فلسطین موتوری برای برچیدن جهانی استعمار؟
حرکتهای دانشجوئی که آمریکا از آن میترسد
ترجمه : حماد شیبانی
Fri 7 06 2024
اولین سوال بنیادی در مورد اعتراضات دانشگاهی در غرب این باشد که چه تفاوتی در مورد اعتراضات دانشگاهی با سایر اعتراضات وجود دارد، که "دموکراسیهای مستقر" تمام ابزارها و تشکیلات امنیتی، اطلاعاتی، سرمایه ای، رسانه ای و نیز اراذل و اوباش خود را، طبق یک برنامۀ پلیسی و کپی شده، عیناً مثل رفتار دیکتاتورهائی که در انقلابهای گوناگون دیده ایم، بسیج می کنند؟ در همۀ پاسخها چیزی فراتر از مقایسه با تظاهرات دانشجویی در جریان جنگ ویتنام دیده نمیشود، اعتراضات و تظاهراتی که اثر آن در زندگی روزمرۀ مردم آمریکا، بعنوان یک مسئلۀ ملی، حس می شد و انقلابی از درون نظام بود نه علیه آن. جنبش دانشجوئی امروز در ابعاد گستردۀ خود، انقلابی تر به نظر می رسد، زیرا از مرزهای جغرافیایی و منافع زندگی روزمره عبور می کند و با روند تاریخی آمریکا، به عنوان کشوری خالق و حامی نظام استعماری اسرائیل، در تضاد قرار دارد، با اصل خود نظام مخالف است و نه صرفاً فقط با خطاهای آن.
این اعتراضات در زمانی اتفاق میافتد که آموزههای استعمارزدایی از دایرۀ تئوری عبور میکند. به جرأت میتوان گفت که این اعتراضات، هم از نظر شعاری و هم به نحو عملی و موثر، فضایی ایجاد کرده که متضمن کنش رهاییبخش است. دست کم، این چیزی است که نویسندۀ این مطلب از تجربۀ کمپهای دانشجویی در دانشگاه آلبرتا، کانادا، استنباط می کند.
اعتراض دانشگاه و احیای اصالت مکان
استفان سالیتا برجستهترین چهرۀ علمی در میان معدود محققین فلسطینی است که در مورد وحدت و همبستگی با مبارزات مردمان بومی در سراسر جهان مطالعه کردهاند، و البته هزینۀ این کار را با از دست دادن موقعیت آکادمیک خود در دانشگاه ایلینویز اوربانا-شامپاین، که در آن به عنوان مدرس کار میکرد، پرداخت کرده است. مشخص ترین دلیل برای برکناری سریع او را باید در مطالعات و تحقیقات ضدصهیونیستی او در شبکه های اجتماعی یافت. اما دلیل اساسی، همانطور که خود او در کتاب "روحیه و توان ملیگرایی: استعمارزدایی از فلسطین و آمریکای شمالی" توضیح میدهد، این است که انتقاد از استعمار اسرائیل زمانی که با حوزۀ مطالعات مردم بومی تلاقی میکند یا در آن ادغام می شود، حساسیتهای زیادی برمی انگیزد. در همین رابطه، سالیتا، در کتاب یاد شده، در توضیح اعتراضات دانشگاهی حامی فلسطین در جریان جنگ 2014غزه می نویسد: "چنین جنبشهایی باید لزوماً جامعۀ سرخپوستان آمریکایی را شامل باشد که این مبارزات در سرزمینشان جاری است"، زیرا "با استعمارزدایی از فضایی که در آن زندگی میکنیم، میتوانیم به طور همزمان تعهد خود را نسبت به مناطقی در جهان که نابرابری در آنها وجود دارد ادا کنیم".
تحرک دانشجوئی در دانشگاه های آمریکا: نتایج
در تجربۀ تحصن در دانشگاه آلبرتا، می توان گفت که نگرش سالیتا، خود به خود و بدون فرافکنی نظری، به واقعیت راه یافت. سالهاست که این مؤسسه، در هر محفل دانشگاهی و سخنرانی رسمی، همین شعار را تکرار میکند که "دانشگاه آلبرتا با احترام اعتراف و تصدیق میکند که در (...) سرزمینهای "مردمان اصلی"... ، نام متعارف برای اشاره به اکثریت مردم بومی در کانادا، تأسیس شده است".
