برگ زرینی از تاریخ فلسفه معاصرِ ایران
Tue 16 07 2024
دکتر عباس طاهری

سندی تاریخی که در زیر مطالعه می کنید، بیانگر ارزیابی پنج استادِ دانشگاهِ فرانسوی در فلسفه و علوم اجتماعی است، از دستاوردهای سفر پرمخاطره یک فیلسوف ایرانی، استاد دکتر محمدرضا فشاهی، به سده های طلایی اسلام، در جستجوی ریشه های فلسفی چرخش بنیادی در جامعه ایران از مدرنیته به حکومت الهی ـ سامی است.
این استادان که هریک در چهارچوب تخصص خویش به مطالعات عالی در باره نقش سنت در فرهنگ کشورهای اسلامی اشتغال داشته اند، آشکارا با تبرّی از خودپسندی های اروپامحورانه و با دلبستگی به اندیشه ایرانی سخن می گویند. پیچیدگی های فلسفیِ کشاکشِ خردگراییِ یونانی مآب و روشنگر در ایران با اندیشه ای که خود را نماینده وحی می داند، آنان را چنان بر سر شور و شوق آورده است که چکیده اندیشه و پژوهش خود را در این باره را با کلامی بلیغ و فاخر در میان می گذارند، گویی که می خواهند خود را از هر گونه سوءظن به انجام وظیفه اداری تبرئه کنند.
دستِ آخر، آنان اذعان می کنند که اندیشه ایرانی شیوه درستی را در بررسی رویدادهای جهان اسلام، پیش از آن که متفکران باختر بر معنا و اهمیت آن ها واقف شوند، در پیش گرفته است، و چهارچوبی درخور برای فهم بهتر و گسترده تر کشاکشِ خرد و سنّت در کشورهای اسلامی فراهم آورده که سزاوار آنست که شنوندگانی شایسته در میان کارشناسان بین المللیِ این امور بیابد.
برای اطلاع خوانندگان علاقمند، اطلاعات فشرده ای در باره زندگی و کارنامه هر یک از این استادان در زیرنویس آمده است.
مترجم، دکتر عباس طاهری (1)
زوال عقل فلسفی
«ارسطوی بغداد، از عقل یونانی به وحی قرآنی»*
متن کامل گزارش جلسه دفاعیه با هدف احراز درجه « شایستگی راهنمایی پایان نامه های دوره دکترا در رشته فلسفه»
دانشگاه شماره 8 پاریس
دپارتمان فلسفه
2 Rue De La Liberte
93526 Saint-Denis CEDEX 02
(SEAL)
گزارش آزمون شفاهیِ آقای محمد فشاهی، در باره نوشته های ایشان با توجه به تعیین شایستگی (habilitation) برای راهنماییِ پژوهش
سه شنبه 25 نوامبر 1993
در دانشگاه پاریس VIII در ساعت ده و نیم صبح
هیأت داوران
آقایان:
ژاک برک (2)، کولژ دو فرانس (Jacques Berque, College de France)
پیر ژان لاباریر (3)، انستیتو عالی الهیات و فلسفه (Pierre-Jean Labarriere, Institut Superior de Theologie et de Philosophie)
آندره میکل (4)، کولژ دو فرانس (Andre Miquel, College de France)
ژاک پولن (5)، مدافع، دانشگاه پاریس 8 (Jacques Poulain, advocator, University of Paris-VIII)
رنه شِرِر (7)، ریاست، دانشگاه پاریس 8 (Rene Scherer, Presiding, University of Paris-VIII)
رنه شِرِر، گزارش مقدماتی
آقای فشاهی در آغازِ معرفیِ مجموعه پژوهش هایش و تکوین تاریخی آن ها یادآور می شود که این تحقیقات به قلمرو بسیار گسترده زبان ها و اندیشه های ایرانی برمی گردند که در بخش های بزرگی از آسیای کوچک، آسیای مرکزی، افغانستان، پاکستان و هندوستان سیطره دارند. آن ها به ویژه روی اندیشه و فلسفه اسلامی تأثیر گذارده اند. «ارسطوئیانِ» جهان اسلامی، نظیر ابن سینا، «نوافلاطونیانِ» جهانِ اسلام، مانند سّهرَوَردی، و نیز برجسته ترین مفسّرِ قرآن، محمد ابن جریر طبری، و نامدارترین اندیشمند سنّی، محمد غزالی، ایرانی بودند.
