آوار آوای درون
Mon 26 08 2024
مسعود دلیجانی
این آوار چه بود
که بر سرم فرود آمد؟
آندم که سکوت ابدی مهتاب
در پشت پنجره
به نعره ای خشمناک مبدل شد!
و تمامی پنجره ها به یکباره مات شدند.
و دیگر هیچ پنجره ای
به هیچ دشتی گشوده نشد.
ابرهای ضخیم
گلوگاه هر پگاهی را فشردند
تا آفتاب از ارسال پرتوهای درخشان باز بماند.
اینک،
در پس این پردهٔ فروافتاده،
دودناک فضایی می بینم غم آلوده
که خاکستر آتشفشانی خاموش را
در فضا می آکند.
و من، بی دفاع
در یک قدمی خاطره ای نوپا
جانی معلق به هست و نیست را می بینم
که گلوگاهم را به سختی می فشرد:
ــ بی آنکه میل به جنایت
هرگز، در دستانم متورم شده باشد!
این آوار چیست؟
که بر جانم فرو ریخته
و مرا در خود به مویه نشانده است.
آیا گشایشی
مرا از دست این رنج رهایی خواهد بخشید
یا تا آخرین نفس در بند وجدانی دودناک
هرز خواهم رفت.
٭٭٭
خبری شعف گون در گوشم زمزمه شد
ــ هستن، نیست شدن را عقب رانده
و خود پرچمدار زیستن شده است.
و من رها شده ام
و به پرواز در آمده ام
بی هیچ وزنی از بار وجدانی دودناک.
چقدر دلچسب است
در رژفنای بی گناهی،
هیچ خطایی بر پایت ننویسند.
و چقدر ارزنده است، نفس کشیدن
حتی اگر ساعتی بیش
با گور فاصله نداشته باشی.
زندگی زیباست،
و از آن زیباتر
زیستن در آرامشی است ژرف،
در وجدانی آسوده .
|
|