استفاده از این مُهر و تابلو پس از آنچه در اینجا از آن بعنوان "دوران حقیقت و آشتی" یاد شده است و پس از آن که این کشور اعتراف کرد که ما در طول بیش از یک قرن، آنچه را علیه مردم بومی انجام گرفته است، به عنوان "نسلکشی فرهنگی" و"مدارس ویژۀ داخلی" نامیده میشوند، شناخته شده است، برای بسیاری از دانشگاههای کانادا الزامی است. منظور جایی بود که بومیان به اجبار آموزههای غربی فرا می گرفتند و آموزههای موروثی آنها توسط قانون جرم انگاری میشد، تا جایی که حتی نجوا کردن به زبان مادری دلیلی برای مجازات بود و میتوانست حتی منجر به مرگ شود.
دانشگاه آلبرتا، مانند سایر دانشگاه های معتبر کانادا، یکی از مراکز تولیدی بود که این مدارس نسل کشی فرهنگی را با توجیهات "اخلاقی" و "علمی" ساخت و ارائه کرد. حتی همین امروز هم، در کتابخانۀ اصلی دانشگاه تابلوئی هست که شوالیهها و مبلغان انگلیسی را نشان میدهد که جمعیت کشور را از "وحشیگری" برهنگی، به لباس تمدن منتقل میکنند.
از همان ساعات اولیۀ تحصن اخیر طرفداران فلسطین، دانشآموزان اعلامیههایی را یافتند که در همه جا پخش شده بود و شرکتکنندگان را در مورد مجازاتهای شدید تا شش ماه زندان و جریمههای دهها هزار دلاری هشدار میداد. دلیل: "تجاوز به مالکیت خصوصی". بنابراین، تقریباً در اولین سنگ محک، نشان تأئید مالکیت زمینهای بومی، که دانشگاه هر روز تکرار می کرد، سقوط کرد و گفتمان آن به واژگان سرمایه داری نخ نماشدۀ استعمار مدرن بازگشت. به همین ترتیب، این اوراق اخطار، حضوری و از طریق فضای مجازی به توزیع کنندگان خود بازگشت و معترضان با رنگ قرمز روی آن نوشتند: "شاید شما هستید که به اموال مردم بومی تجاوز می کنید".
تظاهرات برای همبستگی با غزه، دانشگاه آلبرتا،20اکتبر2023(عکس: آرتور آنادولوـ ویداک)
پس از این که پلیس در سومین روز، تحصن را سرکوب کرد، ادعای یادشده توسط انجمن دانشجویان بومی دانشگاه تأئید شد. ین نهاد بیانیهای منتشر کرد که در آن حمایت خود را از "اردوگاهی که در همبستگی با غزه ایجاد شده بود" اعلام کرد و مسئلۀ دادخواهی برای فلسطین را در سطحی موازی با دادخواهی بومیان قرار داد. آنها استدلال کردند که سرکوب تحصن در تضاد با میثاق رئیس دانشگاه بود مبنی بر این که "برنامۀ راهبردی اولیه" در رأس اولویتهای اوست. میثاقی که مستلزم "مسئولیت مقاومت در برابر نسل کشی در داخل و خارج از کشور" است.
این موضع با یک موضعگیری گسترده تر، با امضای اعضای انجمن بومیان، که برخی از آنها مدرس دانشگاه آلبرتا هستند، تکمیل شد و پس از تأیید سرفصلهای اصلی تحصن، خواستار "تغییر ساختاری" در کل نظام دانشگاه شدند: "افشای سرمایهگذاریها در نهادهای اسرائیلی و بنیادهای همدست آنها (...) و قطع این همکاریها (...) و حمایت از معترضان (...) و اعلام محکومیت نسلکشی رخ داده، و به تبع آن درخواست از دولت کانادا برای لغو قراردادهای نظامی با اسرائیل". همۀ اینها همراه با این شعار، به زبان بومی کری، بود: "از دریا تا رودخانه، فلسطین آزاد است. از دریا تا رودخانه هر کجا که باشد، همۀ مردم آزادند".