در این رابطه آقای فشاهی نام و برداشت «آسیب شناسی فلسفه ایرانی و اسلامی» را باب کرده اند. این عبارت کیفیتِ «آسیبِ» ویژه و حالتِ مسأله داری از عدم تعادل و فقدان کمال را ارزیابی می کند که اندیشه ایرانی در تفسیرِ فلسفه یونانی به آن بخشیده است. این آسیب در «اولویت دانشِ دل (غزالی) بر دانشِ خردورزانه» جمعبندی می شود. به عبارت دیگر، آقای فشاهی برآنست که در جریان سراسر کار پژوهشی خویش «اِذعان به ورشکستگی و شکست خردِ فلسفی در برابر قدرت، و دوامِ انقیادِ آن به الهیات» را موضوع مطالعه قرار دهد.
آقای فشاهی سپس مسیر سفر اندیشمندانه خود را، نخست در ایران و بعد در فرانسه، دوباره ردیابی می کند. نشانه های شاخص این سفر، الهیات سنتی و سپس تصادم با مسایل سیاسی و فلسفی است که باخترزمین، علم و اندیشمندانِ آن در برابرش قرار داده اند. او می گوید: «من در حالی که هنوز حساب های خود را نه با زردشت و نه با ابن سینا تصفیه کرده بودم، افق های نوینی را در آشنایی با اندیشه اروپایی، از ماکیاولی تا سارتر»، کشف کردم.
او که در سال 1968 یکی از اعضای بنیانگذار «کانون نویسندگان ایران» بود، در کشور خویش موردِ آزارِ سیاسی قرار گرفت. این تجربه اما تنها بیانِ ادبی و فلسفی او را پرشورتر کرد.
در این رابطه، آقای فشاهی اهمیتی را که این همپیوندی میان «شعر، فلسفه و جامعه شناسی» برای او دارد را با اشاره به همه وامی که از جمله به تولستوی، اِزرا پوند و هامسون دارد، یادآور می شود.
اما امر بنیادی، ژرفشِ توانِ اعتقاد راسخ او بر آن بود که «وحی قرآنی و خرد یونانی سازگار نبودند و در دو قطب مخالف قرار داشتند». او خود را وقف مطالعات مقایسه ای میان فلسفه به معنای یونانیش و الهیاتی می کند که در حال دگردیسی به خداسالاری خاوری است.
در ادامه، نامزدِ تعیین صلاحیت، مسیر5 مرحله ای را شرح می دهد که از 1975 تا کنون که در دانشگاه پاریس ـ 8 تدریس می کند، طی کرده است و تألیفات پرشمار او در ایران و فرانسه آن را علامت گذاری کرده اند.
در میان نوشته های او به زبان فرانسه باید از «تز دکترای سیکل سوم» او در رشته «جامعه شناسی جهان اسلام» نام برد که عنوان «تکوینِ سرمایه داری در ایران» را دارا بوده و توجه آقای ژاک بٍرک را به او جلب کرده بود. افزون بر آن باید از تزِ ماندگارِ «دِتای» او با عنوان «جهان بینی و مسئله اقتدار سیاسی در ایران» نام برد که به تشویق فرانسوا شاتله به رشته تحریر درآمده و او از آن در دانشگاه پاریس ـ 8 دفاع کرده است. آقای فشاهی در این اثر به استدلالی دوگانه دست زده اند: ناسازگاری میان خرد یونانی و و وحی قرآنی از یک سو، و تأثیر حضور سنگین الهیات در امر شکست فلسفه و دموکراسی در خاورزمین از سوی دیگر.
سرانجام، آقای فشاهی در متن همآورد خویش چشم اندازی گشوده اندکه از فلسفه زرتشت آغاز می گردد و تا مطالعه اندیشه اسلامی و شیعی در عصر ما گسترش می یابد.
