چند شعر از اکبر ذوالقرنین
Thu 24 10 2024
اکبر ذوالقرنین

نیایش زمین
مجمعالجزایر دردم
هستیی بیغرضم را
بر خاکدان فقر
با مرضِ "تیفوئید"
-این پلید آخوند رودهخوار
آغاز کردم
خردهمرضهای جاری
به کنار
از سرطانِ کلیه
نه سال و
از سکتهی مغزیم
هفت سال و نیمی گذشته است
به بَرشمردنِ افسردگی و
دقمرگیی مردم سرزمینم
-رهآورد حضورِ جمهور جهل
برنمیگردم
اینک
در بیمارستان "لیندسبری"
افتاده بر تختِ جراحی
برای بریدن عمامهی آپاندیسم
از دردی بیامان
میلرزم
و اقرار میکنم
خویشکاریم به نیایش زمین
-این مهربان مادرِ پُردَردَم
با من اگر نبود
خودکشی میکردم.
تابستان ۲۰۱۶
دریا گذرگاه ایمنی است
بی تو
از مرزها میگذریم
فراز ابرها
به خورشید لبخند میزنیم
و در آبیهای دور
جهانی دیگر میجوئیم
بی تو
بر موجهای سخت میرانیم
از ساحلی به
به ساحل دیگر
و دریا
گذرگاه ایمنی است
وقتی جهتنمای ما
همسوی عشق و آشتی است
بی تو
میروئیم
بر سترونترین صخره و کوه
بر گردهی خاک
چون زیتون و بلوط و تاک
چون سرو و سپیدار و انار
و جنگلی میشویم
شاخه در شاخه
سبز و انبوه و پُربار
بی تو
آوازی میشویم
همزبانِ باران
همراه آفتاب
تا چون یکی رنگینکمان از عشق
آفاق را
به آفاق
پیوندی بزنیم
خوشا پیرانهسر
هم شاعرم
هم ترانهخوان
هم سگچرانم
هم نوهبان
اگرچه کمسو است چشمانم
و دست و پایم لغزان
خوشا پیرانهسر
همدلی و همپایی
با کودکانِ خوشزبان و
سگانِ باوفای مهربانم
آه
چندان بیکسم
که وقت آه کشیدن
بند میآید نفسم
پناهنده
اسبی لنگ
دشتی فراخ
کرکسان حادثه
خورشید را طواف میکنند
|
|