تظاهرات دانش آموزان و جوانان
اعتراضات دانشجویی در دانشگاه های آمریکا تحت تأثیر یک جنبش تاریخی طولانی است. بنابراین، در زمانی که دولت استعماری سیستم حقوقی و پلیسی خود را بسیج کرد و تظاهرکنندگان را تحت "صلاحیت قضائی" خود قرار داد، حامیان فلسطین در "ولایت مردمان بومی اصلی" ابزار، وثیقه و سند لازم برای اثبات مشروعیت خود را پیدا کردند، تا جایی که بومیان نیز به یُمن فلسطین جایگاه خود را مجدداً مورد تأکید قرار دادند.
اینها پیامدهائی گسترده در جوامعی دارد که در آن تبلیغات صهیونیستی برای دههها با استفاده از این روایت که اسرائیلیها "اولین مردم بومی هستند که به خانه بازگشتهاند" حاکم بوده است وعمل کرده است.
فلسطین، آخرین راه نجات برای حقوق بومیان
در داستان سالیتا که بخاطر ارائۀ یک کنفرانس بسیار حساس در مورد وحدت مبارزات بومی فلسطین و آمریکای شمالی، از پست استادی یکی از معتبرترین دانشگاه ها اخراج شد، چه مسئله ای نهفته است که ما را در یافتن پاسخ این سؤال راهنمایی می کند: واقعاً چه چیزی در این اجتماعاتی که به طور مسالمتآمیز شروع شدند و ادامه یافتند، برخلاف جنبش دانشجویی در طول جنگ ویتنام، که خشنتر، گستردهتر و ریشهدارتر در جامعۀ آمریکا بود، این رژیمها را ناراحت و عصبانی می کند؟ درست است که جنبش دهۀ 1970 به رگ و پی رژیم آمریکا که در بحبوحۀ جنگ سرد و درگیری ساختاری پیرامون آن با کمونیسم بود، ضربه زد، و به رغم آن که که تعداد کمی از طرفداران آن جنبش، طبق بررسی کاوشگرانی چون استانلی مورسو و استانتون بل که در سال 1971 منتشر شد، به سوسیالیسم تمایل داشتند، در اصل، یک شورش یا خیزش علیه ساختار نبود، بلکه، بر اساس همین مطالعات، ان جنبش فراخوانی برای "تجدید و بازسازی" آن در چارچوب مفاهیم بشردوستانه، پس از جنگ و امر جهانی شده صورت گرفت.
می توان گفت که هر پیروزی، به هر شکل، برای یک مبارزه و هدف بومی در هر کجای جهان، به دیگران شتاب می بخشد، و امروز مورد آفریقای جنوبی - که تقریباً به اندازۀ آمریکا از فلسطین فاصله دارد - نمونۀ خوبی برای این ادعاست.
با وجود تقاربهای موجود در جنبشهای دانشجویی، قضیۀ فلسطین حساسیت بیشتری دارد. این در تضاد با DNA آمریکا به عنوان مستعمرۀ مادرقرار می گیرد، زیرا کلمب بیش از پنج قرن پیش در "کتاب پیشگوییها" نوشت که در آن کشور "قبیلۀ گمشدۀ یهودی (...) را پیدا کرد که استخدام یهودیان از دنیای جدید را برای تقویت ارتش مسیحی تسریع می کند تا بروند و اورشلیم را بازسازی کنند، معبد را دوباره بنا کنند، و پایان جهان را بشارت دهند".
عضو مجلس نمایندگان آمریکا، مایک جانسون، در هفتمین ماه هولوکاست غزه، گفت: "ایستادن ما در کنار اسرائیل عمل به توصیۀ کتاب مقدس است". به موجب این دو گفتمان، استعمارگران سفیدپوست با همان شعارهایی که صهیونیستها از ماشین کشتار فلسطینیها استفاده کردند، کشتار مردم بومی آمریکا را مرتکب شدند: "سرزمین بایر". "بازگشت به اورشلیم قدیم"؛ "بازگشت به سرزمین موعود"؛ "شکوفائی دادن به صحرا و بیابان"؛ یا همانطور که نتانیاهو به معنای واقعی کلمه در روزهای آغاز جنگ گفت: "تمدن در مقابل وحشیگری".