ژاک پولن
آقای محمد فشاهی، متولد 1945 در تهران و دارای درجه دکترای «سیکل سوم» در رشته «جامعه شناسی جهان اسلام» و دکترای دِتا در رشته «فلسفه، ادبیات و علوم انسانی» است. او از سال 1983 به عنوان استادیارِ مهمان در دپارتمان جامعه شناسی دانشگاه پاریس 8، و پس از آن به عنوان «وابسته تدریس و تحقیق» در دپارتمان فلسفه همین دانشگاه به کار تدریس اشتغال داشته است. او در سال 1979 دکترای «سیکل سوم» خود را به خاطر نوشتن تزی با عنوان «تکوینِ سرمایه داری در ایران» به راهنمایی ژ. برک، استاد ممتاز در کولژ دو فرانس، با درجه «بسیار خوب» دریافت کرد. سپس در سال 1987 از تز دکترای دِتای خویش در رشته فلسفه دفاع کرد. استاد راهنمای او در امر نگارش این تز فرانسوا شاتله (6) بود و پس از درگذشت نابهنگام شاتله، رُنِه شِرِر این مسئولیت را به عهده گرفت. هیأت داوران، متشکل از ژ. برک، آ. میکل، سی.اچ، دو فوشه کور و پ.ژ. لاباریر، پس از پایان پرسش ها و پاسخ ها درجه «بسیار افتخارآمیز» را به او اعطا کرد. آقای فشاهی، پژوهشگر و سپس مدیر پژوهش در تلویزیون آموزشی ایران، تا کنون مولف هفت اثر به زبان فارسی بوده است که به ترتیب عبارتند از تحولات فکری و اجتماعی در جامعه فئودالی ایران (انتشارات گوتنبرگ، 1975)؛ سیر تفکر در قرون وسطی در جهان مسیحی و اسلامی (انتشارات گوتنبرگ، 1975)، واپسین جنبش قرون وسطایی در دوران فئودال (بابیگری) (1977)؛ بحران کنونی در ایران (1981)؛ تکوین سرمایه داری در ایران (1981)،ایدئولوژی و اخلاق: اخلاق در فلسفه اسلامی، فلسفه اروپایی و فلسفه مارکسیستی (1981)؛ و نیز بحران جهان و بحران رمانتیسم: ژان ژاک روسو و عصر ما (1981)؛ و دو کتاب شعر: رایا (1970) و بازی عشق و مرگ (1981).
ژ. برک، آ. میکل، ف. شاتله و ر. شرِر از ابتدا متوجه اصالت این آثار شدند که از این واقعیت سرچشمه می گیرد که او توانسته است مقاومت های فکریِ فرهنگ شیعه در برابر عقلانیت نوین را در کانون تحلیل خود قرار دهد، آن هم بسیار زودتر از آن که پژوهشگران باختری با پیگیری رویدادها از درستیِ این ارزیابی ها اطلاع یافته باشند. از دیدگاه او، این مقاومت ها از آرایه ای فلسفی برخوردارند، به این معنا که پیش از ایمان اسلامی، اندیشه را از راه آمیختنِ حکمت فلسفی و یقین به معصومیت حکیم، تداوم بی وقفه و پایدار تقدیر در دنیا و سرنوشت، و (اغتنامِ) فرصت سرمایه داری و خداسالاری به انقیاد می کشند. اعضای دو هیأت داوری به شیوه ای که او به مطالعه فلسفه شیعی و تکوین آن از راه مقابله دائمی با اصول آن، بازاندیشی و بررسیِ کارهای جداگانه فیلسوفان و دگرگونی های اجتماعی ـ اقتصادی جهان عرب و پیگردِ علل امروزینِ بازسازی خداسالاری به شیوه ای قانع کننده می پردازد، خوشامد می گویند.
نویسنده در «تز سیکل سومِ» خویش: «تکوینِ سرمایه داری در ایران (1905 ـ 1796)»، دو رویداد بزرگ را سرچشمه نفوذِ «زمانه نو» در ایران می داند: انقلاب فرانسه و انقلاب صنعتی انگلستان. از این زمان است که ساختارهای کهن قدرت سیاسی (فیلسوف ـ شاه یا پادشاهیِ خداسالارِ آریان) از یک سو، و فرهنگ اسلامی (امام ـ شاه یا خداسالاری شیعه) از سوی دیگر خود را روی در روی فلسفه، اقتصاد و سیاستِ مدرن یافتندکه از جایی دیگر می آمدند. او نشان می دهد که چگونه انقلاب مشروطیت در سال 1906 در نتیجه این تماس خشن و کشاکشِ تلخ پدید می آید. مطالعه این مبارزه و تحلیل تفصیلی مسایلی که پیامدِ آن بودند، اهداف اصلی تز هستند.
