عصر نو
www.asre-nou.net

با تمام این تفاصیل


Sat 29 06 2024

علی اصغر راشدان

new/aliasghar-rashedan-06.jpg
با تمام این تفاصیل و اما و اگرها، بعد از زنده‌یاد برادر بزرگش، توی جمع گروه و قوم و قبیله‌ی حول حوش پنجاه – شصت نفره، باسواد‌تر از همه است. جوانکی و شاگرد دبیرستان البرز و کتابخوان با پشتکاری بود، کتاب‌های ادبی و رمان های برگزیده را انتخاب می‌کرد برمی‌داشت، یک رمان پانصد صفحه ای را سر شب برمی‌داشت، بولدوزر وار می‌خواند، تقریبا شب نمی خوابید، صبح رمان پانصد صفحه را خوانده، توی قفسه ی کتابخانه، می‌گذاشت. من داستان و رمان را مزه مزه می‌کردم و می‌کنم، می‌شود گفت باهاش به نوعی مغازله می کنم، رمان پانصد صفحه ای را یک هفته می‌خوانم. برمی‌گردم، بعضی صفحاتش را دوباره می‌خوانم، توی مطالب و تصاویر ارائه شده، چند و چون می آورم و درحل وفصل‌شان به کلنجار می پردازم.

از تند خوانی‌ش متعجب و درکارش مشکوک بودم، فکر می‌کردم چیزی حالیش نیست و قلم انداز می‌خواند، چند مرتبه امتحانش کردم، از لابه لای صفحه های گوناگون، مفاهیم و مضمون‌ها ی کتاب، ازش پرسش هائی می‌کردم، متوجه می‌شدم رمان را کاملا خوانده، حل و هضمش کرده و آن چه باید بفهمد، فهمیده و درک کرده. کتاب‌های چشم‌گیری را که در طول چند سال خوانده بودم و به شکل کتابخانه گرد آورده بودم را تقریبا دو سه ساله خواند. کاری که هیچ‌کدام از اعضای طایفه و قوم و قبیله، با تمام بادو افاده و هارت و هورت و داشتن تایتل ها و مثلا تحصیل کرده بودنشان، نکرده بودند و جز مطالعه جزوه ها و کتاب‌های رشته ی تخصصی شان، چندان چیزی بارشان نبود و سواد چشم‌گیری نداشتند.

دیپلمه و فارغ التحصیل دبیرستان البر شد و باکمک زنده یاد برادربزرگش، راهی برکلی، از شهر های حومه ی سانفرانسیسکو و وارد دانشگاه معتبر کالیفرنیای این شهر شد.

دست تقدیر من را هم راهی برکلی کردو درکنار هم قرارمان داد. هر دو فعال یکی از شاخه های کنفدراسیون دانشجوهای آمریکا شدیم. سه چهار سال قبل از انقلاب را در میان اعضای کنفدراسیون فعالیت عملی کرد وت مام نشریات مختلف کنفدراسیون را مطالعه می‌کرد. فیلمهای انقلابی مربوطه‌ی آن زمان را از جنوب کالیفرنیا، لس آنجلس میگرفت، می آورد شمال کالیفرنیا و در شهر‌های دور اطراف سانفرانسیسکو ، مخصوصا توی دانشگاره بزرگ برکلی ودر مراحل مختلف و مدت‌های طولانی به نمایش می‌گذاشت و تبلیغ میکرد، بعضی ها پچپچه میکردندکه پول های حاصل از نمایش فیلم‌ها را برنمی گرداند، به نام کنفدراسیون میگیرد و به جیب میزند، به گردن گوینده هاش.

رشته ی مطالعاتی‌ش انگار ریاضی و دانشجوئی در زمینه ی مقولات اتمی بود. مقولات عدیده ای بین ما گذشت که اینجا جایش نیست و اصلا خوش ندارم بازگو کنم و مکتوم بماند بهتر است. انقلاب شد و برگشتم ایران که براستخوانهای پدران و اجداد بزرگوارم سوگواری کنم.
*
در ینگه دنیا ماندگار شد، رشته ی تحصیلیش را عوض کرد، رشته قضائی و وکالت پول‌ساز را انتخاب و ادامه داد، در این رشته فارغ التحصیل و شد وکیل محترم. کار سی ساله‌ی اداری منهم تقریبا در حول حوش همین رشته است. کارشناس زمین و ثبت اسناد و در تمام این سال‌ها با وکلا همراه و رو در رو بوده‌ام، ریشه و عصاره ی وکیل و و کلارا با تمام گوشت و پوستم لمس و احساس کرده ام. در تمام دعاوی و اختلافات بر سر اراضی دولتی و غیردولتی، با یکی دو وکیل همراه بوده ام، باهاشان از نزدیک رفاقت و رفت و آمد خانوادگی داشته‌ام، در مدت کارا داریم، تمام دادخواست‌هایم را دوستان و وکلای اداره ی حقوقی مان نوشته اند، در تمام بازدید های محلی از اراضی دولتی مورد اختلاف با افراد و ادارات مختلف،‌ در کنار و همراه با یکی ازهمین وکلای اداره ی حقوقی مان بوده ام. منظورم از این طول و تفصیل ها این است که بگویم رگ و ریشه و عصاره ی وکالت و وکیل را عینهو کف دستم می‌دانم، تمام چم و خمشان را حفظم. وکیل یعنی چه؟ یعنی یک نفر، یک ارگان و یک سازمان و اداره خلاف و یک وکیل اجیر میکند که خلافش را قانونی و برحق جلوه دهد، یک نفر، گروه ، ارگان و اداره، دزدیهای کلان میکند،وکیل می‌گیرد و اجیر می‌کند که دزدی‌ها را محق و برحق جلوه دهد. یک نفر قتل نفس می‌کند و آدم می‌کشد، وکیل می‌گیرد که با مطالعاتی که از تبصره ها و زیروبم قانون دارد، با اتکا به پیچ و خم‌ها و رمز و رموز حفظ کرده از قوانین مربوطه ، قتل و جنایت را قانونی جلوه دهد و دستگاه مربوطه را قانع کندکه اقدام، عمل و قتل قاتل، یک عمل قانونی و انسانی بوده و ثابت کند قاتل انسانی بی گناه و معصوم بوده، حتی برایش ادعای شرافت می‌کند مدعی می‌شود که باید مورد قدردانی قرار گیرد. بگذریم که این رشته سری دراز دارد.
حالا این فامیل محترم نسبتا پا به سن گذاشته، وکیل شده، یک پاش تو ینگه دنیاست، یک پاش تو مملکت، از این طرف آب برای آن طرف آب و از آن طرف آب برای این طرف آب، انواع موکل‌های گوناگون نر و ماده می‌گیرد و پول درو می‌کند، در میان ته مانده‌های قوم و قبیله‌ی حول و حوش پنجاه شصت نفره برخود می بالد، دیگران هم به وجود ذی‌جودش می‌بالند. اما با تمام این تفاصیل، بعد از زنده یاد برادربزرگش، از تمام افراد ایل و طایفه و قوم و قبیله، پرمطالعه‌تر و باسوادتر است...