نظام استعماری، قدرت سخت - سلاح، ابزار کنترل و سرمایه - را در خود جمع میکند و مطالعۀ آنها را در دانشگاههای خود به ما واگذار میکند، سپس در لحظۀ مواجهه با حقیقت، می خواهد به ما یادآوری کند که چه کسی توانایی قانع کردن دارد. بنابراین، حتی اگر جنبش ضد جنگ ویتنام در تاریخ آمریکا شکل بگیرد، اعتراضات با شعار "از رودخانه تا دریا" به هیچوجه نمیتواند با روند تاریخی آمریکا سازگار باشد. فراخوان برای آزادی فلسطین، یا حتی دعوت به "قطع سرمایهگذاری" با اسرائیل، اساساً به معنای رهایی آمریکا از استعمار، امپریالیسم، سرمایهداری، برتری سفیدپوستان، نژادپرستی، و انجیلیگرایی است. این واقعیت - همراه با واقعیت دیگر، یعنی جنبشهای دانشجویی، هستۀ اصلی تغییرات رادیکال در سایر نقاط جهان بود، از آپارتاید در آفریقای جنوبی تا انقلاب مخملی در چکسلواکی - همه این جنون پلیسی را توضیح میداد. شاید پلیسی که یک دانش آموز دختر را می کشد، از نظر انگیزه های خشونت آمیز با افراطی سفیدپوستی که همکار زن فلسطینی خود را در ابتدای جنگ به قتل رساند، تفاوتی نداشته باشد.
ارعاب و آزار حامیان فلسطین
مسائل دانشگاه های کانادا...
تأمل در آنچه طرح شد ، راه را برای درک دیگری از موضوعی مانند بازگشت قوی ایدۀ دولت فلسطین، به زبان سیاست آمریکا هموار می کند: حل و فصل آخرین نمونۀ زندۀ استعماری کهن، بقیه و انواع دیگر مستعمرات پایدار هم سرنوشت را، هم در داخل و هم به عنوان شبکه ای از هژمونی جهانی، بیشتر به استقرار و رهائی نزدیک خواهد کرد. برخلاف مردمان بومی قارۀ آمریکا که در تاریکی تاریخ توسط اپیدمیها، توپ، تفنگ و باروت، گروههای خونی، شناسنامه، سرکوب فرهنگی و بهانه های متعدد دیگر نابود شدند و سپس در برنامه های درسی دانشگاهها به عنوان تراژدیها و پدیده های فرهنگی قابل بررسی گنجانده شدند، فلسطین اما هنوز بعنوان یک پروژۀ استعماری همچنان حل نشده باقی مانده است و مقاومت در برابر استعمار هنوز، زنده و روزمره، باقی و جاری است. از این رو، در هم آمیزی و تداخل آن با حوزۀ مطالعات بومی، مانند کار سالیتا، و همچنین زمانی که نظریات پسااستعماری و استعماری به نام او وارد عرصۀ کنش دانشجویی شد، موضوع را بسیار حساستر کرد.
بنابراین، هشدار سناتور آمریکایی لیندسی گراهام که گفت: "شکست اسرائیل به این معنی است که دفعۀ بعد ما خواهیم بود" نباید لغزش زبانی بی اهمیت بحساب آید. به تعبیری واقع گرایانه تر و ساده تر، می توان گفت که پیروزی هر کدام از بومیان علیه استعمار گران، به هر شکل، در هر کجای جهان، به دیگر جنبشها شتاب می بخشد، و امروز مورد آفریقای جنوبی - که تقریباً به اندازۀ آمریکا از فلسطین فاصله دارد - مثال خوبی در این رابطه است.
