در سوگِ سهراب
(بخش پایانی) الف شورش بر«فرِّ کیانی»
Sun 29 09 2024
محمد بینش (م ــ زیبا روز )

چو رستم پدر باشد و من پسر
نباید به گیتی یکی تاجور
به رستم دهم تخت و گرز و کلاه
نشانمش بر گاهِ کاووس شاه …
هر چند بنا بر حوادث این تراژدی ظاهرا سهراب بدست پدر کشته شد، اما با نظری دقیق و ژرف می توان دید که سهراب را نه رستم؛ بل که قضای آسمانی به سزای عملش رسانید؛ همان گونه که فردوسی از زبانِ سهراب در لحظه مرگ به پدر گفت و آسمان را جادوگری گوژپشت و پلید به تصویر و تصوّر کشید:
تو زاین بیگناهی؛ که این گوژپشت
مرا بر کشید و به زودی بکشت …
آن پرسشِ هستی سوز این جاست که چرا آسمانِ هستی ساز و نیک افروز،که اعمالش همواره در پناهِ خداوند ست، دست به چنین شرّی زد و نقشهٔ شومِ افراسیابِ ِ اهریمنی را به پیروزی رساند؟ آیا نمی شد که در زنجیرهٔ اتفاقاتِ نامیمون، گسستی می افتاد؟ مثلا تهمینه طیِّ دوازده سال نامه نگاری ِ پنهانی با رستم، نام فرزند را هم بروز می داد؟ آیا محال بود در نخستین نبرد ــ که پهلوانان رجز خوانده نام و نسب خود را بر زبان می رانند ــ رستم و سهراب نیز یکدیگر را می شناختند؟ و یا سهراب، آنگاه که از حریفِ ناشناس نامش را پرسید، بازوبند خود را هم نمایان می ساخت؟ یا آن اندیشه را که اندکی پیش از نبرد دوم، با هومان در میان نهاده و حریفِ خود را پدر فرض کرده بود،هنگام جنگ با رستم نیز می پرسید که آیا فرزندی در سمنگان دارد؟ یا ساده دلانه باید باور کرد؛ فردوسیِ حماسه ساز، در این داستان پردازی ضعفی دارد؟ نه، بلکه به نظر می رسد، حکیم طوس می خواهد به خواننده نشان دهدکه قضای آسمانی می تواند دیدهٔ بصیرت و خرد را نابینا گرداند؛ ــ که بقول مثنوی:
چون قضا آید فرو پوشد بصر
تا نداند عقل ما پا را ز سر ــ
آری؛حکم مرگ سهراب از همان دم که وی را سودای تغییر پادشاهی کیکاووس درربود صادرشد. گناه او ایستادن در برابر «فَرّکیانیِ» کاووس بود.منظور از «فرّ» که در لغت بمعنی شکوه و شوکت است؛ ــ بنا بر نوشته های به جا مانده از دوران ساسانیان ــ فروغی ست ایزدی که بـرهـرایرانیِ خویشکاری می افتد.{ یعنی هـرآریایی نژادی که آدابِ شریعتِ منسوب به زرتشت را به جا آورد از این نور ایزدی بهره می گیرد و بختیارمی گردد}(۵)
اگر به معنای جملهٔ بالا دقت شود می بینیم فرّ، تنها به ایرانیان تعلق دارد. درشاهنامه نیز که بر اساس ادبیاتِ خداینامه های دوران ساسانی بنا شده است، تو رانی و ترک و رومی و دیگرانیران ، ــ یعنی غیر ایرانیان ــ از فروغ ایزدی بهره ای ندارند.« فَرَّه» یا «خَوَرنَه »هم مراتبی دارد. برترین آن فرِّ پیامبری ست، سپس فرِّ کیانی که مخصوص شاهان ایران زمین؛ به ویژه شاهان پیشدادی و کیانی ست. فرِّ ِشاهی و پیامبری، ایزدی ست و به هر کس که خواهد تقدیم می کند و از هر کسی خواهد بازمی ستاند.این نوع فر، وابسته به « خویشکاری» نیست.اما انواع دیگر فرَّ یا خوَرنه، به دین ورزی وابسته است.از جمله «فرِّ آزادگی» که مخصوص کوشندگان به حفظ برتری نژاد ایرانیان و فرّهٔ موبدان ست. پس از آن فرِّ پهلوانان و بازرگانان و دیگر طبقات اجتماعی ست، که به پاداشِ رعایت شریعت ازجانب خداوند به آنان اعطا می شود. دیو پرستی و غرور و ریاکاری و امثال آنها باعث گریختنِ فرّه می گردد؛ چنان که جمشید را خودپرستی از فرّ ِ پادشاهی تهی کرد و جایش را ضحاک عرب نژاد گرفت.نشانِ «فرّکیانی» پرتوی ست که از صورتِ شاه می بارد.مثلا در شاهنامه وقتی رستم به درخواست زال برای یافتن کی قباد به البرز کوه رفت، او را از فروغ چهره بازشناخت:
جوانی به کردارِ تابنده ماه
نشسته بر آن تخت بر سایه گاه ..
گاهی نیز فرَّه بصورت پرنده یا بزکوهی و یا پیروزی در آزمایش الهی یا شهودِ رازهای جهان خود را
نشان می دهد. (۶) آنچه در باره « فرّ» بیان شد،اعتقادات قشر روحانیِ دوران ساسانی ست. معلوم نیست واقعا از آموزه های زرتشت تاریخی باشد؛ زیرا در «گات ها» که از کهن ترین بخش های اوستا ست، و سرودهای منسوب به زرتشت است اشاره ای به فرّه یا خوَرنه و مراتب آن نیست. در گات ها منظور از «خوَرِنَه» اشاره به جلال و شکوهِ ایزدی ست. پس از آن در دوره های بعدی، ابتدا در « زامیاد یشت» است که از «فرِّ کیانی» سخنی در میان می آید. سرودهٔ نوزده از ۱۵ فصل وو ۹۶ یندتشکیل شده است که در ابتدای هر بخشی همین بند تکرار می شود:
« می ستاییم فرِّ کیانیِ نیرومندِ مزدا آفریدهٔ بسیار درخشنده، زبردست،پرهیزگار، چابک را
که سر آمدِ همهٔ آفریدگان ست.»
(ادامه دارد )
زیر نویس ها:
۵: نک؛ رضی، هاشم ـ حکمت خسروانی،ص ۱۵۴تا ۱۵۹.
۶: مطالب مربوط به معرفی «فرّه» گرد آمده از نوشته های ویکی پدیا و هوش مصنوعی و فرهنگ دهخدا و آثار مهرداد بهار، هاشم رضی، خالقی مطلق و دیگر پژوهندگان ست.
|
|