با گیسوانی رها در باد،
برای پخشان عزیزی، که حکم اعدامش را صادر کردند.
Thu 5 09 2024
حسن جلالی
هر گاه دوست داشتن تو را
از یاد می برم
چند واژه از شعرهایم گُم می شود
هرگاه
شعری در من آغاز میشود
درست آنجاکه واژه کم میآورم
می دانم
شاعری پیش از من در گوشِ درختی
دریایی
کوهی
کویری...
و یا در گوشِ زنی که گیسوانش را
به باد سپرده
زمزمه کرده ست
دیشب شعری در من گم شد
صبح که بر چشمانم نشست
شاعری آن را بر قلبِ زنی
در زیر حکم اعدام
سنجاق کرده بود
حالا من از انبوهِ واژه هایم
چیزی به یاد نمی آورم
انگار شاعری
هی دست می برد تو شعرهایم
و شعری برایِ سپیدارهایِ خونینِ شهریور
زمزمه می کند
حسن جلالی ۱۵ / ۶ / ۱۴۰۳