هدفِ «جهان بینی و مسئله اقتدار سیاسی در ایران»، تز دکترای دتای او، پاسخگویی به پرسش بیرحمانه ای است که پس از تجدید بنای حکومتی خداسالار در ایران در سال 1979 در برابر جامعه شناسان، دانشمندانِ علومِ سیاسی و فیلسوفان قرار گرفت. او پویاییِ الگوهای فکری گوناگون را که هنوز در فرهنگ ایران زنده هستند، بازسازی می کند. این الگوها امکان بیرون راندنِ پادشاه ـ فیلسوفِ آریان را بهمراهِ همه مدرنیته علمی و فن شناسی از صحنه سیاسی کشور فراهم کرده اند. هیأت داوران پاسخ او را غیرقابل رد تلقی می کند: این پاسخ بر پایه گواهان، پیچیدگی های ویژه ی فلسفه هایی را که در چهارچوبِ گفتگوی میان خاورزمین و یونانی مآبی و باورهای شیعی تکوین یافتند، و نیز دلایل ناتوانی کوشش های فلسفی برای خنثی کردن این تسلیمِ داوری فردی و جمعی به ایمان را به نمایش می گذارد. چنان که اعضای هیأت داوران و به ویژه ژ. برک تشخیص داده اند، آقای فشاهی فهم استثنایی خویش از پویایی فرهنگ ایران را مدیون شجاعت فکری و سیاسی است که امکان سفر پرمخاطره شخصی او را به سده های طلایی اسلام برای کشف پویایی حاکم بر گفتگوی میان خاورزمین و یونانی مآبی و شناخت مرزهای درونی آن، بدور از خودپسندی های ما اروپائیان یا غربی ها فراهم آورده است.
تز 60 صفحه ای که با عنوان «ارسطوی بغداد: از عقل یونانی تا وحی قرآنی» ضمیمه پرونده شایستگی اوست، به روشنی درستی مشاهده بالا را نشان می دهند. نویسنده در گره زدنِ تکوین فکری خویش به ماجراهای تاریخی و اجتماعی جامعه خود از راهِ مشخص سازی یک سلسله پرسش هایی که او را گام به گام هدایت کرده اند، و با پیوند آن ها به روشی روشن و فروتنانه به متن ها، و به نتایجی که باور دارد به آن ها دست یافته است، تردیدی نشان نمی دهد.
آقای فشاهی در حال حاضر تنها فیلسوف (و شاید یکی از) فلاسفه ای است که در فرانسه توانایی آن را دارند که هم سرچشمه فلسفی بحران امروزین و هم نیاز مردم ایران برای انجام یک انقلاب فکریِ حقیفی به معنای بازگشت به فلسفه بدون از خودراضیگری، را نشان دهند. (من نیز) همچون ژ. بِرک، آ. میکل، پ. ـ. لاباریر و ر. شِرِر که تاکنون عضویت در هیأت داوری را پذیرفته اند، قانع شده ام که (دریافت عنوان) شایستگی به ایشان اجازه خواهد داد که بطور روشن تر و موثرتری شفافیتِ تحلیل های خود را با دیگران به اشتراک بگذارد. این تحلیل ها شایستگی آن را دارند که شنوندگانی درخور را در بحث های فلسفی بین المللی جلب کنند.
برخی پرسش هایی که آقای ژاک پولن در باره رویارویی میان فلسفه ایرانی و فلسفه و منطق اروپایی طرح کرده اند، به آقای فشاهی اجازه می دهند که برداشت خود را از فلسفه ای که در خارج از دانش نوین پرداخته شده و از این رو به الهیات و منطق آن تسلیم می شود، روشن تر کنند.
