عصر نو
www.asre-nou.net

آوای تبعید دانشنامه‌ای که خواهد ماند


Wed 23 10 2024

س. حمیدی



مرگ نویسنده هرگز پایان راه او نیست. او در مرگ خویش هم بازتولدی را تجربه خواهد کرد. آوای تبعید شماره‌ی ۴۱ نیز همین بازتولد نویسنده و هنرمند را ارج می‌گذارد تا نام و یاد چهارصد نفر از هنرمندان تبعیدی ایران را بر دل دفتری امروزی بنشاند. هنرمندانی که دیگر در بین ما نیستند، اما زیست دوباره و ماندگاری ایشان برای ما چرخه‌ای از افتخار می‌آفریند. با همین رویکرد است که مدیر مسئول و همکاران آوای تبعید ضمن انتشار شماره‌ی ۴۱ این نشریه، دانشنامه‌ای فراهم می‌بینند که این دانشنامه‌ی هنری از همین حالا می‌تواند مرجع و مأخذ معتبری برای جستارهای همه‌ی پژوهشگران این عرصه قرار گیرد.

اما آوای تبعید هرگز حب و بغضی در راه گردآوری این نام‌های آشنا و ماندگار نشان نداده است. چون همگی بنا به کار آفرینش‌های ادبی یا هنری خویش در جرگه‌ای از نویسندگان و هنرمندان تبعیدی گرد آمده‌اند. حتا انقلاب بهمن نیز نتوانست به این فاصله‌گذاری زمانی نویسندگان مهاجر یا تبعیدی پایان ببخشد. چون پرونده‌ای که برای اِعمال سانسور در عصر پهلوی پا گرفته بود، همچنان در سامانه‌ای بی‌سامان از دوره‌ی جمهوری اسلامی نیز دوام آورد تا سرکوب کنشگران گستره‌ی آزادی بیان هم بدون استثنا ادامه یابد. با این تفاوت که جمهوری اسلامی همواره چنین کارکردی از سرکوب و سانسور را ارتقا بخشیده‌است.

گزینش و جانمایی نویسندگان مهاجر یا تبعیدی دوره‌ی پهلوی در این جُنگ ارزشمند، کاری تصادفی نیست. چون کاستی‌های برآمده از اجتماع شرایطی را آماده می‌کرد که ضمن آن هنرمند و نویسنده نیز از وطنش بکوچد و راه سفری تحمیلی را در پیش بگیرد. در همین راستا است که از آوردن نام قربانیان تصفیه‌های خونین استالینی نیز در این مجموعه چیزی فرونمی‌گذارند و از یاد و نام آنان هم تقدیر به عمل می‌آید. این گروه از قرباینان همگی آرمانی جمعی را پی می‌گرفتند که مدیران سرکوب‌های استالینی از درک و فهم انسانی آن جا می‌ماندند. پیداست که هر رژیم توتالیتری، نبودِ آزادی بیان را حتا به نبودِ آزادی زیستن و حق حیات انسان‌ها پیوند می‌زند.

چهل و یک شماره از آوای تبعید ظرف هفت سال منتشر شد. اما آوای تبعید در این راه از بازتاب شیوه‌های نوتری از نوشتن چیزی فرونکاست. چنین ادعایی در فضای داستان‌ها، شعرها، نقدهای ادبی و هنری، عکس‌ها و طرح‌های این مجموعه نیز دیده می‌شود. همکاری‌های داوطلبانه‌ی آفرینندگان آن راهم باید ارج گذاشت. ناگفته نماند که شمار این داوطلبان حتا از هزار نفر هم پیشی گرفت. سپس همین گروهِ بیش از هزار نفری، در هر گوشه‌ای از جهان که بگویی همدیگر را یافتند تا تولیدات فرهنگی و سازه‌های نوینی از هنر مدرن امروزی را در دیدرس مخاطبان خود بگذارند. اما مخاطبان آوای تبعید تنها به پهنهای از خارج کشور محدود باقی نماند. چون کوشندگان آن ضمن بهره‌گیری از شیوه‌های تبلیغیِ شبکه‌های اجتماعی، به داخل کشور هم راه می‌یافتند. هدف‌گذاری در حفظ و گسترش آزادی بیان و اندیشه، درد مشترکی بود که تمامی آفرینندگان این آثار هنری را به مخاطبان آن پیوند می‌داد.

آوای تبعید ویژه‌نامه‌هایی را نیز برای شناخت زبان و ادبیات ملیت‌های ایرانی انتشار داد. در این ویژه‌نامه‌ها بر پذیرش زبان مادری برای آموزش و ارتباط عمومی تأکید می‌گردید. حقی طبیعی و بدیهی که هرگز نمی‌توان آن را از شهروندان ایرانی پس گرفت. بدون تردید چنین حقی بر غنای هرچه بیشتر و بهتر زبان و ادبیات فارسی نیز خواهد افزود. سال‌های سال است که حکومت‌های تمرکزگرای مرکزی، "فارس" را برای ملیت‌های ایرانی به عنوان دشمنی همیشگی درآورده‌اند. اما آوای تبعید این دشمنی‌ها را به پستویی از تاریخ راند تا همه‌ی ملیت‌های ایرانی آزادانه در سرنوشت خویش نقش بیافرینند.