فراتر از همبستگی بومی
همۀ این حرفها فعلاً فقط یک تصویر بزرگ شده از آنچه است که جنبش دانشجویی در آمریکای شمالی میتواند باشد، نه یک پدیدۀ دقیقاً تحقق یافته، نه آنچه که به دست آمده است. در واقع، نظام استعماری داراییهای قدرت سخت افزاری - سلاح، ابزار نظارت و سرمایه - را انحصارا نزد خود جمع میکند و مطالعه آنها را در دانشگاههای خود به ما واگذار میکند و سپس در لحظۀ مواجهه با حقیقت، به ما یاد آورمی شود که چه کسی توانایی قانع کردن و تحمیل خود را دارد. دقیقاً به همین دلیل، سالیتا معتقد است که یک انقلاب اجتماعی در ایالات متحده و کانادا در حال حاضر امکان پذیر نیست، "زیرا که قدرت اسلحه تقریباً به طور انحصاری در دست دولت متمرکز است و مراکز پلیس، نمایندۀ ارتشهای خصوصی هستند که هر کدام دارای اطلاعات و تجهیزات پیشرفته ای برای خود هستند".
اما همین مسئله به خودی خود ممکن است نوید دگرگونیهای عمیقی باشد که در حال ریشه گرفتن است: نصب دوربینهای نظارتی در مکانهای اعتراضی. نفوذ پلیس مخفی در میان معترضان. تحریف مسائل آنها در رسانه های "جریان اصلی"؛ واژگانی مانند "خدمت به برنامه های خارجی"؛ و نیز این واقعیت که فعالان جنبش دانشجوئی به طور علنی در تلویزیون و رسانه ها توسط سرمایه داران تهدید به محرومیت از اشتغال و تهدید به اخراج شده اند. بررسی هویت دانشجویی در اتوبوسها؛ یورش به معترضان در ساعات اولیۀ روز؛ استخدام "اراذل و اوباش" برای حمله به آنها زیر نظر پلیس.
فراخوان یک سناتور آمریکایی از آنچه او "شهروندان" نامید برای مقابله :به زور" با دانشجویان - آیا اینها ما را به یاد روشهای پلیسی نمیاندازد که از دیکتاتوریهای در حال فروپاشی عربی در طول انقلاب بهار عربی دیدیم؟
بیشتر این امور در دانشگاه آلبرتا انجام شد. در مقابل اما، اقدام دانشجویان، همۀ آن هویتهای رنگی، جنسی و نژادی را در هم ریخت و متلاشی کرد. در این تحصن که با شرکت گروهی از دانشجویان فلسطینی و فعالان همبستگی آغاز شد، ساکنان بومی، کارگران، فعالان جامعۀ مدنی، مارکسیستها و همچنین افرادی که در اینجا "بی خانمان" نامیده می شوند، همراه با حامیان آنها که بر مسئلۀ تأمین مسکن متمرکز هستند، وارد کارزار شدند بنابراین، به طرز شگفت انگیزی، بی عدالتیهای موروثی و انباشته شده در سیستم استعماری کانادا، اعم از حقوق بومیان (ساکنان اصلی) گرفته تا فقر، مظالم طبقاتی، خشونت جنسی و بی خانمانی، در ظلم و ستم فلسطین به هم گره خورد.
گذشته از این تصویر کلی، نمونه های ویژه ای نیز وجود دارد که اهمیت کمتری ندارد. زنی که کیپا بر سر و چفیه بر دوش به تظاهرات می پیوندد، استاد دانشگاهی که طی نامه ای از دانشجویان می خواهد در جنبش شرکت کنند، بازنشستۀ سفیدپوست هفتادساله ای که در تحصن شرکت می کند زیرا پس از سالها کار، "اکنون یک روح آزاد" است ، و نمونه های زیاد دیگری که بی واهمه نسبت به از دست دادن شغل خود در تحصن شرکت کردند. صدها نفر شاهد مراسم بزرگداشت روز نکبت در قلب محلی بودند که پلیس تحصن را سرکوب کرده بود. برای بزرگداشت مشارکت با بومیان اصلی پلاکاردهایی ساخته شده بود که یک طرف آن تصویر دو زن، یک زن بومی با لباسهای آراسته و پرزرق وبرق محلی و یک زن فلسطینی با لباس فولکلور و شاخۀ زیتون حک شده بود و در طرف دیگر جملۀ معروف: "از دریای سالیش (نام اصلی اقیانوس آرام در منتهی الیه غرب جهان) تا فلسطین".
فلسطين محرّكاً لتفكيك الاستعمار.. ما تخشاه أميركا في حراك الجامعات (alaraby.co.uk)