ژاک بِرک
آقای ژاک برک به یاد می آورند که از زمانی که آقای فشاهی در «مدرسه مطالعات عالی در علوم اجتماعی» دانشجوی او بود، توجه ایشان به به کیفیت کار او به عنوان پژوهشگر و پیشرفت «دیدنی» او در آموختن زبان ما جلب شده بود. «تزِ سیکل سومِ» او (PhD در کشورهای آنگلوساکسون) با هدف دریافت درجه دکترا در «جامعه شناسی جهان اسلام» که زیر نظارت آقای بِرک تحریر شده بود، «نوشتیاری مهمی به دانش تاریخ اجتماعی معاصر و دگرگونی تمدن در ایران» بشمار می آمد. تزِ دولتی او در سال 1987 ژرفاپیمایی نوینی را نشان می دهد. با توجه به شرایط بسیار دشواری که آقای فشاهی در آن کار و زندگی کرده اند، آقای بِرک از «قهرمانی حقیقی اندیشه» بدون خودرضامندی و با کمترین بهره از آسایش سخن می گویند.
همآوردی که آقای فشاهی برای نمایش قابلیت خویش برای تدریس فراهم آورده اند، این فراز و نشیب ها و زیرساختِ محکم برای حرفه های فکری و زندگیِ غوطه ور در تاریخ را بازتاب می دهند.
آقای فشاهی، متفکر و رزمنده ای که در جامعه خویش شناخته شده است، از این طریق دیدگاه بسیار متعهدِ روشنفکری ایرانی را برای ما همراه آورده است که بدون لحظه ای سکوت ارزش های خرد را به کار می گیرد. او با ملاحظه احتمالات، سفر پرمخاطره خویش به گذشته های سده های طلایی اسلام را در پیش می گیرد، و به جستجوی دریافتِ گفتگوی میان خاورزمین و یونانی مآبی برمی خیزد، نه در افق های انتزاعیِ خویش، بلکه در تمامیت مشخص تاریخی که در آن انجام گرفته است (سده نهم) و در طول دوران ها با شانس های متفاوت تعقیب شده است.
این پروژه که دربرگیرنده گونه ای بلندپروازی است که ممکن است برای زندگی حرفه ایِ یک فردِ تنها افراطی شمرده شود، با وجود این چهارچوبی بسیار بارآور درست کرده است.
خطا می بود اگر آقای فشاهی این چهارچوب را به پیگردِ همستاری بسیار آسانی میان خرد و ایمان، شهود و استدلال، دین و عُرف گرایی فروکاهیده بود، همستاریی که به نظر می آید در برخی از مراحل تکوین خویش در آن مبالغه کرده است. آقای بِرک برای آن که به نامزد توصیه کند که از این ساده سازی ها بپرهیزد، این یادآوری را با تحسین دانش آقای فشاهی در باره برکشیدن مسائلِ بزرگ و نمایشِ چشم اندازهای گسترده تصحیح می کند. دیدگاه های فروکاهنده که بیش از هر چیز به نیازهای تخصص در زبانشناسی نسبت داده می شوند، به تحقیق در باره جوامع غیرغربی تنها زیان بسیار رسانده اند. افزون بر این، گرایش او به تعمیم و همآوردسازی همراه با حُسن چندزبانه بودن «کیفیت های خوبی برای پژوهش و تدریس» هستند.
در پایان آقای بِرک نتیجه می گیرد: «این موضوع به یقین برای دانشگاه های فرانسوی علی السویّه نیست که همکاری داشته باشند که نه تنها به زبان رایج در آن، بلکه به زبان های فارسی و عربی نیز سخن می گوید. به ویژه فارسی یاری بسیار گرانبهایی است، چون عربی امروز رایج تر از آن است، و وضعیت ایران، کشوری که هم سرچشمه و هم چهارراه است، فرهنگ آن را به گونه ویژه ای غنی می کند.»
به ان ترتیب آقای بِرک تأیید شایستگی آقای فشاهی را بطور اکید توصیه می کند. ایشان به دو قلمرو پژوهش اشاره می کنند که یاری او در آن ها به نظرشان می تواند بسیار ارزشمند باشد: تحقیق در این باره که آیا در میراث ایرانی یا عربی یک تفسیر واحدِ قرآنی وجود داشته است که از «فلاسفه» صدور یافته باشد؟ و اگر «همان طور که من باوردارم» پاسخ این پرسش منفی است، دلایل این فقدان؛ به موضوع پراهمیتی که در تز، در بحث در مورد مدرن سازی یک کشور اسلامی، مورد مطالعه قرار گرفته، گسترش می یابد و آن را ژرفش می بخشد؟ برای آقای بِرک، چنین می نماید که آقای فشاهی تنها شخصی هستند که قادرند توضیح قطعی در باره دو نکته ارائه دهند.