در طول هفت سالی که آوای تبعید نشر می‌یافت، رسانه‌های فرامرزی وابسته به هرم‌های قدرت سکوت معناداری را در خصوص انعکاس اخبار انتشار آن تعقیب می‌نمودند. موضوعی که از همسو نبودن گردانندگان این رسانه‌ها با خواست و اراده‌ی فرهنگی آوای تبعید حکایت داشت. استقلال عمل آوای تبعید هم در فضایی از همین صف‌بندی‌های فرهنگی یا سیاسی آشکار می‌گردید. هرچند آوای تبعید تلاش داشت که سیاسی نباشد و سیاسی عمل ننماید، اما چنین استقلالی هرگز با مشرب سیاسی وابستگان به جریان‌های قدرت در این یا آن اردوی سیاسی سازگاری نشان نمی‌داد.

آوای تبعید در نکوداشت شاعران و نویسندگان یا دیگر هنرمندان نیز چیزی فرو نگذاشت. ضرورت‌های پیش آمده زمینه‌های کافی فراهم دید تا شماره‌هایی از آوای تبعید نیز به نام این عزیزان سفر‌کرده انتشار یابد. در این شماره‌ها از آوای تبعید نیز نویسندگان آن در بازتاب شخصیت و شناسایی دقیق‌تر و درست‌تر بسیاری از هنرمندان، تمام تاب و توان خود را به کار گرفتند تا نام نیک همکاران خود را قدر بشناسند.

در عین حال، روشنگری و افشای عملکرد آسیب‌زای سانسور دولتی، وظیفه‌ی اصلی آوای تبعید شمرده میشد. سرآخر هم ویژه‌نامه‌ای به این موضوع اختصاص یافت. در همین ویژه‌نامه بود که اسناد کافی برای برملا‌کردن آسیب‌های سانسور دولتی رو شد. ولی تحلیل روانشناختی و اجتماعی این اسناد کار چندان مشکلی نبود تا بتوان جنس و نوع بیماری "محققان" و "بررسان" نظام ولایی را هم بازشناخت.

روایت تمامی نوشته‌های آوای تبعید، گزارشی روشن از خواست و مطالبه‌ی آزادی بیان و اندیشه را پیش روی مخاطب خویش می‌گذارد. اما جمهوری اسلامی پذیرش هر نوعی از آزادی را به پذیرش دین دولتی خود پیوند میزند. همان موضوعی که در متن قانون اساسی خودنوشته‌اش هم دیده می‌شود. پیداست که این نوع از دین دولتی هرگز با هیچ نوعی از آزادی کنار نمی‌آید. جمهوری اسلامی حتا آزادی زیستن و زیست آزادانه‌ی انسان‌ها را نیز از مردم عادی جامعه بازمی‌دارد. آنوقت طناب‌های داری پا می‌گیرند که به قول آن عزیز سفر کرده به دنبال گردن راه می‌افتند. اما اعدام‌های حکومت همگی از ضعف و سستی مدیران تحمیلی فعلی در اداره‌ی جامعه حکایت دارد. مدیرانی که مدال رتبه‌ی نخست اعدام‌ها را در جهان بر گردن خویش آویخته‌اند تا نمودگاری گویا و مستند برای کارکردهای ضد بشری ایشان قرار گیرد.

ناگفته نماند که همین مدیران امنیتیِ نظام کنونی، همواره نمونه‌های سرکوب شاهانه را ارتقا بخشیده‌اند، تا آن‌جا که در داخل کشور به مرگ روشنفکران یا کنشگران فرهنگی و سیاسی بینجامد. این گروه از مدیران در خارج از کشور نیز هم‌چنان به سرکوب خونبار روشنفکران ادامه میدهند. حتا در خفا و آشکار برای کشتار مأموران چاقوبه‌دست خویش جایزه نیز در نظر می‌گیرند. همراه با این نوع از کشتارها است که می‌خواهند ماندگاری خود را بر اریکه‌ی قدرت تضمین نمایند.

پدیده‌ی سانسور تنها بر گستره‌ی بی‌کفایتی و جهالت حکومت‌ها ریشه می‌دواند. هر جا که بی‌کفایتی و جهالت سیاستمداران دوام بیاورد، سانسور دولتی نیز دوام خواهد آورد. در نتیجه برچیدن بساط سانسور به برچیدن نظم و نظام جهالت کنونی گره می‌خورد. ضرورتی که بدون درک و فهم آن هرگز نمی‌توان تاب‌آوری آزادی اندیشه و بیان را تضمین نمود. بدون تردید راه آوای تبعید تا رسیدن به این هدفِ راهبردی ادامه خواهد یافت. تا جایی که دیگر نام و نشانی از سانسور و سرکوب در ایران باقی نماند. جوانانی نیز برای نیل به چنین هدفی خواهند آمد تا در راستای حراست از هویت فرهنگی و انسانی جامعه‌ی خویش به دفاع برخیزند. چنان هویتی که در زبان و فرهنگ ما پا می‌گیرد و در داخل یا خارج کشور حد و مرزی برای زیست آزادانه‌ی انسان‌ها نمی‌شناسد. آنان نیز در فردایی دیگر به سهم خود برای ارتقای دست‌آوردهای فرهنگی آوای تبعید خواهند کوشید و از تجلیل راه و رسم کوشندگان امروزی فرهنگ و ادبیات ایران چیزی نخواهند کاست.

در پایان می‌ماند فشردن دستان پُربار اسد سیف. دست مریزاد قاصد روزان ابری!