عصر نو
www.asre-nou.net

کلاغ‌های چاق و چله‌ی علیرضا زاکانی


Tue 6 08 2024

س. حمیدی



زمانی پیش از این نمایندگان دولتی شورای شهر، شمار موش‌های تهران را به بیش از ده میلیون تخمین می‌زدند. ولی حالا چنین آماری از رقم بیست میلیون موش هم بالاتر رفته‌است. هرچند تا کنون آماری از میزان گربه‌های ولگرد شهر اعلام ننموده‌اند، اما برای آن هم م‌یتوان عددی میلیونی در نظر گرفت. طی چند سال اخیر مخزن‌های زباله‌ی شهر، جدای از موش‌ها و گربه‌ها به تسخیر کلاغ‌ها نیز درآمده‌اند. چنین فضایی محیطی امن برای تولید مثل انواع و اقسام پشه و مگس نیز فراهم می‌بیند. حالا در فصل تابستان، پشه و مگس در پیاده‌روها و گذرگاه‌ها از سر و کول شهروندان تهرانی بالا م‌یروند. پیداست که مدیران اجق وجق جمهوری اسلامی، تهرانی‌ها را به چنین محیطی از گند و کثافت عادت داده‌اند و مردم حضور ناخواسته‌ی کلنی‌های موش، گله‌های گربه و جرگه‌های کلاغان را بخشی از زندگی شهری خود به شمار می‌آورند تا فضای عمومی شهر به تصرف انبوهی از پشه و مگس و دیگر حشرات موذی در‌بیاید.

در تهران از جوی‌های شهر برای انتقال بخش‌هایی از آب‌های سطحی سود می‌برند. اما این جوی‌های روباز هرگز تمیز نمی‌شوند و آن‌ها را جایی پایدار برای گردآوری زباله‌ی خیابان‌ها در نظر می‌گیرند. تفکیک زباله هم در جمع‌آوری زباله‌های شهری هیچ جایگاهی ندارد. سپس زباله‌های تر و خشک در همین فان‌های بدون درپوش رها می‌گردد و شیرابه‌های آن از کف فان به محیط اطراف کشیده می‌شود. مدیران شهری تهران، چیدمان شهری را با چنین ویژگی‌هایی به شهروندان خود می‌شناسانند. با همین رویکرد است که آموزش‌های زیست محیطی هرگز به کتاب‌های درسی راه نمی‌یابد و در تلویزیون و رادیو نیز نمی‌توان اثر ماندگاری را از آن سراغ گرفت. به عبارتی روشن، شهروندان تهرانی بدون آشنایی به مسایل زیست شهری، بیشتر به کار کارگزاران جمهوری اسلامی می‌آیند. چون آنان از همین ناآشنایی مردم برای شانه خالی کردن از مطالبات شهری تهرانیها سود می‌جویند.

محیط آلوده‌ی شهر تهران شرایطی را پیش آورده است تا بسیاری از پرندگان نتوانند در فضای آن دوام بیاورند. گفته می‌شود جمعیت گنجشک، سار و پرستو در فضای عمومی تهران به طور چشمگیری کاهش یافته است. آلودگی هوا و آسیب‌های محیطی بیشترین نقش را در این مرگ و میرهای ناخواسته‌ی پرندگان به اجرا می‌گذارند. آن‌وقت جای چنین پرندگانی را انبوهی از کلاغ، سوسک، مگس و پشه پر می‌کنند تا در انتقال انواع و اقسام بیماری چیزی فرو‌نگذارند.

در تهران مردم را عادت دادهاند تا گوشتهای اشغالی و غذاهای مانده‌ی خود را دور نریزند. مردم همین گوشت‌های آشغالی و غذاهای مانده را در فضای بوستانها و پیاده‌روها برای گربه‌ها کنار می‌گذارند. افراد متمول شهری نیز از فروشگاه‌های عمومی شهر گوشت چرخکرده و مرغ پاک کرده می‌خرند و همه را در پارک‌ها و پیاده‌روها تعارف گربه‌ها می‌کنند. کلاغها نیز از همین مواد غذایی سهم می‌برند و در نهایت موش‌های شهری نیز از دستبرد به آنها جا نم‌یمانند. طبیعی است که مدیران دولتی این نوع از زندگی شهری را در تهران باب کرده‌اند که آسیب‌های بهداشتی آن‌ها همگی به زاد و ولد بیرویه‌ی حشرات موذی یاری می‌رساند. پدیده‌ای آسیب‌زا و خطرناک که به سهم خود سلامتی شهروندان را تهدید می‌کند. اما شهرداری تهران دانسته و آگاهانه به ناآگاهی قشرهایی از مردم در این خصوص دامن می‌زند. پیداست که ناآگاهی و بی‌خبری مردم بیش از همه مدیران شلخته و واماندهی شهر تهران را به شوق می‌آورد.