آندره میکل
آقای آندره میکل به نوبه خود روی کیفیت پژوهش (آقای فشاهی) که در طول سال های طولانی با تعهد فلسفی مداومی پیگیری شده است، تاکید می ورزند. آقای میکل پس از آن که نکات چندی را به تفصیل با نامزد مورد بحث قرار دادند، از او دعوت کردند به اتفاق ایشان مسأله ترجمه های یونانی به عربی، تأثیر آن ها و مقاومتی را که با آن روبرو شدند، و از سوی دیگر نقش هایی را که شعر و نثر به ترتیب در عربی و فارسی در بیان اندیشه و بطور ویژه اندیشه فلسفی، یعنی فارغ از هر گونه پیش فرضی، ایفا کرده اند، مورد توجه قرار دهند.
پیر ژان لاباریر
سپس آقای پیر ژان لاباریر در باره آقای فشاهی اظهار داشتند:
آقای فشاهی شایستگی خود را برای راهنمایی «پژوهش پیشرفته» و یاری به دانشجویان در این راه به اثبات رسانده اند. در رویکرد به متن ایشان با عنوان ارسطوی بغداد: از عقل یونانی تا وحی قرآنی، مسأله من این بوده است که از پیش آگاهی یابم که آیا در دنیای اندیشه ایشان در ورای پرسش هایی که بنظر می آید که او حل کرده است، سوالاتی نیز ذخیره شده اند که بتوانند موضوع تحقیقات بیشتر قرار گیرند؟
میان آتن و بغداد، «ناسازگاری» آشتی ناپذیری وجود دارد که افشا شده است. به دنبال خشونتِ نفوذِ غرب، ردّ و خلع ید آمد. «دو قطب مخالف». برای آن که جایی برای مانیگری فرهنگی باز نکنیم و خواستِ ارتباط را که بدون آن هیچ گونه جهانشمولی فلسفی وجود ندارد، برآوریم، بر چه پایه ای می توان گفتگویی دوجانبه یا چندجانبه میان تمدن هایی که در این جا معرفی شدند با توجه به دشمنی نابخردانه آن ها پدید آورد؟
چنین می نماید که این دوبن گرایی بار دیگر بر رابطه ناممکن میان «خرد» و «دین» با امتداد دموکراتیک ـ الهیاتی آنان حاکم شده است. خرد در این جا، و قلب یا شهود (که آشکارا از ارزش افتاده است) در آن جا. آیا این جدایی شدیدِ نقش ها و منابع، ساده سازی نیست؟ و چگونه می توان تصدیق کرد که فلسفه (آتن) تا این حد از دانش مشتق از وحی (بغداد) برتر است، اگر افزون بر این معلوم شود که اولی (به وسیله رقم صریح «کمتر») تحت استیلای عملکردِ ادبیات و شعر قرار گرفته است؟ در این جا دوباره با مسأله ارتباطات میان اشکال علم روبرو می شویم.
پژوهش در باره این نکات (و دیگر نکات) هنوز به هیچ وجه خاتمه نیافته است. می توان امیدوار بود که آقای فشاهی دانشجویان خود را در این راه چنان سودمندانه آموزش دهد که این مسایل را روشن کنند.
