتراض به بازداشت ، اعدام، یا دستکم فشار مضاعف بر زندانی مثل تو از جانش مایه گذاشت و برای اعتراض به مواردی که برشمردم دست به اعتصاب غذا زد.بطور مثال بهاره هدایت. وی همچون تو در اعتراض به اعدام چهار تن در رابطه با خیزش انقلابی جوانان میهنمان -زن زندگی آزادی- دست به اعتصاب غذای نامحدود زد. -البته بهاره پیش از این در رابطه با موارد مختلف اعتصاب غذا کرده بود.- باری،اگر اشتباه نکرده باشم، بهاره حدوداً سیزده روز اعتصاب غذا کرد. دست آخر به‌خاطر وخامت حال جسمی، هم عناصر مقاومت در زندان هم اهل قلم هم سینماگران و نیروهای فعال حقوق بشری، به ویژه کارگران سندیکاهای مستقل از او خواستند به اعتصاب غذای خود پایان دهد؛ هم به‌خاطر سلامتی او که به‌طور جدی در خطر بود، هم این‌که جنبش زنان از یک سو و جنبش انقلابی از سوی دیگر به وجود زنان مقاومی چون تو نیازمند است. وریشه، لازم است همین‌جا خاطرنشان کنم که بهاره هدایت دارد نهمین سال محکومیتش خود را می‌گذارند ، هم‌چنانکه زینب جلالیان هفدهمین سال محکومیت خود را، هم چنانکه مریم‌اکبری منفرد پانزده همین سال محکومیتش را.

در خاتمه می خواهم بگویم که مردمان میهنمان بر آن‌چه که بر تو گذشته است، واقف هستند ، هم‌چنان‌که زینب جلالیان ، هم‌چنان‌که مریم اکبری منفرد ، هم‌چنان‌که تمامی عناصر مقاومت در زندان ؛ یعنی این‌که زندانی سیاسی -عقیدتی اعم از اهل قلم، حقوق‌دان‌ها ، کارگران سندیکایی ، هنرمندان ، صنف معلمان و فعالان حقوق بشری. از این رو  وریشه، دخت کرد، دخت ایران ، مخاطبان میهنمان از تو می‌خواهند که به خاطر حفظ و تداوم جنبش زن زندگی آزادی به اعتصاب غذای نامحدود خود پایان دهی، این را بدان که مهم نفس اعتراض تو به بی عدالتی است و تو با اعتصاب غذا این پیام را به اذهان بیدار جامعه منتقل کرده ای. چرا که حرکت های اعتراضی از این دست حامل یک پیام روشن است: نه به اعدام . حذف وجود آدمی از صحنه زندگانی خود عملی است ضد بشری و دیگر آن‌که سالیانی است که اعدام برای  همیشه در پاره‌ای از جوامع رخت بر بسته است.   

   پاریس ۲۶ اکتبر۲۰۲۵  محسن حسام