شهرداری تهران جدای از این مکان‌های عمومی، شهر را به محلی برای پخت و پز و توزیع انواع و اقسام نذری و ‌خیراتی درآورده است. موضوعی که جز آلودگی بصری چیزی از خود در فضای همگانی شهر بر جای نمی‌گذارد. سپس حجم بزرگی از ظرفهای یک‌بار مصرف و غذاهای باقی‌ مانده در پیاده‌روها رها می‌شوند. مدیران شهری تهران فکر و اندیشه‌ی روستایی خود را به فضای عمومی شهر می‌کشانند و دوست دارند که شهرِ الگو و نمونهی ایشان هم این‌چنین تعریف گردد. به طبع حضور و گشت و گذار مگس، گربه‌ی ولگرد، کلاغ، پشه و مگس هم بخشی پایدار از همین تفکر روستایی شمرده می‌شود که مدیران شهرداری بهداشت عمومی را در جایی از آن به حساب نمی‌آورند. اینک بوی لاشه‌ی گربه‌ها و کلاغ‌های مرده از هرجای شهر تهران که بگویی به مشام می‌رسد. سپس بوی این لاشه‌ها با بوهایی از فانهای زباله و تعفن جوهای روباز به هم می‌آمیزد تا در فزونی آلودگی‌های عمومی شهر چیزی فرو‌نگذارد.

کلاغ‌ها جایگاهی از خروس را برای شهروندان تهرانی پر کرده‌اند. چون تهرانی‌ها صبح‌ها با قار قار همین کلاغ‌ها است که از خواب برمی‌خیزند. از خانواده‌ی کلاغها پرنده‌ی کوچکتری به نام کشکرک هم شهرت دارد. کشکرک به دلیل پرهای سفید و زیبایش هرکسی را به شوق می‌آورد. اما در هوای آلوده و فضای گندیده‌ی شهر تهران هرگز نمی‌توانند پرندگانی جون کشکرک دوام بیاورند. انگار شهر امروزی تهران را مدیران سطح‌ینگر و شلخته‌ی آن تنها برای زیست جرگه‌هایی پرشمار از کلاغ‌ها ساخته‌اند. اما مردم عادی به دلیل قارقارهای گوشخراش و سیمای زشت و سیاه کلاغ از آن تنفر دارند.

مردم عادی تهران در سالهای اخیر کلاغ را تمثیلی روشن برای زنان و مردان وابسته به حکومت می‌گذارند. چون وابستگان به جمهوری اسلامی، همگی لباس‌هایی تیره و سیاه می‌پوشند و گند و کثافت از هر جای هیأت و شمایل ایشان که بگویی به نمایش درمی‌آید. مردم در باوری عمومی کلاغ‌ها را خبرچین هم می‌پندارند. بسیجیان و خواهران منکراتی جمهوری اسلامی هم از نقش‌آفرینی در این راه چیزی فرونگذاشته‌اند. در ادارات دولتی یا خصوصی نیز همه‌ی ایشان چنین نقشمایه‌ای از خبرچینی را پر می‌کنند. سال‌های سال است که مردم این گروه از بسیجیان وابسته به حکومت را "کلاغ سیاهه" نام گذاشته‌اند. چون همگی بدون استثنا همان کارکردهای کلاغ را در جامعه به پیش می‌برند. گفتنی است که کلاغ‌ها ضمن عشق به کثافت و مرده‌خواری و هم‌چنین زیست مداوم در زباله‌ها، تنفر همه‌ی مردم برمی‌انگیزند. بدون تردید هیأت زشت و سیاه ایشان نیز به فرآوری چنین نفرتی یاری می‌رساند.

علیرضا زاکانی شهردار خوش اقبال شهر تهران هم به عنوان تمثیلی از همین کلاغ در ذهن مردم نقش می‌آفریند. چنین نقشی از خبرچینی در دهه‌ی شصت از همان جبه‌هی جنگ به یاری زاکانی شتافت تا به راحتی پله‌های ترقی را در ساختار اداری جمهوری اسلامی پشت سر بگذارد. او در دهه‌ی هفتاد نیز همین نقشمایه‌های کثافت‌بار را در دانشگاه و کوی دانشگاه برای دانشجویان معترض به اجرا گذاشت. چنان‌که مزدش را اکنون دریافت می‌کند.

مدیران شهری تهران نمی‌توانند بفهمند هزینه‌های نگهداری شهر را می‌توان با آموزش‌های شهری و شهروندی کاهش داد. آنان شهروندی را می‌پسندند که هرچه بیشتر به حقوق شهروندی خویش ناآگاه باقی بماند. چون چنین شهروندی هرگز مطالبه‌ای را از مدیران شهری تهران دنبال نخواهد کرد. در همین راستا است که رهبر جمهوری اسلامی همواره مخالفتش را با سند ۲۰۳۰ پاریس اعلام نموده‌است. او هیچ التزامی از خود برای پذیرش مواد این سند نشان نمی‌دهد. توسعه‌ی پایدار و مناسب‌سازی زیست شهری انسان‌ها در نگاه او هیچ جایگاه مثبتی ندارد. افرادی چون علیرضا زاکانی شهردار تهران نیز در همان مکتب فکری رهبر جمهوری اسلامی تربیت شده‌اند. آنان جلوه‌های امروزی شهری را در تهران جایی به حساب نمی‌آورند تا همچنان به دنبال جرگه‌هایی از کلاغ‌های آلوده و گربه‌های ولگرد شهری راه بیفتند. زاکانی می‌تواند چنین نمونه‌های فلاکتباری از چیدمان شهری را به نام خود به ثبت برساند. چون پیش از این هرگز نمونه‌هایی از آن در تهران رواج نداشته است. پیداست که گند و کثافت محیطی شهر تهران بود که شرایط لازم را برای زاد و ولد کلاغ‌ها آماده کرد. اما چنین گند و کثافتی تا زمانی که امثال زاکانی بر کرسی‌های مدیریتی شهر تهران نشسته‌اند، دوام خواهد آورد.