رنه شِرِر ـ نتیجه گزارش
آقای فشاهی به این پرسش ها که از دید او درست هستند پاسخ می دهد، اما به استواری گزینش فلسفی خود را بسود خردگرایی علمی، منطق عقل که به تنهایی قادر است اجازه گشایش گفتگو را صادر کند، پاس می دارد. آقای رنه شِرِر، به عنوان رئیس آزمون شفاهی و مدیر تز دِتا، به تحسینی می پیوندد که به خاطر دانش او، نه تنها در باره اندیشه عرب و ایرانی، بلکه در باره فلسفه و ادبیات اروپایی نثار آقای فشاهی شده است. او تأکید می کند که آقای فشاهی در سال های گذشته بخشی از تدریس خود را وقف اندیشه روسی کرده است. با مکث روی متن همآورد، او آن را از نظرِ مضمون و کیفیت های ادبی درامی حقیقی در هشت پرده تلقی می کند که سفرنامه شخصی آقای فشاهی را، در پیوند با تاریخ ایران به صورت یک سنگنبشته ویژه بدست می دهد. در واقع «آسیبی» بنیادی وجود دارد که در هر عصری به صورت توالیِ وعده ملاقات های ناموفق با مدرنیته که برای ایران در جای دیگری ساخته می شود و به هم جوری (در جامعه) نمی انجامد، دوباره سربرمی آورد. به این ترتیب، درامی است به معنای درامِ باروکِ مدرن با جبّاران و شهیدان خودکه والتر بنیامین آن را تحلیل کرده است. فیلسوف ـ شهیدی که آقای فشاهی معرفی خود را با انگاره متحرک او به پایان می رساند، قربانیِ گونه ای از قَدَرگرایی خارجی و ناتوان بودگی در برابر تاریخ است.
در پس زمینه، پیکار ازلی میان نور و تاریکی که این چنین در تمامی رویه های نمایشِ اندیشه ایرانی حضور دارد، به عنوان سرآغازی بنیادین در ایران کهن، تنها می ماند. این پیکار که شاید هنوز در خود آقای فشاهی هم حضور داشته باشد، در این اثر که همان قدر که کاری هنری است، درست به همان اندازه کارِ نظری ناب است، در کشاکش میان دو نور، نور خردِ گفتمانی و عقل شهودی، همراه با سایه خوف انگیز جبّاریت خداسالار، حاضر می شود.
شاید آقای فشاهی از این دیدگاه به یاری مزداگرایی به باقی جهان که بطور ژرفناکی، به ویژه در مدرنیته نوین، در اندیشه اروپایی نفوذ کرده است، کم بها می دهد. در تحلیلِ نهایی، خردگرایی ممکن است بطور کامل با اندیشه شهودی ، و پس از بررسی انتقادی، با اندیشه علمیِ ناب نیز سازگار باشد. این مطلب را می توان از کار هوسِرل دریافت، نکته ای که آقای شِرِر بر سر آن با تفسیر اثبات گرایانه نامزد جدل می کند.
نامزد، دفاع از اثبات گرایی تنگ نظرانه را انکار، اما پیروی خود را از راسل، بیش از هوسرل، در چهارچوبِ خردگرایی، اعلام می کند.
در نتیجه گیری، آقای شِرِر شادباش های خود و نیز ارجی را که دپارتمان فلسفه برای کار و تدریس آقای فشاهی قایل است، ابراز می دارد.
پاریس، اول دسامبر 1993
ریاست هیأت داوران، رِنِه شِرِر
(امضاهای) هیأت داوران: آقایان
ژاک بِرِک، آندره میکل، پیر ـ ژان لاباریر، ژاک پولن
یادداشت ها:
* متن فارسی این اثر به همت نشر باران در سوئد انتشار یافته است.
1 ـ ترجمه سند از روی متن ترجمه انگلیسیِ پروفسور سونتار ویزووالینگامSunthar Visuvalingam ، استاد انسان شناسی دینی در ایالات متحده، صورت گرفته که در سایت شخصی ایشان در دسترس همگان قرار دارد. استاد فشاهی بر ترجمه فارسیِ این متن نظارت داشته اند.
