عصر نو
www.asre-nou.net |
اینک فرازهایی از 5/2 سال تجربه و چالش ها از استقرار حاکمیت ملی – دموکراسی پارلمانی در ایران: - برای پیشبرد اهداف دموکراسی و تحقق ابزارهای اِعمال حاکمیت و قدرت دولت، انتقال پُست فرماندهی ارتش از شاهِ مشروطه یعنی سلطنت کنند و نه حکومت کننده به نخست وزیر کابینه در آید موضوعی که در تمام کشورهائی با نظامات دموکراسی پارلمانی امری کاملاً طبیعی و عادی است که جزء اختیارات قوه مجریه می باشند، در این هنگام شاه سعی نمود که از طریق پارلمان و اختیارات خود، دکتر مصدق را عزل نموده و احمد قوام را جانشین ایشان نماید که با قیام 30 تیرماه مردم در هم شکسته شد و مصدق دوباره به پست خود برگشت. - در دی ماه 1331 دولت دکتر مصدق تصمیم گرفت برای تحقق و اجرای سیاست های پس از قانون ملی شدن صنعت نفت و اِعمال حاکمیت ملی برای عقد قراردادهای فروش نفت، می بایستی از موضع اقتدار ملی حرکت کنند و به طرف های خارجی خصوصاً انگلیسی ها حالی کنند که قراردادها فقط با این دولت مقتدر ملی بایستی منعقد نمایند و در مقابل نبایستی منتظر یک دولت دست نشاندة دیگری باشند که بتوانند آنطوری که خود می خواهند قراردادهای بلند مدت فروش نفت را منعقد نمایند. بنابراین: با طرح لایحه اختیارات یکساله دولت در مجلس ناگهان از جناح نیروی درون حاکمیت برخاسته از ستون «پنجم دشمن» یعنی جبهه استبداد- استعمار که در جبهة ملیون رخنه کرده بودند و نقش دایة مهربان تر از مادر را بازی می کردند در اعتراض به لایحه اختیارات یکساله شعار دادن: «که این یک دیکتاتوری است و با دموکراسی سازگاری ندارد، نمایندگان و مردم دیدند که چطور آدمهائی مانند حسین مکّی ها و مظفر بقائی ها همانند امامی ها دستشان بعنوان «ستون پنجم» رو شد. - ایجاد التهاب و دامن زدن به احساسات مذهبی و تحریک هوادار سیاسی توسط نفوذ روحانیت سیاسی شده نزد مردمان مذهبی به رهبری آیت الله کاشانی شخصیتی که حالا رئیس مجلس شده، با انگلیسی ها ظاهراً (دشمن) بوده و از این طریق محبوبیت خود را در خاورمیانه بدست آورده بود ولی باطناً این شخص و این فرقه مذهبی سیاسی روابط بسیار محکمی با انگلستان داشتند که در مواقع بسیار حساس تاریخ ساز ایران این دو بهم خدمات شایانی کرده اند (نگاه کنید به روابط این دو از نظر تاریخی در زمان مشروطه با دربار روسیه تزاری) و از طرفی روابط دربار و روحانیت سیاسی و توده های لومپن پرولتاریا و ارازل اوباش نیروهای لباس شخصی در سرکوب گری طرفداران کاشانی را می توان از این نوع همکاری های استراتژیک برای از بین بردن «ملیون» (دموکراتها) دانست. - استفاده ابزاری از ارتش: از آنجا که در تاریخ سیاسی ایران همیشه ایل ها مأمور حفظ سلطنت و تاج و تخت بودند زیرا که شاهان همگی از همین ایلات بر می خاستند، اما در زمان رضاخان سردار سپه بعداً (سلطنت پهلوی). چون پهلوی ها ایلاتی نبودند، بنابراین ارتش نقش و وظیفه ایل را در سلسله پهلوی بازی می کرد، این امر با روپوش «مدرنیته» انجام می گردید ولی در باطن انگیزه اصلی ارتش شاهنشاهی آن زمان (صرف نظر از عده ای بسیار وطن خواه و میهن پرست اعضاء آن) حفظ تاج و تخت پهلوی ها بود و نه دفاع از میهن (سرکوب خواسته های مردمی در خراسان، گیلان، آذربایجان، فارس و غیره) و فرار سرکردگان این ارتش قبل از فاجعه شهریور 1320 و اعلام موضع ایشان و نداشتن حرفی برای گفتن و (عمل کرد ایشان) در بهمن ماه 1357 خود بهترین مدعا است. و مهمتر اینکه نمی توان خواستار دموکراسی بود و سازمان افسری در ارتش برای یک تشکل سیاسی خاصی سازماندهی کرد. یعنی اِعمال قدرت نه از طریق حاکمیت ملی و نظام پارلمانی، بلکه از طریق قدرت نامشروع نظامی برای گروه های سیاسی قدرت طلب خارج از پارلمان. در این مورد هم حزب توده و هم طرفداران دربار شاه تشکل های قوی ایجاد کرده بودند که برای یک کودتا ابزار بسیار مطمئنی می توانست باشد. - پیروزی مقطعی جبهه استبداد – استعمار در مقابل جبهه ملیون: انگلستان پس از آنکه نتوانست از طریق ابزارهای خود یعنی: شکست جانشینی نیروهای سیاسی دست نشانده خود، تحریم اقتصادی، فشارهای جهانی دیپلماتیک – ناکامی در شورای امنیت سازمان ملل- و دادگاه بین المللی لاهه و تهدیدهای نظامی و محاصره دریائی و تمام ترفندهای داخلی و حتی نفوذی در جبهه ملیون مأیوس گردید، نتوانست دموکراسی پارلمانی ایران و نخست وزیر منتخب آن دولت دموکرات را ساقط کند. زیرا تا به اینجا تقریباً ملیون و دولت آن تا زمانی که اسلحه سردرگُم موازی را داشت نوانست تمام مشکلات را از سر راه برداشته و ایستادگی کند. اما اینبار دولت انگلستان توانست با جلب کمک و همکاری دولت آمریکا و همچنین دولت شوروی (با وجود داشتن قوی ترین سازمان افسری در ارتش آن روزگار ایران) بخاطر داشتن موضع مستقل خارج از دو قطب جهانی آنروز و هم چنین اتحاد عمل نیروهای داخل کشور: (دربار و سازمان افسری خویش در ارتش- نیروهای مذهبی سیاسی هواداران به رهبری کاشانی و روحانیت نزدیک به ایشان – نیروهای لومپن پرولتاریائی و ارازل و اوباش- و اُلیگارشی مالی که از نیروهای ملی (دموکرات) ضربه ای شدیدی خورده بود، با توجه به این ائتلاف جدید داخلی و خارجی کودتایی را ترتیب دادند که به دلیل نابرابر بودن مجموعه قوا بالاخره پس از چند روز موفق به اجرای آن شدند و حکومت پارلمانی دموکراسی و دولت منتخب و دموکرات آنرا توسط نیروی نظامی از بین بردند. که پیامدهای آن عبارت بودند از: عوامل خارجی: پیامد این کودتا و سرنگونی حکومت ملی دکتر مصدق و اتحاد عمل آمریکا، انگلستان، شوری باعث پیدایش جنبش عدم تعهدها توسط رهبری چین- هند- مصر- و یوگسلاوی یعنی چوئن لای، نهرو، عبدالناصر و تیتو پایه گذاری شد که بتوانند نیروی سوم را در جهان بوجود آورد که به تقابل عوامل مقابل قرار گیرند. از این به بعد دیگر مردم خاورمیانه از آمریکا بعنوان کشور آزادی خواه و دموکرات که پس از شکست آلمان هیتلری و فاشیسم ژاپن، مردمان آزادی خواه و دموکرات را در سایر کشور نیرو می داد، به شدت سرخورده و متزلزل نمود. و دیگر از آنها به نیکی یاد نشد. تلخی روزگار اینکه غرب پس از واقعه سپتامبر 2001 یک باره متوجه شد که چقدر راه اشتباهی را رفته اروپای دموکرات و ژاپنی کجا و خاورمیانه بزرگ کجا. وقتی 60 سال دموکراسی خاورمیانه را به عقب رانده و مسیر تحول دموکراتیک را از این مردمان دریغ داشته، آنوقت می خواهد به خاطر جبران گذشته با زور و قدرت نظامی در این منطقه خاورمیانه دموکراسی برقرار کنند. البته مردمان این منطقه بشدت باور نخواهد کرد که اگر غرب واقعاً خواستار دموکراتیزه کردن این منطقه به خاطر امنیت جهانی است، بایستی از همانجا و با همان نیروهای شروع کند که خود علیه دموکراسی خواهی اش کودتا کرده بود. غرب مجبور است برای مقبولیت خواسته دموکراتیک خود و برای پیاده کردن دموکراسی در منطقه خاورمیانه بدون در نظر گرفتن چنین پیشینه و روشی برای این مردم غیرباورانه خواهد بود. عوامل داخلی: اجرای کودتا توسط عوامل داخلی که عبارت بودند از نیروهای طرفدار شاه و دربار و اُلیگارشی مالی برخاسته از آن – نیروهای مذهبی – سیاسی که از احساسات مذهبی مردم سوء استفاده می کردند نیروهای چپ سُنتی وابسته به شوروی آن روز – نیروهای نظامی سازمان یافته طرفداران سلطنت، اتحاد عملی در مقابل ملیون ایجاد نمودند که با متحدان خارجی خود عملاً این ترکیب نیرو خارج از مجموعه قوای ملیون بود و چاره ای جز عقب نشینی نبود زیرا ملیون (دموکراتها) ایران هرگز برای بر قدرت ماندن هیچگاه خون مردم را به زمین نمی ریزند. پیامدهای این کودتا در داخل کشور یعنی بعد از 28 مرداد 32 در عرض 25 سال چنان بود که حاصل آن کودتا انقلاب 1357 بود که همه چیز را دگرگون کرد و جاده صاف کن روحانیت قدرت طلب سیاسی (متحد دیروز خودشان) گردید. نتیجه اینکه: استقرار حاکمیت ملی (یعنی نظام دموکراسی پارلمانی در ایران فقط از طریق دموکرات ها یعنی نیروهائی که به دولت – ملت اعتقاد دارند ممکن است و تشکیل دولت از طریق از احزاب دموکراتیک سیاسی فراگیر (تحزب) با برنامه های واقع بینانه و عملی و آینده نگر حول محورِ دموکراسی پارلمانی امکان پذیر است. در نوشته های بعدی به این امر مهم خواهیم پرداخت. رضا شاه حسینی آلمان، آگوست2008 jm.shahhosseini@gmail.com |