عصر نو
www.asre-nou.net

رفوگر گلیم دَمِ تحویل سال نو


Thu 28 03 2024

طاهره بارئی

tahere-barei1.jpg
گلیم کف اتاق را
به داربست ستون های نور سپرده اند
دوباره می بافند
یا رشته وا می کنند از هم
شاید هم به دندانه های درخشان خورشید قلابش میکنند

مدتها بود رفوگر فرش از اینجا نمی گذشت
درویش است آخر و شهر ها را می گردد
موقع کار پشت به همه
دراز می کشد روی شکم
حرف می زند با خودش

فکر میکنم با کوزه گر خیام آشناست
با صاحب خرابات حافظ
یا خود آنهاست
دستان درشت و نیرومندش
با نخ نور و سوزن ماه
بر دریاچه ی رنگ گلیم نشسته
آواز می خواند برای گوزن ها، اسب ها و شانه به سر ها

سال گذشته قبل تحویل سال سری بما زد
شکوفه گیلاسی به لب داشت
و نخ روشن خورشید آویزان از گردنش
دستش به گوشه های گلیم پُک میزد
گفت سر راه سری به کشتزار شما زدم
کم شمار بودند سبزه ها
و بلند و کوتاه
زمان وجین نبود

از سهروردی گفت
از او پرسیدند چه کتابی ست این که نوشته ای!
آوای پر جبرئیل یعنی چه
گفت تمام جهان از آوای پر جبرئیل است
تو خودت آوای پر جبرئیلی و نمیدانی
و نادانی مگر از سوی تو است
از سخن گفتن پرندگان نیز پرسیدند
گفت یقین دارد که بین هم راز می گویند
پرسیدند از کجاست این اعتماد
گفت چون خودم روزی پرنده بوده ام
یک باز
و ما باز ها بین هم سخن می گفتیم
خندید و دست برد به گیسوان تار و پود گلیم
و رو به خرمن گفت
و حالا دم اسب چابک سوار پیک می شوم
افشان در باد
می تازم با نشانه های روشن
در دل گرد و غبار
و از جا برخاست

شانه ای بر جا ماند
تار و پود خودش را رفو میکرد
یا گلیم را؟
بر سر کشتزار چه می آمد؟
با این رشته های ممتد باران
که رفو نمی خواست
و جهانمان را به هم می بافت
چشمانمان را می شست
پر می کرد با پژواک شمعدانها چلّه چلّه
بصیرت راستین نجات می یافت
تازه تازه میدید
تازه تازه می چید
درو می کرد رفو خانه زمین را