2 ـ ژاک برک (1910-1995 Jacques Augustin Berque) از پدر و مادری فرانسوی در الجزیره به دنیا آمد، زبان عربی را نیک می دانست، و در تاریخِ استعمارزدایی از الجزایر، مراکش و جهان عرب خبره بود. او دارنده کرسی «جامعه شناسی جهان اسلام» در «کولژ دو فرانس» و «مدرسه مطالعات عالی در علوم اجتماعی»، عضو «فرهنگستان عرب در قاهره»، اسلام پژوه و پراعتبارترین کارشناس دنیای اسلام در جهان معاصر، و صاحب شاعرانه ترین ترجمه قرآن به زبان فرانسه بود. بِرک در دهه ی 1960 به همراه هانری لوفور، ژرژ گورویچ، لوسین گولدمن و چند دانشمند بزرگ دیگر «لابراتوار جامعه شناسی شناخت» و نیز «دفترهای بین المللی جامعه شناسی» را بنیاد نهاد و بدین گونه به شهرت و احترامی جهانی دست یافت. در سال 1961، پس از درگذشت زودهنگامِ موریس مرلوپونتی و خالی شدن کرسی فلسفه او در کولژدوفرانس، کمیسیونی در این دانشگاه تأسیس شد که وظیفه آن پیشنهاد واگذاریِ این کرسی به ژان پل سارتر بود. پیشنهاد تشکیل این کمیسیون را ژاک برک داده و کار تشکیل پرونده و حمایت از آن نیز به خود او واگذار شد. پروفسور ژاک بِرک راهنمایی تزِ دکترای جامعه شناسیِ استاد فشاهی در دانشگاه 3 پاریس (سوربن) را بر عهده داشته و واسطه آشنایی نزدیکِ ایشان با میشل فوکو، فرانسوا شاتله، آندره میکل، رولان بارت، کلود لوی استراوس و شمار دیگری از نامداران فرهنگ فرانسه بوده است.
3 ـ پیر ـ ژان لاباریر (Pierre-Jean Labarriere 1931-2018)، روحانی یسوعی و صاحب کرسی فلسفه در «انستیتوی عالی الهیات و فلسفه» و نامدار ترین مفسر عرفان مسیحی و یکی از برجسته ترین مفسران فلسفه هگل و هگل گرایی در غرب بود.
4 ـ آندره میکل (Andre Miquel 1929-2022) استاد تاریخ و ادبیات عرب، مدیر کتابخانه ملی فرانسه در سال های 1984 تا 1987، دارنده کرسی «فرهنگ کلاسیک عرب» (کرسی لویی ماسینیون) در کولژدوفرانس، و از سال 1991 تا 1997 میلادی مدیر این دانشگاه بود که بالاترین مرجع آکادمیکِ فرانسه بشمار می آید. او در سال1957 ترجمه کلیله و دمنه به قلم روزبه دادویه (ابن مقفع) و در سال 2005 میلادی، به اتفاق جمال الدین بن شیخ، ترجمه نوینی از کتاب هزار و یک شب را به چاپ رساند.
5 ـ ژاک پولن ( Jacques Poulain * 1942)، مدیر دپارتمانِ فلسفه در دانشگاه پاریس ـ 8 و دارنده کرسی فلسفه در یونسکو بود. او از سال 1985، در سال های تدریس در مونترآل، شبکه ای بین المللی از فیلسوفان را پدید آورد که در مورد مهم ترین مسایل مدرنیته، پسا مدرن و جهانروایی به بحث می پرداختند.
6 ـ فرانسوا شاتله (Francois Chatelet 1925-1985)، به همراه میشل فوکو، رنه شِرِر، ژیل دولوز و ژان فرانسوا لیوتار دپارتمان فلسفه را در دانشگاه پاریس ـ 8 پایه گذاری کرد و از سال 1970 تا درگذشتِ نابهنگامش مدیر آن بود. او نویسنده چندین کتاب، از جمله افلاطون (1965)، «تاریخ ایدئولوژی ها» (1978)، هگل (2009)، سردبیر و مولف «تاریخ فلسفه هشت جلدی» نشرِ «هاشت»، نویسنده چند اثر در باره کارل مارکس، پایه گذار «کالج بین المللی فلسفه» و فیلسوف محبوب فرانسویان بود. شاتله راهنمایی تزِ دکترای دِتای استاد فشاهی در فلسفه را به عهده داشت.
7 ـ رنه شِرِر (1922-2023 Rene Scherer) پس از درگذشت فرانسوا شاتله راهنمایی تز دکترای دِتای فلسفه استاد فشاهی را بعهده گرفت. او آثار پرشماری در معرفی شارل فوریه، بنیانگذار سوسیالیسم تخیلی، ادموند هوسِرل، مارتین هایدگر و مکتب فرانکفورت نگاشته است.
|
|